در:     
 

درس خارج فقه ـ كتاب الغصب
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى«قدس سره»

درس خارج فقه ـ كتاب الغصب « دروس « صفحه اصلى  

 

 

 
10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
20 19 18 17 16 15 14 13 12 11
30 29 28 27 26 25 24 23 22 21
40 39 38 37 36 35 34 33 32 31
50 49 48 47 46 45 44 43 42 41
60 59 58 57 56 55 54 53 52 51
70 69 68 67 66 65 64 63 62 61
80 79 78 77 76 75 74 73 72 71
  81
 
 
دروس آيت الله العظمى حاج شيخ محمد فاضل لنكرانى درس جلسه هفدهم
متن درس جلسه هفدهم «1 ذي العقده 1425 هـ.ق»

متن درس هفدهم در حال آماده سازى است

ذيل اين مسئله هشت باقي ماند؛ ولو كان الساكن ضعيفاً بمعني أنه لا يقدر علي مقاومة المالك وأنه كلما أراد أن يخرجه من داره أخرجه، فالظاهرعدم تحقق الغصب ولا اليد والإستيلاء، فليس عليه ضمان اليد، نعم عليه بدل مااستوفي من منفعة الدار مادام كونه فيها؛ اين ذيل را عرض بكنيم تا مسئله بعد إن شاء الله.

ديروز موضوع بحثمان آن جايي بود كه كسي در حالي كه مالك ساكن در خانه اش هست، يك كس ديگري بيايد و در يك قسمت ديگري از خانه سكونت بكند به عنوان اين كه اين خانه مثلاً خانه وسيعي است در دو قسمت ساختمان است؛ در يك قسمت خود مالك است و يك قسمت خالي است، اين بيايد با خود مالك در اين خانه سكونت بكند. عرض كرديم كه يك وقت محدوده تصرفاتش از همان قسمت ساختماني كه استيلاء غاصبانه بر آن پيدا كرده، تعدي نمي كند يك وقت اين است كه نه محدوده تصرفاتش را نسبت به جميع مرافق خانه مثل آن مثالي كه ديروز عرض كرديم، مثل اين كه خانه داراي يك آشپزخانه اي است در قسمت مالك، يا يك حمامي است در قسمت مالك، اين هم مي آيد در تمامي اين ها تصرف مي كند. و در همه اين موارد فرض كرديم اين آدم، آدم قوي اي هست، به طوري كه مالك هيچ قدرت ندارد بر اين كه اين را اخراج بكند از منزل و بيرونش بياندازد از منزل. اما اين فرض امروز، فرض آن جايي است كه اين آدم آمده استيلاء بر يك قسمت از خانه پيدا كرده، ولي اين مقدار قوي نيست كه بتواند مالك را تحت فشار قرار بدهد، بلكه مطلب عكس است، يعني مالك اين قدر نيرو و قدرت دارد كه هروقت بخواهد اين را از منزلش بيرون بكند، منتهي حالا روي بعضي از جهاتي كه در ذهن خودش هست، مثل ترحم و امثال ذلك، اين آمده در يك قسمتي از ساختمان سكونت كرده، با اين كه مالك هم قدرت دارد كه او را از خانه به طور كلي بيرون بكند، مع ذلك ترحماً چون مسكني ندارد بيرونش نمي اندازد، نه به معناي اين كه راضي به اين هست كه در اين جا سكونت بكند، مالك هيچ راضي نيست، اما قدرت هم دارد كه هروقت بخواهد اين را از خانه بيرون بياندازد، آن را اخراجش بكند از خانه، آيا در اينجا عنوان غاصب تحقق پيدا مي كند؟ ضمان غصب كه همان معمولاً ضمان يد از آن تعبير مي شود، آيا اين جا تحقق پيدا مي كند؟ مي فرمايند: نه؛ چون استيلاي به آن معنا ندارد و قوت مالك هم در حدي است كه مي تواند اين را بيرون بكند از خانه، منتهي عرض كردم روي عنوان ترحم و اين ها نمي كند، نه به معناي اين كه راضي به اين است كه او از اين منفعت قسمت اول ساختمان استفاده بكند، قلباً راضي نيست، لكن حالا بعضي جهات هم به او اجازه نمي دهد كه او از قدرت و قوت خودش استفاده كند و اخراج بكند. اين جا عنوان غصب كه عبارت از استيلاء است، تحقق ندارد، براي اين كه مستولي حقيقي خود مالك است كه در آن قسمت ديگر ساختمان منزل ساكن است و داراي قوه و قدرتي هم هست كه مي تواند با اين شخص مبارزه بكند و اين را بيرونش بياندازد، منتهي ضمان غاصبانه اين جا تحقق ندارد، اما ضمان كه منحصر به مسئله غصب نيست. اين جا نتيجه اش در اين ظاهر مي شود كه اگر اين طرفي كه اين سكونت كرده، فرض كنيم يك زلزله اي آمد و منهدمش كرد، اگر غاصب بود، ضامن بود، براي اين كه درمسئله ضمان غصب فرق نمي كند كه عين مغصوبه به هر علتي تلف بشود؛ شخص غاصب ضامن است، ولو بآفة سماوية، ولو اين كه خودش هم هيچ نقشي در تلف اين نداشته باشد. لذا اين نوع ضمان كه لازمه غصب است در آن تحقق ندارد، اما عرض كرديم ضمان منحصر به اين نيست، من أتلف مال الغير فهو له ضامن؛ منافعي را كه بر اثر سكونت در اين خانه از اين قسمت ساختمان استفاده كرده و درنتيجه اتلاف بر مالك شده، ولو اين كه فرض كنيم كه اگر اين هم سكونت نمي كرد، اين قسمت از خانه را معمولاً مالك اجاره نمي داد، همين طور افتاده بود بدون استفاده، ولي اين افتادن بدون استفاده، مجوز اين معنا نمي شود كه اگر كسي بدون رضايت مالك استفاده كرد، كه در اين جا با اين كه قوي است، ولي راضي نيست به اين كه او از سكونت اين جا استفاده كند، روي قاعده اتلاف نسبت به آن جا ضامن است، نسبت به منافعش و نسبت به عينش هم كه ديگر به اين ارتباطي ندارد، اگر زلزله هم آمد همان قسمت را خراب كرد، اگر غاصب بود ضامن است، اما حالا كه ضامن نيست، نسبت به آن عيني كه از بين رفته هيچ گونه ضماني در كار نيست، اين دنباله مسئله ديروز.

