در:     
 

درس خارج فقه ـ كتاب الغصب
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى«قدس سره»

درس خارج فقه ـ كتاب الغصب « دروس « صفحه اصلى  

 

 

 
10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
20 19 18 17 16 15 14 13 12 11
30 29 28 27 26 25 24 23 22 21
40 39 38 37 36 35 34 33 32 31
50 49 48 47 46 45 44 43 42 41
60 59 58 57 56 55 54 53 52 51
70 69 68 67 66 65 64 63 62 61
80 79 78 77 76 75 74 73 72 71
  81
 
 
دروس آيت الله العظمى حاج شيخ محمد فاضل لنكرانى درس جلسه هفتاد و پنجم
متن درس جلسه هفتادوپنجم «1 ربيع الثانى 1426هـ.ق»

بسم الله الرحمن الرحیم

مسأله 64: «لو فتح قفصاً عن طائر فخرج و كسر بخروجه قارورة شخص - مثلاً - ضمنها علی الأحوط، وكذا لو كان القفص ضیقاً مثلاً فاضطرب بخروجه فسقط وانكسر».

می فرمایند: اگر طائری در قفسی باشد و شخصی درب قفس را باز كرد و طائر از قفس بیرون آمد، امّا یك حالتی پیش آمد كه به سبب خروج آن، قاروره یا مثل قاروره ای كه آنجا بود شكست.

اگر نظرتان باشد، در مورد حكم خود طائر، در بعضی از مسائل سابقه ظاهراً در مسأله 55 كه عنوان مسأله اش این بود: «الإتلاف قد یكون بالمباشرة وقد یكون بالتسبیب» برای اتلاف به تسبیب، موارد و مثال هایی ذكر كردند كه یكی از آنها این بود كه اگر طائری در قفس باشد و شخص درب قفس را باز كند و طائر به اختیار خودش از قفس بیرون آید و طیران كند و برود، اینجا از موارد اتلاف به تسبیب است كه خواندیم.

امّا در این مسأله به خود طائر كار نداریم، اینجا می خواهیم ببینیم اگر كسی درب قفس را باز كند و طائر كه خواست پرواز كند و از قفس بیرون رود با شیشه یا ظرفی برخورد كند و آن ظرف شكسته شود، نسبت به آن شیشه كه توسط طائر شكسته شده است، ضامن شكستن آن كیست؟ می فرمایند: ضامن آن كسی است كه درب قفس را باز كرده است؛ برای این كه او سبب شده است تا تلف شیشه و شكستن قاروره تحقّق پیدا كند.

همین طور مورد دیگری را بیان می فرمایند كه اگر مثلاً قفسی خیلی ضیّق و برای طائر جای تنگی بود، به مجرّدی كه درب قفس را باز كرد، هرچند این طائر طیران نكند لكن به دلیل تنگی قفس، خودش را به شدّت و اضطراب از قفس بیرون انداخت و در نتیجه، انكسار قاروره تحقّق پیدا كرد. این مورد نیز مانند صورت اول محكوم به ضمان و از موارد ضمان اتلاف است. پس، هر دو مورد این مسأله ربطی به خود طائر ندارد. حكم طائر را در مسأله 55 گذراندیم و اینجا در مورد حكم شیشه ای كه به واسطه خروج طائر یا به واسطه ضیّق بودن قفس انكسار پیدا كند را بیان می كنیم.
می فرمایند: ظاهرش این است كه بازكننده درب قفس پرنده ضامن انكسار شیشه است.

(اشكال و جواب)

مسأله 65 : «إذا أكلت دابّة شخصٍ زرع غیره أو أفسدته، فإن كان معها صاحبها راكباً أو سائقاً أو قائداً أو مصاحباً، ضمن ما أتلفته؛ وإن لم یكن معها بأن انفلتت من مراحها مثلاً فدخلت زرع غیره، ضمن ما أتلفته، إن كان ذلك لیلاً، نعم ضمانه فیما إذا خرجت من اختیاره محل إشكال، والأحوط الضمان، ولیس علیه ضمان إن كان نهاراً.»

