جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احكام و فتاوا
دروس
معرفى و اخبار دفاتر
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
اخبار
مناسبتها
صفحه ويژه
شهادت حضرت ابى عبدالله الحسين واولاد بزرگوار و اصحاب گرامش (عليه السلام) « مناسبتها « صفحه اصلى  

(1) (وإذ ابْتَلَى إبراهيمَ رَبُّه بكلمات فأتمّهنّ قال إنّي جاعلك للناس إماماً قال ومن ذرّيّتي قال لاينال عهدي الظالمين.)
هنگامى كه خداوند ابراهيم را در موارد بسيارى آزمايش و امتحان كرد فرمود تو را امام قرار دادم. عرض كرد خدايا امامت را در ذرّيّه من نيز قرار بده فرمود عهد من (امامت) به ستمكاران نمى رسد. (بقره ـ آيه124)
(2) (لقد أرسلنا رُسُلَنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتابَ والميزان لِيَقُوم النّاس بالقِسْطِ) (سوره حديد آيه 25)
ما پيامبرانمان را با نشانه هايى فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا بوسيله مردم عدل و قسط بپا كنيم. (حديد ـ آيه 25)
(3) (آمَنَ الرَّسُولُ بما اُنزِلَ إليه مِنْ رَبِّهِ .) پيامبر به آنچه به او نازل شده بود ايمان داشت.
(4) نهج الفصاحه، ج1، ص2.
(5) خصال، صدوق، ص81.
(6) معاويه در كار دنيا ورزيده بود و به دين پايبند نبود. دين را پليسى كم خرج مى دانست كه نمى بايد ميان او و تمتع از لذات دنيا حايل شود. (تاريخ ويل دورانت،عصرايمان ، فصل 10)
(7) هنگامى كه عمر به شام رفت او و عبدالرحمان ابن عوف بر خر سوار بودند معاويه با كوكبه اى مجلل به وى برخورد و از او گذشت و عمر را نشناخت. چون به او گفتند اين خر سوار خليفه بود برگشت و پياده شد عمر به او اعتنا نكرد معاويه پياده در ركاب او به راه افتاد. عبدالرحمان به عمر گفت: معاويه را خسته كردى دراين وقت عمر رو به او كرد و گفت: معاويه! با چنين خدم و حشمى راه مى روى در حالى كه من شنيده ام مردم در خانه تو معطل مى شوند تا به آنها رخصت ورود بدهى. گفت: آرى يا اميرالمؤمنين! عمر پرسيد: چرا؟ گفت: ما در سرزمينى هستيم كه جاسوسهاى دشمن در آن زندگى مى كنند بايد چنان رفتار كنيم كه از ما بترسند، اگر مى گويى اين روش را ترك كنم. عمر گفت اگر سخنت راست است خردمندانه پاسخى است و اگر دروغ است خردمندانه خدعه اى است. (عقد الفريد، ج5، ص108)
ولى او به عمر دروغ گفته بود. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، ج17، ص93 مى نويسد:
اقام عبد العزيز بن زرارة الكلبى على باب معاوية سنة فى شملة صوف.
عبدالعزيز يكسال بر در خانه معاويه براى حضور انتظار كشيد و بار نيافت.
(8) إنْ الحكم إلاّ للّه.
(9) (وعَلَى الإسْلامِ السَّلامُ إذْ بُلِيَتْ الاُمّة براع مثل يزيد) (موسوعة كلمات الحسين، ص284).
بايد فاتحه اسلام را خواند كه زمامدارى مانند يزيد داشته باشد. (امام حسين(عليه السلام))
(10) العدالة الاجتماعيه، ص180.
(11) العدالة الاجتماعيه، ص181.
(12) الاسلام والاستبداد السياسى، ص187 ـ 188.
(13) نجم، آيه 3.
(14) الحاقه، آيه 44.
(15) سفينة البحار، ج1، ص63.
(16) سفينة، ج1، ص63.
