جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه183)
توضيح: بحث جبريّه در دليل سوم، اين نيست كه اراديت اراده به چه چيز است؟ تا گفته شود: «اراديت اراده، به خود آن است». بلكه او مى خواهد بگويد: «اراده يك امر حادث است و امر حادث، نيازمند به علّت موجده است ولى آيا اين اراده ـ كه به قول شما، اراديّت آن به خودش مى باشد ـ از كجا حادث شده و منشأ حدوثش چيست؟».
همين مطلب، در مورد مثالهاى مطرح شده نيز گفته مى شود، زيرا شما كه مى گوييد: « ماهيت، به وجود، متحقّق است و تحقّق وجود، به خودش مى باشد»، اگر كسى به شما بگويد: «آن وجود ـ كه يك امر حادث و مسبوق به عدم است ـ از كجا ناشى شده است؟» آيا سؤالش بيهوده است؟
و نيز در آن مثال معروف كه شما مى گوييد: «چربى روغن، مربوط به ذات خودش مى باشد» ممكن است سؤال شود: «روغن، از كجا آمده و علت موجده آن چيست؟»
جواب دوم: مرحوم آخوند در ضمن مباحث قطع، به مناسبتى مسأله اراده و اختيار را مطرح كرده مى فرمايد:
اراده، بدون مقدّمه، حاصل نمى شود، بلكه نياز به مبادى و مقدّمات دارد. ابتدا بايد شىء مراد، تصوّر شود و مورد التفات قرار گيرد، سپس توجه به آثار، خواص و تصديق به فايده آن كرد و به دنبال آن، ميل، هيجان و رغبت، محقّق شود و بعد هم شوق مؤكّد به نام اراده حاصل شود. اين چنين نيست كه تمام مقدّمات اراده، به صورت اضطرار، تحقّق پيدا كند بلكه بعضى از آنها در اختيار خود انسان است، مثلاً شما مى توانيد به دنبال تصور فلان شىء ـ كه گاهى هم تصوّرش، غير اختيارى است ـ تصديق به فايده آن بكنيد يا اين كه تصديق به فايده آن ننماييد. بنابراين، تمام مبادى و مقدّمات اراده، غير ارادى نيست كه در نتيجه، اراده هم يك امر غير اختيارى باشد بلكه اراده، به لحاظ مدخليّت داشتن نظر فاعل مختار در تكميل مبادى يا عدم تكميل مبادى آن، يك امر اختيارى است و نمى تواند مستند به امر اضطرارى و غير اختيارى باشد(1).
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج2، ص14
(صفحه184)
بررسى جواب دوم: پاسخ مرحوم آخوند نسبت به دليل سوم جبريّه، قابل قبول نيست، زيرا: مرحوم آخوند كه مى فرمايد: «اين گونه نيست كه تمام مبادى اراده، غير اختيارى باشد، بلكه انسان مى تواند مبادى را تكميل كند يا اين كه مثلاً بعد از تصور، تصديق به فايده ننمايد»، اشكال ما اين است كه ريشه و منشأ توانستن و قدرت انسان چيست؟ به عبارت ديگر: چه چيز سبب شده است كه انسان بتواند با اراده خود، يك طرف را انتخاب كند؟ آيا اين اراده از كجا آمده است؟ آيا منشأ آن اختيارى است يا اضطرارى؟ لذا دليل جبريّه در اين جا مطرح مى شود و نقل كلام در منشأ و علت انتخاب انسان مى شود.
در نتيجه پاسخ مرحوم آخوند هم نمى تواند پاسخ كاملى نسبت به دليل و شبهه سوم جبريّه باشد.
جواب سوم: مرحوم صدرالمتألّهين در كتاب اسفار فرموده است:
افعال ارادى و اختيارى انسان، داراى دو جهت است كه نبايد آن دو را با يكديگر مخلوط كرد:
1ـ جهت عقلائى: ما مى بينيم كه عقلاء و شارع مقدّس، به افعال اختيارى، توجّه و عنايت داشته و براى آن، قانون، مدح، ذمّ، ثواب و عقاب در نظر گرفته اند و در برابر مخالفت و موافقت هر موضوع و عملى، استحقاق عقوبت و مثوبت مطرح است و كسى نمى تواند در اين مطلب مناقشه كند.
