في:  
                       
 
 
 

من حياة سماحته قائمة المؤلفات الأحکام و الفتاوى الأسئلة العقائدية نداءات سماحته  الصور  لقاءات و زيارات
المکتبة الفقهية المختصة الصفحة الخاصة المواقع التابعة أخبار المكاتب وعناوينها الدروس المناسبات القرآن والمناجات

<<التالي الفهرس السابق>>


احكام جوانان


مطابق با فتاواى

مرجع عاليقدر تشيع حضرت

آية الله العظمى فاضل لنكرانى(دامت بركاته)


همراه

خلاصه اى از عقايد شيعه


(صفحه5)



پيشگفتار

دستورهاى عملى اسلام كه وظيفه انسانها را نسبت به كارهايى كه بايد انجام دهند و يا از آن دورى جويند مشخص مى كند، «احكام» نام دارد.
هركارى كه انسان انجام مى دهد، در اسلام داراى حكم خاصى است. احكامى كه تكليف ما را نسبت به كارها مشخص مى كند، پنج قسم است: واجب، حرام، مستحب، مكروه و مُباح.
واجب: كارى است كه انجام آن لازم مى باشد وترك آن عذاب دارد; مانند نماز و روزه.
حرام: كارى است كه ترك آن لازم و انجامش عذاب دارد; مانند دروغ و ظلم.
مستحب: به كارى گويند كه انجامش نيكو است و ثواب دارد، ولى ترك آن عذاب ندارد; مانند سلام كردن و صدقه دادن.
مكروه: كارى است كه ترك آن نيكو مى باشد و ثواب دارد، ولى انجامش عذاب ندارد; مانند فوت كردن به غذا و خوردن غذاى داغ.
مباح: به كارى گويند كه انجام و ترك آن مساوى است، نه عذابى دارد و نه ثوابى; مانند راه رفتن و نشستن.


(صفحه7)


خلاصه اى از عقايد شيعه


چرا به دين نيازمنديم؟
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد: { فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا} (سوره روم /30).
دين در اصطلاح عبارت از مجموعه معارف، قوانين و دستوراتى است كه خداوند توسط پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، براى راهنمايى و سعادت جامعه تشريع فرموده است، اين قوانين شامل سه بخش است: 1 ـ اعتقادات 2 ـ اخلاقيات 3 ـ وظائف و تكاليف عملى.
موضوع سخن در اين مقدمه بخش اعتقادات است و قبل از اين كه به بيان اجمالى اين بخش بپردازيم اشاره اى به ضرورت دين و فوايد آن مى كنيم.

ضرورت دين

انسان در اين عالم بدون هدف آفريده نشده و خداوند

1 ـ يعنى: رو به دين خالص آر به همان دينى كه خدا مردم را بر آن آفريد.

(صفحه8)

حكيم از كار لغو و بيهوده منزّه است و از آيات و روايات
استفاده مى شود كه هدف از خلقت انسان همانا تحصيل كمالات و فضايل نفسانى و كسب درجات و رسيدن به مقامات عاليه است و رسيدن به اين اهداف عاليه بدون برنامه دقيق و احكام و قوانين كامل و جامع مقدور نيست بلكه براى رسيدن و دست يابى به اين مقامات با ارزش به احكام و مقرراتى نيازمند است كه حقوق فردى و اجتماعى او را حفظ كند، آزادى و آرامش او را بر قرار و تأمين كند، راه تكامل و برنامه كسب كمالات و سعادت را به او بنماياند و معلوم است كه چنين برنامه اى با عقل محدود و فكر ناقص بشر انجام پذير نيست، زيرا كه انسان نيازهاى گوناگون و فراوان خود را مانند آفريننده خود نمى شناسد و از راه هاى رسيدن به مقصود خويش آگاهى ندارد، از آنچه موجب سعادت دنيا و آخرت او بشود خبر ندارد، بلكه اكثراً خوشبختى و سعادت خود را در به دست آوردن نيازهاى مادى و منافع دنيوى مى دانند و از نيازهاى معنوى و اخروى غافل مى شوند بلكه غالباً مصالح و منافع خود و وابستگانشان را بر مصالح ديگران ترجيح داده، دست به هر كار مى زنند.
خلاصه از آنجا كه سعادت بشر در دنيا و آخرت در گرو اعقتاد سالم و عمل به برنامه ها و دستورات اسلام و تطبيق برنامه هاى روز مرّه زندگى (فردى و اجتماعى) بر قوانين سعادت بخش اسلام مى باشد، لذا ضرورت دين در جامعه قابل انكار نيست.