(17) سفينة، ج1، ص63.
(18) نهج الفصاحه، ج1، ص249.
(19) سفينه، ج1، ص63.
(20)
(21) تاريخ طبرى، ج3، ص281.
(22) تاريخ طبرى، ص34، ج4; كامل ابن اثير، ص280، ج3; قمقام، ص353.
(23) (يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم والّذين اُوتوا العلم درجات) (سوره مجادله آيه 57).
(24) (انّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ أتْقيكُمْ) (سوره حجرات آيه 13).
(25) (فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدِين) (سوره نساء آيه 95).
(26) سوره لمزه.
(27) سوره تكاثر.
(28) (آمَنَ الرَّسُولُ بما اُنزلِ إليْهِ مِنْ رَبِّهِ والمؤمنون كُلٌّ آمَنَ) (سوره بقره آيه 285).
(29) (ان جائكم فاسِقٌ بنبأ فتبيّنوا.)
(30) ابن اثير مى نويسد: معاويه خواست تا مغيره بن شعبه را كه از جانب وى در كوفه حكومت مى كرد از مقامش عزل كند و ديگرى را بجاى وى بگمارد. مغيرة كه از اين تصميم آگاه شده بود فكر كرد كه مسؤليت تازه اى براى خود در كوفه بتراشد تا بدين وسيله بتواند سمت خود را براى مدتها طولانى هم چنان حفظ كند. به دنبال اين فكر با خود گفت چه بهتر كه داستان ولايت عهدى يزيد را طرح كنم و مسؤليت گرفتن بيعت را از مردم كوفه خود بر عهده بگيرم تا بتوانم از اين راه ب آرزويم دست يابم و بر خر مراد هم چنان سوار باشم. براى اجراى اين نقشه بلافاصله به شام آمد و يكسره به نزد يزيد رفت و به او چنين گفت:
بزرگان اصحاب رسول خدا و زورمندان قريش و سالمندان آنها از جهان رفتند و تنها فرزندان آنها باقى مانده اند و تو اى يزيد از نظر رأى و فكر افضل آنها و بهترين شان هستى و به سنت و سياست داناتر از تمام آنها ميباشى من نمى دانم چه چيز اميرالمؤمنين (معاويه) را مانع شد از اينكه براى تو به خلافت بيعت بگيرد؟! يزيد گفت آيا تو فكر مى كنى بيعت گرفتن براى جانشين من عملى مى باشد و به پايان برسد؟ مغيره گفت آرى...
به دنبال اين گفت گو هر دو نزد معاويه رفتند و قضيه را با او در ميان گذاشتند، معاويه به مغيره گفت اكنون به كوفه برگرد و در اين باره با دوستان و ياران خود مشورت كن تا دستور من برسد. مغيره كه تا اين جا خود را موفق ديد نقشه خويش را دنبال كرد به كوفه آمد و جمعى از خدا بى خبر و دوستان بنى اميه را خواست و داستان ولايت عهدى و گفت وگوى خود را با معاويه با آنها درميان گذارد و از آنان براى يزيد بيعت گرفت و آن گاه ده نفر از آنها را به رهبرى فرزندش موسى به شام فرستاد تا خوش خدمتى مغيره را نسبت به خاندان بنى اميه نزد معاويه بازگو كنند و او را براى اعلام عمومى اين تصميم تشويق نمايند و به هر يك از آن ده نفر دربرابر اين كار سى هزار درهم داد.
هنگامى كه بر معاويه وارد شدند و هر كدام از آنها معاويه را براى ولايتعهدى يزيد تشويق نمودند، معاويه به فرزند مغيره گفت: پدرت دين اينها را به چه مبلغ خريدارى كرده است؟ گفت: سى هزار درهم. معاويه گفت: ارزان است؟ (ابن اثير، كامل، ج3، ص252)
(31) در روزهايى كه حسين بن على(ع) در مكه بود، عبداللّه عباس و عبداللّه عمر نيز در مكه بودند. تصميم گرفتند خدمت سيدالشهداء(ع) شرفياب شوند و او را به مدينه بازگردانند. چون خدمت امام رسيدند، سعى كردند تا امام را از اين سفر بازدارند. تا اين كه عبداللّه عمر گفت: ابا عبداللّه در تصميمت عجله نكن و به مدينه برگرد. شما هم مانند ساير مردم عمل كن، بهانه به دست دشمن مده، اگر قصد بيعت ندارى، كسى به تو كارى ندارد.
