در:     
 

مجموعه آشنايى جوانان با معارف اسلامى(3)

رويكرد عقلانى بر باورهاى وهابيت ـ ج4 « فعاليتهاى فرهنگى « صفحه اصلى  

آيا براى زنان جايز است به زيارت قبور بروند؟

در مورد حضرت فاطمه (عليها السلام) نقل شده است: ايشان هميشه قبر حمزه سيدالشهدا و ساير شهداى اُحد را هر جمعه يا هفته اى دو روز زيارت مى كرد اين عمل در زمان حيات مبارك پيامبر صورت مى گرفت و حتى بعد از پدر بزرگوارشان تا زمانى كه از دنيا رفت ادامه مى داد و هيچ نهى اى از سوى پيامبر (صلى الله عليه وآله) و امام على (عليه السلام) و حتى از هيچ يك از صحابه، نسبت به اين عمل وارد نشده است در حالى كه وى دست پرورده پدر گرامى خود بود و علم آن حضرت از ديگران نيز بيشتر بود. پس اگر عمل وى اشكالى داشت، خود جناب فاطمه (عليها السلام) آن را انجام نمى داد و نيازى نبود كه از طرف پدر گرامى و همسر گران قدرش، نهى اى برسد. اينك روايات:
1 ـ حضرت فاطمه (عليها السلام) هر روز جمعه قبر عموى گرامى اش حمزه (عليه السلام) را زيارت مى كرد و در آنجا نماز به جاى مى آورد و گريه مى نمود.(1)
2 ـ حضرت فاطمه (عليها السلام) قبور شهداى احد را هر روز يا هر سه روز زيارت مى كرد و در آنجا نماز به جاى مى آورد و گريه و دعا مى نمود.(2)
3 ـ در مورد عايشه نيز وارد شده است: وى قبر برادرش عبدالرحمن را در مكه زيارت مى كرد.(3)

نمونه هايى از زيارت قبور:

1. ابن ابى مليكه گويد: عايشه را ديدم كه قبر برادرش عبدالرحمن بن ابى بكر را ـ كه در حبشى(4) درگذشت و در مكه(5) مدفون گرديد ـ زيارت كرد. همچنين مى گويد: روزى عايشه براى زيارت به طرف قبور مى رفت، به او گفتم: مگر پيامبر (صلى الله عليه وآله) از زيارت قبور نهى نفرمود؟ وى گفت: نهى كرد; ولى بعداً دستور به زيارت قبور داد.(6)

بررسى يك حديث:

اول: حديثى نقل شده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: خداوند لعنت كند زنانى را كه به زيارت قبور مى روند (لعن الله زائرات القبور).(7)
و اين روايت، با حديثى كه بريده نقل كرده و حاكم و ذهبى بدان تصريح نموده اند، نسخ مى شود. همچنين با روايتى كه عايشه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل نمود (كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) از زيارت قبور نهى فرمود ولى بعداً امر به زيارت آن كرد)،(8) در تعارض است ; چرا كه ذهبى در حاشيه مستدرك روايت عايشه را صحيح دانسته است.(9)
دوم: آنكه روايت فوق با عمل عايشه معارض است; چون وى قبر برادرش عبدالرحمان را زيارت مى كرد. آيا عايشه با عمل خود، قصد مخالفت با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را داشت تا اينكه مستحق لعن گردد؟
سوم: آنكه آن روايت، با عمل قطعى حضرت فاطمه (عليها السلام) ـ كه قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) را زيارت مى كرد و قبر حمزه و ساير شهدا را هر جمعه يا هفته اى دو روز زيارت مى كرد ـ در تضاد است. آيا حضرت فاطمه قصد مخالفت با سنت پيامبر (صلى الله عليه وآله) را داشت؟ يا اينكه ـ العياذ بالله ـ آن حضرت از سنت پدر گرامى خود اطلاعى نداشت؟ در حالى كه وى بيش از ديگران به سنت او آگاهى داشت; چرا كه اهل بيت به آنچه در خانه مى گذرد داناترند.
و نيز حضرت فاطمه (عليها السلام) قبور شهداى احد را در عهد پدرش (صلى الله عليه وآله) زيارت مى كرد و اين عمل را تا هفت سال، در زمان حيات پيامبر (صلى الله عليه وآله) انجام داد. پس چطور در طول اين مدت پيامبر (صلى الله عليه وآله) از اين عمل نهى نكرد. و نيز قبر نبى گرامى را بعد از وفاتش زيارت مى كرد; چنان كه از امام على (عليه السلام) روايت شده است: «وقتى پيامبر (صلى الله عليه وآله) به خاك سپرده شد، فاطمه زهرا (عليها السلام) كنار قبر پدرش ايستاد و مشتى از خاك برداشت و آن را روى چشمانش گذاشت و گريه كرد و اين شعر را سرود...».(10)
اگر زيارت قبور بر زنان حرام بود، چطور حضرت على (عليه السلام) و يا هيچ يك از صحابه، فاطمه (عليها السلام) را از عملش منع نكردند؟

فتواى اهل سنت

چهارم: علماى اهل سنت، فتوا به جواز زيارت قبور براى زنان داده اند و لعنى كه در حديث آمده، به جهت صبور نبودن زنان است; اما اگر زنان صبور باشند، زيارت قبور براى آنها جايز است ; چنان كه صاحب التاج الجامع للاصول، به اين امر تصريح كرده، مى گويد:«لعن» در حديث، افاده تحريم زيارت قبور براى زنان را مى دهد، چون آنها معمولاً صبور نيستند و نا آرامى زيادى مى كنند، لذا هر حديثى كه از خروج زنان براى تشييع جنازه(11) و يا زيارت قبور نهى مى كند، حمل بر همين معنا مى گردد; و گرنه در صورتى كه زنان صبور باشند و جزع نكنند و زيبايى هاى خود را به نامحرمان نشان ندهند و نيز همراه آنان، شوهرانشان و يا محرمى باشد تا فتنه گرى نكنند، اشكالى در جواز زيارت قبور براى آنان نيست مؤيّد اين جواز عبارت است از: 1ـ  عموم حديث اول(12) 2 ـ قول عايشه (كه به پيامبر (صلى الله عليه وآله) گفت: چگونه زيارت كنم، آن حضرت فرمود: مثل من بگو: السلام على اهل الديار من المؤمنين و المسلمين يرحم  الله(13)...) 3 ـ عمل عايشه (كه قبر برادرش را زيارت مى كرد و وقتى عبدالله بن ابى مليكه به او اعتراض نمود گفت: پيامبر (صلى الله عليه وآله) از زيارت قبور نهى نمود) ولى بعداً دستور زيارت  داد.(14)
2. ملا على قارى مى گويد: ظاهر حديث (شما را از زيارت قبور نهى نمودم و از اين به بعد آن را زيارت كنيد «نهيتكم عن زيارة القبور، فزورها») عموم را مى رساند; چون خطاب در «نهيتكم»، همچنان كه شامل مردان مى شود، زنان را هم در بر مى گيرد. البته اينكه ضمير خطاب را مذكر آورده، از باب تغليب و يا از باب اينكه اصل در خطاب مردان هستند، ضمير مذكر آورده مى شود. از اين رو منافاتى ندارد كه شامل زنان هم بشود. از اين جهت، اين احاديث دلالت مى كند كه زنان در حكم زيارت، مثل مردان هستند كه مى توانند قبور را زيارت كنند (البته با شروطى). اين توجيه با روايتى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده هماهنگ است: آن حضرت از زنى مى گذشت كه در كنار قبرى گريه مى كرد; وى را امر به صبر نمود، ولى از زيارت قبر نهى نفرمود.(15)
3. ابن عبدالبر گويد: دليل كسانى كه زيارت قبور را براى زنان مباح مى شمارند، روايتى است كه از عبدالله بن محمد نقل كرديم. وى مى گويد: عبدالحميد حديثى برايم نقل كرد... تا مى رسد به ابن ابى مليكه كه گويد: روزى عايشه براى زيارت قبور مى رفت، به او گفتم: مگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از زيارت قبور نهى نفرمود؟ گفت: چرا نهى فرمود، لكن بعداً دستور به زيارت قبور دادند.(16) نيز از ابن ابى مليكه نقل شده است: عايشه قبر برادرش را از درون هودج، زيارت كرد. ابوبكر گويد مسرّد براى من حديثى نقل نمود كه آن را از نوح بن دراج گرفته بود و نوح هم از ابان بن تغلب و او از جعفر بن محمد نقل كرد كه: فاطمه دختر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هميشه قبر حمزة بن عبدالمطلب را در روز جمعه زيارت مى كرد و روى آن را با سنگى علامت مى گذاشت.(17)