این مسأله ای است كه چند روایت نیز در مورد آن وارد شده است. می فرماید: اگر دابّه ای زرع دیگری را خورد یا فاسد كرد، اینجا اوّلاً تفصیل می دهند كه اگر صاحب دابّه در حالت أكل زرع غیر با او بوده است، به هر نحو، چه سوار او بوده، چه سائق بوده، چه قائد بوده و چه مصاحب او بوده است و چه هیچ كدام از این حالات را هم نداشته است؛ بلكه به نظر من، هر چند غاصب هم باشد و دابّه ای را كه غصب كرده و همراه آن بوده، هیچ كدام از ركوب، سیاقت، قیادت و امثال آن را نداشته باشد، صاحب دابّه ضامن است ولو این كه غاصب باشد. اگر غاصبی دابّه ای را غصب كرد و این دابّه همراهش بود و مع ذلك، زراعت غیر را از بین برد و یا فاسد كرد؛ به لحاظ این كه این صاحب ولو غاصب همراهش بوده و می توانسته منعش كند، امّا چون جلوگیری از این معنا نكرده است، «یكون ضامناً».

امّا اگر همراه دابّه ای صاحب به معنای اعمّی كه ما ذكر كردیم كه حتّی شامل غاصب نیز می شود، نبود و با این حال، دابّه وارد زراعت غیر شد و آن را فاسد كرد و یا به كلّی از بین برد. اینجا یك تفصیلی می دهند كه تقریباً هم جنبه عقلایی دارد و هم روایات بر این مطلب دلالت دارد. علتش را نیز در روایات ذكر می كنند و می گویند: اگر دابّه در روز زراعت غیر را از بین برد و یا فاسد كرد، صاحب دابّه ضامن نیست؛ ولی اگر این معنا در شب واقع شد، ضامن است. دلیل عمده اش نیز همانگونه كه عرض كردم، روایاتی است كه در بعضی از آنها تعلیل نیز ذكر شده است.

ایشان یك صورت را از صورت ضمان استثنا می كنند و آن صورتی است كه دابّه بدون اختیار صاحب دابّه به معنای اعمّ، فرار كرد و زراعت غیر را خورد و فاسد كرد، هرچند قاعده بر طبق بعضی از تعلیل هایی كه در روایت وارد شده است، همین معنا را اقتضا می كند؛ ولی منشأ اصلی این حكم روایاتی است كه در این باب وارد شده است كه ما هم انشاءالله می خوانیم. آن روایات در جلد نوزدهم وسائل، در كتاب الدیات، ابواب موجبات الضمان، باب چهلم تحت عنوان «باب أنّ صاحب البهیمة لا یضمن ما أفسدت نهاراً و یضمن ما أفسدت لیلاً» ذكر شده است. روایت اوّل این باب، روایت سكونی است - كه می دانید سكونی عامّی امّا موثّق است و اسمش نیز اسماعیل بن أبی زیاد است - سكونی نقل می كند عن جعفر - تعبیر به جعفر نیز به دلیل عامّی بودنش است - عن أبیه عن علیٍ (علیهم السّلام) كان علیٌ (علیهم السّلام) لایضمن ما أفسدت البهائم نهاراً (آن چیزی را كه بهائم از زرع همسایه نهاراً افساد می كردند، حكم به ضمان نمی كرد) ویقول (این تقریباً نكته اش را بیان می كند) ویقول علی صاحب الزّرع حفظ زرعه (صاحب زرع و به قرینه روایات دیگر مخصوصاً، باید در روز حافظ زرع خود باشد والّا صاحب بهیمه، بهیمه را در روز می فرستد به مراتع و چرا تا از علف ها و زرع ها استفاده كند؛ وظیفه صاحب زرع در روز این است كه مراقب زرع خود باشد) وكان یضمن ما أفسدت البهائم لیلاً (آن چیزی را كه بهائم در شب افساد می كردند، حكم به ضمان صاحب بهیمه می كرد؛ برای این كه همان وظیفه ای را كه زارع در روز معمولاً نسبت به حفظ زرعش دارد، صاحب دابّه در شب نسبت به حفظ دابّه اش دارد و باید دابّه را در شب در یك مكان محفوظی نگهداری كند تا نتواند فرار كند و مال غیر را تضییع كند.)

