در:     
 

درس خارج فقه ـ كتاب الغصب
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى«قدس سره»

درس خارج فقه ـ كتاب الغصب « دروس « صفحه اصلى  

 

 

 
10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
20 19 18 17 16 15 14 13 12 11
30 29 28 27 26 25 24 23 22 21
40 39 38 37 36 35 34 33 32 31
50 49 48 47 46 45 44 43 42 41
60 59 58 57 56 55 54 53 52 51
70 69 68 67 66 65 64 63 62 61
80 79 78 77 76 75 74 73 72 71
  81
 
 
دروس آيت الله العظمى حاج شيخ محمد فاضل لنكرانى درس جلسه پنجاه و نهم
متن درس جلسه پنجاه و نهم «5 صفر 1426هـ.ق»
بسم الله الرحمن الرحيم

عبارت ایشان این بود:

«ولو غصب أحدهما و تلف عنده ضمن التالف بقیمته مجتمعاً و هی خمسة فی الفرض المذكور، و هل یضمن النقص الوارد علی الثانی و هو إثنان، حتی تكون علیه سبعة أم لا؟ فیه وجهان، بل قولان، لایخلوا أولهما من رجحان.»

در این فرض كه با فرض قبلی اشتباه نشود، دو شیئ وجود دارد كه قیمتشان در حال اجتماع بیش از قیمتشان در حال انفراد است. فرض دیروز جایی بود كه غصب به هر دو شیئ  متعلق می شود؛ منتهی یكی از این دو در نزد غاصب تلف می شود و یا خود غاصب آن را تلف می كند كه در جهت ضمان فرقی نمی كند؛ در فرض امروز نیز دو شیئ وجود دارد مثل مصراعی الباب و الخفّین؛ لكن غصب به یكی از آن دو متعلق شده و غاصب یكی از این دو شیئ را غصب كرده است؛ یكی از این دو مصراع و خفّین  را غصب كرده است و در دستش تلف شده است. این جهت مسأله مورد بحث نیست كه بلااشكال بر غاصب لازم است كه در مقام پرداخت قیمت و مثل، قیمت شیئی را كه تلف شده است، - چون تلف نیز در دست غاصب بوده و یا اینكه خود او اتلاف كرده است - در حال اجتماع در نظر بگیرد. در مثالی كه دیروز مطرح شد، ایشان بیان فرمودند كه مثلاً قیمت مجموعشان ده تومان است؛ قیمت هر كدام منفرداً سه تومان است ولی مجتمعاً هر كدام پنج تومان ارزش دارد كه دو پنج تومان، ده تومان می شود. حال كه غاصب یكی  از اینها را غصب كرده و در دستش تلف شده است، باید چند تومان از این ده تومان را فعلاً بپردازد؟ جای بحث نیست كه عین مغصوبه را نمی تواند منفرداً حساب كند؛ بلكه غاصب هم ضامن عین و هم ضامن وصف اجتماع آن است؛ لذا بلااشكال در این مثال می بایست پنج تومان از ده تومان را به مالك بپردازد.

آنچه كه جای تردید است و اختلاف اقوال و احتمالات در آن وجود دارد، این است كه این چیزی كه الآن نزد مالك باقی مانده و غصبی نیز به آن تعلق نگرفته است، یكی از دو لنگه در یا كفش است كه در نزد مالك باقی مانده است، تنزّل قیمت پیدا كرده است؛ چرا كه این لنگه در و كفش به تنهایی سه تومان قیمت دارد، در اینجا غاصب باید وصف اجتماع آن یكی را كه نزد مالك باقی مانده است نیز ضامن شود و در نتیجه در این مثال باید هفت تومان از ده تومان را بپردازد؛ پنج تومان به عنوان آن لنگه دری كه تلف شده، به ضمیمه دو تومان برای وصف الاجتماع؛ چرا كه وصف الاجتماع  این لنگه ای كه نزد مالك موجود است نیز از بین رفته است و در حقیقت آن یكی كه به مالك مربوط است سه تومان از ده تومان است و غاصب باید هفت تومان را بپردازد؛ پنج تومان برای عین مغصوبه ای كه تلف شده است به ضمیمه دو تومان برای عنوان الاجتماع؛ چون آنچه كه نزد مالك باقی مانده، منفرداً باقی مانده است و وصف اجتماعی در كار نیست. حال سؤال این است كه آیا به مالك باید هفت تومان پرداخت كند یا همان پنج تومانی كه مربوط به مغصوب و عین مغصوبه است؛ چه در رابطه با ذاتش و چه در رابطه با وصف اجتماعش، همان كفایت می كند؟ پس به مسأله درست توجه پیدا كردید:«شیئین قیمتهما فی حال الاجتماع أزید من قیمة كلّ واحد منفرداً» لكن غصب نیز به مجموع شیئین تعلق نگرفته است و غاصب یك لنگه در و خُفّ را غصب كرده است. اینجا گفتیم كه بلااشكال پنج تومان از ده تومان را باید بپردازد، حال آن لنگه دیگری كه  پیش مالك باقی مانده و غصبی به آن متعلق نشده است و فقط وصف اجتماعش را به واسطه غصب لنگه دیگر از دست داده است، آیا وصف الاجتماع و دو تومان دیگر را هم ضامن است یا نه؟