سخن قسطلانى در حاشيه روايت انس

انس گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله) از زنى كه در كنار قبرى گريه مى كرد، گذشت. به آن زن فرمود: خوددار باش و در فراق عزيزان صبر كن. آن زن كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) را نشناخت، گفت: مرا رها كن، تو، به مصيبت من دچار نشده اى...اگر اشكال شود كه اين حديث چطور با مدعاى ما (جواز زيارت قبور براى زنان) مطابقت دارد؟ مى گوييم: پيامبر (صلى الله عليه وآله) آن زن را از زيارت قبر نهى نفرمود ـ لذا فهميده مى شود كه زائر ـ چه مرد باشد و چه زن و خواه زيارت شونده مسلمان باشد يا كافر ـ اشكالى در آن نيست، چون پيامبر (صلى الله عليه وآله) در سخن خود تفصيلى بيان نكرده است.
نووى گويد: عموم علما به جواز زيارت قبور براى زنان قطع يافته اند.
و نيز گويد: خلاصه سخن اينكه، زيارت قبور مسلمين براى مردان مستحب است، چون روايتى از مسلم آمده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «شما را از زيارت قبور نهى كردم; ولى از اين بعد قبور را زيارت كنيد; چرا كه آخرت را به ياد شما  مى اندازد».
اما زيارت قبور براى زنان به جهت ناآرامى شان در هنگام زيارت مكروه است.
اما حديث ابى هريره كه ترمذى آن را روايت نمود و گفت: حديث (لعن الله زوارت القبور)، حسن و صحيح است اين روايت مخصوص آنجايى است كه زنان در هنگام زيارت نوحه سرايى و گريه و زارى كنند و نام يك يك مرده ها را ببرند يا صفات خوب آن ها را بيان كرده و بر آن بگريند (كه معمولاً از عادت زنان است).
قرطبى مى گويد: اين حديث مربوط به زنانى است كه بيشتر وقت خود را در قبرستان به سر برده اند. به شهادت اينكه واژه «زوّارات» در حديث به كار برده شده كه از صيغه هاى مبالغه است.(18)
نتيجه كلام اينكه: زيارت قبور براى زنان نزد قسطلانى جايز است و لكن كراهت دارد. روايتى هم كه زنان زائر قبور را لعن مى كند، حمل بر آنجايى مى شود كه زنان به نوحه سرايى و گريه...در هنگام زيارت مى پردازند.
4. ابن عبدالبر ـ بعد از نقل اين احاديث ـ مى گويد: ابوبكر گفته است: شنيدم شخصى از ابو عبدالله (احمد بن حنبل) در مورد زنى كه قبر را زيارت مى كند، سؤال كرد، وى پاسخ داد: اميدوارم كه ان شاء الله در عملى كه انجام مى دهد، اشكالى نباشد. پس از وى سؤال كرد: عايشه قبر برادرش را زيارت مى كرد، در جواب گفت: لكن حديثى از ابن عباس رسيده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) زنان زائر قبور را لعن كرده است. بعد خودش مى گويد: در سند حديثى كه از ابن عباس نقل شده،(19)ابوصالح چگونه است؟ با اين سخن گويا قصد تضعيف وى را داشت. سپس گفت: اميدوارم كه عايشه قبر برادرش را زيارت كرده باشد.(20)
5. حافظ البانى حديث «لعن رسول الله زائرات القبور» را نقل كرده، مى گويد: در ميان احاديث، حديثى كه اين روايت را تأييد كند، نيافتيم و شاهدى از احاديث ديگر بر آن نيست، اين حديث جزيى از حديث «لعن الله المتخذين(21) عليها السرج»(22) است كه ضعيف مى باشد. گرچه بعضى از برادران سلف ما، علاقه مند بودند كه به اين حديث استدلال كنند; لكن من به آنان نصيحت مى كنم حديث را به پيامبر (صلى الله عليه وآله) نسبت ندهند، چون حديث صحيح نيست.(23)
6. ابن عابدين (م 1253 هـ) مى گويد: آيا زيارت قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر زنان مستحب است؟ بنابر قول صحيح، زيارت قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) مستحب است و كراهتى ندارد. البته نداشتن كراهت مشروط به امورى است كه برخى از علما به آن تصريح كرده اند. اما قول صحيح تر (در مذهب ما) قول كرخى و غير كرخى است. بنابر قول كرخى، زيارت قبور ـ هم براى زنان و هم براى مردان ـ بدون هيچ اشكالى جايز است. بنابر قول غيركرخى، زيارت قبور براى زنان استحباب دارد; چون اصحاب به طور مطلق گفته اند: زيارت قبور استحباب دارد (و اين شامل زنان هم مى شود) ; بلكه حتى گفته شده است: زيارت قبور واجب (صاحب نثراللباب، آن را ذكر كرده  است).(24)
7. ترمذى مى گويد: حديث «لعن رسول الله زائرات القبور» حسن و صحيح است و از نظر برخى از اهل علم، وقتى كه پيامبر زيارت قبور را تجويز فرمود، زنان و مردان همگى داخل در اين رخصت شده اند. ترمذى گويد: برخى از علما زيارت قبور براى زنان را به جهت كمى صبر و ناآرامى زيادى كه در هنگام زيارت از خود نشان مى دهند، مكروه  دانسته اند.(25)
8. قسطلانى مى گويد: براى زنان زيارت قبر نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) مكروه نيست; بلكه استحباب دارد ابن الرفعة و القمولى گفته اند: سزاوار است زيارت ساير قبور ـ مثل قبر انبيا و اوليا براى زنان ـ مستحب باشد.(26)

بحثى در سند حديث:

روايت «لعن رسول الله زائرات القبور» به سه طريق(27) وارد شده است: 1. حسان بن ثابت; 2. ابن عباس; 3. ابو هريره
الف. ابن ماجه اين حديث را به هر سه طريق نقل كرده  است.(28)
ب. احمد اين حديث را به دو طريق ـ از حسان بن ثابت(29) از ابى هريره(30) ـ نقل كرده است.
ج. ترمذى اين حديث را فقط از طريق ابوهريره(31) و ابو داود فقط از طريق ابن عباس نقل كرده است.(32)
اما بخارى و مسلم اين حديث را از هيچ يك از اين سه طريق نقل نكرده اند. همچنانكه اصحاب سنن بر يك طريق، اتفاق ندارند. البته ابن ماجه و احمد و ترمذى بر حديث ابى هريرة اتفاق دارد. اما طريق اول (از حسان بن ثابت) ابن ماجه و احمد و در طريق دوم (از ابن عباس) ابوداود و ابن ماجه اتفاق نظر دارند.

مناقشه در طرق حديث:

در سند طريق اول (كه ابن ماجه و احمد از حسان بن ثابت) عبدالله بن عثمان بن خثيم قرار دارد و احاديثى كه وى نقل مى كند قوى نيست ; چنان كه ابن الدورقى از ابن معين اين سخن را نقل كرده است.
ابن أبى حاتم در يك نظر درباره عبدالله بن عثمان بن خثيم مى گويد: به احاديثى كه ابن عثمان نقل مى كند، احتجاج نمى شود.
نسائى در مورد وى مى گويد: او لين الحديث است.(33) يعنى كمى مشكل دارد. و نيز در اين طريق عبدالرحمن بن بهمان قرار دارد و غير از ابن خثيم كسى ديگر از وى حديث نقل نمى كند. ابن المدينى گويد: او را نمى شناسم.(34)
اما در طريق دوم، ابوصالح قرار دارد كه نامش باذان است. ابوحاتم گفته است: به احاديث وى احتجاج نمى شود. نسائى گويد: وى شخصى ثقه نيست، و ابن عدى گفته است: احدى از متقدمين را نمى شناسم كه از او رضايت داشته باشند.(35)
در سند طريق سوم (ابوهريره) نيز عمر بن ابى سلمه قرار دارد. نسايى مى گويد: وى قوى نيست و ابن خزيمه مى گويد: به حديثش احتجاج نمى شود و ابن معين گفته است: وى ضعيف است. ابو حاتم گويد: به حديثش احتجاج  نمى شود.(36)
پس اين حديث در هر سه طريق اشكال سندى دارد و شايد به همين دليل بخارى و مسلم آن را در صحيح خود نياورده اند. علاوه بر اين اشكالات و معارضات، كلام فقها در شرح اين حديث است كه فتوا به جواز و بلكه استحباب زيارت قبور براى مردان و زنان داده اند.

نماز و دعا نزد قبور

1. نماز و دعا نزد قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) و ساير قبور
وهابيت نماز و دعا نزد قبور را منع كرده و آن عمل را شرك و كفر دانسته است. ابن تيميه مى گويد: «صحابه هر زمان كه نزد قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى آمد، بر او سلام مى فرستادند و وقتى قصد دعا داشتند و رو به روى قبر شريف نبوى بودند، خداوند را نمى خواندند; بلكه از قبر برگشته و روى خود را به طرف قبله مى كردند و سپس خداوند را مى خواندند. چنان كه در ساير بقعه ها، همين عمل را انجام مى دادند... به همين دليل هيچ كس از پيشوايان گذشته نگفته است كه نماز نزد قبور و مشاهد اوليا مستحب است و نيز نگفته اند كه نماز و دعا در آنجا افضل از جاهاى ديگر است; بلكه همگى اتفاق نظر دارند كه نماز در مساجد و خانه ها، افضل از برگزارى آنها در نزد قبور اوليا و صالحان است; حال، آن قبور مشاهد باشد يا مشاهد ناميده نشود.»(37)

پاسخ ها:

