جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه90)
ممكن است كسى بين اراده حقيقيه با وجود ذهنى آن اشتباه كند و بگويد: وجود ذهنى هم عبارت از تحقق طلب در ذهن است. پس چه فرقى بين اين دو هست؟
پاسخ اين است كه وجود ذهنى طلب، به عنوان تصور مفهوم طلب است. ممكن است انسان هيچ اراده و طلبى نداشته باشد ولى وقتى با مفهوم اراده و مفهوم طلب برخورد مى كند بايد آن را تصور كند و به مجرّد اين كه مفهوم طلب، مورد التفات ذهن واقع شد، وجود ذهنى براى طلب تحقق پيدا مى كند در حالى كه واقعيت طلب و فرد حقيقى طلب  ـ  بنابر قول ايشان كه طلب و اراده را يك چيز مى داند ـ ممكن است اصلا تحقق نداشته باشد. ما كه الان در ارتباط با طلب و اراده بحث مى كنيم، مفهوم آن دو را تصور مى كنيم و وجود ذهنى طلب و اراده به طور مكرّر براى ما تحقق پيدا مى كند ولى واقعيت آن دو الان اين جا مطرح نيست. پس اشتباه نشود كه بين وجود ذهنى طلب با وجود واقعى آن فرقى وجود ندارد، چون هردو مربوط به نفس هستند.
طلب انشائى: طلب، داراى وجود ديگرى به نام «طلب انشائى» است كه اين قسم از وجود در ارتباط با انسان مطرح نيست. انسان، وجود انشائى ندارد.
طلب انشائى به تعبير مرحوم آخوند، اين است كه متكلّم، به صيغه اِفْعَلْ يا به ماده «أ  ،  م،  ر» و يا به خود ماده طلب، اين ماهيت را ايجاد كند.(1) البته بعداً مى گوييم كه ظرف وجود اين ماهيت، نه خارج است و نه ذهن، بلكه به تعبير بعضى از بزرگان فقهاء، وعاء آن عبارت از نفس الأمر است و نفس الأمر، اعم از واقع و ذهن است. متكلّم، مفهوم طلب را بهواسطه «أطْلُبُ منك كذا» يا «اِفْعَلْ كذا» يا «آمُرُكَ بكذا» انشاء مى كند. اين همان جملات انشائيه هستند نه جملات خبريه.
البته ما به زودى در ارتباط با حقيقت انشاء بحث خواهيم كرد ولى در اين جا دو مطلب وجود دارد:
مطلب اوّل: آيا دايره وجود انشائى، همه مفاهيم و ماهيات را شامل مى شود يا
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص93
(صفحه91)
اين كه اختصاص به امور اعتباريه ـ مثل معاملات بالمعنى الأعم ـ دارد و يا اين كه علاوه بر امور اعتباريه، در بعضى از مفاهيمى كه داراى مصاديق حقيقيه اند نيز جريان دارد؟ شما انسان را با طلب مقايسه كنيد. هردو هم داراى فرد حقيقى هستند و هم داراى فرد ذهنى ولى در مسأله انشاء، بين آن دو تفكيك مى شود. انشاء طلب، امكان دارد ولى انشاء انسان، امرى غيرعقلائى است. علت اين جدائى، عقلاء هستند. عقلاء براى ماهيت و مفهوم انسان، وجود انشائى قائل نيستند ولى براى مفهوم و ماهيت طلب، وجود انشائى قائلند.
مطلب دوم: مرحوم آخوند در اوايل همين بحث نكته قابل توجّهى را مطرح مى كند، ايشان مى فرمايد: اگر ما طلب حقيقى را موضوع و مطلق الطلب و مفهوم الطلب را محمول قرار دهيم، حمل در چنين قضيه اى، حمل شايع صناعى خواهد بود، همان گونه كه حمل در «زيدٌ  إنسان» حمل شايع صناعى است زيرا بين موضوع و محمول، اتحاد در وجود مطرح است. بنابراين در وجودات حقيقيه طلب، حمل شايع صناعى مطرح است.
