جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احكام و فتاوا
دروس
معرفى و اخبار دفاتر
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
اخبار
مناسبتها
صفحه ويژه
عيد سعيد غدير خم « مناسبتها « صفحه اصلى  

عيد سعيد غدير خم

بسم الله الرحمن الرحيم

فرا رسيدن عيد غدير را به همه مسلمانان جهان مخصوصاً شيعيان مولى الموحدين اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (عليه السلام) تبريك عرض نموده، از خداوند متعال خواهانيم همه ما را از پيروان آن پيشواى الهى و وصى و خليفه بلافصل رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) قرار داده، توفيق تشيّع راستين را نصيب ما فرمايد. و از خداوند متعال سعادت و سلامت براى همه جوامع مسلمانان مخصوصاً ملت مظلوم فلسطين را خواهانيم.

به همين مناسبت مقاله اى در اين زمينه تقديم حضورتان مى شود، گرچه بضاعت كم و دست ما كوتاه و خرما بر نخيل، لكن آب دريا را اگر نتوان كشيد زان بقدر تشنگى بايد چشيد.

1 ـ غدير

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»
اى پيامبر به مردم برسان آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را تبليغ نكرده اى و خداوند تو را از مردم حفظ خواهد كرد.
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) در آخرين حج خويش براى وداع كعبه آماده مى شود، امت نيز آماده مى شوند تا با پيامبر محبوب خويش وداع كنند، زمانى كه اعلان شد كه پيامبر آماده آخرين حج خويش است، مردم گروه گروه و يا به تنهايى راهى مكه شدند تا در اين سفر مبارك همراه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مناسك خويش را به جاى آورند. آخرين مناسكى كه افتخار همراهى پيامبر را در انجام آن پيدا مى كردند.
در همين زمان و در همان مكان مقدس آيه تبليغ كه در بالا آورديم بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) نازل شد، كه آنچه خداوند به تو فرمان داده ابلاغ كن. سؤال اين است كه اين امر عظيم كه اگر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) آن را تبليغ نكند رسالت را نرسانده چيست؟
مگر نه اين است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) وحى الهى را از روز نزول آن يعنى بيست و سه سال قبل از اين سال تا به امروز به مردم ابلاغ مى فرمود، و مگر نه آنكه در اين راه زحماتى را متحمل شد كه هيچ پيغمبرى قبل از آن حضرت متحمل نشده بود؟
اين موضوع چيست كه با تمام رسالت با آن عظمت و سنگينى در يك رديف قرار گرفته است، كه اگر پيامبر آن را تبليغ نكند رسالت را تبليغ نكرده است؟
سؤال ديگر آنكه آيا در تبليغ اين امر آنقدر خطر و ترس بر جان مقدس پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) وجود دارد كه در تبليغ كل رسالت با همه عظمتش نيست، تا آنكه خداوند وعده حفظ و عصمت مى دهد؟ و چه كسانى هستند كه جان رسول اكرم را در آن روز تهديد مى كنند در حالى كه آن حضرت در مكه بين اصحاب خويش است؟
