جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه325)
دهيد، معنايش اين است كه داعى امر را هم به داعى امر انجام داده باشيد و اگر بخواهيد خصوص صلاة را به داعى امر انجام دهيد، معنايش اين است كه تنها جزئى از مأموربه را به داعى امر متعلّق به آن انجام داده باشيد و اين مفيد نيست.
درنتيجه همان طور كه قصدالأمر ـ به عنوان قيديت و شرطيت ـ نمى تواند در مأموربه اخذ شود، به عنوان جزئيت و شرطيت هم نمى تواند در مأموربه اخذ شود.
سپس مرحوم آخوند مسأله تعدّد امر را مطرح كرده و راه وارد شدن از طريق تعدّدامر را مسدود مى كند، كه اين قسم از كلام ايشان نياز به توضيح ندارد.
پس برهان مرحوم آخوند در ارتباط با استحاله قصدالأمر در متعلّق، عبارت از عدم قدرت بر امتثال است كه نتيجه آن استحاله بالغير است.(1)
بررسى كلام مرحوم آخوند از كلام مرحوم آخوند، جواب هاى متعدّدى داده شده است كه در ذيل به بررسى آن ها مى پردازيم:

1 ـ كلام مرحوم بروجردى و امام خمينى (رحمه الله) در پاسخ به كلام مرحوم آخوند

كلام اين دو بزرگوار مبتنى بر چند مقدّمه است:(2)
مقدّمه اوّل: چون بحث ما در ارتباط با متعلّق امر است، ابتدا بايد ببينيم آيا متعلَّق امر عبارت از چيست؟
در بدو نظر، سه احتمال جريان دارد:
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص107 ـ 112
  • 2 ـ اين مقدّمات در ارتباط با دو جمله «الأمر يكون داعياً إلى متعلّقه» و «لا يكاد يكون داعياً إلى غيرمتعلّقه» ـ كه در كلام مرحوم آخوند است ـ مى باشد.
(صفحه326)
احتمال اوّل: متعلّق امر، عبارت از نفس ماهيات باشد بدون هيچ گونه تقيّدى، نه در ارتباط با وجود ذهنى و نه در ارتباط با وجود خارجى. به عبارت ديگر: نفس ماهيت كه خارج از دايره وجود است ونسبت آن به وجود وعدم مساوى است، متعلّق امر مى باشد.
احتمال دوم: متعلّق امر، عبارت از ماهيّت مقيّد به وجود ذهنى مولا ـ نه وجود ذهنى مكلّف ـ باشد، يعنى وقتى مولا مى فرمايد: «الصلاة واجبة» ـ كه عبارت ديگرى از { أقيموا الصلاة} است  ـ كلمه «واجبة» در اين قضيّه حمليه بر ماهيت صلاة حمل نشده است. بلكه موضوع، عبارت از صلاتى است كه مولا در ذهنش تصور كرده و با وصف متصوّر بودن و موجود بودن در ذهن مولا، موضوع براى «واجبة» قرار گرفته است، مثل اين كه مولا تصريح كند كه صلاة متصور و موجود در ذهن من ـ با قيد وجود ذهنى اش ـ متعلّق وجوب قرار گرفته است.
احتمال سوم: متعلّق امر، عبارت از ماهيت مقيّد به وجود خارجى آن مى باشد، يعنى «الصلاة المتصفة بالوجود الخارجي محكومة بالوجوب».
حال ببينيم آيا كدام يك از اين سه احتمال درست است؟
بررسى احتمال سوم : اگر ما پاى وجود خارجى را به ميان آوريم و بگوييم: «صلاة مقيّد به وجود خارجى معروض وجوب قرار گرفته و واجب است»، اگرچه ما در اين جا كلمه عرض و معروض را مجازاً به كار مى بريم(1) ولى بالاخره، يك تقدّم و تأخّر رتبى ـ  از نظر موضوع و حكم  ـ در كار است. هميشه رتبه موضوع، مقدّم بر حكم است، همان طور كه رتبه موصوف، مقدّم بر صفت است. در اين صورت بايد بگوييم: «صلاة موجود در خارج، تقدّم بر وجوب دارد» يعنى اوّل بايد نماز در خارج وجود پيدا كند، سپس اتصاف به وجوب پيدا كند. اين حرف، در ارتباط با ملكيت و زوجيت و امثال آن درست است. تا وقتى كه زوجين در خارجْ وجود نداشته باشند، اتصاف به وصف زوجيت
  • 1 ـ زيرا عرض و معروض در ارتباط با واقعيات است و در امور اعتبارى نمى توان حقيقتاً عرض و معروض را به كار برد. نمى توانيم بگوييم: «همان طور كه جسم، معروض بياض است، اين كتاب هم معروض ملكيت است يا زن و شوهر معروض زوجيت مى باشند».