ولى اگر موضوع را يك وجود ذهنى و محمول را همان كلّى قرار دهيم آيا حملش چه حملى است؟ مگر شما نمى گوييد: وجود ذهنى هم وجود همان ماهيت است؟ مگر وجود ذهنى در عرض وجود خارجى نيست؟ چرا، وجود ذهنى و وجود خارجى در عرض هم و در يك رتبه اند. ولى اگر انسان متصوَّر در ذهن را موضوع و كلّى و ماهيت انسان را محمول قرار داديم حمل آن چه حملى است؟ در اين جا بين صدرالمتألهين (رحمه الله)و ديگران اختلاف است:
مرحوم صدرالمتألهين معتقد است اين حمل نه حمل اوّلى و نه حمل شايع صناعى است بلكه نوع سومى از حمل است.
همين طور اگر وجود انشائى طلب ـ كه وجودى از ماهيت طلب است ـ را موضوع قرار دهيم، وبگوييم: «الطلب الإنشائي طلب»، حمل آن حمل شايع صناعى نيست. موضوع در حمل شايع صناعى، بايد فرد حقيقى و مصداق واقعى محمول باشد و اگر مصداق
(صفحه92)
ذهنى يا مصداق انشائى محمول بود، حمل آن، حمل شايع صناعى نخواهد بود.
عبارت مرحوم آخوند در كفايه ناظر به اين معناست يعنى مرحوم آخوند مى خواهد همين مطلبى را بفرمايد كه مرحوم صدرالمتألهين فرموده است. ولى مرحوم آخوند طلب ذهنى را مطرح نمى كند بلكه طلب حقيقى و طلب انشائى را مطرح مى كند.(1)

ماهيت انشاء


باتوجه به اين كه مقصود از طلبى كه مفاد امر است، عبارت از طلب انشائى است، مناسب است در اين جا بحثى اجمالى در ارتباط با حقيقت انشاء داشته باشيم و ببينيم آيا حقيقت وجود انشائى چيست؟
با وجود اين كه مسأله انشاء ـ خصوصاً در معاملات ـ مورد ابتلاست ولى اين مسأله، كمتر مورد بحث قرار گرفته است.

1 ـ نظريه مشهور

شهيد اوّل (رحمه الله) در كتاب قواعد فقهيّه اش(2) مى فرمايد:
«الإنشاء هو القول الذي يوجد به معناه في نفس الأمر»،(3) يعنى انشاء عبارت از لفظى است كه به سبب آن لفظ، معنا وجود پيدا مى كند ولى نه در خارج و نه در ذهن، بلكه در نفس الأمر كه اعم از خارج و ذهن است.
البته ما مى دانيم كه در بسيارى از معاملات، لفظْ خصوصيتى ندارد، مخصوصاً در باب بيع كه ـ بنابر تحقيق ـ با معاطات هم تحقق پيدا مى كند. بنابراين لازم نيست كه
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص93
  • 2 ـ چون كتاب قواعد فقهيّه شهيد اوّل (رحمه الله)، داراى ترتيب و نظم خاصى نبوده، مرحوم فاضل مقداد، آن را مرتب كرده و آن را «نضدالقواعد الفقهية» ناميده است.
  • 3 ـ نضدالقواعد الفقهيّة، ص137
(صفحه93)
عامل وجود معنا و سببى كه مؤثر در تحقق معناست، حتماً لفظ باشد و شايد علت اين كه ايشان لفظ را مطرح كرد، براى احتراز از غيرلفظ نبوده بلكه براى اين باشد كه لفظ، واضح ترين چيزى است كه انشاء به سبب آن تحقق پيدا مى كند.
بنابراين، از عبارت شهيد اوّل استفاده مى شود كه وجود انشائى، به لفظ تحقق پيدا مى كند به اين صورت كه وقتى بايع مى گويد: «بعت»، اراده مى كند كه اين بيع كه عبارت از يك امر اعتبارى است به سبب لفظ «بعت» در نفس الأمر ـ كه شامل عالم اعتبار هم مى شود ـ تحقق پيدا كند. اگر بيع، تحقق پيدا كرد، عقلاء، آثارى بر آن مترتب مى كنند. ملكيتِ بايع نسبت به مبيع، تحقق پيدا كرده و بايع به هر صورتى كه بخواهد مى تواند در مبيع تصرف كند. در باب زوجيّت هم همين طور است. وقتى زوجه خطاب به زوج مى گويد: «أنكحتك نفسي على المهر المعلوم»، زوجـه اراده مى كند كه با اين لفـظ، نكاح ـ كه امرى اعتبارى است ـ در عالم اعتبار، تحقق پيدا كند. بنابراين با لفظ «أنكحتك»، مفاد و معناى آن تحقق پيدا مى كند و اين نكاح و زوجيت، منشأ ترتّب آثار فراوانى است، هم از نظر عقلاء و هم از نظر شرع.