اول: عموم روايتى كه مى گويد نماز و دعا در هر مكانى جايز است، دلالت مى كند بر اينكه پس نماز و دعا نزد قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) و قبور انبيا و صالحان نيز جايز است; لذا حكم به جواز، به جهت آن عمومات و اطلاقات است.
دوم: آنچه كه از دين فهميده مى شود، اين است كه نماز و دعا ـ و حتى مطلق عبادات ـ در هر مكانى كه شرف و احترامش از شرع رسيده باشد، رجحان دارد. از طرفى شرف هر مكانى به كسى است كه در آن مكان قرار دارد و شرف و احترام قبر به آن جسد مبارك و پاكى است كه در آن جاى گرفته است. آيا از نظر شرع قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) شرفى ندارد؟!
سوم: آيه «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفروالله» دلالت مى كند كه دعا نزد قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) رحجان دارد; چون كلمه «جآؤوك»، هم شامل حيات حضرت مى شود و هم شامل ممات آن حضرت و حرمت و احترام پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از درگذشت او، بسان احترام او در حال حيات است. امام مالك در برخورد با منصور، به اين نكته تصريح كرده است.(38)
شمس الدين جرزى مى گويد: اگر دعا نزد قبر نبى (صلى الله عليه وآله) مستجاب نشود، پس در كدامين مكان به استجابت خواهد رسيد؟!
چهارم: سيره حضرت فاطمه (عليها السلام) بر خلاف رأى وهابيّت است. او قبر عمويش حمزه را در هر روز جمعه زيارت مى كرد و در كنار آن نماز مى گزارد و گريه مى كرد.(39)
حاكم درباره اين روايت مى گويد: راويان اين حديث تا آخر، افرادى ثقه اند و من درباره احاديثى كه تشويق به زيارت قبور مى نمود، عميقاً جست و جو كردم تا مشاركتى در امر ترغيب به زيارت قبور داشته باشم (و ثوابى برايم منظور گردد). انسان فرو مايه بايد بداند كه زيارت قبور، سنتى حتمى است و بايد توجه كرد كه حمزه (عليه السلام) در سال سوم هجرى شهيد شد و پيامبر (صلى الله عليه وآله) در سال يازدهم هجرى از دنيا رفت و فاطمه (عليها السلام) در اين فاصله (مدت هفت سال) هر روز جمعه مدينه را ترك مى كرد و به احد مى رفت و قبر حمزه (عليه السلام) را زيارت مى كرد. اين عمل در منظر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بود و او از عمل فاطمه (عليها السلام) نهى نفرمود. فاطمه (عليها السلام) بعد از پدرش ـ بنا بر قول اهل سنت ـ(40) شش ماه زندگى نمود و در اين مدت كوتاه نيز به زيارت قبر حمزه (عليه السلام) مى رفت و عملش در ديد صحابه و حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام) بود و آنان او را از اين عمل نهى نكرده اند. در روايتى آمده است: حضرت صديقه طاهره (عليها السلام) قبور شهداى احد را هر دو روز و سه روز زيارت مى كرد و در آنجا نماز مى گزارد و دعا و گريه مى كرد.(41)
آيا سنت پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر فاطمه (عليه السلام) ـ كه خداوند با خشنودى او، خشنود مى شود و به غضب او غضبناك مى گردد ـ(42)مخفى بود؟ آيا زيارت قبورى كه انجام مى داد، مخالف با سنت رسول خدا (عليه السلام) بود؟ آيا اين امر واقعاً بر ابن تيميّه مخفى ماند، تا جرأت كند و مدّعى شود: احدى از پيشوايان گذشته نگفته اند: نماز نزد قبور و مشاهد مستحب  است؟!(43)
پنجم: سيره مسلمين از زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تاكنون بر اين امر بوده كه به دعا و نماز نزد قبور صالحان و مومنان مى پرداختند(44); مانند:
1. عمل عمر بن خطاب: طبرى مى گويد: وقتى عمر با اصحابش براى انجام حج، خارج شد، پيرمردى به او استغاثه كرد. وقتى عمر از حج برمى گشت در منزلگاه (ابواء) از آن پيرمرد خبر گرفت و فهميد كه آن پيرمرد درگذشته است، طبرى گويد: گويا عمر را مى بينم وقتى اين خبر را شنيد از جاى برخاست و با گامهاى بلند به سوى قبر رفت سپس نماز بر او گزارد و قبر را در آغوش گرفت و گريست.(45)
2. عمل امام شافعى: وى مى گويد: من به ابى حنيفه تبرك مى جويم وقتى حاجتى بر من عارض مى گردد، دو ركعت نماز خوانده نزد قبرش مى آيم و در كنار قبر او از خداوند حاجتم را مى خواهم.(46)
3. قبر معروف كرخى: از زهرى نقل شده است: نزد قبر معروف كرخى برآورده شدن حاجت ها تجربه شده است و نيز گفته شده كه هر كس در كنار قبرش صدبار «قل هو الله احد» بخواند و از خداوند حاجتش را بخواهد، حاجتش را برآورده مى كند.(47)
ابراهيم حربى مى گويد: قبر معروف كرخى پادزهرى است كه تجربه گرديد.
و ذهبى مى گويد، دعاى انسان درمانده، نزد آن قبر به استجابت مى رسد ; چون دعا نزد بقعه هاى مبارك اجابت  مى شود.(48)
احمد بن فتح گويد: از بشر (تابعى بزرگوار) در مورد معروف كرخى پرسيد، فرمود: واى... هر كس مى خواهد، خداوند حاجتش را برآورده كند، نزد قبر وى آيد و دعا نمايد; چرا كه اين دعا ـ انشاء الله ـ به اجابت مى رسد.(49)
از ابن سعد نقل شده است: از قبر معروف كرخى طلب باران مى شود و قبرش آشكار و مردم شب و روز به زيارت او  مى آيند.(50)
سبط ابن جوزى از اساتيد خود در بغداد شنيد كه عون الدين مى گفت: علت اينكه من رياست خزانه دارى را گرفتم اين بود: زندگى بر من سخت شد به طورى كه چند روزى نان هم نداشتيم كه بخوريم. برخى از افراد خانواده ام گفتند كه نزد قبر معروف كرخى برو و از خداوند در كنار قبرش مسألت بنماى چون دعا نزد قبرش اجابت مى شود.(51)
وى مى گويد: من به طرف قبر معروف رفته و در آنجا نماز خواندم و دعا نمودم. سپس از آنجا خارج شدم و قصد شهر بغداد نمودم تا به قطفتا(52) بروم....در بين راه مسجدى متروك ديدم، داخل آن شدم تا دو ركعت نماز بخوانم. در مسجد بيمارى ديدم كه روى حصيرى دراز كشيده است. كنار سرش نشستم و گفتم: چه مى خواهى؟ گفت: گلابى، به طرف مغازه بقالى رفتم و پيش بند خود را نزد صاحب مغازه گرو گذاشته و از او دو عدد گلابى و يك سيب گرفتم و نزد او آوردم. وى از گلابى خورد. سپس گفت: درب مسجد را ببند، همين كار را كردم. سپس از روى حصير برخاست و گفت: اينجا را حفر كن من هم آنجا را كندم كه ناگهان كوزه اى مشاهده كردم. به من گفت: اين كوزه را بگير كه تو بدان سزاوارترى. به او گفتم: آيا وارثى ندارى؟ گفت: نه. من يك برادرى داشتم و سال ها او را نديده ام و به من خبر دادند كه او مرده است و ما اهل محله رصافه هستيم....
همين طور با من صحبت مى كرد تا اينكه جان به جان آفرين تسليم كرد. پس او را غسل و كفن نموده، دفن كردم...سپس به دارالخليفه رفتم و نامه اى نوشتم و به واسطه آن نامه، سرپرستى خزانه به من واگذار شد و بعد قدم به قدم تا درجه وزارت پيش رفتم.(53)
4. قبر شافعى: جرزى گويد: دعا نزد قبرش اجابت  مى شود.(54)
5. قبر بكاربكراوى حنفى (م 270 هـ): وى در قرافه دفن گرديد و قبرش مشهور و مكان زيارتى است . مردم بدان تبرك مى جويند و گفته شده است: دعا نزد قبرش مستجاب  مى شود.(55)
6. قبر حافظ عامرى (م 403 هـ): شب ها مردم به قبرش روى مى آورند و براى او قرآن مى خوانند و در حقش دعا  مى كنند.(56)
7. قبر ابوبكر اصفهانى (م 406 هـ): وى در حيره (از نواحى نيشابور) دفن گرديد و بارگاهش در آنجا آشكار و مكان زيارتى است از قبر او استسقا مى شود و دعا در آنجا مستجاب مى گردد.(57)
8. قبر سيده نفيسه: وى دختر ابى محمد، حسن بن زيد است. ابن خلكان مى گويد: وى در درب السباع [در مصر] دفن گرديد، نزد قبرش اجابت دعا معروف و تجربه گرديده است. خداوند از او خشنود باشد.(58)
9. قبر نصر بن ابراهيم مقدسى (م 490 هـ) وى شيخ شافعيّه است كه نووى مى گويد: ما از شيوخ شنيده ايم كه دعا در روز شنبه نزد قبر او به اجابت مى رسد.(59)
10. قبر ابى الحسن المصرى: وى فقيه شافعيه مى باشد كه در سال 492 درگذشت. ابن الانماطى گويد: قبرش در قرافه است كه اجابت دعا نزد آن معروف است.(60)
11. قبر قاسم بن فيره شاطبى (م 590 هـ): وى در قرافه دفن گرديد و قبرش مشهور و معروف است. صاحب  طبقات  القراء مى گويد: من آن قبر را بارها زيارت كردم; برخى از دوستان من پيشنهاد دادند كه نزد قبرش بروم و من اجابت دعا را نزد قبرش ديدم.(61)
12. قبر ابن جوزى (م 597 هـ): ذهبى مى گويد: مردم شب هاى ماه رمضان را در كنار قبر او مى گذرانند و در آنجا با استفاده از شمع و چراغ ها، ختم قرآن زيادى مى دهند.(62)