و أما مسئله امروز، خوب دقت بفرماييد؛ مسئله نه: لو أخذ بمقود الدابة فقادها و كان المالك راكباً عليها، فإن كان في الضعف و عدم الإستقلال بمثابة المحمول عليها كان القائد غاصباً لها بتمامها ويتبعها الضمان ولو كان بالعكس بأن كان المالك الراكب قوياً قادراً علي مقاومته و مدافعته فالظاهر عدم تحقق الغصب أصلاً، فلازم عليه لو تلف الدابة في تلك الحال؛ نعم لا إشكال في ضمانه لها لو اتفق تلفها بسبب قِوده لها كما يضمن السائق لها لو كان لها جباحٌ فشردت بسوقه فوقعت في بئرٍ أو سقطت عن مرتفعٍ مثلاً فتلفت ؟؟؟ .

اين مسئله فرضش آن جا كرده كه اگر كسي يعني مالك سوار دابه خودش هست و اين دابه داراي يك مقودي هست، يعني آن افساري كه جلوي دابه وجود دارد كه آن مقود را مي كشند و مي برند دابه را. حالا يك كس ديگري كه هيچ ارتباطي هم با اين دابه نداشته و هيچ گونه ملكيتي هم دررابطه با اين دابه نداشته، فقط اين دابه است و مالك دابه هم راكب بر دابه است، روي دابه سوار شده. حالا يك شخص اجنبي آمد اين افسار دابه را از جلو گرفت و شروع كرد به كشيدن و راه بردن به طرف همين جايي كه مالك مي خواسته سير بكند. آيا اين اخذ به مقود و در دنبالش قيادت اين دابه با توجه به اين كه اين آخذ به مقود يك شخص اجنبي از اين دابه است و هيچ گونه ملكيتي در رابطه با اين دابه ندارد، آيا عنوان غاصب پيدا مي كند يا نه؟ مي فرمايند كه: اگر مالكي كه راكب بر اين دابه است و سوار اين دابه است، جوري ضعيف باشد كه به منزله، يعني يك آدمي است كه هيچ قدرتي ندارد، هيچ اراده و اختياري ندارد، ضعيف به تمام معنا است و ركوبش هم بر اين دابه عيناً مثل اين مي ماند كه يك باري را روي اين دابه گذاشته باشند و حمل و نقل بكنند. اين جا ظاهرش اين است كه مي فرمايد كه اين قائد كه آخذ به مقود دابه است و دابه را به جلو مي برد اين «يكون ضامناً» و ضمانش هم نسبت به تمامي دابه است. مثلاً در آن مسئله قبل گفتيم كه آن جايي هم كه ضمان غاصبانه دارد، اگر تصرفاتش از محدوده آن قسمت ساختمان خودش تجاوز نكند، مسئله ضمان هم از دايره آن محدوده تجاوز نمي كند، اين آمده قسمت اول ساختمان را گرفته، در همه مرافق خانه هم تصرف نمي كند، فقط در همين حدود ساختماني كه در آن ساكن است تصرف دارد. آن جا گفتيم اين هم غاصب است و هم ضمانش در محدوده همين سكونت و تصرفاتش است و ديگر نسبت به طرفي كه مالك سكونت كرده هيچ گونه ضماني ندارد. اما اين جا مي گويد كه ضمان دارد و ضمانش هم ضمان مثلاً تنصيفي نيست، ضامن همه دابه است، چرا؟ براي اين كه اين استيلاء بر همه دابه پيدا كرده و روي اين كه استيلاء بر همه دابه پيدا كرده، چون ما فرض كرديم كه مالك در عدم اختيار و عدم قوت و عدم اراده به مثابه يك محمولي است كه حمل بر اين دابه شده، حالا در آن جايي كه حمل در كار باشد و يك آدم اجنبي بيايد افسار دابه را بگيرد و به طرف مقصدي كه خودش مي برد دابه را ببرد، آيا در آن جا همه دابه را ضامن نيست؟ آن جا مي شود تنصيف را ذكر كرد، اين جا جاي تنصيف نيست، اين جا جايي است كه بگوييم اين استيلاء پيدا كرده بر همه دابه و روي اين كه استيلاء بر همه دابه پيدا كرده، ضمانش هم ضمان تمامي دابه است، به خلاف مسئله اي كه ديروز عرض كرديم. اين در آن جايي كه مالك در ضعف و عدم قدرت مثل باري باشد كه روي دابه گذاشتند و مي خواهند از اين طرف به آن طرف ببرند.

اشكال:

اين يك فرض؛ فرض دوم آن جايي است كه مالكي كه راكب بر اين دابه است در كمال قوت و قدرت است و مي تواند هم فرض كنيد بايستد و اين غاصب اجنبي را هم اصلاً دور بكند، اما نكرد اين كار را، افسار دابه در اختيار اين اجنبي است مالك هم، هم راكب است و هم كاملاً قدرت دارد بر اين كه جلوي اين من أخذ بمقود الدابة را بگيرد، لكن حالا يا تنبلي مي كند يا امثال ذلك مسائلي در كار است، اين كار را نكرده.

اشكال:

جواب: معناي قوي اين است كه مي تواند جلوي اين غاصب را بگيرد نه اين كه مسئله قتل را ما مطرح بكنيم. مسئله قتل به اين جا چه ربطي دارد؟ قدرت دارد كه جلوي استيلاي او را به حسب ظاهر بگيرد.