آنچه مسلم است در تاريخ واقعه مهمى در سال حجة الوداع بعد از نزول اين آيه مباركه اتفاق نيفتاده است كه پيامبر مأمور به تبليغ آن باشد غير از آنچه آن بزرگوار در هيجدهم ذى الحجه در آن سال انجام داد، و آن واقعه نصب اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (عليه السلام) به ولايت و امامت بود، كه بعد از آن آيه مباركه إكمال دين و اتمام نعمت نازل شد كه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً». يعنى: امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خويش بر شما تمام گردانيدم، و راضى شدم اسلام دين شما باشد.
آرى، اين روز همان روز غدير است، روزى كه پروردگار متعال از اكمال دين و اتمام نعمت خبر داد، و به اين دين كامل براى مسلمانان راضى شد، روزى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) اميرالمؤمين على بن ابيطالب (عليه السلام) را به عنوان خليفه و امام و ولىّ بعد از خود بر مسلمانان در امور دين و دنيا نصب فرمود.
از همان روز «غدير» در وجدان مسلمانان جايگاهى عميق پيدا كرد، با نفوس آنان در آميخت، و ركنى از اعتقادات آنان باشد، در تفسير آيات الهى و روايت حديث و سنت دخيل شد، و از اين روز مبارك فرهنگ و ادب خاصى سرچشمه گرفت، و جايگاهى خاص در تاريخ و تمدن اسلامى يافت، و مسير عده اى از مسلمانان عالم را همچون چراغى تابان روشن كرد.
روز غدير بزرگترين اجتماع مسلمانان در روى زمين بود، زيرا محّل جدا شدن قافله هايى بود كه از حجة الوداع با پيامبر خويش برمى گشتند، زيرا همان طور كه قبلا نوشتيم جمعيت بسيارى كه شوق همجوارى پيامبر (صلى الله عليه وآله) را در اين سفر داشتند و مى دانستند آخرين حج ايشان است به مكه آمده بودند.
مسلمان پس از آن كه مناسك حج را در ركاب نبى اعظم (صلى الله عليه وآله) به جاى آوردند پيامبر گرامى اسلام را تا بيرون مكه بدرقه نمودند، آن حضرت همه را قبل از آنكه به اوطان خويش بروند در آنجا جمع نمود، و در بين انبوه جمعيت سخن گفت، در اين سخنرانى آن حضرت چيزى را ابلاغ كرد كه اگر نكرده بود به فرموده قرآن رسالت را نرسانيده بود، و استمرار و بقاى اسلام تأمين نمى شد.
اين ابلاغ عبارت از ولايت امير مؤمنان على (عليه السلام) بود، اين را بايد دانست كه غدير يك واقعه زودگذر و يا شعله اى كه فراگيرد و سپس فرو ميرد، و يا خورشيدى كه طلوع كند و سپس به غروب گرايد، و يا برقى برجهد كه پس از آن ظلمت حاكم شود، نبود، بلكه غدير نور افشانى بر زندگى انسانيّت و ادامه طلوع اسلام بود كه صبح و ظهر و عصر و شب ندارد، بلكه نورى است بادوام و مستدام.
تأكيدات پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در اين روز مبارك سهم بزرگى در بقاى نام و رسالت غدير دارد، زيرا آن حضرت تمام تهديدها را رو در رو ايستاد، همان تهديداتى كه خداوند وعده حفظ از آنها را به او داده بود، و زحمت ايستادن و ايراد خطابه در آن روز گرم وطاقت فرسا را تحمل كرد، و تاج ولايت بر فرق مبارك اميرالمومنين على (عليه السلام) گذاشت، و از تمام حاضران براى آن حضرت بيعت گرفت و حجت را بر همگان تمام كرد.
بارى، حديث غدير و اين واقعه تاريخى را علماى شيعه و سنى در كتب خود آورده اند، و ما در اين مقاله به آنچه اهل سنت نقل كرده اند اكتفا مى كنيم، سپس بطور اختصار در سند حديث و دلالت آن به يارى خداوند متعال بحث مى كنيم. لازم به ذكر است كه براى اختصار فقط به ترجمه روايات اكتفا مى كنيم.