بمان تا خداوند تو را از شر يزيد خلاص كند. امام در پاسخ فرمود:
من از اين گفته براى هميشه بيزارم، تو را به خدا سوگند من در اين روش خطا كارم؟ اگر چنين است به من بگو. عبداللّه عمر گفت: خداوند فرزند پيامبر را خطا كار قرار نداده و نخواهد داد ولى مى ترسم اين صورت زيبايت را با شمشير مورد حمله قرار دهند و از اين امت ببينى آنچه دوست ندارى. (مقتل خوارزمى، ج1،ص19) (موسوعة الكلمات الحسين(عليه السلام)، ص309).
(32) سيره ابن هشام، ج2، ص294.
(33) كامل ابن اثير، ج1، ص111.
(34) حضرت زينب(عليها السلام) در مجلس يزيد به اين مطلب اشاره مى كند و مى فرمايد: (و كيف يرتجى مراقبة من لفظ فوه اكباد الازكياء و نبت لحمه بدماء الشهداء.)
(35) مروج الذهب، ج3، ص362.
(36) تاريخ تمدن، ويل دورانت، عصر دين، فصل 10 ص247.
(37) يزيد مى خواند: لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء ولا وحى نزل     لست من خندف ان لم انتقممن بني احمد ما كان فعل
(38) بحار،ج44، ص329; موسوعة كلمات الحسين(عليه السلام)، ص291.
(39) نهج البلاغه، 216، عبارت نهج البلاغه (الحقّ أوسع الأشياء) هست.
(40) كامل ابن اثير، ج2، ص236.
(41) كامل ابن اثير، ج4، ص239.
(42) عايشه در دوران معاويه، ص107.
(43) عايشه در دوران معاويه، ص107.
(44)  عايشه در دوران معاويه، ص111.
(45)  عايشه در دوران معاويه، ص111.
(46) عايشه در دوران معاويه، ص116.
(47) عايشه در دوران معاويه، ص117.
(48)
(49) شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحديد، ج2، ص15.
(50) الغدير، ج10، ص266.
(51) الامامة والسياسة، ج1، ص180; الغدير، ج10، ص16.
(52) مقتل، خوارزمى، ج1 ،ص184.
(53) حياة الإمام الحسين بن علي(عليه السلام)، ج2 ص264.
(54) حياة الإمام الحسين بن علي(عليه السلام)، ج2 ص264.
(55) بحار الأنوار، ج43 ص328.
(56)
(57) لهوف، ص57.
(58) موسوعة كلمات الامام الحسين(عليه السلام)، ص360.
(59) بحار الأنوار، ج44 ص387.
(60) موسوعة كلمات الامام الحسين(عليه السلام)، ص401.
(61) الامام زين العابدين(عليه السلام)، مقرّم، ص370.
(62) نهج البلاغه.
(63) اعيان الشيعه، ج1 ص597.
(64) بحار الأنوار، ج44 ص325.
(65) لهوف، ص11.
(66) مقتل الحسين(عليه السلام)، مقرّم، ص337.
(67) همان، ص297
(68) موسوعة كلمات الامام الحسين(عليه السلام)، ص373.
(69) مقتل الحسين(عليه السلام)، مقرّم، ص278.
(70) بحار الأنوار، ج44 ص51.
(71) حسين(عليه السلام)، پيشواى انسانها، ص30.
(72) ارشاد مفيد، ج2 ص84.
(73) مجمع البحرين، واژه (حرم).