آيا در اين جا؛ كه باز هم مي گويم موضوع را كاملاً حفظ بكنيد؛ ملكيت مالك مسلم است، مالك هم راكب بر دابه است و نيرومند و قوي هم هست و مي تواند جلوي اين آخذ بمقود الدابة را بگيرد. آيا در اين جا نسبت به اين شخص كه آخذ بمقود الدابة است، اصلاً عنوان غاصب مي شود تحقق پيدا بكند؟ اين جا به لحاظ قوت و قدرت مالك نمي توانيم حكم بكنيم به اين كه اين آخذ بمقود الدابة غاصب است، براي اين كه مالك خودش در مقابلش ايستاده و كاملاً هم مي تواند در مقابلش مقاومت بكند و دفاع بكند و دابه را از اختيار اين به طور كلي خارج بكند، اين قدرت و قوه در مالك وجود دارد، مالك هم فرض اين است كه غايب هم نيست، حاضر است، راكب بر دابه هم هست. اين جا نمي توانيم عنوان غاصب را به آخذ بمقود الدابة بدهيم. لذا ضمانش هم ضمان يد و ضمان غصب و امثال ذلك نيست كه معمولاً عرض كرديم از ضمان غصب به همان ضمان يد تعبير مي كنند. لكن اين با اين كه ضمان يد را ندارد، اگر به علت اين كه آخذ بمقود الدابة است، تصادفاً، حالا عمداً يا غير عمداً آن در اين جهت فرق نمي كند، براي اين كه در اتلاف مال غير و ضمان اتلاف فرقي بين عمد و غير عمد نمي كند. حتي اگر كسي در حال خواب هم بزند يك ظرف مربوط به غيري را تلف بكند، آدم خواب معمولاً مي غلطد از اين طرف و آن طرف؛ در حال غلطيدن بدون توجه و بدون اراده زد اين كوزه اي كه مال ديگري بود، اين كوزه شكست، اين يكون ضامناً. در قاعده اتلاف اين مسئله ثابت است. حالا اين جا هم همين است؛ با اين كه غاصب نيست، اما اگر دابه را به طرفي برد و تلفي تحقق پيدا كرد و اين تلف هم از نظر عرف استناد به اين داشت، مثل اين كه اين دابه را از كوچه اي برد كه در آن كوچه چاهي بود و به علت وقوع در آن چاه، اين تلف شد. او دابه را از اين كوچه برده، ولو اين كه مالك هم قوي بوده، عنوان غاصب هم نداشته، مع ذلك تلفي مستند به اين تحقق پيدا كرد. روي قاعده اتلاف ضمان دارد، اما در همان حالي كه آخذ بمقود الدابة است، در اين جايي كه مالك قوي است، اگر فرض كرديم يك مرگ طبيعي براي اين دابه پيش آمد و دابه تلف شد، چون عنوان غاصب را ندارد ديگر ضامن مرگ طبيعي نيست. مرگ طبيعي هم كه به اين استناد ندارد. اين را از كوچه اي نبرده كه مثلاً پر از سنگ باشد، يا چاهي در آن كوچه وجود داشته باشد يا موانع ديگري. پس نه تلف استناد به اين دارد در آنجايي كه با مرگ طبيعي از بين برود و نه عنوان غاصب بر آن انطباق دارد. اين دو شق را ايشان در آن جايي كه مالك راكب باشد نسبت به آن كسي كه آخذ بمقودالدابة است كه از آن اصطلاحاً و فقهاً تعبير مي كنند به قائد الدابة ايشان اين تفصيل را در آنجا مي گويد.