می فرمایند در مسأله دو احتمال و بلكه دو قول وجود دارد و قول اول كه بگوییم هفت تومان از ده تومان را باید بپردازد، می فرمایند:«لایخلوا عن رجحان» ]رجحان دارد[. عرض كردیم در نظر اول نیز فرمایش ایشان درست به نظر می آید؛ برای اینكه همه این مصیبتها را غاصب بوجود آورده و ده تومان را به سه تومان رسانده است. یكی از این دو شیئ  تلف شده و وصف اجتماعش را از دست داده است، شیئی نیز كه نزد مالك باقی مانده، وصف اجتماعش به علت غصب از بین رفته است؛ لذا هم در مقابل آن، تالف می بایست پنج تومان را بدهد و هم در مقابل این لنگه دری كه نزد مالك موجود است چون وصف اجتماع خود را از دست داده است و باید دو تومان نیز در مقابل آن بدهد. در نظر اول همین فرمایش ایشان به ذهن می آید؛ ولی مرحوم محقق در كتاب شرایع می فرماید:«و فیه تردّدٌ». همچنین صاحب جواهر از تحریر علّامه نقل می كند كه ایشان نیز در مسأله تردید كرده اند؛ اما خود صاحب جواهر می فرماید كه خیر، چنین نیست و در این مثال پنج تومان از ده تومان را باید بپردازد. آن لنگه  دیگری كه نزد مالك وجود دارد هر چند قیمتش كم شده است ولی به غاصب چه ارتباطی دارد؟ دایره غصب مربوط به یك لنگه در بوده است. منتهی شما هم ذاتش را حساب كرده اید و هم وصف اجتماعش را و غاصب را نسبت به هر دو تضمین كردید والا اگر در حال انفراد می خواستید حساب كنید، سه تومان از ده تومان بود؛ ولی  وصف اجتماعش را نیز لحاظ كردید و در نتیجه پنج تومان از ده تومان به اضافه دو تومان دیگر كه نتیجه این می شود كه هفت تومان بدهد. حال به چه مناسبت؟ صاحب جواهر می گوید غصبی  به آن متعلق نشده و خارج از دایره غصب است، به خلاف صورت اوّلی كه دیروز خواندیم كه در آنجا غصب به هر دو شیئ متعلق بود، هر دو لنگه در غصب شده بود «مصراعی الباب كانا مغصوبین»؛ اما در این مثالی كه امروز عرض كردیم غصب فقط به یكی متعلق شده است. حال كه غصب به یكی متعلق شده، آنچه كه در مورد آن یكی است، غاصب را هم نسبت به اصل قیمتش و هم نسبت به قیمتش در حال اجتماع تضمین كنید؛ اما آن دیگری كه نزد مالك وجود دارد و غاصب شاید اصلاً قصد غصب آن را نیز نكرده بوده و درخارج نیز غصبی تحقق پیدا نكرده است، به چه مناسبت بگوییم كه دو تومان زائد بر پنج تومان ضامن است؟  مقتضای اصل، برائت از ضمان است.