2ـ حديث غدير

الف:حمد حنبل كه يكى از أئمه اهل سنت است در مسند جلد 4 صفحه 218 حديث را چنين آورده است:
براء بن عازب گفت: ما با پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در سفر بوديم، در غدير خم فرود آمده و منزل كرديم، نداى نماز جماعت سر داده شد، براى پيامبر (صلى الله عليه وآله) زير دو درخت كه آنجا بود فرشى گستردند، آن حضرت نماز ظهر را خواند، سپس دست على را گرفت و خطاب به مردم چنين فرمود: آيا نمى دانيد كه من أولى بر مؤمنان از خود آنها هستم، گفتند: چرا يا رسول الله. فرمود: آيا نمى دانيد كه من أولى بر هر مؤمنى هستم از خود او؟ گفتند: مى دانيم، سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه » يعنى هر كس كه من بر او ولايت دارم على بر او ولايت دارد، خداوند دوست بدار هر كه او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كه او را دشمن دارد.
براء مى گويد: سپس عمر آن حضرت را ملاقات كرد و گفت: گوارا باد بر تو اى پسر ابيطالب، تو امروز مولاى هر مرد مؤمن و زن مؤمنى شدى. سپس احمد بن حنبل اين حديث را به طريقى ديگر نيز نقل مى كند.
ب:متقى در كنزالعمال جلد 6 صحفه 397 نيز مانند حديث احمد بن حنبل را نقل كرده است.
ج:محب طبرى در كتاب «الرياض النضرة» جلد 2 صحفه 169 همانند حديث احمد را نقل كرده است.
د:در مناقب از عمر حديث را نقل كرده و در آخر آن كلام پيامبر را نقل كرده كه فرمود: يارى كن كسى كه او را يارى كند، و دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن بدار دشمن او را.
هـ:حاكم در كتاب مستدرك جلد 3 صفحه 109 از زيد بن ارقم روايت كرده كه گفت: زمانى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از حجة الوداع برگشت و در غدير خم منزل فرمود، زير سايه درختان مردم را جمع كرده و چنين فرمود: گويا كه مرا خوانده اند و بايد از دنيا بروم: همانا من در بين شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم كه يكى از ديگرى بزرگ تراست. اول كتاب خدا، دوم عترت و اهل بيتم، به هوش باشيد كه پس از من چگونه با آنها رفتار خواهيد كرد، زيرا آنان هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا آنكه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، سپس فرمود: خدا سرپرست من، و من سرپرست هر مؤمنى هستم، و سپس دست على (عليه السلام) را گرفت و فرمود: «هر كس من مولاى او هستم على ولى اوست، خداوندا دوست بدار هر كه او را دوست دارد، و دشمن بدار دشمن او را.»
سپس حاكم بعد از آنكه حديث را ذكر كرده است مى گويد: اين حديث صحيح است.
و:بسيارى ديگر از اهل سنت حديث را نقل كرده اند كه از آن جمله سيوطى در كتاب «الدّارالمنشور» در تفسير آيه «النبى أولى بالمؤمنين من أنفسهم» و فخر رازى در تفسير آيه «يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك» اين حديث را آورده اند.
همچنين ابو نعيم در حلية الأولياء جلد 5 صفحه 26 ، خطيب بغدادى در تاريخ بغداد جلد 8 صفحه 29 و ج 12 صفحه 243 ، و نسائى در خصائص صفحه 21،22،23،25،26 و ابن حجر در كتاب «الصواعق المحرقة» صفحه 25 ، و متقى در كنزالعمال جلد 1 صفحه 48 ، و ابن حجر در «الإصابة» در موارد متعددة مثل جلد 1 بخش 1 صفحه 319 ، و جلد 2 بخش 1 صفحه 57 ، و جلد 3 بخش 1 صفحه 29 ، و جلد 4 بخش 1 صفحه 16 و 14 و 143 و 169 و 182 ، و جلد 7 بخش 1 صفحه 156 ، و همچنين در اسدالغابة ، و مشكل الآثار ، و فيض القدير، و مجمع هيثمى و ساير كتبى كه به علت اختصار از آوردن نام آنها چشم پوشيديم.
خواننده محترم مى تواند به كتاب ارزشمند الغدير تأليف علامه امينى (قدس سره) مراجعه فرمايد.

3ـ شأن نزول آيه تبليغ، و آيه اكمال دين

در مورد شأن نزول اين دو آيه نيز به كتب اهل سنت مراجعه كرده و از آنها رواياتى نقل مى كنيم.
الف:خطيب بغدادى در كتاب تاريخ بغداد جلد 8 صفحه 290 به سند خود از ابو هريره روايت كرده كه گفته است: كسى كه روز هيجدهم ماه ذى الحجه را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب شصت ماه روزه را مى نويسد، و اين روز غدير خمّ است. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) دست اميرالمؤمنين (عليه السلام) را گرفت و گفت: آيا من سرپرست و ولى مؤمنان نيستم؟ مردم گفتند: چرا يا رسول الله ، سپس حضرت فرمود: هر كس من سرپرست و مولاى اويم على نيز سرپرست و مولاى اوست ، در اين هنگام بود كه عمر گفت: مبارك باد بر تو، مبارك باد بر تو اى پسر ابيطالب ، تو مولاى من و مولاى هر مسلمانى شدى. سپس خداوند متعال آيه مباركه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» را نازل فرمود. در همين كتاب به سند ديگرى هم اين روايت را نقل كرده است.
ب:سيوطى در تفسير «الدرالمنشور» در تفسير آيه فوق الذكر از ابن مردويه و ابن عساكر نقل كرده كه آن دو از أبى سعيد خُدرى روايت كرده اند كه گفت: زمانى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در روز غدير على (عليه السلام) را به امامت و ولايت نصب فرمود، جبرئيل امين نازل شد و اين آيه مباركه را آورد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...»
ج:و نيز روايت كرده است از ابن مردويه و خطيب و ابن عساكر از ابى هريره كه گفت: وقتى روز غدير خم شد كه همان روز هيجدهم ذى الحجه است پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» سپس خداوند آيه فوق را بر آن حضرت نازل فرمود.
د:و اما آيه تبليغ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» و احدى در أسباب النزول صفحه 150 ، و فخر رازى در تفسير كبيرش در ذيل همين آيه داستان غدير خم و نصب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به امامت و ولايت نقل كرده اند.