اما در مسئله دابه اگر نظرتان باشد و در ذهنتان باشد ما يك عنوان قائد داريم، يك عنوان سائق داريم. قائد آن كسي است كه دابه را از جلو افسارش را مي گيرد و مي برد، سائق آن كسي است كه از پشت سر دابه، حالا يا به وسيله چوب يا به وسيله ابزار ديگري كه در اختيارش است، دابه را مي راند. ظاهر عبارت ايشان اين است كه در مورد سائق اصلاً ضمان غصب تحقق ندارد، حالا مي خواهد - ظاهرش اين است - مالك قوي باشد كه در قائدش ما گفتيم كه اگر مالك راكب است و قوي است، آن جا ضمان غصبي نيست، اما اگر ضعيف است و به مثابه محمول بر دابه است، آن جا ضمان غصبي تحقق دارد، آن هم نسبت به مجموع دابه و خيال نشود كه نسبت به نصف دابه اين طور است، ظاهر عبارت ايشان اين است كه در مورد سائق اصلاً ضمان غصبي وجود ندارد، چه آن جايي كه مالك قادر باشد و قوي باشد و چه آن جايي كه خيلي قوي و نيرومند هم نباشد. مگر اين كه سائق در اثر اين كه مي راند اين دابه را، اين دابه مثلاً يك حالت سركشي داشته باشد و اين، طوري براند دابه را كه دابه به اصطلاح عوامي رم بكند و در اثر رم كردن و متزلزل شدن، افتاد در يك چاهي يا از يك بلندي سقوط كرد؛ و سقطط من مرتفعٍ ؛ و دابه تلف شد يا عيب پيدا كرد؛ اين سائق روي قاعده اتلاف ضامن اين تلف است و البته مي دانيد كه قاعده اتلاف منحصر به اتلاف هم نيست. اگر كسي بزند مال كسي را معيوب هم بكند، اين طور نيست كه بگوييم قاعده اتلاف مال صورت اتلاف است، اما در صورتي كه آمد مال ديگري را معيوب كرد، ضامن نيست؛ اين به طريق اولي ضمان در آن تحقق دارد. اين جا هم همين طور است؛ اگر به علت سوق و سائق بودن، اين دابه يك حالت تزلزل و اضطرابي در آن پيدا شد و افتاد در يك چاهي يا از مرتفعي سقوط كرد و تلف شد يا معيوب شد - معيوبش هم همان حكم تلف را دارد - اينجا چون سائق مطلقاً نمي تواند عنوان غاصب پيدا بكند، حتي در آن جايي كه ما - اين نكته را توجه كنيد - در فرض قبل ما گفتيم مالك راكب به منزله محمول بردابه است در عدم قدرت و عدم قوت، آن جا ما گفتيم قائد ضامن است، آخذ بمقود الدابة ضامن است، ولي درباره سائق ظاهر عبارت ايشان هم اين است كه اصلاً ضماني تحقق ندارد، چرا؟ براي اين كه مسئله سائق با مسئله قائد فرق مي كند؛ قائد به مرعي و منظر من المالك اين كار را انجام مي دهد، براي اين كه از جلو افسار دابه را گرفته و سير مي كند و حركت مي كند. اما سائق در خلف مالك است، خلف مالك هم كه ديگر چشم ندارد كه ببيند چه كسي مي زند به اين دابه، چه كسي تازيانه مي زند و چه كسي چوب مي زند. لذا به طور كلي در اين جايي كه - ظاهر عبارت ايشان اين است - سائق هست، چه مالك قوي باشد و چه مالك ضعيف باشد، عنوان غصب بر سائق منطبق نيست، بلكه در بعضي از موارد به علت تلف يا عيب، آن جايي كه مستند به سائق باشد، روي ضمان قاعده اتلاف، ضمان دارد و آن جايي هم كه عيب و تلفي هم تحقق پيدا نكرد، فرض كرديم به مرگ طبيعي از بين رفت، بدون اين كه استناد به سوق اين داشته باشد، به مرگ طبيعي از بين رفت، بدون فرق بين قوت و عدم قوت مالك، هيچ گونه ضمان غصبي در كار نيست.