نظر مخالف علما با آراى وهابيت

1. سيوطى در داستان معراج مى گويد: از پيامبر (صلى الله عليه وآله) چنين روايت شده است: «من سوار مركب شدم، در حالى كه جبرئيل همراه من بود و شبانه راه مى پيموديم. جبرئيل گفت: پايين بيا و نماز بخوان. من اين كار را انجام دادم، پس جبرئيل گفت: آيا مى دانى در كجا نماز خواندى؟ تو در طيبه(63) نماز خواندى كه مهاجرت تو به آنجا صورت مى گيرد... حركت كرديم سپس گفت: پايين بيا و نماز بخوان. من اين كار را انجام دادم، جبرئيل گفت: مى دانى كجانماز خواندى؟ تو در طور سينا كه خداوند در آنجا با موسى (عليه السلام) تكلم نمود، نماز خواندى. بعد از حركت، جبرئيل گفت: پائين بيا و نماز بخوان. من نيز اين كار را انجام دادم، سپس جبرئيل به من گفت: مى دانى كجا نماز خواندى؟ در بيت لحم نماز خواندى كه حضرت عيسى (عليه السلام) در آنجا به دنيا  آمد.(64)
اگر محل ولادت حضرت عيسى (عليه السلام) چنان مقامى دارد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) از مركب(65) خودپايين مى آيد و در آنجا نماز مى گزارد، محل ولادت پيامبر (عليه السلام) و نيز محل دفن او مقامى بالاتر دارد و سزاوار به خواندن نماز در آن است.
2. ابن قيم جوزيه (شاگرد ابن تيميه) مى گويد: هاجر و اسماعيل به جهت صبر در راه خدا و تحمل دورى و غربت و تسليم شدن در برابر فرمان الهى (مبنى بر ذبح اسماعيل) به مقامى رسيدند كه آثار و جاى گام هاى آن دو (ميان صفا و مروه) تا روز قيامت محل عبادت مومنان گرديده است.(66) مى بينيم كه ابن قيم جاى قدم هاى هاجر و اسماعيل را تا روز قيامت محل عبادت و نماز و ساير اعمال دينى مى داند. پس چرا محل ولادت و دفن پيامبر گرامى اسلام و جاى قدم هاى مبارك او تا روز قيامت مكانى عبادى نباشد؟!

رو به قبله به هنگام دعا:

3. ابن جزرى گويد: از مكان هايى كه دعا در آن اجابت مى شود، قبور صالحان است.(67)
آيا در هنگام دعا در كنار قبر نبى (صلى الله عليه وآله) بايد روبه قبله ايستاد و دعا نمود و اگر رو به قبر ايستاد و دعا كرد، اشكال دارد؟ ابن تيميه به صحابه نسبت داده است: در هنگام دعا نزد قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) مقابل قبر قرار نمى گرفتند; بلكه از قبر برگشته و رو به قبله مى ايستادند(68)...

پاسخ ها:

يكم. ابن تيميه نام هيچ يك از صحابه را بيان نكرده، كه به هنگام دعا نزد قبر ـ و لو يك بار ـ از قبر انحراف پيدا كرده باشند. در حالى كه خلاف آنچه وى مدعى شده، ثابت شده است.
ابن  عمر مى گويد: از جمله مستحبّات اين است كه در هنگام دعا نزد قبر روبه روى قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) ايستاده و پشت به قبله قرار گيرند.(69)
دوم. هيچ مانعى ندارد كه در هنگام دعا روبروى قبر ايستاد، چون آيه كريمه مى گويد: (فاينما تولوا فثم وجه  الله)(70)
سوم. فتواى فقها بر خلاف گفتار ابن تيميه و پيروان او است ; از جمله:
1. فتواى مالك: هنگامى كه منصور از او پرسيد: به هنگام دعا نزد قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) رو به قبله بايستيم يا رو به قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ؟ مالك گفت: چرا از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روى برگردانى، در حالى كه او وسيله تو و وسيله پدرت آدم تا روز قيامت است. رو به حجره رسول خدا كن و از او طلب شفاعت نما، خدا شفاعت او را مى پذيرد(71)...
در اين پرسش و پاسخ دلالت روشنى وجود دارد كه دعا نزد قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) يك امر مشهور و معروف ميان مسلمين بوده و در جواز رجحان آن شكى نبوده است، آنچه منصور نمى دانست، اين بود: اگر رو به روى قبله بايستند و دعا كنند فضيلتش بيشتر است يا در هنگامى كه رو به قبر، دعا  كنند؟(72)
2. فتواى خفاجى: وى مى گويد: نظر شافعى و عموم علما اين است كه در هنگام دعا نزد قبر، رو به آن كرده و پشت به قبله نمايند و از ابو حنيفه همين سخن نقل شده  است.(73)
3. فتواى محقق حنفى: كمال بن الهمام گويد: آنچه در مورد ابو حنيفه نقل شده كه وى در هنگام دعا رو به قبله مى ايستاد، مردود است، چون از ابن عمر نقل شده است: مستحب است از طرف قبله به سمت قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بيايى و پشت به قبله نموده و رو به طرف قبر كنى...
و از ديدگاه ابو حنيفه اين سخن صحيح است و سخن كرمانى كه گفته، «مذهب وى در اين مورد، غير از آن است،»سخن درستى نيست ; چون پيامبر (صلى الله عليه وآله) زنده است و زائر خودرا مى بيند همچنان كه اگر خود حضرت در قيد حيات بود، زائر را كه پشت به قبله قرار داشت، رو به روى خود مى طلبيد.(74)
4. ابراهيم حربى در مناسك خود گويد: در هنگام دعا نزد قبر، پشت خود را به طرف قبله قرار بده و رو به روى وسط قبر بايست.(75)
5. از ابوموسى اصفهانى نقل شده كه مالك گفت: كسى كه مى خواهد نزد قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بيايد، پشت به قبله و رو به قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) كند و بر او درود بفرستند و دعا نمايد.
6. سمهودى مى گويد: از اصحاب شافعى و ديگران نقل شده كه گفتند: زائر، كنار قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) بايستد و پشت به قبله نموده و صورتش را به طرف ضريح كند. اين نظر ابن حنبل نيز مى باشد.(76)
7. نظر سختيانى: از ابو حنيفه نقل شده كه گفت: ايوب سختيانى نزديك قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) شد، سپس پشت به قبله نمود و رويش را به طرف قبر كرد و گريه نمود.(77)
8. فتواى ابن جماعة: وى مى گويد: طبق مذهب حنفيّه زائر قبر را دور بزند تا اينكه روبروى صورت مقدس پيامبر (صلى الله عليه وآله) بايستد و در حالى كه پشت به قبله نموده، به پيامبر (صلى الله عليه وآله) سلام بدهد. اما كرمانى بر خلاف ديگران گفته است: زائر براى سلام دادن بايستد، در حالى كه پشت به قبر نموده است.(78)
9. ابن المنكدر: ابراهيم بن سعد مى گويد: ابن المنكدر را ديدم كه در ورودى مسجد نماز مى خواند. بعد از آنجا برگشت و كمى راه رفت، آن گاه رو به قبله ايستاد و دو دستش را بالا برد و دعا كرد. سپس از قبله برگشته و دستانش را مثل شمشير از غلاف كشيد، بالا برد و دعا كرد و همين عمل را در حال خروج از مسجد ـ همانند كسى كه با شخص ديگر خداحافظى مى كند ـ انجام داد.(79)
چهارم. اصلاً مانع از نماز خواندن در نزديكى قبر ـ آن هم به جهت تبرك به مكانى كه نبى (صلى الله عليه وآله) در آن دفن شده ـ چيست؟ همان گونه كه نزد سنگى كه جناب ابراهيم روى آن مى ايستاد، نماز مى خوانيد و اين بدان جهت است كه جاى پاى ابراهيم روى آن قرار داردو داراى شرف و احترام است. خداوند در اين باره فرموده است: «و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى».(80)
اما سخن ابن تيميّه كه گفت: «نماز در خانه، فضيلتش بيشتر از نماز خواندن نزد قبور انبيا و صالحان است».(81) كلامى بى دليل است; چون هيج يك از پيشوايان گذشته چنين سخنى را بر زبان جارى نكرده اند ; حال آنكه ابن تيميه ادعا دارد كه همه گذشتگان، بدان تصريح دارند!

نهى از مسجد قرار دادن قبور

رواياتى كه نقل شده است:
1. «خداوند يهود را لعنت كند; چرا كه قبور پيامبرانشان را مسجد قرار دادند».
2. و پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «بارالها! قبر مرا بتى(82) قرار مده تا عبادت شود».
3. «خداوند بر قومى كه قبور پيامبران خود را مساجد اتخاد كرده اند، به شديدترين وجه غضب كند».