2ـ جهت فلسفى: در اين جهت، توجّهى به مردم، عقلاء و ثواب و عقاب نيست بلكه نظر به واقعيّت و خصوصيت فعل ارادى است.
فعل اختيارى انسان، يكى از واقعيات جهان هستى بوده و فلسفه هم براى كشف واقعيات و پى بردن به حقايق جهان هستى است.
اراده اى كه در افعال اختيارى تحقّق دارد، مسلّماً يك صفت نفسانى واقعى است نه يك امر اعتبارى و تخيّلى، و داراى امثال و مشابهاتى هم هست.
ما بايد قبل از تحقيق درباره اراده، بحثى درباره مشابهات آن بنماييم و پس از آن،
(صفحه185)
بحث خود را مرتبط به اراده بنماييم.
يكى از امثال اراده، صفت «حبّ» است. صفت «حبّ»، صفتى قائم به نفس انسان است و در عين حال، ارتباطى با متعلّق خودش، يعنى شىء محبوب، دارد و اگر شىء محبوب در عالمْ وجود نداشت، صفت «حبّ»، تحقّق پيدا نمى كرد. البته محبوب ها متفاوت است، بعضى ـ مانند رياست، پول و مقام ـ دنيوى، و بعضى ـ مانند بهشت ـ اخروى است و با تجزيه و تحليل صفت «حبّ»، به سه امر، متوجّه مى شويم:
«محبّ»، يعنى شخصى كه صفت«حبّ»، قائم به نفس اوست.
«حبّ»، كه يك صفت نفسانى است.
«محبوب»، كه «حبّ» و دوستى به آن تعلّق گرفته است.
غير از عناوين سه گانه مذكور، واقعيت ديگرى نداريم.
در اين جا نمى توان سؤال كرد: «آيا «حبّ» شما هم محبوب شماست؟»، زيرا ما شىء چهارمى نداريم و معنا ندارد كه نفس «حبّ» هم محبوب انسان باشد.
يكى ديگر از امثال اراده، صفت «علم» است. «علم»، يك واقعيت نفسانى و قائم به نفس انسان است. در اين مورد هم ما با سه عنوان مواجه هستيم: 1ـ علم، 2 ـ عالم، 3ـ معلوم. و چنانچه هيچ معلومى در عالم وجود نداشته باشد، علمى تحقّق پيدا نمى كند، زيرا علم، از اوصاف ذات الاضافه است و تا وقتى كه معلومى نباشد، علم، تحقّق پيدا نمى كند(1). عالم بودن انسان به لحاظ اين است كه او داراى صفت نفسانى علم است و معلوم بودن اشياء به لحاظ اين است كه علمْ به آنها تعلّق گرفته است.
سؤال: آيا مى توان پرسيد: «نفس علم شما هم معلوم شماست يا نه؟» به عبارت ديگر: علم، صفت نفسانى قائم به ذات شماست، آيا علاوه بر اين كه عنوان علم دارد، معلوم شما هم هست يا نه؟
پاسخ: مجالى براى پرسش مذكور نيست و ما فقط با سه عنوان، مواجه بوديم:
  • 1 ـ مراد از عبارت فوق، صِرف داشتن معلوم است، نه اين كه معلوم بايد اوّل وجود خارجى داشته باشد و سپس علم به آن تعلّق بگيرد.
(صفحه186)
علم، عالم و معلوم.