(صفحه327)
پيدا نمى كنند. تا خانه اى در خارجْ وجود نداشته باشد، نمى تواند اتصاف به مملوك بودن پيدا كند، هرچند ملكيت و زوجيت دو امر اعتبارى هستند.
اما در ارتباط با وجوب، نمى توان گفت: «اوّل بايد نماز در خارجْ وجود پيدا كند سپس اتصاف به وجوب پيدا كند»، اگرچه بعديّت، رتبى باشد. زيرا تا نماز واجب نشود، كسى آن را در خارج ايجاد نمى كند و بعد از آن كه وجود پيدا كرد، ديگر غرض مولا حاصل مى شود و با حصول غرض مولا، تكليف ساقط مى شود. لذا در اصول جمله مشهورى است كه در بسيارى از جاها مطرح مى كنند و مى گويند: «خارج، ظرف سقوط تكليف است نه ظرف ثبوت آن». بنابراين، بين وجوب با ملكيت و زوجيت تفاوت وجود دارد، اگرچه همه آن ها امور اعتبارى مى باشند. زوجيت و ملكيت، نياز به وجود خارجى دارند ولى در باب وجوب، اگر وجود خارجى تحقق پيدا كرد، وجوبْ ساقط مى شود. وقتى غرض حاصل شد، نه حدوث امر معنا دارد و نه بقاء امر مى تواند معنا داشته باشد. درنتيجه احتمال سوم، بدون اشكال كنار مى رود.
بررسى احتمال دوم: اگر «صلاة متّصف به وجود ذهنى مولا» واجب باشد، ديگر قابليت امتثال نخواهد داشت، زيرا در اين صورت، «ذاتِ مقيّد» مطرح نيست بلكه «مقيّد با وصف تقيّدش» مطرح است. صلاة مقيّد به وجود ذهنى مولا را چگونه مى توان امتثال كرد؟
اگر بخواهيد وجود ذهنى خودتان را امتثال «الصلاة واجبة» قرار دهيد، داراى دو اشكال است:
اوّلا: وجود ذهنى شما غير از وجود ذهنى مولاست. اين دو،مثل زيد و عَمر مى باشند. اگر مولا بگويد: «أكرم زيداً» و شما برويد عَمر را اكرام كرده و بگوييد: «زيد و عَمر، دو فرد انسان مى باشند»، اين معنا قابل تعقّل نيست. وجود ذهنى مولا با وجود ذهنى شما همين حكم را دارد. بلكه اگر يك مطلب را شما دو بار تصور كرديد، در همان ذهن شما هم بين اين دو، مغايرت وجود دارد، زيرا دو وجود ذهنى است و دو وجود، امكان ندارد يكى باشد. دو وجود ذهنى، مثل دو وجود خارجى است. همان طور
(صفحه328)
كه دو وجود خارجى ـ با وصف تخصّص به خصوصياتشان ـ با هم مغايرت دارند، دو وجود ذهنى هم مغايرت دارند، اگرچه در ذهن يك نفر باشند، زيرا هر وجود ذهنى همراه با يك خصوصيت فرديّه است و معنا ندارد كه ما دو فرد را يكى حساب كنيم.