برای تحقیق این مطلب كه حرف صاحب جواهر یا بیانی كه ایشان می فرمایند - لایخلوا اوّلهما من رجحان – كدام درست است، مسأله را در جایی ببریم كه اصلاً غصبی تحقق ندارد؛ بلكه  یك لنگه از در صاحب خانه را تلف كرد بدون اینكه غصبی در كار باشد، اتلاف نیز مانند غصب موجب ضمان است «من أتلف مال الغیر فهو له ضامن» (در غصب «علی الید ما أخذت حتی تؤدّی» دلالت بر ضمان می كرد) ضمان در اتلاف مال غیر ربطی به مسأله غصب ندارد و خود اتلاف سببیت ضمان را دارد. حال در اتلاف، مسأله به چه صورتی است؟ اگر كسی یك لنگه درب دیگری را آتش زد و از بین برد، در مقابل این اتلاف چه اندازه تضمینش می كنید؟ می گویید آن لنگه ای  را كه سوزانده، نسبت به ذاتش بلااشكال ضامن است و چون این اتلاف سبب شده كه وصف اجتماعش را نیز از دست بدهد، پس پولی كه در مقابل این وصف قرار می گیرد را نیز ضامن است، یعنی پنج تومان از ده تومان؛ اما نسبت به دو تومان دیگر كه در برابر آن دری است كه باقی مانده و هیچ اتلافی به آن توجه پیدا نكرده است و همان طوری كه پیش مالك بوده حالا هم هست، آیا لازم است بگوییم كه آن را نیز باید بپردازد و در نتیجه هفت تومان را ضامن است؟

(اشكال و جواب)

شما كه می خواهید بگویید ضامن است، باید سبب ضمان را ذكر كنید كه اگر سبب ضمان غصب است، به آن لنگه ای كه باقی مانده است، متعلق نشده و اگر سبب ضمان اتلاف است، او از اول قصد داشته است كه فقط یك لنگه را آتش بزند. حالت اجتماع چه ارتباطی به او دارد؟ آنچه كه به او مربوط  است همان وصف الاجتماع است كه پولش را پرداخت كرده است؛ آن لنگه دری كه آتش زده است،  سه تومان بیشتر نمی ارزد ولی از آنجا كه با آتش زدن وصف اجتماعش را نیز از دست داده، هم سه تومان را باید بدهد و هم دو تومان وصف الاجتماع را، اما دو تومان اضافی كه مربوط به آن لنگه ای است كه نزد مالك باقی مانده و اصلاً ارتباطی به غصب، اتلاف و موجبات ضمان ندارد، به چه مناسبت آن را بدهد؟ اگر از شما بپرسم علت اینكه ضامن آن دو تومان اضافی می باشد، چیست؟ چه سببی را برای ضمان ذكر می كنید؟ آیا غصب بوده است؟ كه غصبی در كار نیست. آیا اتلاف بوده است؟ كه اتلاف متعلق به احد المصراعین است.

پس بر اساس ضوابط اگر بخواهیم بحث كنیم، گفتم در نظر اول همان فرمایش امام (ره) به ذهن می آید؛ ولی این در نظر اول است. اما اگر بخواهیم دقت كنیم و طبق موازین و ضوابط مسأله را بررسی كنیم، بر اساس ضوابط و موازین نسبت به آن لنگه ای كه باقی مانده و غاصب سر سوزنی در آن دخالت نداشته است، در آن مثالی نیز كه ما ذكر كردیم متلِف سر سوزنی در مورد آن لنگه دری كه باقی مانده، نقشی نداشته است؛ حال تنزّل قیمت دارد، چه ارتباطی به او دارد؟ به چه دلیل ضامن باشد؟ اگر غاصب است، غصب متعلّق به یكی است، اگر اتلاف كرده است، اتلاف متعلّق به یكی است وهر دو را اتلاف نكرده است؛ به خلاف مثالی كه دیروز ذكر كردیم. لذا دیروز عرض كردم كه كلام امام (قدّس سرّه) در نظر اول به ذهن خوب می آید؛ اما بعد از آنكه انسان خوب دقت كند، لااقل تردید می كند كه در اینجا مسأله ضمان وجود دارد  یا نه.

از آنجا كه مسأله بعدی مقدمه برای چند مسأله آینده است، آن را عنوان نمی كنیم؛ با اینكه حالم مساعد نیست ولی به نظرم آمد كه چند جمله ای صحبت كنیم و انشاءالله بعد از تعطیلات درس را شروع كنیم.