نقد احاديث:

1. اين روايات از نظر سند مشكل دارند ; چون در سند روايت نسائى، عبدالوارث هست. به او نسبت داده اند كه معتقد به قدر (اعتزال) است و مردم پشت سرش نماز نمى خواندند. حمّاد نقل روايت از عبدالوارث را نهى  مى كرد.(83)
همچنين در سند آن ابوصالح قرار دارد كه وى مردد بين مجاهيل و ضعيفان و ثقات است و احتمال مى رود كه وى، همان باذام مولاى امّ هانى باشد كه در اين صورت متروك،(84) ضعيف يا كذاب است.(85)
و در سند حديث ابن ماجه، عبدالله(86) بن عثمان قراردارد. درباره او گفته اند: وى شخصى قوى نيست يا وى داراى خطا است يا منكر(87) الحديث است. اما روايتى كه مالك در موطأ نقل نمود، مرسل است;(88) چنان كه ابن عبدالبرّ بدان تصريح كرده است. در سند حديث عطاء بن يسار قرار دارد كه اصلاً پيامبر را درك نكرده است. از طرفى اين روايت دلالت بر نظر ابن تيميه و وهابيان(89) ندارد; چون آنها با استفاده از اين حديث، مى گويند: نماز نزد قبور و مشاهد و نيز بناى مساجد بر روى آنهاو مشاهد جايز نيست; در حالى كه ظاهر حديث اشاره به روايت كنيسه حبشه دارد كه: هر وقت مرد صالحى از آنها، دارفانى را وداع مى گفت، بر روى قبرش مسجد بنا مى كردند و سپس در آنجا، صورت هايى را به تصوير مى كشيدند. كسانى كه قبور پيامبران را مساجد قرار مى دادند، بدان جهت سرزنش مى شدند كه صورت هايى را در مسجد به تصوير مى كشيدند و سپس آن را عبادت مى كردند براى آنها نماز خوانده و به طرف صورت ها و قبر سجده مى كردند; همان گونه كه براى بت ها نماز مى خواندند و سجده مى كردند. نهى از اتّخاذ مساجد به همين جهت بوده است. حال اگر روى قبر مسجد ساخته شود; لكن نماز به طرف قبله و براى خدا باشد، چه اشكالى دارد؟! چنانكه امروزه مسلمين در مسجد شريف نبوى يا مسجد جامع اموى در دمشق (كه قبر حضرت زكريا (عليه السلام) در آن قرار دارد) نماز مى گزارند.

معانى حديث

1. قرطبى مى گويد: صورت هايى كه در مسجد نقش مى كردند، ابتدا صرف صورت بود و مى خواستند تاتجسم انسانى به آنها داده و افعال صالح صاحب صورت را يادآورى كرده باشند. مردم نيز با ديدن آنها اعمال صالحه را به ياد آورند تا مانند آنان در انجام عمل صالح كوشا باشند و در كنار قبور صالحان خدا را عبادت كنند و وقتى نسل بعد از آنها روى كار آمد، به دليل اينكه هدف از كشيدن صورت را در مساجد نمى دانستند و از طرفى هم شيطان آنها را اغوا كرده بود، گفتند: گذشتگان ما با كشيدن صورت، آنان را عبادت مى كردند و بر آنها تعظيم مى نمودند; لذا پيامبر (صلى الله عليه وآله) مثل چنين عملى را براى امتش نهى كرد و آنها را برحذر  داشت.(90)
2. نووى گويد: اگر بنا از آن صاحب قبر باشد، كراهت دارد و اگر در مقبره و گورستان وقفى باشد ساختن آن حرام است. شافعى و اصحاب او به اين نكته تصريح نموده، گفته اند گچ كارى قبر مكروه است.(91)
3. قسطلانى در ذيل روايت «بنوا على قبره مسجداً» مى گويد: اين حديث نوعى سرزنش كسانى است كه قبر را مسجد قرار مى دهند. مقتضاى چنين مذمّتى، تحريم آن عمل است; به خصوص اينكه لعن هم در اين مورد ثابت شده است ; لكن شافعى و اصحابش به كراهت چنين عملى تصريح كرده اند.(92)
4. بندينجى گويد: مراد از حديث آن است كه: مسجد را رو به روى قبر قرار داده و در آن نماز بگذارند. وى مى گويد: مكروه است كه نزد قبر، مسجدى بنا شده و در آن نماز خوانده شود; در حالى كه روبه روى قبر باشد. اما در گورستانى محدود اگر مسجد بنا شود و نماز بخوانند، اشكالى در آن نيست; چون مقابر و مساجد وقف اند و با هم فرقى ندارد.
5. بيضاوى گويد: وقتى يهود و نصارا قبور پيامبران را به جهت احترام سجده مى كردندو آنها را قبله قرار داده و در هنگام نماز و اعمال عبادى بدان سمت روى مى كردندو قبور را مانند بت هايى قرار داده بودند، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) آنها را لعن كرد و مسلمين را از كار آنها بر حذر داشت. اما اگر كسى در كنار قبر انسان صالحى مسجدى بنا كند و قصدش اين باشد كه با بناى آن در كنار قبر، بدان تبرك جويد و هدفش از بنا اين نباشد كه آن قبر را تعظيم نمايد و در هنگام نماز توجهش به طرف قبر نباشد، در اين مورد داخل در لعن پيامبر (صلى الله عليه وآله) نيست.(93)
6. سندى گويد: آنان قبور انبيا را مسجد قرار دادند; يعنى در موقع نماز آن را قبله كرده و به طرف آن نماز مى خواندند و يا مساجدى روى آن بنا نموده و در آن نماز مى خواندند. شايد كراهت بدين جهت باشد كه منجر به عبادت خود قبر مى شود كه اين در مورد قبور انبيا و اوليا و دانشمندان بيشتر است.(94)
7. نووى گويد: علما گفته اند: پيامبر (صلى الله عليه وآله) از آنكه قبرش و يا قبر ديگران مسجد قرار داده شود، منع نمود ; زيرا مى ترسيد مردم در احترام به پيامبر (صلى الله عليه وآله) زياده روى كنند و دچار فتنه شوند و چه بسا منتهى به كفر گردد! چنان كه بسيارى از امت هاى گذشته دچار همين فتنه شدند. وقتى جمعيت مسلمين زياد شد، صحابه و تابعين ضرورى ديدند كه مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را گسترش دهند و اين توسعه تا آنجا ادامه يافت كه شامل خانه زنان پيامبر و نيز خانه اى شد كه به عايشه تعلق داشت و مدفن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و عمر و ابوبكر بود. اطراف قبر ديوارى بلند و گرد بنا كردند تا قبر در مسجد ظاهر نباشد و مردم عوام روبه روى آن نماز نخوانند. سپس دو ديوار از دوركن شمالى قبر بنا كردند و آن دو ديوار را متمايل به هم ساختند تا به يكديگر منتهى گردد و براى هيچ كس مقدور نباشد روبه روى قبر نماز بخواند(95); از اين رو در حديث آمده است: اگر بيم آن نبود كه قبر پيامبر مسجد گردد، مسلمانان قبر او را آشكار مى كردند. [و دور آن را حائلى قرار نمى دادند] جز اينكه بيم آن هست كه قبرش مسجد شود.

فتاواى فقها در مورد خواندن نماز در قبرستان

1. نظر مالك: به ابوالقاسم گفته شد: آيا مالك جايز مى داند كه شخصى در حالى كه روبه رويش قبر است و بر روى ان هم پوششى قرار دارد، نماز بخواند؟ وى گفت: مالك نماز خواندن در گورستان رااشكال نميداند; چرا كه او خودش در قبرستان نماز مى خواند و مقابل، پشت، چپ و راستش، قبور قرار داشت.
مالك مى گويد: نماز در قبرستان اشكال ندارد. وى گفته است: در مورد برخى از اصحاب به من رسيده كه در قبرستان نماز مى خواندند.(96)
2. نظر عبدالغنى نابلسى: اگر كسى در جوار قبر انسان صالحى مسجدى برگيرد يا بر روى قبرش نماز بخواند و هدفش اين باشد كه فايده اى از آثار عبادى او شامل آن شخص شود و قصد تعظيم وى و نيز توجه به او در هنگام نماز نداشته باشد، اشكالى در اتخاذ مسجد نيست; چنان كه نماز خواندن در مرقد حضرت اسماعيل (كنار خانه كعبه در مسجد الحرام) از مكان هاى ديگر فضيلتش بيشتر است.(97)
3. و نيز گويد: اگر در موضع قبر مسجد قرار گيرد، يا آن موضع در راهى قرار گرفته باشد، يا كسى در آنجا نشسته باشد، يا آنكه قبر ولى اى از اولياى الهى باشد و يا قبر عالم محققى باشد كه در راه رضايت خدا كوشا بود; به جهت احترام به روح تابناك او ـ كه برخاك جسدش مى تابد ـ و نيز به جهت اعلام اينكه صاحب قبر ولى خدا است، تا به او تبرك جويند و نزد قبرش دعا كنند تا دعايشان مستجاب گردد، اشكالى در اين عمل نيست; زيرا ارزش اعمال انسان به نيّت او است.(98)
4. ابى مالكى گويد: هر كس مسجدى نزديك قبر انسانى صالح برگيرد يا در مقبره او، نماز بخواند و هدفش تبرك به آثار آن شخص و اجابت شدن دعا نزد قبر باشد، اشكالى ندارد و دليل آن، قبر اسماعيل (عليه السلام) است كه در مسجد الحرام كنار خانه كعبه قرار دارد و نماز خواندن در آن مكان، فضيلتش از مكان هاى ديگر بيشتر است.(99)
5. بغوى گويد: برخى از علما قائلند كه نماز در قبرستان و مقابر اشكال ندارد; البته به شرط اينكه در جاى پاكيزه اى از قبرستان نماز بخواند. روايت شده است: عمر، انس بن مالك را ديد كه نزد قبرى نماز مى خواند، به او گفت: اين قبر است! اين قبر است! ولى به او نگفت نمازش را اعاده كند. درباره حسن بصرى گفته شده است: وى در قبرستان ها نماز مى خواند. از مالك نقل شده است: خواندن نماز در قبرستان اشكال ندارد.
اينكه نماز خواندن در بعضى مكان ها نهى شده (مثل حمام و قبرستان)، به اين دليل است كه غالباً در حمام كثافات ريخته مى شود بنابراين خواندن نماز در آن مكروه است و اينكه از نماز خواندن در قبرستان نهى شده، بدان جهت است كه خاك آنجا با گوشت و استخوان مردگان مخلوط است و نهى به دليل نجاست مكان است و اگر در آنجا محلى طاهر ساخته شود، اشكالى در خواندن نماز نيست.(100)
با وجود اين فتاوا كه صراحت در عدم حرمت نماز در مقابر و مشاهد دارد، آيا براى وهابيان جائى باقى مى ماند تا به كسانى كه در مشاهد و مقابر نماز مى خوانند، اتهام شرك و كفر بزنند و آنان را مشرك بخوانند و بگويند اين ها صاحب قبر را عبادت مى كنند؟ در حالى كه انس بن مالك و حسن بصرى بين قبور نماز مى خواندند؟!