(74) موسوعة كلمات الامام الحسين(عليه السلام)، ص417.
(75) اعيان الشيعه، ج1 ص593.
(76) مقتل الحسين(عليه السلام)، مقرّم، ص357.
(77) توضيح: سرفصلهاى انتخاب شده، اغلب از يادداشتهاى حجة الاسلام والمسلمين آقاى قرائتى است.
(78) ابوالعلاى مَعرّى (363 ـ449هـ) فيلسوف و شاعر بزرگ عرب، سقط الزند، ص96.
(79) آركدى لئوكوم، به من بگو چرا؟ ج3، ص69.
(80) الشعائر الحسنيّه، ص41.
(81) صدوپنجاه سال جوان بمانيد، ص134.
(82) ملاقاسم مشهدى.
(83) لغت نامه دهخدا، ج16، ص948.
(84) حيوة الحيوان، ج1، ص163.
(85) ارشاد القلوب، ص129.
(86) بحارالانوار، ج14، ص320.
(87) مثنوى معنوى، دفتر اول، ص44.
(88) صائب تبريزى.
(89) ارشاد القلوب، ص128 و 129.
(90) ارشاد القلوب، ص128 و 129.
(91) سوره مائده، آيه 83.
(92) بحارالانوار، ج21، ص24.
(93) فريدالدين عطّار نيشابورى.
(94) بحارالانوار، ج22، ص151، عيون الاخبار، ج2، ص11.
(95) صحيح بخارى، ج1، ص148، بحارالانوار، ج79، ص90.
(96) سوره توبه، آيه 92.
(97) ديوان حافظ، ص92، چاپ حافظ نوين.
(98) مأساة الحسين(عليه السلام)، ص121، وسائل الشيعة، ج10، ص393.
(99) صحيح مسلم، ج2، ص328 و سفينة البحار، ج1، ص96.
(100) صحيح مسلم، ج2، ص326.
(101) صحيح مسلم، ج2، ص326.
(102) صحيح مسلم، ج2، ص332، سوره فاطر، آيه 18.
(103) ارشاد القلوب، ص126، بحارالانوار، ج12، ص264 و 311.
(104) بحارالانوار، ج11، ص44 و 176، معانى الاخبار، ص78.
(105) بحارالانوار، ج11، ص44 و 176، معانى الاخبار، ص78.
(106) بحارالانوار، ج11، ص287.
(107) بحارالانوار، ج11، ص287.
(108) بحارالانوار، ج12، ص114.
(109) سوره يوسف، آيه 84 و 85.
(110) سوره يوسف، آيه 33.
(111) بحارالانوار، ج46، ص109.
(112) مكارم الاخلاق، ص317، بحارالانوار، ج90. ص336.
(113) ارشاد القلوب، ص128.
(114) بحارالانوار، ج12، ص264.
(115) بحارالانوار، ج12، ص264.
(116) بحارالانوار، ج12، ص264.
(117) مكارم الاخلاق، ص316، بحارالانوار، ج12، ص264 و بحارالانوار، ج46، ص110.
(118) سفينة البحار، بكى.
(119) المأساة الحسين(عليه السلام)، ص118.
(120) السيرة النبويّة، ج1، ص178 ـ 179.
(121)
(122) الاستيعاب، ج1، ص275.
(123) الاستيعاب، ج1، ص275.
(124) بحارالانوار، ج20، ص99.
(125) الاستيعاب، ج1، ص275.
(126) تاريخ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)، ص532.
(127) بحارالانوار، ج22، ص276، اسدالغابة، ج2، ص289، الاستيعاب، ج1، ص211.
(128) سوره دخان، آيه 29.
(129) بحارالانوار، ج42، ص247، و ج71، ص167، نهج البلاغه فيض، حكمت 9، ص1092.
(130) ارشاد القلوب، ص128، سوره نجم، آيه 60.
(131) بحارالانوار، ج90، ص336 و 330.