برادران عزیز نكته ای را كه می خواستم خدمت شما عرض كنم - البته به علت اینكه اطلاعات مختلفی از جوانب، مسیرها و اشخاص مختلف به ما می رسد، مجبورم این مسأله را برای شما مطرح كنم - این است كه در حال حاضر به تمام معنا نسبت به زمان شروع انقلاب شرایط ما بدتر است، وضعمان خیلی بد و مسؤولیّتمان خیلی زیاد است. ما به یكسری تهاجم های فرهنگی از راه های مختلف و در شؤون مختلف گرفتار شده ایم و متأسفانه شیعه مورد حمله تمامی این تهاجم هاست؛ چه فرقه های دینی، چه فرقه های سیاسی، چه ابرقدرت آمریكا و چه اسرائیل كه دست نشانده آمریكا است، تمامی آنها هدف و فرهنگشان مخالف با اسلام است، فرهنگ ضد اسلام دارند؛ شیعه نیز كه بحمدالله معتقد است اسلام واقعی و اسلام صحیح در تشیّع است؛ از یك طرف این مطلب و از طرف دیگر شرایط خودتان را در نظر بگیرید كه در این زمان با این تهاجمی كه نسبت به اسلام و شیعه در كار است، چه گروهی از شیعه حمایت می كند و چه گروهی باید حمایت از شیعه را داشته باشند؟ آیا غیر از من و شما و حوزه های علمیه شیعه، غیر از روحانیون ارجمند شیعه افراد دیگری هم پیدا می شود كه از شیعه حمایت كند؟ یا اینكه این وظیفه من و شماست كه سنگین شده و روز به روز هم سنگین تر می شود.

با این حرفی كه می زنم بعضی ها خیال نكنند خدای نكرده نظری نسبت به مملكتی كه الآن نام می برم دارم؛ ولی بدانید مثلاً آمریكا وارد افغانستان شد و آن را از شرّ طالبان به حسب ظاهر نجات داد. طالبان افرادی بودند كه به عقیده خودشان مسلمان بودند ولی برداشت های غلطی از اسلام داشتند و بر طبق آن برداشت های غلط، به خودشان اجازه می دادند كه به مختصر خلافی شیعه ای را بكشند. درست است كه اینها افغانستان را از سلطه طالبان نجات دادند ولی به دنبال این مسأله شروع كردند به اشاعه فرهنگ ضد اسلامی خودشان و با توجه به اینكه اینها عجله ای ندارند، كاری را شروع می كنند هر چند بعد از ده سال یا دوازده سال نتیجه بدهد.  عده ای كه از افغانستان آمده بودند، برای من نقل كردند كه در و دیوار افغانستان مملوّ از سی دی های منحرف، ضد اخلاق و زنانِ لخت است؛ بلكه بر در و دیوار دكّان های زیادی عكس های بسیار بزرگی از زنانِ لخت وجود دارد. اینها به گونه ای رفتار می كنند كه - البته انشاءالله خداوند جلوگیری كند - جوان ها و نوجوانانی كه تازه به مرحله جوانی و بلوغ رسیده اند، می گویند بسیاری از دخترهای افغانستان، دختر سیزده ساله چهارده ساله با آرایش های بسیار غلیظ و بدون روسری خودشان را در خیابان ها عرضه می كنند؛ آنها كاری می كنند كه ایمان جوان ها را از بین ببرند با اینكه خودشان نیز ایمان ندارند؛ لذا به ظواهر قضایا اكتفا نكنید. ظواهر قضایا را كه انسان می بیند، چنین است كه افغانستان از شر طالبان راحت شد؛ اما بعدش چه شد؟ بعدش خدای نكرده یك فرهنگ اسلامی كامل دارد به یك فرهنگ ضد اسلام تبدیل می شود و اگر یك روز صبح از خواب برخیزیم و با این جریان مواجه شویم، آن روز دیگر چه خاكی می توانیم بر سر كنیم؟  

به شما عرض می كنم همانگونه كه به بعضی از علمایی كه از عراق آمده بودند، عرض كردم كه همین معنا در عراق نیز تحقق دارد؛ منتهی ما خیال می كنیم كه جنایت های آمریكا در عراق كشت و كشتار است و این طوری كه می گویند، دویست هزار غیر نظامی از بدو ورود آمریكا تا كنون در عراق به دست اینها كشته شده است. این یك مطلب خیلی مهمی است.