اشكال

فرق بين قائد و سائق اين است كه قائد در مرعي و منظر مالك است، اما سائق يك چيزي است كه از پشت سر است، و پشت سر انسان هم ظاهراً چشمي وجود ندارد! در حقيقت آن عمل قائد عملي است كه مورد نظر و مورد توجه مالك راكب است، اما عمل سائق به علت اين كه پشت سر مالك است، نمي تواند مالك درك بكند كه مثلاً كسي يك همچين سوقي دارد يا ندارد. اين فرق بين سائق و قائد است و اين هم البته يك قدري دقت در عبارت ايشان، اين فرق را افاده مي كند. شايد از بعضي از كلمات ديگر هم خيلي اين فرق روشن نشود، ولي از دقت در عبارت ايشان، حالا نكته اش را من مي گويم: از آن جايي كه مي گويد: لو أخذ بمقود الدابة فقادها وكان المالك راكباً عليها؛ آنجا تفصيل مي دهد: فإن كان في الضعف و عدم الإستقلال بمثابة المحمول عليها كان القائد غاصباً لها بتمامها و يتبعها الضمان، ولو كان بالعكس بأن كان المالك الراكب قوياً قادراً علي مقاومته ومدافعته فالظاهر عدم تحقق الغصب أصلاً فلا ضمان عليه لو تلف الدابة في تلك الحال، نعم لا إشكال في ضمانه لها لو اتفق تلفها بسبب قوده لها .  اين ها همه در آن جايي است كه «فقادها» يعني غير مالك بيايد عنوان قائد دابه را پيدا بكند و افسار دابه را بگيرد. اين در پايين، خيلي به صورت اختصار و اجمال مي فرمايد: كما يضمن السائق لها لو كان لها جماعٌ فشردت بسوقه فوقعت في بئر أو سقطط عن مرتفعٍ مثلاً فتلفت ؟؟؟. اين «كما يضمن السائق» بهتر اين بود كه صريح تر اين جا بفرمايند؛ يعني بفرمايند اين در رابطه با قائد است، اما در رابطه با سائق مطلقاً ضمان ندارد، چه آن جايي كه مالك قوي باشد و چه آن جايي كه مالك قوي نباشد، فقط سائق در موردي ضامن است كه تلفي براي دابه به علت سوق اين پيش بيايد و آن موجب تلف و عيب دابه بشود، اما عبارت خيلي روشن نمي كند اين مطلب را، درحقيقت ايشان در اين مطلب مي خواهد تفصيل بين قائد و سائق را بدهد، ولي عبارتشان در ابهام است، اين مطلب يك قدري ناقص است، بايد بهتر از اين مطلب را بيان مي كردند. والسلام.