اكنون بحث را در ارتباط با اراده ادامه مى دهيم و مى گوييم:
تمام مطالبى را كه در مورد دو صفت نفسانى علم و حبّ بيان كرديم، در مورد اراده هم جريان دارد:
ترديدى نيست كه اراده هم يك صفت نفسانى واقعى و از اوصاف ذات الاضافه است، يعنى شما نمى توانيد بگوييد: «من اراده كرده ام ولى مرادى ندارم» زيرا اراده، بدون ارتباط به مراد، تصوّر نمى شود. مثلاً در مورد كسى كه تصميم گرفته به زيارت امام رضا (عليه السلام) برود، با سه عنوان مواجه هستيم: 1ـ مريد،اراده كه قائم به ذات و نفس مريد است، 3ـ مراد، كه همان زيارت است. و از نظر واقعيت و حقيقت مطلب، عنوان چهارمى نداريم كه كسى بتواند سؤال كند: «آيا همان طور كه زيارت حضرت، مراد شما بوده، نفس اراده شما هم ـ كه يك صفت نفسانى است ـ متعلّق اراده شما بوده يا نه؟».
همان طوركه در باب علم و حبّ، بيان كرديم، وجهى براى سؤال مذكور نيست، زيرا عنوان چهارمى نداريم كه در پاسخ آن بيان كنيم.
نتيجه: از نظر فلسفى و جنبه واقع بينى امر، در مورد اراده با سه عنوان مريد، مراد و اراده مواجه هستيم و كسى نمى تواند سؤال كند: «آيا به اراده شما هم، اراده اى تعلّق گرفته يا نه؟»(1)
بررسى جواب سوم: تحقيق مرحوم صدرالمتألهين، تحقيق خوبى است و ايشان تقريباً شصت درصد از جواب جبريّه را بيان كرده است ولى فرمايش ايشان، كامل نيست، زيرا ممكن است جبريّه بگويند: نمى توان پرسيد كه «آيا اراده هم، متعلّق اراده قرار گرفته يا نه؟» ولى
  • 1 ـ الحكمة المتعالية، ج6، ص388
(صفحه187)
مى توان گفت: اراده، يك صفت نفسانى و قائم به نفس مريد است و مسلّماً يك امر حادثى است و تصميم و اراده رفتن به زيارت، يك صفت نفسانيّه ازليّه نيست، بلكه انسان، بعد از بررسى جوانب مختلف، تصميم بر زيارت مى گيرد ولى آيا اساس و منشأ اراده مذكور چيست؟ آيا منشأ اراده، در محدوده اختيار شما بوده يا اين كه اضطرارى بوده است؟
بنابراين براى سؤالى كه صدرالمتألهين (رحمه الله) مطرح كرده است، وجهى وجود ندارد ولى مى توان سؤال را به صورت اخير مطرح كرده و اشكال جبريّه را به ميان آورد.
جواب چهارم: اين جواب، وجدانى و مبرهن است، بدون اين كه ترديدى براى انسان باقى بگذارد.
انسان، داراى دو نوع عمل است:
الف: بعضى از اعمال، خارج از نفس انسان و مربوط به اعضاء و جوارح است، مانند اكثر افعال انسان، از قبيل أكل، شرب، ضرب، قتل و امثال آنها.
البته بعضى از اين اعمال ـ مانند قتل ـ به واسطه و ابزار نياز دارند و برخى احتياج به آلت ندارند، مانند حركت دست، شما اراده مى كنيد و دست خود را حركت مى دهيد، بدون اين كه نيازى به ابزار داشته باشيد.
در بحث هاى گذشته گفتيم: بين حركت دست انسان گرفتار ارتعاش و حركت دست انسان سالم، تفاوت وجود دارد، زيرا حركت دست انسان سالم، مسبوق به اراده اوست ولى حركت دست مرتعش، اضطرارى است و چه بسا او اراده عدم مى كند و از خداوند متعال مى خواهد كه دستش چنان حركتى نداشته باشد.
ب: برخى از اعمال، مربوط به دايره نفس انسان است.
سؤال: آيا اعمال خارجى با اعمال نفسانى در يك رديف مى باشند يا اين كه تفاوت دارند؟
جواب: وجداناً حساب اين دو با هم فرق مى كند. مثلاً يكى از اعمال نفسانى انسان، «تصور» است. تصوّر، به معناى التفات و توجّه ذهنى به شىء متصوّر است.