اهانتی كه به اماكن مقدسه كردند بسیار مسأله مهمی است، هتك نوامیسی كه از مسلمانان در زندان ابوغریب و امثال آن كردند، بسیار مهم است؛ تمامی  اینها مسائل مهمی است و جا دارد كه انسان در برابر آنها خون گریه كند؛ ولی مسأله مهم تر كه به یكی از علمای كربلایی عراق عرض كردم، این بود كه گفتم آقا خیال نكنید مطلب به این خلاصه می شود كه درب حرمها را می بندند، درب صحن امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای مدّتی بسته می شود؛ از نظر آمریكا این یك مطلب جزئی است. آنچه را كه آمریكا درصددش است و تا كنون نیز مقداری در آن پیشرفت كرده است و باید از خود ائمّه أطهار (علیهم السلام) خواست كه جلوی آنها را بگیرند، این است كه اینها دارند جوانان عراقی را طوری تربیت می كنند كه اصلاً اعتنایی به این مَشاهد نداشته باشند؛ یعنی شما ببینید درب صحن امیرالمؤمنین (علیه السلام) باز است  و روزی هزاران جوان از كنار آن عبور می كند اما پایش را كج نمی كند كه برای زیارت وارد حرم شود، چرا؟ برای اینكه عقایدشان را گرفته اند و فرهنگ ضد اسلامی خودشان را پخش كرده اند. در عراق این قدر نوارهای مبتذل، سی دی های ناراحت كننده، عكس های زننده و تبلیغات سوء توسط آنها می شود كه عرض كردم منتظر این نیستند كه یك روزه به نتیجه برسد، كار را شروع می كنند هر چند بعد از ده سال به نتیجه برسد. حال در مقابل این تهاجم فرهنگی كه ما هم اكنون در دو كشور همسایه به صورت آشكار و در كشور خودمان نیز به صورت مخفی ملاحظه می كنیم، وظیفه من و شما چیست؟ چه كسی باید از شیعه حمایت كند؟ آیا شیعه را رها كنیم و به همان حرفی كه ابوطالب (رحمة الله علیه) به آن صاحب ابره  (فیل) گفت كه «إنّ للبیت رباً» اكتفا كنیم و بگوییم شیعه یك ولیّی و مولایی دارد. پس وظیفه من و شما چیست؟ امر به معروف و نهی از منكری كه به عنوان فریضه برای من و شما قرار داده اند و بلكه به عنوان مهم ترین فریضه است، كجا می رود؟ به چه صورتی باید اجرا شود؟ متأسفانه بشر كه جداً جای تأسف است، با اینكه از نظر علمی، صنعت، تكنولوژی به سمت تكامل می رود و هر روز یك صنعت جدیدی به بازار می آید و یك پیشرفت جدیدی در تكنولوژی و امثال آن دارند، ولی خدا می داند كه ذات این تكامل در مسائل معنوی تنزّل دارد در حالی كه طبق قاعده نباید چنین باشد. بشر همانگونه كه در این مسائل تكامل پیدا كرده است، در مسائل دینی نیز باید آشنایی بیشتری داشته باشد؛ ولی آشنایی اش متأسفانه كمتر شده است. شما امروزه می بینید - من از شخصی نمی خواهم انتقاد كنم - كه مجالس و محافل ما را چه كسانی اداره می كنند؛ خرافات، حرفهای پوچ و خوابهایی كه اصلاً سند ندارد و بلكه بالاتر، یك عدّه ای پیدا می شوند ادّعا می كنند كه ما از نزدیكان امام زمان (عج) هستیم و امام زمان (عج) با مشورت می كند و اگر شما كاری دارید به ما بگویید كه خدمت آقا عرض كنیم. بشر تا این حد جاهل است و این مقدار در جهل ترقّی كرده است.

با توجه به این مسائل، مسؤولیّت و وظیفه من و شما كه عمامه بر سر داریم و مدّعی هستیم كه روحانی شیعه و حامی این فرقه محقّه ایم، چیست؟ آیا وظیفه من و شما این است كه همین طور ببینیم و نگاه كنیم و بی تفاوت از مسائل بگذریم؟ یا اینكه نه، یك وظیفه خیلی سنگینی داریم و هر كسی به تناسب خودش، باید امكاناتش را در نظر بگیرد و به اندازه آن امكانات، دینی را كه به مذهب شیعه دارد، اداء كند؛ والا اگر بخواهیم بی تفاوت باشیم، یك روزی خدای نكرده صبح می كنیم می بینیم خدای نكرده ایران نیز مثل افغانستان و عراق به همین بلا مبتلا می شود و دیگر اثری از شیعه واقعی وجود نخواهد داشت؛ در حالی كه ما روحانی شیعه و حامی شیعه هستیم، ما باید از تشیّع طرفداری كنیم؛ لذا در مجالستان، محافلتان، رفت و آمدتان، كارهایی را كه انجام می دهید، در همین راستا باشد.