4ـ سند حديث غدير

اما سند حديث در اعلى مرتبه از صحت و قوت است، زيرا حديثى است متواتر كه بزرگان و اجلاّء صحابه آن را روايت كرده اند، كه مى توان ازاين اشخاص نام برد. حضرت على (عليه السلام) ، عمار، عمر، سعد، طلحه، زيد بن ارقم، براء بن عازب، أبو ايّوب انصارى، بريده اسلمى، ابو سعيد خُدرى، ابوهريره، انس بن مالك، حذيفة بن أسيد، جابر بن عبدالله انصارى، جابر بن سمرة، ابن عباس، ابن عمر، عامر بن ليلى، قيس بن ثابت و هاشم بن عتبه و صدها نفر ديگر كه ما از ذكر اسامى آنان به جهت رعايت اختصار خوددارى مى كنيم.
و ابن حجر در تهذيب التهذيب جلد 7 صفحه 337 اسامى عده اى از صحابه را كه حديث غدير را نقل كرده اند آورده است، سپس در صحفه 329 گفته است: ابن جرير طبرى در كتابى چندين برابر اين افراد را ذكر كرده است و آن را حديث صحيحى دانسته است.
و در فتح البارى جلد 8 صفحه 76 گفته است كه: حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه» را ترمذى و نسائى آورده اند و طرق اين حدث بسيار است، و ابن عقده آن را در كتاب مستقلى آورده كه سندهاى اكثر آن سندهاى صحيحى است.
و قندوزى در ينابيع المودة در باب چهارم گفته است: در مناقب محمد بن جرير طبرى صاحب تاريخ معروف طبرى روايت غدير خم را از هفتاد و پنج طريق نقل كرده و در اين باب كتاب مستقلى نگاشته و نام آن را كتاب «الولاية» گذاشته است، سپس گفته است: ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد بن عقده نيز كتابى مستقل نگاشته و آن را كتاب «الموالاة» ناميده است، و در اين كتاب از يكصد و پنج طريق روايت را نقل كرده است.
سپس مى نويسد: امام الحرمين استاد ابى حامد غزالى تعجب مى كرد و مى گفت: در بغداد يك جلد كتاب در دست فرد صحافى ديدم كه روايات غدير خم در آن بود و روى آن نوشته شده بود: مجلّد بيست و هشتم از طريق حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه» و بدنبال آن جلد بيست و نهم خواهد آمد.
آنچه نوشتيم مقدار كمى از نوشته هاى فراوانى است كه درباره سند غدير از اهل سنت نقل شده و در اينجا آورديم و به همين اكتفا مى كنيم.