پاورقى ها

1. مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 572 و 574; سنن الكبرى ،ج 4، ص 131.
2. سنن الكبرى، ج 4، ص 131; مستدرك الحاكم، ج1، ص 533.
3. همان.
4. «حبشى» كوهى است پايين تر از مكه كه شش ميل از آن فاصله دارد: معجم البلدان، ج 2، ص 214.
5. مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 570.
6. سنن الكبرى، ج 4، ص 131.
7. اين روايت را صاحبان سنن ـ غير از بخارى و مسلم ـ نقل كرده اند; ر.ك: مصنف عبدالرزاق، ج3، ص 569.
8. السنن الكبرى، ج 4، ص 131; مستدرك حاكم، ج 1، ص 374.
9 . وى گفته است: الحديث صحيح.
10. ارشاد السارى 3: 352 اين روايت سابقاً در بحث تبرك بيان شد، شعر حضرت فاطمه (عليها السلام) اين است:
ماذا على من شمّ تربة احمد *** ان لا يشم مدى الزمان غواليا
صبت علىَّ مصائب لو أنّها *** صبت على الايام عدن ليالاً
11. اشاره به حديثى است كه ابن ماجه از على بن ابيطالب (عليه السلام) نقل مى كند: پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، بيرون آمد و زنانى را نشسته مشاهده كرد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: براى چه نشسته ايد؟ گفتند: منتظر جنازه هستيم. فرمود: غسل خواهيد داد؟ گفتند: نه. فرمود: حمل خواهيد كرد؟ گفتند: نه; فرمود آن را وارد قبر خواهيد كرد؟ گفتند: نه. فرمود: برگرديد، گناه كارانيد نه دارندگان پاداش.
البته اين حديث ازاساس مشكل دارد و نياز به توجيه نيست; زيرا در سند آن دينار بن عمرو قرار دارد كه از نظر راوى شناسان، مجهول، كذاب، متروك و خطار كار است. گذشته از آن، وقتى به دلالت حديث توجه شود، به دست مى آيد: سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) با زنانى است كه فقط جنازه را تماشا مى كنند، بدون اينكه هيچ گونه كارى از نظر دفن، غسل و...انجام دهند و شامل همه نمى شود: فتح البارى، ج 3، ص 148.
12. از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «كنت نهيتكم عن زيارة القبور فقد اذن لمحمد فى زيارة قبر امه فزوروها فانها تذكر الاخرة»; من شما را از زيارت قبور نهى مى كردم، اما به محمد اجازه داده شد كه قبر مادرش را زيارت كند. پس از اين به بعد قبور را زيارت كنيد كه آخرت را به ياد شما مى آورد. پنج نفر از صاحبان صحاح اين روايت را نقل كرده اند و فقط بخارى آن را نقل نكرده است و لفظ آن از ترمذى است.
13. مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 571; اين روايت را مسلم در صحيح خود (ج 3، ص 64) چنين آورده است: پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: جبرئيل فرود آمد و به من گفت: پروردگارت دستور مى دهد كه به زيارت اهل بقيع بشتابيد و براى آنان آمرزش بطلبيد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) از رختخواب خود برخاست و به سمت بقيع رفت، عايشه نيز پيامبر (صلى الله عليه وآله) را تعقيب كرد و از فرمان خداوند آگاهى يافت. در اين موقع به پيامبر (صلى الله عليه وآله) گفت: چگونه اهل بقيع را زيارت كنم؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: بگو: درود بر اهالى اين سرزمين از مؤمنان و مسلمانان، خدا گذشتگان و آينده گان را رحمت كند. چرا پيامبر (صلى الله عليه وآله) عايشه را از زيارت قبور نهى ننمود و حتى به او كيفيت زيارت را آموخت.
14. التاج الجامع للاصول، ج 2، ص 381.
15. مرقاة المفاتيح، ج 4، ص 248.
16. ذهبى اين حديث را صحيح دانسته است، ر.ك: مستدرك الحاكم، ج 1، ص 376.
17. تمهيد شرح الموطأ، ج 3، ص 234.
18. ارشاد السارى، ج 3، ص 400.
19. در سند حديث «لعن رسول الله زائرات القبور» ابو صالح قرار دارد. وى مردّد بين ميزان البصرى و باذام مولاى ام هانى دختر ابوطالب است. در دومى (باذام) اشكال وارد كرده اند. در شرح حال ابا صالح گويند: احمد گفته كه ابن مهدى به حديث ابوصالح توجهى نكرد و آن را متروك دانست. ابو حاتم گويد: حديثش نوشته مى شود، ولى بدان احتجاج نمى گردد. نسائى گويد: وى ثقه نيست. ابن المدينى از قطان و وى از ثورى كه گويد: كلبى به من گفت: هر حديثى كه ابوصالح برايت نقل مى كند، دروغ است. عقيلى گويد: مغيره از كسى كه حديث ابوصالح را نقل مى كرد، تعجب مى نمود. عبدالحق در الاحكام گويد: ابا صالح جدّاً ضعيف است. الجوزقانى گويد: حديث وى متروك است. ابن جوزى از ازدى نقل مى كند كه به وى نسبت كذاب داده است. جوزجانى گويد: درباره ابوصالح مى گويند: وى صاحب نظرى است كه از او مدحى نشده است.
ابواحمد حاكم گويد: وى قوى نيست و...با اين همه جرحى كه از علما رسيده، سخن ابن حجر بى معنا است كه در تهذيب التهذيب گفته است: عجلى وى را توثيق نموده است، چون جرح مقدم بر تعديل است: كشف الارتياب ، ص 331. بر اين اساس وهابيان نخست عقيده سازى مى كنند و بعد به دنبال احاديثى مى روند كه عقائدشان را تأييد كند. لذا اگر فقط و فقط يك حديث نقل   شده باشد كه مطابق عقايد آنان باشد و در آن خون ها و آبروى مسلمين حلال شمرده شود. آن را محكم گرفته و حاضر به تأويل آن نيستند. اما اگر ده ها حديث در همين مورد آمده و برخلاف عقايد آنان باشد، همه را كذب و جعلى مى دانند! آيا اين ديندارى است؟!
20. التمهيد فى الشرح الموطأ، ج 3، ص 234.
21. البته حديث «لعن رسول الله زائرات القبور» قسمتى از همين حديث است كه بدين صورت مى باشد: «لعن رسول الله زائرات القبور و المتّخذين عليها المساجد و السروج».
22. خداوند از رحمت خود دور كند كسانى كه بر روى قبور چراغ ها نصب مى كنند.
23. سلسلة الاحاديث الضعيفه و اثرها السلبى فى الامة، ص 260.
24. ردالمختار على الدّرالمختار، ج2، ص 263; الغدير، ج 5، ص121.
25. الجامع الصحيح، ج 3، ص 372، ح 1056.
26. ارشاد السارى، ج 3، ص 400.
27. «طريق» كه به آن وجه هم گفته مى شود، مرادف با سند و به معناى سلسله راويانى است كه به وسيله آنان حديث از معصوم نقل مى شود; مثلاً گفته مى شود: نقل الشيخ هذا الحديث بهذه الطرق يا هذا حديث لا يعرف الا من هذا الوجه: علم الحديث، ص241.
28. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 502.
29. مسند احمد، ج 3، ص 442.
30. همان، ص 337 و 356.
31. الجامع الصحيح، ج2، ص 370.
32. سنن ابى داود، ج 3، ص 318.
33. ر.ك: ميزان الاعتدال، ج 2، ص 459.
34. همان، ص 551.
35. تهذيب الكمال، ج 4، ص 6.
36. سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 133.
37. رسالة زيارة القبور، ص 159.
38. اين مطلب پيش تر بيان شد; اما تفصيل قضيه از اين قرار است: قاضى عياض، سخنان بين منصور دوانيقى و مالك بن انس را اين گونه نقل مى كند: «وقتى منصور وارد حرم پيامبر شد، بلند، بلند سخن مى گفت. مالك بن انس (فقيه مدينه) رو به وى كرد و گفت: اى اميرالمؤمنين! صدايت را در مسجد بلند نكن، خداوند گروهى را ادب نمود و به آنان دستور داد كه «لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى» (حجرات، آيه 2) و نيز گروهى را تشويق كرد كه هنگام سخن گفتن با پيامبر (صلى الله عليه وآله) صداى خود را پايين مى آورند «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى» (حجرات، آيه 3) .