روایت دوم: هارون بن حمزة، قال: سألت أباعبدالله (علیه السّلام) عن البقرة والغنم والإبل تكون فی الرعی (یا فی المرعی) فتفسد شیئاً، هل علیها ضمانٌ. (البتّه ضمیر به خود انعام ثلاثه برمی گردد؛ لكن پیداست كه مقصود صاحب آنها است) فقال (امام صادق فرمود:) إن أفسدت نهاراً (اگر در روز باعث فساد زرع غیر شد) فلیس علیها (بر این انعام ثلاثه، یعنی بر مالكشان) ضمانٌ من أجل أنّ أصحابه یحفظونه (اصحاب زرع باید در روز از زرع خودشان مراقبت داشته باشند، چون شغلشان زرع و امثال ذلك است، باید حفاظت كنند) وإن أفسدت لیلاً (اگر فساد در شب تحقّق پیدا كرد) فإنّه علیها ضمانٌ (بر این انعام ثلاثه یعنی بر صاحبان انعام ثلاثه و مالكین آنها ضمان تحقّق دارد.)

روایت چهارم باب، روایتی است از ابو بصیر، قال: سألت أباعبدالله (علیه السّلام) أنّ قول الله عزّ وجلّ «وداود وسلیمان إذ یحكمان فی الأرض إذ نفشت فیه غنم القوم» (این یك جریانی است كه در خود قرآن نیز ذكر شده كه داود و پسرش سلیمان، - كه ما تعبیر می كنیم به سلیمان بن داود - در رابطه با جریان زراعتی آمدند خدمت اینها تا حكم كنند؛ تعبیر قرآن این است كه إذ نفشت فیه غنم القوم یعنی محل فساد زراعت بوده است. إذ یحكمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم؛ گوسفندهای دیگران در این حرث نفش كردند و نفش را معنا می كند به افساد بالیل؛ در شب این گوسفندان آمدند و زرعی را كه مربوط به صاحب زرع بود افساد كردند و در آن عیب ایجاد كردند. خلاصه، بین صاحب حرث و صاحب غنم اختلاف شد یا اصحاب غنم حكومت را آوردند پیش داود و سلیمان و آنگونه كه در حاشیه وسائل ذكر می كند خداوند به داود حكم كرد كه یك وصیّی از خودت برای خودت قرار بده، داود هم كه دارای پسرهای متعدّدی بود، یكی از پسرهایش كه شاید سنّش كمتر از دیگران بود، غلامی بود به نام سلیمان، سلیمان مادر مخصوصی داشت، داود آمد با مادر او صحبت كرد و گفت خداوند به من سفارش كرده كه یك وصیّی از اهل خودت قرار بده، مادر سلیمان گفت كه اگر خداوند اینگونه به شما دستور داده است، چه بهتر كه سلیمان بچّه من را برای جانشینی خودت انتخاب كنی؛ او را انتخاب كرد و بعد از این كه انتخاب شده بود، برای محاكمه به این پسر و پدر مراجعه كردند؛ گفتند چنین جریانی است، یك حرثی بوده و گوسفندها هم آمده اند این حرث را خورده اند یا فاسد كرده اند؛ اینجا چه كسی ضامن است؟ ایشان (داود) گفت كه ضامن، همان صاحب غنم است؛ برای این كه نفش به معنای تعدّی و تجاوزی است كه غنم در شب انجام می دهد. در شب چون این معنا وجود داشت، سلیمان یك نظری داده در رابطه با یك بعد مسأله؛ خود داود نیز در رابطه با اصل مسأله یك حكمی داده است. حال، روایت را گوش دهید) قال سألت أباعبدالله أنّ قول الله عزّ وجلّ: «وداود و سلیمان إذ یحكمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم» فقال: (امام صادق (ع) فرمود:) لایكون النفش إلّا بالیل (اصلاً كلمه نفش آن است كه در شب یك چنین تعدّی ای واقع شود؛ علّت را ببینید؛ در این روایت اینگونه ذكر می كند) إنّ علی صاحب الحرث أن یحفظ الحرث بالنّهار (صاحب حرث چون شغلش كشاورزی است، روزهایش را باید صرف حفظ و حراست