الحمدالله یك حسن بسیار مهمی در شیعه وجود دارد كه منحصر به خودش است و آن اینكه شیعه ائمّه ای دارد - علیهم السلام - كه تمامی مطالب مورد نیازمان را در سطحی بالا و نه در سطح پایین بیان كرده اند؛ در تفسیر، اخلاق، كلام، فقه، فلسفه، نصایح، مواعظ، و حتّی در قصص و حكایات. چنین گنجینه و خزانه ای وجود دارد كه همه چیز در آن پیدا می شود، آنهم در مرتبه بالا؛ به عنوان مثال می فرمایند:«لا جبر ولا تفویض بل امرٌ بین أمرین» كه صدها صدرالمتألّهین در معنای این جمله كوتاه متحیّر می مانند كه امرٌ بین أمرین یعنی چه؟ این دلیل بر شموخ مقام ائمّه ماست كه در مسأله ای فلسفی با یك جمله، مطلبی را ذكر كرده اند كه صدها صدرالمتألّهین در معنای آن اظهار عجز كرده اند و نتوانسته اند آن را درست معنا كنند.

با اینكه امروز حالم نیز مناسب نبود و اگر روز آخر درس نبود، شاید شركت نیز نمی كردم؛ ولی به لحاظ اینكه می خواستم این مسائل را خدمت برادران و آقایان عرض كنم، آمدم. ما باید در مسائل كاملاً هوشیار باشیم؛ می دانید این بی تفاوتی كار ما را به كجا رسانده است؟ صریحاً بگویم - بحث هم ندارد - یك طلبه قم كه والله  نمی شناسمش كتابی به نام «أنوار القرآن» نوشته است و در این كتاب می گوید در قرآن بیش از هزار مرتبه اسم امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حضرت عباس (سلام الله علیه) و حضرت زینب (سلام الله علیها) ذكر شده است. ما با اینها چه كار كنیم؟ اسم حضرت زینب در قرآن است؟ نام حضرت عباس در قرآن وجود دارد؟