خداوند از كسانى كه از پشت درب، فرياد مى كشيدند و مى گفتند: «اى پيامبر! هر چه زودتر از اتاق بيرون بيا» نكوهش كرده، و مى فرمايد: «ان الذين ينادونك من وراء الحجرات اكثرهم لايعقلون» (حجرات، آيه 4) بعد مالك گفت: احترام پيامبر پس از درگذشت او همانند احترام او در حال حيات است. وقتى سخن مالك به اينجا رسيد، منصور دوانيقى به خود آمد و به مالك گفت: به هنگام دعا رو به قبله بايستيم يا رو به حجره رسول خدا؟ مالك در جواب گفت: چرا از رسول خدا رو برمى گردانى در حالى كه او وسيله تو و وسيله پدرت آدم تا روز قيامت است. رو به حجره رسول خدا كن، خدا شفاعت او را مى پذيرد ; چرا كه مى فرمايد: «و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووك فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول»: (الشفاء، ج 2، ص 1 و ج 2، ص 206ـ و نيز كشف الارتياب به نقل از سمهودى.)
  اين ماجرا در كتب ديگر هم آمده است: الصارم المنكى، ص 244; ابن حجر در تحفه الزوار آن مطلب را صحيح دانسته و ناقلين آن را به وثاقت تأييد كرده است. بخارى ج 3، ص 33 به نقل آن پرداخته است ; التبرك، ص 145.
39. مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 574; مستدرك حاكم، ج 1، ص 377; سنن الكبرى، ج 4، ص 131; تمهيد شرح موطاء مالك، ج 3، ص 234; سنن بيهقى، ج 4، ص 788.
40. سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 127.
41. وفاء الوفاء، ج 2، ص 932; كشف الارتياب، ص 377; شرح ابن ابى الحديد; ج 5، ص 40، در اوايل قرن دوم بر روى قبر حمزه (عليه السلام) مسجدى بنا كردند و اين مسجد همچنان آباد بود تا اينكه وهابيان آن را ويران ساختند: وفاء الوفاء، ج 3، ص 922.
42. فتح البارى ، ج 7، ص 131.
43. زيارة القبور، ص 159.
44. ابن جرزى مى گويد: استجابت دعا نزد قبور انبيا و صالحان به تجربه ثابت شده است و همين راشوكانى در تحفة الذاكرين (ص46) به شروطى، استوار دانسته است; ر.ك: سير اعلام النبلاء، ج 10، ص 107.
45. الرياض النضرة، ج 2، ص 230;
46. صلح الاخوان، ص 83; الغدير، ج 5، ص 192; تاريخ بغداد، ج 1، ص 123; مفتاح السعادة، ج 2، ص 193.
47. معجم الطبرانى، ج 1، ص 122; الغدير، ج 5، ص 193 ; تاريخ بغداد، ج 1، ص 122.
48. سير اعلام النبلاء 9: 343.
49. صفوة الصفوة، ج 2، ص 324; الغدير، ج 5، ص 193.
50. طبقات الكبرى، ج 1، ص 27; وفيات الاعيان، ج 5، ص 232.
51. مستدركات علم الرجال،ج7،ص454;سيراعلام النبلاء،ج9،ص343.
اگر استجابت دعا نزد قبر معروف كرخى درست باشد، به دليل تمايل او به اهل بيت و خدمت نمودن به امام رضا (عليه السلام) است. ابى عبدالرحمن السلمى مى گويد: وى دربان امام رضا (عليه السلام) بود. مرحوم خوئى مى گويد: از شهر زورى در مناقب الابرار چنين نقل  شده است: معروف كرخى از دوستداران على بن موسى  الرضا (عليه السلام) بود و پدر و مادرش (كه نصرانى بودند) وى را در كودكى نزد معلمى سپردند. معلم به معروف گفت: بگو ثالث ثلاثة (يعنى سه أقنوم در خداى واحد) اما معروف گفت: خدا فقط يكى است. به همين جهت معلم او را به   شدت كتك زد و وى فرار كرد و نزد امام رضا (عليه السلام) آمد و به وسيله آن امام اسلام آورد. بعد از آنكه مسلمان شد به خانه اش برگشت و درب خانه را كوبيد. پدرش گفت: چه كسى پشت درب است. گويد: معروف; پدرش گويد: برچه دينى هستى؟ گويد: بر دين حنيف هستم و پدرش هم به بركت امام رضا (عليه السلام) ، اسلام مى آورد. معروف خود، مى گويد: من روزگار سپرى مى كردم و به انجام كارهايى اشتغال مىورزيدم. اما همه آنها را رها كرده و فقط به خدمت مولايم على بن موسى الرضا پرداختم: معجم رجال الحديث، ج 18، ص 231. نظير همين مطلب از ابن خلكان و ديگر نقل شده است. نمازى و ذهبى در مورد وى اشكال نموده اند. مستدركات علم الرجال،ج 7، ص 454;سير اعلام النبلاء، ج 9، ص 343.
52. قطفتا، محله بزرگى كه داراى بازارها است و در طرف غرب شهر بغداد قرار دارد: معجم البلدان، ج4، ص 374.
53. وفيات الاعيان، ج 6، ص 239.
54. طبقات القراء، ج 2، ص 97.
55. الجواهر المضيئة، ج 1، ص 461.
56. الغدير، ج 5، ص 202; البداية و النهاية، ج 1، ص 404.
57. وفيات الاعيان، ج 4، ص 272.
58. همان، ج 5، ص 424.
سيده نفيسه دختر ابى محمد حسن بن زيد حسن بن على بن ابيطالب است. وى همراه شوهرش اسحاق بن جعفر صادق (عليه السلام) وارد مصر شد. سيده نفيسه از زنان صالحه و پرهيزگار بود، روايت مى كنند: وقتى شافعى به مصر رفت به محضر سيده   نفيسه رسيد و از او حديث شنيد مصريان اعتقاد زيادى به سيده نفيسه دارند و قبرش تاكنون به همان صورت باقى است. وقتى شافعى درگذشت جنازه اش را نزد وى بردند و وى بر جنازه شافعى در خانه خودش نماز خواند. وى در همان جايى كه دفن شده، زندگى مى كرد و همچنان در آنجا مقيم بود تا اينكه در ماه رمضان سال 260 هـ درگذشت، شوهرش اسحاق بن جعفر الصادق (عليه السلام) قصد داشت تا وى را به مدينه برده و آنجا دفن كند، ولى مصريان از او خواستند كه وى را ميانشان باقى بگذارد.
لذا او را در موضعى معروف (كه الآن بين قاهره و شهر مصر است) در كنار ساير مشاهد دفن كردند. اجابت دعا نزد قبرش معروف است...: وفيات الاعيان، ج 5، ص 424. ذهبى گويد: وى از زنان عابده و صالحه بوده است و دعا نزد قبرش مستجاب مى شود; بلكه دعا نزد قبور انبيا و صالحان نيز اجابت مى شود: سير اعلام النبلاء،ج 10، ص 107.
59. شذرات الذهب 5 / 397 ـ حوادث سال 488 هـ ق.
60. شذرات الذهب، ج 5، ص 402 حوادث سال 490 هـ. ق .
61. طبقات القراء، ج 2، ص 32.
62. سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 380.
63. «طيبه»، نام شهر پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، (مدينه) است كه آن حضرت از مكه به آنجا هجرت نمودند: المصباح المنير، ص 382.
64.الخصائص الكبرىوكشف الارتياب،ص341ونيزالميزان،ج13،ص1.
65. نام مركبى كه پيامبر سوار برآن به معراج رفت و راه ها را مى پيمود «براق» نام دارد: مصباح المنير، ماده برق.
66. كشف الارتياب، ص 341، به نقل از زادالمعاد.
67. صاحب حاشيه بر كتاب المواهب اللدنية، ج 3، ص 406. اين سخن ابن جزرى را از كتاب الحصن الحصين نقل نمود.
68. رساله زيارت القبور، ص 159.
69. كشف الارتياب، ص 247 و 340; الغدير، ج5، ص 134.
70. بقره (2)، آيه 115.
71. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1376; المواهب اللدنية، ج 3، ص 409.
72. الغدير، ج 5، ص 135; كشف الارتياب، ص 247 ـ 340; الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، ج 2، ص 92.
73. شرح الشفاء، ج 3، ص 517.
74. همان، ص 317. مرحوم امين در كشف الارتياب از صاحب   الجوهر المنظم آورده است: و يستدل لاستقبال القبر ايضاً بانّا متفقون على انه (صلى الله عليه وآله) حى ّ فى قبره يعلم زائره و هو (صلى الله عليه وآله) لو كان حيّاً لم يسع الزائر الا استقباله و استدبار القبلة فكذا يكون الامرحين زيارته فى قبره الشريف: كشف الارتياب،ص 260.
75. كشف الارتياب، ص 326 ; وفاء الوفاء، ج 4، ص 1378.
76. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1378.
77. كشف الارتياب، ص 261.
78. همان، ص 262 و در بعضى از نسخه هاى ديگر، ص 326; وفاء الوفاء، ج 4، ص 1378.
79. سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 358.
80. بقره (2)، آيه 125.
81. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1378.