(صفحه9)

فوايد دين

فوايد دين بر دو نوع است: 1 ـ فايده هايى كه براى انسان از لحاظ فردى دارد 2 ـ فايده هايى كه براى انسان از لحاظ اجتماعى دارد.
فوايد دين براى انسان از لحاظ فردى بسيار است و عمده آنها كه روشن و بديهى است در سه جمله خلاصه مى شود: 1 ـ آرامش دل 2 ـ قوّت روح 3 ـ حفظ و نگهدارى شخص.
1 ـ آرامش دل
خدا در قرآن كريم فرموده است: (الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (سوره رعد /28).
يعنى: كسانى كه ايمان آورده اند و دل هاى آنها با ياد خدا آرام مى گيرد، آرى با ياد خدا دلها آرام مى شود.
1 ـ جهان را صاحبى باشد خدا نام كز او آشفته دريا گيرد آرام بلى يكى از فوايد مهم دين براى هر فرد آن است كه او را خداشناس و معتقد به خدا ـ كه حقيقت ثابت و تغييرناپذير و مبدأ همه موجودات و عطا كننده كليّه نعمت ها است ـ مى گرداند، خدايى كه تمام خيرات و عزت و عمر و زندگى دست او است، و به اين وسيله درون او آرام و خوش و خرسند و راضى و قانع و صابر مى شود، آرى آن كه خدا را دارد همه چيز دارد، آن كه خدا را بيابد نه ترس از نابودى و نه بيم از حوادث دارد و نه از پيش آمدها نگران مى شود.


(صفحه10)

خوشا آنان كه الله يارشان بى كه حمد و قل هو الله كارشان بى
خوشا آنان كه دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بى

2 ـ قوّت روح
دين انسان را قوىّ الاراده، با گذشت و مسلّط بر تمايلات نفسانى مى گرداند. خداوند درباره خاندان امير مؤمنان حضرت على(عليهم السلام) فرموده است: {يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً * وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَاَسِيراً * اِنِّمَا نُطْعِمُكُم لِوَجْهِ اللهِ لاَ نُريدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً} (سوره دهر / 7 تا 9).
يعنى: به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه سختى هاى آن پراكنده است مى ترسند و غذاى خود را با آن كه دوست دارند به فقير و يتيم و اسير مى دهند، ما شما را براى خدا غذا مى دهيم نه از شما پاداش مى خواهيم و نه انتظار سپاسگزارى داريم.
آرى اين گونه صفات در روحى پيدا مى شود كه قوى و نيرومند و معتقد به قدرت لا يزال الهى باشد، روح ضعيف هرگز داراى اين گونه صفات عالى نمى شود، روح قوى و وابسته به خدا است كه مى گويد اگر فرضاً خورشيد را در كف راست و ماه را در كف چپم بگذاريد دست از مقصد و هدف عالى ام برنمى دارم.


(صفحه11)

3 ـ حفظ و نگهدارى شخص
سومين فايده دين نگهدارى و حفظ و كنترل انسان از حالات و صفات و غرايز مخرب و نابود كننده است، دين، انسان مؤمن و معتقد به مبدأ و معاد را از هر گونه فساد، تباهى تجاوز به حقوق ديگران و ظلم و ستم باز داشته و حفظ مى كند.
امير مؤمنان حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: «وَ اللّهِ لاََنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الاَْغْلاَلِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيء مِنَ الْحُطَامِ ... وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الاَْقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَة أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَة مَا فَعَلْتُهُ» (نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 224).
يعنى: سوگند به خدا اگر شب را بر روى خارهاى سعدان بيدار به سر برم و يا در غل ها و زنجيرها بسته و كشيده شوم، برايم محبوب تر است از اين كه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم كرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم... به خدا سوگند اگر اقليم هاى هفت گانه را با آنچه در زير آسمان ها است به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جويى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم هرگز نخواهم كرد.
بنابراين دين انسان را متوجه به خدا مى كند و در نتيجه دلش را آرام و روحش را قوى مى گرداند و او را از ناشايست ها

(صفحه12)

حفظ و نگهدارى مى كند.
آرى انسان اگر به دين صحيح پى ببرد و آن گونه كه شايسته است از دين استفاده كند سعادتى را كه آرزو مى كند به بركت دين به دست مى آورد زيرا دين برايش هم فوايد معنوى دارد و هم فوايد مادى، دين به انسان اعتماد به نفس و قوت روح و آرامش و خرمى دل مى دهد و او را از زشتى ها باز مى دارد و در نتيجه تنش سالم، مالش محفوظ، زندگى اش خوش، نامش
نيك و عاقبتش به خير مى شود، خدا فرموده است: {مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ} (سوره نحل/97).
يعنى: هر كس مرد يا زن ـ كار نيك كند و با ايمان باشد به او زندگانى پاكيزه مى دهيم و چنين كسان را نيكوتر از آن چه كه انجام داده اند پاداش مى بخشيم.

