جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه154)
هم نمى تواند تعلّق بگيرد بلكه انشاء، در خود امر، وجود دارد و به اين انشاء طلب مى گويند. به عبارت روشن تر: آنچه از كفايه و كتابهاى ديگر در ذهن ما متمركز شده، اين است كه ما طلب را انشاء مى كنيم ولى بيان آيت الله خويى «دام ظلّه» اين است كه طلب، قابل انشاء نيست، طلب هم يك واقعيت است، مثل واقعيت اراده، بلكه بالاتر از واقعيت اراده است، زيرا اراده، قابل مشاهده نيست ولى عمل خارجى و سعى خارجى قابل مشاهده است. عمل خارجى، مثل زيدِ موجود در خارج است كه داراى يك واقعيتِ مشاهَد است. و همان طور كه انشاء، به زيد، تعلّق نمى گيرد، طلب هم قابليت ندارد كه انشاء به آن تعلّق بگيرد بلكه در جايى كه مولا به عبدش مى گويد: «جئني بالماء»، خود اين امر هم، مصداق براى طلب است، زيرا امر هم تلاش براى رسيدن به مأموربه است. اگر مولا به عبدش دستور ندهد، تمكّن از آب برايش حاصل نمى شود. بنابراين، خود امر مولا هم تلاش و سعى است و به آن، عنوان طلب اطلاق مى شود.(1)
نتيجه بحث در ارتباط با طلب و اراده
از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه اگرچه بين طلب و اراده، مغايرت معنوى ـ  هم از نظر لغت و هم از نظر عرف  ـ وجود دارد ولى در يك جهت، هر دو اشتراك دارند و آن اين است كه انشاء همان طور كه نمى تواند به اراده تعلّق بگيرد، به طلب هم نمى تواند متعلّق شود.
  • 1 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج2، ص16
(صفحه155)

جبر و تفويض


مرحوم آخوند، در اين جا بحث را به مسأله جبر و تفويض كشانده است كه هر چند وارد شدن در اين بحث، براى ما ـ  به عنوان مسأله اى اصولى  ـ ضرورتى ندارد ولى براى تكميل مباحث مربوط به طلب و اراده، لازم مى دانيم قدرى پيرامون آن بحث كنيم:(1)
ابتدا به عنوان مقدمه بايد توجه داشت كه بحث جبر و تفويض، از مباحث سابقه دار است كه حتى در زمان ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز مطرح بوده و هريك از دو قول، طرفدارانى داشته است، به طورى كه در لسان روايات هم مورد تعرّض و تذكّر واقع شده است ولى در آن زمان شايد وظيفه ائمه (عليهم السلام) نبوده كه حقيقت اين گونه مباحث را براى مردم بيان كنند، لكن باتوجه به اين كه مسأله جبر و تفويض، از مسائل روز بوده، و با مسائل شرعى ارتباط داشته، ائمه (عليهم السلام) آن را عنوان كرده اند.
  • 1 ـ تذكر: حضرت استاد«دام ظلّه»، مباحث مربوط به جبر و تفويض را در اين دوره از بحث هاى خارج اصول خودمطرح نفرمودند وما اين بحث را از كتاب إيضاح الكفاية اختيار كرده و با تغيير مختصرى در عبارات آن و تطبيق مجدّد آن بر اصل درس هاى جبر و تفويض ـ كه توسّط حضرت استاد «دام ظلّه» در ضمن بحث كفاية الاُصول مطرح گرديده ـ ارائه مى نماييم.
(صفحه156)
در بعضى از روايات وارد شده است: «لاجبر و لا تفويض بل أمرٌ بين أمرين...»(1)يعنى هيچ كدام از جبر و تفويض، واقعيت ندارد، بلكه حقيقت مسأله، يك عنوان برزخ ميان آن دو است.
در بعضى از روايات، تعبيرات شديدترى به چشم مى خورد كه از قائل به تفويض، به «يهود هذه الاُمّة»(2) و از قائل به جبر، به «مجوس هذه الاُمّة»(3) تعبير شده است. و در بعضى از روايات، قائل به جبر را «كافر» و قائل به تفويض را «مشرك» ناميده اند.(4) هركدام از اين ها داراى نكته اى است كه ما درضمن مباحث آينده به توضيح آن خواهيم پرداخت.
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه بحث جبر و تفويض، يك بحث تعبدى نيست كه كسى بگويد: «چون روايات، دلالت و ارشاد به فلان قول دارد، بايد آن را پذيرفت»، بلكه بايد با منطق و عقل، آن را ملاحظه نمود تا مشخص شود كه آيا واقعاً، عقلا و طبق قواعد مسلّمه، بايد قول به جبر را پذيرفت يا قول به تفويض را و يا همان چيزى را كه ائمه (عليهم السلام)ما را به آن ارشاد كرده اند كه با عقل و منطق هم منطبق است؟