(132) بحارالانوار، ج90، ص336 و 330.
(133) سوره اسرى، أيه 109.
(134) سوره مريم، آيه 58.
(135) بحارالانوار، ج36، ص349.
(136) كامل الزيارات، ص63، بحارالانوار، ج44، ص251.
(137) بحارالانوار، ج44، ص253.
(138) كامل الزيارات، ص57.
(139) مثاقب، ج3، ص303، بحارالانوار، ج46، ص109.
(140) وسائل الشيعه، ج10، ص398.
(141) سفينة البحار، ج2، ص196، عشر، بحارالانوار، ج98، ص309.
(142) مأساة الحسين(عليه السلام)، ص118.
(143) كامل الزيارات، ص104.
(144) وسائل الشيعه، ج10، ص394.
(145) بحارالانوار، ج44، ص284.
(146) وسائل الشيعه، ج10، ص393.
(147) بحارالانوار، ج45، ص257، مأساة الحسين(عليه السلام)، ص117، سفينة البحار، دعبل.
(148) الذريعة الى تصانيف الشيعه، ج20، ص324، مستدرك الوسائل، ج3، ص368.
(149) بحارالانوار، ج98، ص320، المزار الكبير، ص165 ـ 117.
(150) كامل الزيارات، ص83.
(151) كمال الدين سيد على بن خواجه مير احمد (996هـ)، معروف به محتشم كاشانى.
(152) كامل الزيارات، ص81.
(153) محتشم كاشانى.
(154) كامل الزيارات، ص89.
(155) كامل الزيارات، ص89.
(156) كامل الزيارات، ص90.
(157) بحارالانوار، ج14، ص181.
(158) اصول كافى، ج1، ص38، تفسير نورالثقلين، ج4، ص629.
(159) سفينة البحار، ج1، ص247، بكى، الدر المنثور، ج6، ص30.
(160) ثواب الاعمال، ص314، بحارالانوار، ج12، ص162.
(161) كامل الزيارات، ص91،مجمع البيان، ج9، ص65، تفسير نورالثقلين،ج4، ص628، بحارالانوار، ج14، ص175.
(162) كامل الزيارات، ص90.
(163) كامل الزيارات، ص93، الدرالمنثور، ج6، ص31.
(164) كامل الزيارات، ص93، الدرالمنثور، ج6، ص31.
(165) بحارالانوار، ج14، ص183.
(166) الميزان فى تفسير القران، ج18، ص142، الدر المنثور، ج6، ص31.
(167) كامل الزيارات، ص79 و 80.
(168) كامل الزيارات، ص79 و 80.
(169) شمع جمع، ص189.
(170) وسائل الشيعة، ج10، ص394
(171) وسائل الشيعة، ج10، ص394
(172) قرب الاسناد، ص18، وسائل الشيعه، ج10، ص392.
(173) الشعائر الحسنيه، ص66 ـ 70.
(174) كامل الزيارات، ص105.
(175) صحيح مسلم، ج2، ص335.
(176) المكاسب، شيخ الانصارى، ص55.
(177) من لايحضر الفقيه، ج4، ص180، وسائل الشيعه، ج13، ص294.
(178) وسائل الشيعه، ج12، ص88، من لايحضره الفقيه، ج1،ص116.
(179) مكارم الاخلاق، ص317، بحارالانوار، ج90، ص336.
(180) كامل الزيارات، ص105.
(181) استفتاآت، ج2، ص28.
(182) سياسة الحسنيّه، ص44.
(183) شمس لنگرودى.
(184) مفاتيح الجنان، ص429، زيارت وارث.
(185) وسائل الشيعه، ج10، ص397، كامل الزيارات، ص101، بحارالانوار، ج44،ص287.
(186) مستدرك الوسائل، ج2، ص217.
(187) وسائل الشيعه، ج10، ص392.
(188) خوشدل تهرانى، اشك شفق، ج1، ص207.
(189) صابر همدانى، حسين پيشواى انسانها، ص53.