فوايد اجتماعى دين

مردمى كه با هم زندگى مى كنند و در سود و زيان و عزت و ذلت و زندگى و مرگ با هم شريكند و در طرز فكر و احساسات به هم شبيه اند جامعه را تشكيل مى دهند.
جامعه درست همانند يك انسان است و حكم يك شخص را دارد و بايد سه اصل اساسى در جامعه باشد تا جامعه سالم، قوى، با نشاط و قابل بقاء گشته و از زندگى حداكثر بهره را ببرد:
1) الفت و يگانگى و اتحاد و همدلى ميان افراد و طبقات.


(صفحه13)

2) خوددارى افراد از شرارت و آزار نسبت به يكديگر.
3) تعاون و كمك كردن و همصدا شدن بر خير و حق.
دين و اعتقاد به مبدأ و معاد به نحو احسن سه اصل نامبرده را در جامعه عملى مى سازد.
اولين فايده مهم دين براى جامعه ايجاد وحدت معنوى و اخوت و يگانگى ميان افراد جامعه است و نيز مؤثرترين وسيله براى الفت دادن دل ها به يكديگر است.
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: {وَاعْتَصِمُوا بِحَبْل اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً} (سوره آل عمران /103).
يعنى: همه به ريسمان الهى چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود به ياد آريد كه شما با هم دشمن بوديد خدا دل هاى شما را با هم الفت داد و به نعمت خدا با هم برادر شديد.

مؤمنان معدود ليك ايمان يكى جسمشان معدود و ليكن جان يكى
جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جان هاى شيران خداست

فايده دوم دين براى جامعه اين است كه دين اذيت و آزار و شرارت مردم را از يكديگر مى گيرد يا لااقل كم مى كند، نيت شر و فساد را كه موجب بدبختى فرد و جامعه است محو و نابود

(صفحه14)

مى كند، دين بر دست و پاى اهريمنى كه در باطن انسان در كمين است و همواره در تلاش است كه برآشوبد و فتنه اى بر پا كند، زنجير مى زند و او را مهار مى كند، دين از سركشى و زورگويى و ارتكاب فحشاء نسبت به يكديگر ممانعت و جلوگيرى مى كند، دين پيوستگى ميان خويشاوندان را محكم و به آن امر مى كند.
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد: {إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِى الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ} (سوره نحل /90).
يعنى: خدا به عدالت و نيكوكارى و محبت به خويشاوندان امر مى كند و از كار زشت و ناپسند و ستم نهى مى كند، خدا شما را پند مى دهد، باشد كه شما بپذيريد.
فايده سوم دين براى جامعه آن است كه عموم مردم را به معاونت و همكارى بر انجام كارهاى خير وا مى دارد و آنها را از معاونت و هم دست شدن بر انجام و به وجود آمدن بدى و گناه باز مى دارد، آنها را از عداوت و دشمنى با همديگر نهى مى كند، آنها را از دوزخ نمودن محيط براى همنوعان خود منع مى كند و آنان را از عذاب سخت بر حذر مى دارد.
خدا در قرآن فرموده است: {وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ} (سوره مائده /2)
يعنى: يكديگر را بر نيكى و پرهيز كارى كمك كنيد و بر گناه و دشمنى كمك نكنيد و از خدا بترسيد كه عذاب

(صفحه15)

خدا سخت است.
خلاصه اين كه دين با قوانين و برنامه هاى انسان ساز خويش جامعه اى را تشكيل مى دهد كه روح آن جامعه خير مطلق است و با چنين برنامه اى قوى و با نشاط و سربلند، افراد آن جامعه واجد سعادت دنيا و آخرت خواهند بود. ان شاء الله.
اكنون كه معناى دين، ضرورت و فوايد آن به طور خلاصه روشن شد بر مى گرديم به اصل سخن. گفته شد كه دين داراى سه بخش است و موضوع بحث ما بخش اعتقادات است و قبل از ورود به اين بحث به اين مطلب توجه كنيم كه:

بايد به اصول دين يقين داشته باشيم

همان گونه كه در مسأله اول رساله توضيح المسائل آمده است، مسلمان بايد به اصول دين يقين داشته باشد، يعنى تحصيل معرفت و اعتقاد راسخ و جزمى لازم است و نمى تواند به صرف اين كه ديگرى گفته است اكتفا كند و خلاصه به حكم عقل و به حكم آيات شريفه و روايات معتبره، بر هر مسلمانى تحصيل ايمان و يقين و اعتقاد به اصول دين واجب است و تقصير و مسامحه در اين امر موجب عذاب ابدى خواهد شد، ولى ناگفته نماند آنچه كه لازم است اصل تحقّق يقين و اعتقاد جزمى است و اين معنا از هر دليل و طريقى حاصل شود كفايت مى كند، بنابراين اكثر مردم كه اصول دين خود را از تعليمات و گفته علماء و مبلغين و معلمين و حتى از گفته والدين خود فرا
گرفته و به خاطر كمال وثوق و اعتماد به قول آنها و عدم احتمال

(صفحه16)

خلاف و كذب در آنان، يقين پيدا كرده اند، كفايت مى كند گرچه نتوانند اقامه دليل و برهان كنند و نتوانند پاسخ شبهات را بدهند.

چرا اصول دين تقليدى نيست؟

است كه تقليد: عمل كردن به دستور مجتهد است (و به نظر برخى، پذيرفتن گفته غير است تعبّداً و بدون دليل) هرچند يقين به واقع حاصل نشود، و حال اين كه آيات و رواياتدلالت دارند بر اين كه در اصول دين ايمان و معرفت
و يقين معتبر و لازم است وايمان به معناى اطمينان وسكون

1 ـ العروة الوثقى: التقليد: مسأله 67: محلّ التقليد و مورده هو الأحكام الفرعيّة العملية، فلا يجرى في اُصول الدين.
2 ـ قال الله تعالى: (مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمَانِ)(سوره نحل /106).
و قال: (قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ) (سوره حجرات/14).
و روي عن النبيّ(صلى الله عليه وآله): ـ ما قيل بتواتره عن طريق الفريقين ـ : «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية» (راجع بحار الانوار ج 23، ص 76 إلى 95).
و نحوها غيرها من الآيات والروايات الدالّة على لزوم تحصيل الإيمان بالله وباليوم الآخر، والمراد بالإيمان الاطمئنان وسكون القلب، كما أنّ الروايات التي دلّت على لزوم تحصيل المعرفة بالإمام ظاهرة في اعتبار الجزم واليقين، واَنّ الظنّ لا يغني من الحق شيئاً، والله العالم.

(صفحه17)

قلب و باور باطنى است. و اين معنا با تقليد حاصل
نمى شود.
به عبارت ديگر، آن چه انسان را به سعادت دنيا و آخرت مى رساند و او را از عذاب و هلاكت نجات مى دهد اعتقاد قلبى و ايمان جزمى است، آن چه انسان را از فوايد دين (كه قبلا به آنها اشاره شد) بهره مند مى كند تنها باور باطنى و يقين و اطمينان است و اين حالت و اين معنا جداى از عمل و تقليد است و به صرف گفته غير حاصل نمى شود، لذا تقليد ـ كه عمل كردن به دستور مجتهد، يا قبول قول غير بدون دليل و تعبّدى است ـ در اينجا جا ندارد.
بلكه بايد گفت: ايمان و تحصيل علم و يقين به اصول دين از فضايل نفسانى است، معرفت و اعتقاد به خدا و صفات كماليه او، شناخت حجج الهى و وسائط فيض و ولاة امر، كسب علم و يقين به معاد و رجوع الى الله، از كمالات انسانى و موجب خروج نفس از رذيله جهل و نادانى است و به حكم عقل تحصيل اين امور مطلوب و پسنديده و لازم است.