ثانياً: برفرض كه آنچه در ذهن شماست همان چيزى باشد كه در ذهن مولاست و با وصف تقيّد هم مغايرتى بين آنها نباشد ولى واقعاً مى دانيم مطلب اين طور نيست. امتثال «الصلاة واجبة» به اين نيست كه انسان، اوّل ظهر رو به قبله بنشيند و نماز را تصوّر كند بلكه امتثال به اين است كه انسان در خارج نماز را اتيان كند و اگر مسأله خارج به ميان آمد، ديگر بين خارج و بين وجود ذهنى مولا مباينت كامل تحقق دارد وجود خارجى با وجود ذهنى قسيم يكديگرند و دو نوع وجود به حساب مى آيند، مثل انسان و بقر مى باشند. انسان و بقر اگرچه دو نوع از حيوانند و در جنس قريب ـ  يعنى حيوان ـ با يكديگر مشتركند ولى امكان ندارد فردى از افراد انسان، براى بقر هم فرديّت پيدا كند. لازمه تنوّع و تعدّد انواع اين است كه بين اين ها مغايرت كلى باشد، به اين معنا كه هيچ فردى از افراد اين نوع نتواند مصداق نوع ديگر واقع شود و هيچ فردى از افراد نوع دوم هم نتواند مصداق نوع اوّل واقع شود. مسأله وجود ذهنى و وجود خارجى، داراى چنين حالتى مى باشند، دو نوع از وجودند و قسيم هم مى باشند و اگر قسيم بودند، ديگر معقول نيست كه اتحادى بين آنها بهوجود آيد يعنى موجود در ذهن ـ بما أنّه موجود ذهنى ـ معقول نيست كه در خارج تحقق پيدا كند. بله، ماهيت در خارج تحقق پيدا مى كند ولى نه ماهيت مقيّد به وجود ذهنى. همان طور كه ماهيت مقيّد بهوجود خارجى نمى تواند در ذهن بيايد.
اشكال: پس ما چگونه موجودات خارجى را تصوّر مى كنيم؟ آيا ما زيدى را كه در حياط مسجد حركت مى كند تصور نمى كنيم؟ مگر تصور، وجود ذهنى نيست؟ پس اين موجود خارجى، وجود ذهنى پيدا كرده است يعنى درحقيقت، بين وجود خارجى و بين وجود ذهنى جمع شد.
جواب: ما در بحث هاى مربوط به اراده گفتيم: اراده، شبيه علم است. چون تصوّر،
(صفحه329)
يك نوع از علم است. در منطق مى خوانيم: العلم إن كان إذعاناً للنسبة فتصديق و إلاّ فتصوّر.(1) و در باب علم گفتيم: ما يك معلوم بالذات داريم و يك معلوم بالعرض. در جايى كه علم شما به امور آينده تعلّق مى گيرد، مثلا علم پيدا مى كنيد كه فردا پنج شنبه است، در حالى كه هنوز آينده اى تحقق پيدا نكرده است، شما به چه چيزى علم پيدا مى كنيد؟ آنجا گفتيم: آنچه معلوم بالذات است، صورت ذهنيه اى است كه در ارتباط با پنج شنبه در ذهن شما مرتسم است ولى واقعيت و خارجيت پنج شنبه براى شما به عنوان معلوم بالعرض است و اگر بخواهد به عنوان معلوم بالذات مطرح باشد شما نمى توانيد بگوييد من علم دارم، زيرا علم، معلوم مى خواهد و در اين جا معلومى وجود ندارد، هنوز پنج شنبه اى تحقق پيدا نكرده است پس چطور مى شود هم علم باشد و هم نياز علم به معلوم محرز باشد و هم معلومى وجود نداشته باشد. اين ما را راهنمايى مى كند به اين كه معلومى كه طرف اضافه علم است و براى تحقق علم بايد وجود داشته باشد، عبارت از معلوم بالذات است و آن عبارت از صورت نفسانيه حاصل در نفس انسان است و الاّ پنج شنبه اى كه بعداً مى آيد، معلوم بالعرض است.
در باب وجود ذهنى نسبت به وجود خارجى هم همين طور است، زيد خارجى ـ  با وصف خارجيتش  ـ نمى تواند در ذهن شما بيايد. آنچه درذهن شما مى آيد، صورت و نقشه اين زيد خارجى است. پس اين كه شما مى گوييد: «من زيد را تصوّر كردم و تصوّر هم يكى از شعبه هاى علم است، يعنى وجود ذهنى به زيد دادم» معنايش اين نيست كه همين زيد موجود در خارج، موجود در ذهن شد، چنين چيزى معقول نيست بلكه آنچه درذهن شماست و از آن به تصور و علم تعبير مى كنيد، صورت حاصله از اين موجود خارجى است.
درنتيجه اگر مراد از صلاة در «الصلاة واجبة» عبارت از «صلاة مقيّد به وجود ذهنى مولا» باشد، چنين صلاتى قابليت امتثال در خارج را ندارد.
  • 1 ـ تهذيب المنطق، المقدمة.