5ـ دلالت حديث غدير

و اما دلالت حدث غدير بر انتصاب امير مؤمنان از طرف خداوند به وسيله پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) جهت خلافت و امامت بدون هيچ شبهه اى براى همه معلوم است، و خداوند و پيامبر او بر مردم حجت خود را تمام كردند، توضيح مطلب آنكه لفظ مولى در لغت داراى معانى متعددى است كه از آن جمله است: مالك، بنده، آزاد كننده، دوستدار، همسايه، هم قسم و هم پيمان، قبيله، كمك كار، دوست و امثال اين معانى.
از كاملترين اين معانى بلكه مشهورترين و ظاهرترين اين معانى معنايى است كه أولويت شخصى بر انسان را برساند، در لغت داراى معانى متعددى است كه از آن جمله است: مالك بنده، آزاد كننده، دوستدار، همسايه، هم قسم و هم پيمان، قبيله، كمك كار، دوست و امثال اين معانى.
از كاملترين اين معانى بلكه مشهورترين و ظاهرترين اين معانى معنايى است كه أولويت شخصى بر انسان را برساند، به هر حال مراد و مقصود پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در حديث غدير جز اين معنى نيست، و اين مدعى با قرائنى كه ذيلا مى آوريم ثابت مى شود.
اول: قول آن حضرت كه فرمود: آيا من اولى بر مؤمنان از خودشان نيستم؟ و بعد از آنكه اصحاب جواب مثبت دادند، فرمود: هر كس من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست، و اين خود دليل واضحى است كه معنى كله مولى أولى به تصرف است از خود آنان، و در غير اين صورت فرمايش آن حضرت كه ابتداء از آنان اعتراف گرفت كه شخص رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) اولى بر آنان است از خودشان لغو و بى فايده مى شود.
دوم: در بعض طرق روايت غدير آمده است كه: همانا خداوند سرپرست من، و من سرپرست مؤمنان و أولاى بر آنان از خودشان هستم، و هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست، كه حضرت كلمه «أولى بهم من انفسهم» را بيان و تفسير فرمايش قبلى خود كه فرمودند من مولاى مؤمنان هستم قرار داد.
سوم: تصريح آن حضرت در بعض نقل هاى حديث غدير به كلمه «أولى به من نفسه» كه از خود او بر خودش أولى هستم.
چهارم: اينكه پيامبر به مردم فرمودند: كه آخر عمر من است، و مسلّم است كه پيامبرى كه سالها زحمت كشيده و اذيت و آزار از مشركان ديده تا دين اسلام را در بين مردم رواج داده است مردم را بعد از خود بى سرپرست نمى گذارد، و جاى اين نگرانى آخر عمر آن حضرت است، و كسى كه از دنيا مى رود و در جمع زيادى قبل از مرگ خود صحبت مى كند اگر پيامبرى باشد كه بعد از او پيامبرى هم نخواهد آمد مهم ترين دل مشغولى او امت است كه بعد از او بدون رهبر و امام نمانند، امامى كه مردم پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله) به او اقتدا كنند و دنبال هر صدايى نروند و زحمات آن وجود مقدس بدون نتيجه نماند، و پر واضح است ك در صدد بيان اينكه هر كه را من دوست دارم او را دوست بداريد و يا امثال اين معانى نيست.
پنجم: اينكه مجموعه كارهايى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در اين روز مبارك انجام داد دلالت بر عظمت كار مى كند، و اين كار نمى تواند چيزى غير از نصب امام و جانشين باشد، زيرا آن حضرت آخرين حج خويش را انجام داد، به مردم اعلام كرد كه به زودى از دنيا مى رود، در غدير خم كه محل تفرق حاجيان و كوچ به وطنشان بود ايستاد و گفت همه جمع شوند، زير سايه هاى درختان بزرگ منزل فرمود و گفت: آنجا را آب و جارو كنند، عمامه اى بر سر مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) گذاشت، سپس نماز خواند، و پس از نماز خطبه اى طولانى خواند، و بعد از آن دست على (عليه السلام) را بلند كرد و فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» و سپس آيه إكمال دين و اتمام نعمت نازل شد. با توجه به همه اين قرائن به خوبى معلوم است كه اين اجتماع عظيم در آن روز گرم براى چه بوده است.
ششم: تبريك عمر و ابوبكر به اميرالمؤمنين است كه بعد از انجام مراسم به آن حضرت گفتند: گوارا باد برتو اى پسر ابيطالب كه مولاى ما و مولاى هر مؤمن و مؤمنه شدى. كه اين تعبير يعنى تبريك مخصوص زمانى است كه شخص منصب و مقام جديدى پيدا كرده باشد. وگرنه چنانچه به معنى دوست و ياور و امثال آن بگيريم مسلم است كه اين صفات قبل از اين روز هم در امير مؤمنان (عليه السلام) موجود بود.
هفتم: انكار شخصى به نام حارث بن نعمان فهرى كه به پيامبر اعتراض كرد دليل بر مدعاى ما است.
داستان او از قرارى كه شبلنجى در كتاب نورالأبصار صفحه 71 ، و مناوى در فيض القدير جلد 6 صفحه 217 نقل كرده اند چنين است.
شخصى به نام حارث بن نعمان فهرى به پيامبر (صلى الله عليه وآله) اعتراض كرد و گفت: تو ما را به چنين و چنان امر كردى و ما پذيرفتيم، سپس به همه اينها راضى نشدى تا آنكه دست پسر عمويت را بالا برده و او را بر ما برترى دادى، اين اعتراض در مقابل نصب اميرالمؤمنين (عليه السلام) به امامت است كه حارث و امثال او آن را بر نتافتند و بر آن حضرت اعتراض كرد.
و زمانى كه پيامبر فرمود كه اين كار به فرمان خداوند كردم حارث چاره اى نديد جز آنكه بر خود نفرين كند، اين كار را كرد و خداوند او را در همانجا هلاك كرد.
و پر واضح است كه اگر مقصود پيامبر آن بود كه بگويد به على كمك كنيد، يا على را دوست داشته باشيد و امثال اينها، اينطور خشم حارث و امثال او به جوش نمى آمد.
به هر صورت روايت غدير سند محكم و حجت بالغه اى بر خلافت بلافصل امير مؤمنان على (عليه السلام) است.

والحمدالله الذى جعلنا من المتمسكين بولاية مولانا أميرالمؤمنين (عليه السلام)