از زرعش كند) ولیس علی صاحب الماشیة حفظها بالنهار (صاحب غنم و ماشیه نمی تواند در روز آنها را حفظ كند و فرض كنید در یك محفظی بگذارد؛ إنّ علی صاحب الحرث أن یحفظ الحرث بالنهار ولیس علی صاحب الماشیة حفظها بالنهار، چرا؟) إنّما رعیها بالنّهار وارزاقها (روزی اش در نهار است؛ آن روزی اش به واسطه رعی است؛ صاحب زرع نیز كه حاضر است. پس، اگر گوسفندها زرع او را خراب كنند، خود صاحب زراعت مقصّر است) فما أفسدت فلیس علیها؛ وعلی اصحاب الماشیة (صاحبان غنم) حفظ الماشیة بالّلیل (باید ماشیه خودشان را در شب حفظ كنند تا این كه به وسیله آنها تعدّی و تجاوزی تحقّق پیدا نكند) فما أفسدت بالّلیل فقد ضمنوا (یعنی اصحاب ماشیه) وهوالنفش اصلاً (نفش معنایش این است كه تعدّی و تجاوز به شب تحقّق پیدا كند و موجب تعیّب و یا تلف زرع شود. حالا داود در مورد این جریان چه حكمی كرد؟) وإنّ داود (علیه السّلام) حكم لذی أصحاب الزرع رقاب الغنم (گفت این گوسفندهایی كه زرع را فاسد كرده و از بین برده اند، مال صاحب زرع است؛ برای این كه آنها آمدند زرع را از بین بردند غنم ها زرع را خوردند و باید ضامن شوند - نفش هم كه نفش به لیل بوده است. - البته اینجا یك چیزی هم به ذهن می آید، و آن این كه از نظر ما این طور نیست كه رقاب غنم را ضامن باشد؛ برای این كه رقاب غنم مثلی است و زرع هم قیمی است. به نظر ما و به نظر آن ضوابطی كه در دست ماست، اگر صاحبان غنم بگویند كه ما خود غنم ها را می فروشیم و پول زرع را به تو می دهیم، باید جایز باشد؛ امّا حالا حكم سلیمان در رابطه با رقاب غنم شد. گفت صاحبان گوسفندها، آنها را به كسی كه زرعش مورد فساد واقع شده است، بدهند؛ مگر این كه اینگونه توجیه كنیم كه اینها هیچ چیزی غیر از این غنم ها نداشتند و كسی هم این غنم ها را نمی خرید. اینجا تكلیف چیست؟ غنم ها و صاحب غنم ها ضامن هستند، چیزی هم ندارند؛ بنابراین، مجبورند كه خود غنم ها را در مقابل آن فسادی كه در زراعت ایجاد كرده اند، بپردازند والّا روی ضوابطی كه در دست ما وجود دارد، حرث مثلی نیست بلكه قیمی است و باید قیمتش را بپردازند. پس چرا به رقاب غنم حكم كرد؟ گفتم باید چنین فرض كنیم كه اینها غیر از غنم هیچ چیز دیگری نداشتند و غنم ها نیز در بازار مشتری نداشتند. اینجا تكلیف آن است كه خود غنم ها را در مقابل زرع بدهد) وإنّ داود (علیه السّلام) حكم لذی أصحاب الزرع رقاب الغنم (خود غنم ها نه پول آنها را به نفع صاحب زرع حكم كرد، در مقابل این ضمانی كه اصحاب الغنم دارند، آنها را بپردازند. داود این حكم را در یك بعد مسأله كرد و حكم سلیمان - ظاهرش این است كه بعد از آن كه از جانب پدر به عنوان وصیّ انتخاب شده است، حكم می كند – این است كه:) ألرسل والصله (آن وقت امام صادق رسل و صله را معنا می كند) وهو الّلبن والصوف فی ذلك العام (حضرت سلیمان گفت لبن و صوف امسال گوسفندانی كه زراعت را خورده اند، مربوط به صاحب زرع است؛ چرا كه گوسفندان از زرع استفاده كرده و لبن و گوشت پیدا كرده اند.)

این قصّه جریانی است كه در قرآن در مورد حكم داود و سلیمان مطرح گردید. یك روایت دیگر نیز در رابطه با یك بعد دیگر مسأله وجود دارد كه انشاءالله فردا می خوانیم.