82. احمد، ج 2، ص 246; الموطأ، ج 1، ص 172، ح 85; صحيح بخارى، ص 48; كتاب الصلاة صحيح مسلم، المساجد ص 19; مسند احمد، ج 1، ص 218، رواياتى كه نهى مى كند از اينكه قبور را مسجد قرار دهند و يا به زيارت قبور روند به چند طريق وارد شده است:
الف. نسائى از ابن قتيبه نقل مى كند و وى از عبدالوارث بن سعيد از   محمد بن جحاده و وى از ابوصالح و او از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «لعن الله زائرات القبور و المتخذين عليها المساجد و السرج».
ب. ابن ماجه از ازهر بن مروان و وى از عبدالوارث و او از محمد بن جحاده و وى از ابوصالح و او از ابن عباس: «لعن رسول الله (صلى الله عليه وآله) زوارات القبور». اين روايت را ابن ماجه از سفيان از عبدا... بن عثمان بن خثيم و وى از عبدالرحمن بن بهمانى و او نيز از عبدالرحمن بن حسان بن ثابت و وى نيز به نقل از پدرش نقل كرده است.
ج. بخارى در باب «مايكره من اتخاذ المساجد على القبور» مى گويد: لما مات الحسن بن الحسن بن على، ضربت امراته القبّة على قبره سنةً ثم رفعت. سپس حديثى كه عايشه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل نمود، بيان كرد: لعن الله اليهود و النصارى، اتخذوا قبور انبيائهم مسجداً قالت و لو لا ذلك لاََبْرزوا قبره غير انى اخشى ان يتخذ مسجداً». وقتى حسن بن حسن بن على درگذشت، همسر او قبه اى بر قبر او درست كرد و پس از يك سال آن را برداشت. عايشه گويد: پيامبر فرمود: خداوند، يهود و نصارا را از رحمت خود دور كند، قبرهاى پيامبران خود را مسجد اتخاذ كردند. و نيز گويد: اگر بيم آن نبود كه قبر پيامبر مسجدگردد، مسلمانان قبر او را آشكار مى كردند، جز اينكه بيم آن دارم كه قبر او   مسجد شود.
د. مسلم در صحيح خود نقل كرده است: «الا و ان من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم و صالحيهم مساجد الا فلا تتخذوا القبور مساجد انى آنهاكم عن ذلك»، آگاه باشيد پيشينيان از شما قبرهاى پيامبران و صالحان خود را مسجد قرار مى دادند. هرگز قبور را مسجد اتخاذ نكنيد من شما را از آن نهى مى كنم».
هـ . بخارى روايت كرده است: «ان ام سلمة و ام حبيبه ذكرتا كنيسةً رأتاها بالحبشه اسمها مارية فذكر تا من حسنها و تصاوير فيها، فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله) اولئك اذا مات منهم الرجل الصالح بنوا على قبره مسجداً ثم صوروا فيه تلك الصورة اولئك شرّالخلق عندالله»;
ام سلمه و ام حبيبه (از همسران رسول خدا) كه به كشور حبشه مهاجرت نمودند، گفتند: ما در حبشه كليسائى ديديم نامش ماريه بود و سپس از زيبايى آن كليسا و تصاويرى كه در آن نقاشى شده بود، تعريف كردند، پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: آنان مردمى اند كه هرگاه مرد صالحى از آنان مى مرد، بر قبرش مسجدى مى ساختند و صورت هايى در آن به تصوير مى كشيدند! آنان بدترين مردم نزد خدا هستند». مسلم و نسائى اين را نقل كرده و اضافه نموده اند: «عندالله يوم القيامة»; «بدترين مردم نزد خدا در روز قيامت هستند». صحيح مسلم، ج 2، ص 68; و ج 2 ص 66   كتاب المساجد صحيح بخارى، كتاب الجنائز ج 2، ص 111; سنن نسائى، ج 2، ص 781 كتاب الجنائز.
83. ميزان الاعتدال، ج 2، ص 677.
84. «متروك» حديثى است كه در سلسله سند آن كسى باشد كه متهم به كذب است و علاوه بر آن، حديث مخالف قواعد باشد.
85. ميزان الاعتدال، ج 4، ص 538.
86. همان، ج 2، ص 459; الكامل فى الضعفاء، ج 4، ص 161.
نسائى در مورد وى گفته: ليس بالقوى و ابن حبان گفته است: كان يخطى. از ابن معين نقل شده است: احاديثه ليست بالقويّه، على بن المدينى مى گويد: منكر الحديث، تمام اينها را ابن حجر در كتاب تهذيب التهذيب آورده است: كشف الارتياب، ص 331.
87. حديث منكر به چند معنا اطلاق مى شود از جمله اينكه يك نفر غير ثقه آن را نقل كرده باشد. در مقابل منكر، حديث معروف است كه مضمون آن بين راويان: اشتهار داشته باشد. از حديث منكر گاه تعبير به مردود هم مى شود.
88. مرسل به معناى خاص، حديثى است كه يك تن از كسانى كه خود حديث را از پيامبر (صلى الله عليه وآله) و يا امام (عليه السلام) نشنيده، بدون وساطت صحابى از معصوم نقل كند.
89. حكم تحريم از سوى ابن تيميّه نسبت به عملى كه در مشاهد صورت مى گيرد، از جعليّات خود او است; چون اخبار و آيات در مورد مساجد آمده است و چنين تعبيرى در مشاهد نيست. اين سخن ابن تيميه به جهت كينه اى است كه وى نسبت به شيعيان و ارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت دارد. حتى كينه خود را در نوشتن كتابى ـ كه در آن فضائل اميرالمؤمنين را انكار نموده ـ مخفى نكرده است. اين شخص جسارت را تا آنجا رساند كه حديث پيامبر (صلى الله عليه وآله) در روز خندق را (ضربة علىٍّ يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين) كه از احاديث متواتر است، انكار كرد. در كتاب خود (منهاج السنة) گفته است: الرافضه (شيعه) بدّلوا دين الله فعمروا المشاهد و عطلوا المساجد مضاهاةً للمشركين و مخالفةً للمؤمنين.
البته اجتهاد در مقابل نص از اين گونه افراد ـ كه از حسن سيرت برخوردار نيستند ـ بعيد نيست. مرحوم شرف الدين عاملى در كتاب با ارزش النص و الاجتهاد، بيش از هفتاد مورد اجتهاد در مقابل نص را يادآور شده كه بعضى ياران پيامبر (صلى الله عليه وآله) و عده اى پس از آنان، مصلحت را بر نصّ و غرض شخصى را بر وحى الهى مقدم داشتند، ابن تيميه نخستين آنها نيست!
90. ارشاد السارى، ج 3، ص 497 و 2 / 99; ر.ك: صحيح مسلم، ج1، ص197.
91. شرح صحيح مسلم، ج 3، ص 62. ابن رفعه گفته است: گچ كارى مقبره انبيا استثناء شده و كراهت ندارد; چون خداوند بر زمين حرام نمود كه اجساد انبيا را بپوساند. آنان در قبورشان زنده اند و نماز مى خوانند...و گفته است: حرام است كه در هنگام نماز توجه به قبر نموده و مكروه است كه روبروى يك انسان، نماز خواند; چون قلب آدمى را از توجه به نماز باز مى دارد و همان مطلب كه درباره قبر نبوى گفته شده، در مورد ساير قبور جريان دارد: ارشاد السارى، ج 2، ص 97.
92. ارشاد السارى، ج 9، ص 477; ج 7، ص 462.
93. همان، ج 3، ص 479.
94. سنن النسائى، ج 4، ص 96.
95. شرح النووى، ج 5، ص 14.
96. المدّونة الكبرى، ج 1، ص 90.
97. الحديقة النديه، ج 2، ص 631.
98. همان، ص 630.
99. المقالات للكوثرى، ص 246; شرح صحيح مسلم، ج 2، ص 234.
در قصص الانبياء آمده است، وقتى ابراهيم (عليه السلام) به زيارت فرزندش اسماعيل به مكه رفت، همسر اسماعيل سنگى براى ابراهيم (عليه السلام) آورد بعدها كعبه روى آن بنا گرديد. ابراهيم (عليه السلام) روى سنگ نشست و همسر اسماعيل پاى چپ و راست او را شست و سپس آب را بر سر و بدن حضرت ابراهيم ريخت. سپس ابراهيم از آنجا برگشت و به موطن خود رفت. وقتى اسماعيل آمد، بوى پدر خود را در آنجا يافت از همسر خود در اين مورد پرسيد به او گفت: اين قسمت از سنگ جاى پاى پدرت است. اسماعيل آن سنگ را حفظ نمود. بدان تبرك جسته و جاى پاى پدر را مى بوسيد و بعدها بر آن سنگ خانه كعبه بنا گرديد. پس اسماعيل جاى پاى پدرش را بوسيد و مردم به دستور قرآن از مقام ابراهيم مسجد اتّخاذ كردند، حال آيا بقعه اى كه جسد پيامبر (صلى الله عليه وآله) در آن قرار دارد، نماز خواندن در آن و تبرك جستن و....كفر است؟!
100. شرح السنة، ج 2، ص 398.