پس در حقيقت، ما از يك طرف واقعيت بيع را امرى اعتبارى مى دانيم، زيرا بيع، مثل انسان نيست. انسان، هم داراى وجودات حقيقيه قابل مشاهده و هم داراى وجود ذهنى است ولى بيع، داراى وجود حقيقى نيست زيرا وقتى زيد، كتاب خود را به عَمر مى فروشد، نه در واقعيت زيد و نه در واقعيت عَمر و نه در واقعيت كتاب، هيچ تغييرى حاصل نمى شود. نتيجه اين امر اعتبارى، فقط اين است كه اضافه اعتبارى زيد نسبت به كتاب، به عَمر انتقال پيدا مى كند و اضافه اعتبارى عَمر در ارتباط با ثمن، به زيد انتقال پيدا مى كند.
و از طرفى نمى توانيم اسم اين امر اعتبارى را وجود ذهنى بگذاريم، زيرا وجود ذهنى به معناى تصور بيع و ايجاد بيع در ذهن است.
شهيد اوّل (رحمه الله) مى فرمايد: اين امر اعتبارى، تحقق و وجودش به سبب لفظ است و وعاء تحقق آن هم عبارت از نفس الأمر است كه شامل تحقق خود امر اعتبارى هم
(صفحه94)
مى شود. امر اعتبارى تحقق دارد، امّا وعاء آن، غير از وعاء واقع و غير از وعاء ذهن است. ولى امور اعتباريه، در فلسفه حظّى ندارند زيرا فلسفه به دنبال يك واقع به معناى اعم است لذا مسأله وجود ذهنى هم در فلسفه محلّ بحث قرار گرفته كه آيا حظّى از حقيقت دارد يا نه؟ چه رسد به امر اعتبارى كه انسان هرچه ملاحظه مى كند مى بيند چيزى وجود ندارد، نه در زيد تغييرى بهوجود آمده نه در عَمر و نه در كتاب.
بله مى توان گفت: وجود انشائى محدود به اعتباريات نيست و بعضى از مفاهيم واقعيّه را هم دربرمى گيرد. مفاهيمى چون استفهام، تمنّى، ترجّى و... از اين قبيلند، كه در عين اين كه داراى وجود انشائى هستند، مصداق حقيقى و واقعى هم دارند. طلب مورد بحث ما هم از اين قبيل است كه چند جور وجود براى آن تصوّر مى شود.
مرحوم آخوند مى فرمايد: استفهام هايى كه در قرآن در ارتباط با خداوند مطرح شده، استفهام حقيقى نيست، زيرا استفهام حقيقى، ناشى از جهل استفهام كننده است و چنين چيزى در ارتباط با خداوند محال است. بلكه اين استفهام ها، استفهام انشائى است. استفهام انشائى ـ براى خاطر اغراض و اهدافى ـ در مورد خداوند متعال، مانعى ندارد. در باب ترجّى و تمنّى نيز اين گونه است.(1)
هريك از اين مفاهيم، داراى سه نوع وجود مى باشند: وجود ذهنى، وجود حقيقى و وجود انشائى.
وجود ذهنى آنها، عبارت از تصور همين مفاهيم است و وجود انشائى آنها به اين معناست كه الفاظى گفته شود و به سبب آن الفاظ، تحقق اين معانى اراده شود. مثلا متكلم مى خواهد مفهوم طلب با گفتن «اِضْرِبْ» تحقق پيدا كند و يا مفهوم استفهام با گفتن { وَ مَا تِلكَ بِيَمينِك يَا مُوسى}(2) تحقق پيدا كند. و همين طور است ليت و لعلّ هايى كه در قرآن وجود دارد.
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص102 و 103
  • 2 ـ طه: 17