در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) - نمی دانم من این مسأله را نقلاً عن الامام (قدّس سرّه) برای شما نقل كرده ام یا نه - یك روزی در جلسه بحث خدمت امام (قدّس سرّه) در قم بودیم كه به مناسبت، حرف به اینجا كشیده شد كه امام فرمود اگر كسی این معنا در ذهنش بیاید كه چرا اسم امیرالمؤمنین (علیه السلام) حتی یك بار نیز درقرآن ذكر نشده است؟ چه اشكال دارد كه در آیه تبلیغ:«یا أیّها الرّسول بلّغ أنزل إلیك من ربّك»، خداوند یك كلمه «فی علیٍ» نیز می گفت؟ در ابتدا نیز آدم فكر می كند كه چه اشكالی وجود داشت؟ اگر یك كلمه «فی علیٍ» می گفت، این همه سر و صدا به پا نمی شد. اسم علی در قرآن برده شده است و شما مگر تابع قرآن نیستید؟ انسان ظاهراً فكر می كند كه این اشكال وارد است ولی امام فرمود كسانی كه این حرفها را می زنند، به این توجه ندارند كه اگر حتی یك بار اسم امیرالمؤمنین (علیه السلام) در قرآن آمده بود، به صراحت قرآنی به دست من و شما نمی رسید و مخالفین، قرآن را در صدر اسلام محو می كردند و به دست من و شما نمی رسید.  این بیانی است كه امام (قدّس سرّه) در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد. حال این آقا می گوید كه بیش از هزار بار اسم حضرت زینب در قرآن وجود دارد. چنین كسی  را به چه صورت توجیه كنیم؟ این مسأله از آن چیزهایی است كه مرا رنج می دهد؛ نه تنها رنج می دهد بلكه مرا مریض كرده و واقعاً هم چنین مسائلی مرا مریض كرده، به طوری كه خواب را از من گرفته است. ما نمی فهمیم در حوزه ای بعد از هزار و چهارصد سال با این همه رشد علمی، كسی پیدا شود و بگوید بیش از هزار بار اسم حضرت عباس در قرآن آمده است. آیا این حرف می شود كه بیش از هزار بار اسم زینب در قرآن است؟ چرا اینگونه شیعه را مورد اتهام قرار می دهید؟ این حرفها را می زنید كه وهابیت چنین مسائلی را به ما نسبت می دهند. كتابی را حاجی نوری بر اساس توطئه ای كه من داستان آن را می دانم، در مورد تحریف قرآن نوشت آن كتاب را من نیز دیده ام و حرفهایش را جواب داده ام. بعد از گذشتن صد سال، هم اینك نیز كه به مكه و مدینه می روید، این كتاب را به رخ شما می كشند و می گویند یكی از بزرگان شما در نجف – (در روزی كه فوت شد صدها نفر را تشییع كردند) - كتابی در مورد تحریف قرآن نوشته است. راست هم می گویند. لغزش یك عالم تا این حدّ اثر سوء دارد. از آنجا كه مكرر به مكه مشرف شده ام و در این سفرها نیز با اشخاص بسیاری صحبت كرده ایم، تنها حرف حسابی آنها كه در مقابل آن جواب نداریم، این است كه می گویند این آقای شما در مورد تحریف قرآن كتابی نوشته است و معلوم می شود قرآن شما قرآن دیگری است. حال به چه صورتی جوابش را بدهیم؟ بگوییم ننوشته كه نوشته است؛ بگوییم به تحریف قائل نشده كه شده است، در جواب این حرف چه بگوییم؟ لذا یك نفر اهل علم اشتباهی كه می كند، خیال نكند كه زود می گذرد و تمام می شود بلكه شاید صدها سال اثر داشته باشد و به واسطه آن صدها سال شیعه را متهم كنند. صدها سال است كه وهابیت به شیعه تهمت می زند و كار را به جایی می رسانند كه كشتن یك شیعه را موجب ورود بهشت می دانند؛ می گویند اگر كسی یك شیعه را بكشد یقین داشته باشد كه به بهشت می رود.

كار ما به اینجا رسیده است. این بی توجّهی ها، بی سوادی ها و آگاه نبودن به عمق مسائل برای ما مصیبت آورده است؛ لذا شما برادران سعی كنید كه چنین نباشید. واقعاً می گویم غیر از من و شما كسی حامی شیعه نیست؛ من و شما و این حوزه ها هستند كه حامی شیعه اند والّا اگر از اینها صرف نظر كنیم، چه كسی از شیعه حمایت می كند؟ آیا بگذاریم كه به ما چنین تهمت هایی زده شود و به سمت ما سرازیر گردد؟ متأسفانه خودمان نیز كه بر این تهمت ها اضافه می كنیم، این كتاب هایی كه می نویسند، معلوم نیست كه چه كسی نوشته و یا چه قلمی بوده در كار بوده است، آیا خودش نوشته است یا اینكه به او داده اند و گفته اند به نام تو منتشر شود تا اینكه اسلام را از بین ببریم؟ این جداً برای من خیلی تأثر آور است و من نیز كه كسالت های مختلفی دارم، قسمت مهمش در مورد این مسائل است. هر چه فكر می كنم راه حلی پیدا نمی كنم؛ می بینم ما راه را برای وهابیت و امثال آن باز كرده ایم؛ هر روز نیز یك تهمت جدیدی می زنند، آقایانی كه هر سال به مكه و مدینه مشرف می شوند، از نزدیك می بینند كه در هر سال یك كتاب جدید علیه شیعه و به صورت مجانی در اختیارشان می گذارند و در هتلها و مسافرخانه ها به صورت مجانی پخش می كنند. كتاب هایی است از وهابیت علیه شیعه، چه كاری می شود انجام داد؟ لذا برادرها متوجه باشید كه مسؤولیت تان والله و بالله بسیار سنگین است. بی تفاوتی، تنبلی، مسامحه و سستی در این راه روا نیست. ما یا نباید قبول كنیم كه روحانی و حامی شیعه باشیم و یا اینكه در مقابل این حرفها و این مسائل ایستادگی كنیم.