(صفحه18)


اعتقاد به خداوند يگانه

{أَفِى اللهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ} (سوره ابراهيم /10).
يعنى: آيا در خداوند شكى هست كه آفريننده آسمان ها و زمين است؟
علم و اقرار به وجود خداوند متعال بديهى است و كفار هم به آن اقرار داشته اند چنان چه خدا فرموده است: {وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ} (سوره عنكبوت /61).
يعنى: و هر آينه اگر از آنها سؤال كنى، كيست كه آسمان و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است؟ مى گويند البته خدا پس بگو به كجا به دروغ رانده مى شويد؟
لذا رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه مبعوث گرديد مردم را دعوت به توحيد و يگانه پرستى كرد نه اقرار به وجود خدا.
منشأ اين اقرار و اعتراف، سرچشمه اين دريافت و غريزه، همان فطرت و قوه درك و فهمى است كه خداوند در نهاد و طبيعت هر انسانى قرار داده است {فِطْرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا} (سوره روم /30).
آرى خداوند اين حقيقت را در كمون و سرّ سويدايى هر كس نهاده است و لذا انسان در اصل خلقت و ذات خود حسّ مى كند كه به خود واگذار نيست بلكه به يك مبدئى
مربوط است كه آن مبدأ او را نگهدارى مى كند و به او كمك مى رساند و مراقب انديشه ها و اعمال او است، همان مبدئى كه

(صفحه19)

بر سراسر جهان حكم فرما است و همه موجودات به او
بر پاست.
هر متفكرى درك و باور دارد كه همه جهان مطيع نظم و قانون است و او در پرتو همين نظم و قانون از تمام ذرات عالم بهره مند است از هوا نفس مى كشد، از آب مى آشامد، از روييدنى ها مى خورد، از اشعه آفتاب استفاده مى كند و مى فهمد كه همه عالم به يك قوه و از يك مبدأ سرچشمه
گرفته وتحت يك اراده اداره مى شوندوبه مقتضاى همين فطرت وفهم و درك است كه در هنگام حاجت به او استغاثه مى كند، هنگام سختى به او پناه مى برد، هنگام نعمت به او اميدوار مى شود و معلوم است كه اين احساس و درك مربوط به ضعف و يا جهل و نادانى نيست، زيرا انسان از هر طبقه و گروهى كه باشد، هرگاه خود را از تمام افكار علمى وعقايد وعادات و رسوم برهنه كند، وخود را موجودى فرض كند كه همين ساعت بهوجود آمده وهيچ كس را نديده وهيچ سخنى نشنيده، آنگاه نظرى به خود و نظرى به جهان افكند چه خواهد ديد؟
خود را موجودى خواهد ديد داراى چشم، گوش، فهم و هوش كه در گوشه اى از جهان بى پايان پيدا شده و به هر سو نظر مى افكند نگاهش به آخر جهان نمى رسد، جهان را بسيار بزرگ و خود را بسيار كوچك مى بيند زير پاى خود زمينى پر از عجايب و بالاى سر خود فضايى پر از غرايب مى يابد، در جهان آمد و شد و گردش و حركت مشاهده مى كند، مى بيند كه آفتاب و ماه طلوع و غروب مى كنند، شب و روز منظّماً از پى

(صفحه20)

يكديگر مى آيند و مى روند، ماه ها و فصل ها به نوبت و با نظم و
حساب در گردش اند، هنگام شب فضاى بالا پر از ستارگان درخشان و زيبا مى شود، در روى زمين گياهان و درخت هايى مى بيند كه دانه بعضى از آنها در ابتداى امر به اندازه اى كوچك است كه در لاى انگشتان او گم مى شود و پس از چندى درختى تنومند با شاخه هاى بلند و برگ ها و شكوفه هاى رنگارنگ و ميوه هاى گوناگون، داراى طعم ها و بوهاى جان پرور مشاهده مى كند ، جانورانى مى بيند داراى شكل ها وحجم ها وطبيعت ها وغريزه هاى گوناگون، موجوداتى مى بيند كه پيدا مى شوند و باز از ميان مى روند، زنده مى شوند و مى ميرند، جريان حيات را از گياه تا انسان مشاهده مى كند.
عظمت و ريزه كارى خلقت خود را مى بيند، اندام خود، استخوان ها و رگ هاى بدن، عجايب استخوان سر، چشم و گوش و صورت و دستگاه گوارش و گردش خون و ضربان قلب و خلقت دست ها و انگشتان و كيفيت تركيب اعضا و جوارح و چگونگى تغذيه و تأمين مواد لازم بدن، دستگاه توليد فرزند و نقش قوه عقل و شهوت و خيال و واهمه و ساير قواى نامرئى موجود در جسم خود را مدّ نظر مى آورد و بى اختيار اعتراف مى كند كه:

اى همه هستى ز تو پيدا شده خاك ضعيف از تو توانا شده
زير نشين علمت كائنات ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
<<التالي الفهرس السابق>>