موضوع بحث


موضوع بحث در ارتباط با افعال اختياريه انسان، از قبيل أكل و شرب و مطالعه و امثال آنها مى باشد. البته اصل بحث، بسيار كلّى و وسيع بوده و شامل تمام موجودات عالم، اعم از انسان و حيوان و... مى باشد و افعال انسان، يكى از آنها مى باشد ولى ثمره بحث، در ارتباط با افعال و اعمال انسان ظاهر مى شود.
توضيح: همه موجودات، داراى آثار و خواصى مى باشند و ما مى خواهيم بدانيم آيا
  • 1 ـ بحارالأنوار، ج5، ص11 و 12 (باب 1 من أبواب العدل،... ح18).
  • 2 ـ چنين روايتى در كتب روايى نيافتيم.
  • 3 ـ چنين روايتى در كتب روايى نيافتيم.
  • 4 ـ وسائل الشيعة، ج18 (باب10 من أبواب حدّ المرتدّ، ح4)
(صفحه157)
بين «موجودات» و «آثار و خواص آنها» ارتباط، تأثير، تأثّر و عليّتى وجود دارد يا نه؟ و آيا اين كه مى گوييد: «النّار حارّة»، بين نار و حرارت، ارتباط و تأثير و تأثّر وعلّيتى وجود دارد كه شما به طور مسلّم و قطعى مى گوييد: «نار، علت حرارت است». معناى عليّت، اين است كه علّت، در ثبوت و حصول معلول، تأثير مى كند.(1) خلاصه اين كه آيا اصل تأثير و تأثّر، بين موجودات و خواص آنها تحقق دارد يا نه؟

كلام جبريّه

جبريّون گفته اند: بين موجودات و آثار و خواصشان، هيچ گونه ارتباطى نيست و شما نمى توانيد بگوييد: «النّار حارّة»، «الشمس مشرقة» و «الماء بارد»، به نحوى كه نار را در حرارت، و شمس را در اشراق و ماء را در برودت، مؤثر بدانيد.
و همچنين نمى توانيد ـ به نحو حقيقت ـ تعبير كنيد كه فلان ميوه، داراى طعم شيرين و يا مثلا داراى طعم تلخ است. شيرينى و تلخى، ارتباطى به ميوه ندارد. و تمام اسنادهاى مذكور، مجازى است. همان طور كه در علم معانى خوانده ايم كه اسناد انبات گياهان به بهار ـ  در جمله «أنبت الربيعُ البقلَ»  ـ به نحو مجاز است نه حقيقت. و انبات گياهان، ارتباطى به فصل بهار ندارد، بلكه درحقيقت، خداوند متعال است كه آنها را مى روياند ولى ما مجازاً آن را به فصل بهار نسبت مى دهيم.(2)
جبريّون گفته اند: اسناد مجازى مذكور، بين تمام موجودات و آثار و خواصشان جريان دارد و اسناد حقيقى، فقط در مورد خداوند ثابت است و ساير موجودات، هيچ گونه نقشى در ترتّب آثار و خواص ندارند، مثلا حرارت، ارتباطى به نار ندارد و آب، تأثيرى در برودت ندارد.
سؤال: پس چرا به دنبال نار، حرارت، تحقق پيدا مى كند ولى به دنبال آب، حرارت، پيدا نمى شود؟
  • 1 ـ تامّه يا ناقصه بودن علّت، فعلا مورد بحث ما نيست.
  • 2 ـ المطوّل، ص55
(صفحه158)
جواب: جبريون در پاسخ اين سؤال مى گويند:
وجود حرارت به دنبال نار، دليل بر تأثير و تأثّر نيست. امتيازى كه نار دارد ـ و به دنبال آن، حرارت پيدا مى شود ـ اين است كه عادت خداوند متعال بر اين جارى شده كه به دنبال نار، مستقيماً و بدون مقدّمه، حرارت را ايجاد مى كند و شايد ـ  البته اين احتمال در كلام آنان نيست  ـ كه گاهى خداوند متعال، به دنبال نار، حرارت را ايجاد ننمايد همان طور كه در مورد حضرت ابراهيم (عليه السلام)چنين مسأله اى اتفاق افتاد و به دنبال آتش، نه تنها حرارتْ وجود پيدا نكرد بلكه برودت بهوجود آمد، قرآن كريم مى فرمايد: { قُلنا يا نارُ كوُنى بَرداً وَ سلاماً على إبراهيم}.(1)
جبريّون از اين هم پا فراتر نهاده و گفته اند:
در قياس «العالم متغير و كل متغير حادث فالعالم حادث» كه منطقيون آن را به عنوان شكل اوّل و بديهى الانتاج مى دانند، نتيجه آن عبارت از «حدوث عالم» نيست بلكه «علم به حدوث عالم» به عنوان نتيجه است و اين علم شما به حدوث عالم، اثر صغرى و كبرى نيست، صغرى و كبرى، اثر و خاصيتى ندارند، بلكه علم شما به نتيجه، مربوط به عادت خداوند است. عادت خداوند، بر اين جارى شده كه شما به دنبال تشكيل چنين قضيّه اى، علم به نتيجه پيدا كنيد و اساس و ريشه علم مذكور، بناء و عادت خداوند است و الاّ شكل اوّل، اثرى ندارد.
جبريّون در ارتباط با افعال اختيارى انسان مى گويند:
شما وقتى اراده مى كنيد از منزل خارج شويد و سپس از منزل خارج مى شويد، خيال مى كنيد كه بين اراده و مراد شما، ارتباط و تأثير و تأثّرى وجود دارد، بلكه بالاتر از اين، شما خيال مى كنيد كه اراده را در نفس خودتان ايجاد كرده ايد در حالى كه اين ها همه تخيّلات است و مطلب، چيز ديگرى است. خداوند متعال، مستقيماً اراده را ايجاد مى كند و به دنبال اراده، خودش مراد را ايجاد مى كند، بدون اين كه بين اراده و مراد،
  • 1 ـ الأنبياء: 69