( صفحه 135 )
داده، و او را به پادشاهى بر شما برگزيده است. او جوانمردى تنومند و بلندْ قامت و سختْ پى و داراى شانه هايى پهن و عضلاتى پيچيده است، و اين ويژگى هاست كه بر مهابت آدمى مى افزايد. آيا نمى انديشيد كه اگر خداوند، مردى كم دل و ضعيف اندام و ناتوان و سست اراده را بر شما حكومت مى داد; كسى از او حساب نمى برد و لشگريان به فرمان او نبودند؟!
افزون بر اين، خداوند استعداد جنگاورى و روح سلحشورى را در نهادِ او به وديعت نهاده، و عقلى وزين و گرانمايه و ذهنى روشن و تيزبين به او بخشيده است، كه در هر كارى جوانب آن را مى سنجد، و آن گاه اقدام مى كند و در برخورد با حوادثِ سخت، دستِ نيرومندى دارد و در هنر جنگاورى بصير و به سربندهاى كارها، آگاه است. و بالاتر اين كه، خداوند او را برگزيده است و بر شما پادشاه كرده است. و روشن است كه او مصالح شما را از خودتان نيكوتر مى داند. و افزون بر اين ها، خداى مالك الملك، مُلك خويش را به هر كه خواهد بخشد، و از هر كه خواهد باز ستاند.
بر اين اساس نمى سزد كه در برابر اراده و گزينش خداوند بايستيد و زبان به چون و چرا بگشاييد: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَـلـهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُو بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُو مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ).
قوم گفتند: هر گاه كه خداوند حكمى براند و فرمانى دهد، البته همه بايد در برابر فرمان خداوند تسليم شوند، اما در اين جا نشانى بايد، تا بدان وسيله فرمان خدا را بشناسيم. سموئيل گفت: خداوند بهانه جويى ها و دشمنى ها و سرسختى هاى شما را مى دانست. از اين رو، براى شما در پذيرش فرماندهى طالوت نشانى نهاده و آن، اين است كه از شهر بِدَر شويد و «صندوق عهد» را بنگريد كه فرشتگان آن را بر دوش مى كشند. و به طور قطع، مايه آرامش دل و آسايش خاطر شما در آن صندوق است: وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِى أَن
( صفحه 136 )
يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ هَـرُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَـلـِكَةُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ).
قوم، از شهر بِدَر شدند، صندوق عهد را با همان نشان و ويژگى كه سموئيل گفته بود، دريافتند. سپس دست بيعت به طالوت دادند و او را به پادشاهى برگزيدند. طالوت زمام كشور به دست گرفت و كارها را سامان داد و در فرماندهى و مُلْكدارى عزم و جزم و هوش و زيركى به كار برد، و قوم را گفت: تنها كسانى مى توانند در سپاه من درآيند كه خاطرشان از گرفتارى ها و فكرشان از آلودگى ها بدور باشد، پس هركه بنايى نيمه تمام، يا نامزدى در انتظار عروسى، يا انديشه سود و زيان و داد و ستد، در سر دارد، به لشگريان من نپيوندد.(1)
آن چه در اين داستان و تصويرِ آموزنده قرآنى مورد استناد است، پاره اى ويژگى هاست كه پيامبر بنى اسرائيل (سموئيل) با لحاظ آن ها در شخص طالوت، به فرمان خداوند، او را به پادشاهى برگزيده است.
شيعه بر اين باور است كه هدف از تشكيل حكومت و تاسيس يك جامعه مبتنى بر مضامين و مقولات دينى; يعنى قـرآن و سنت ـ گفتـار و رفتـار و تقرير شخـص معصوم ـ و سامـان دهى به نيـازهاى طبيعى آدميان براى دست يابى بـه كمـالى است كه خداوند براى آن ها منظور كرده; يعنى جوارِ قربِ ازلى است، به گونـه اى كه هيچ عـامل بـازدارنده اى آن ها را در اين سلوك انسانى، از وصول به مقـصود باز ندارد. و بالطّبـع چنـين حكومتى را حاكمى مى بايد كه:
اوّلاً: به مصالح و مفاسد آدميان آگاه باشد.
ثانياً: در سوق آدميان به جلب و جذب مصالح و دفع و طرد مفاسد، توانايى لازم را داشته باشد.
- 1. اين داستان قرآنى با اندكى تصرّف از قصص قرآن نوشته صدر بلاغى، برگرفته شده است.
( صفحه 137 )
و اين دو، در شخص طالوت، در اندازه لازم، وجود داشت: «وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ». از اين رو، پيامبر بنى اسرائيل (سموئيل) او را، به فرمان خداوند، بدين منصب الهى برگزيد. و با استنادِ اين گزينش به خداوند، از بنى اسرائيل خواست تا همگى، با همه توانايى ها و ساز و برگ ها كه داشتند، در سامان دهى كارها و دور ساختن دشمن و رهايى از چنگال او، ايشان را يارى دهند. إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَـلـهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُو بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ...).
و بديهى است كه خداوند فيض سلطنت و پادشاهى را، به هر كس كه خواهد مى دهد و از هر كس كه خواهد باز مى سِتاند. اما اين فيض بخشى و اين باز سِتانى، هرگز، بيهوده و گزاف و بى حكمت و بدون رعايت مصالح و مفاسد، نيست. بنابراين، «اصطفاء الهى» در گزينش طالوت براى پادشاهى و فرماندهى مبتنى بر حكمت و مصلحتى بوده كه خود، منظور كرده است: وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُو مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ).
شيعه با استناد به ضرورت همين ويژگى ها، در جانشينى پيامبر (صلى الله عليه وآله) و رهبرى امت در سمت و سويى كه پايانش قرب خداوند است، امامتِ امام على بن ابى طالب و ديگر امامان (عليهم السلام) را پذيرفته و سخت بدان پاى بند است. و اين پذيرش منطقى را، با استناد به براهين عقلى و نقلى و مقولات و مضامين قرآنى و سنّت نبوى ـ گفتار و رفتار و تقرير ايشان ـ كه در منابع حديثى شيعه و سنّى، به گونه اى سرشار، آمده است، اثبات مى كند. و براى همين بود، كه از همان روز رحلت پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) ، خلافتِ خليفه يكم و پس از او، خليفه دوم و سوم را، مردود دانست و به دنبال آن ها، خلافتِ خليفگانِ اموى و عباسى و... را نامشروع اعلام كرد.
و جالب اين كه، امير مؤمنان على (عليه السلام) خود نيز، در اثبات حقانيت خويش، به اين داستانِ درس آموزِ قرآنى، استدلال كرده است:
( صفحه 138 )
«فَاتَّقُوا اللهَ اَيُّهَا المُسْلِمُونَ وَ تَحَاثُّوا عَلَى جِهادِ مُعَاوِيَة القَاسِطِ النّاكِث، وَ اَصْحَابِهِ القَاسِطِينَ النَّاكِثِين. اِسْمَعُوا مَا اَتْلُو عَلَيْكُم مِنْ كِتَابِ اللهِ المُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّه المُرْسَلِ لِتَتَّعِظُوا; فَانَّه واللهِ اَبْلَغُ عِظَة لَكُم، فَانْتَفِعُوا بِمَواعِظِ اللهِ، وَازْدَجِروُا عَنْ مَعَاصِي اللهِ، فَقَد وَعَظَكُم اللهُ بِغَيْرِكُم، فَقَالَ لِنَبيِّه (صلى الله عليه وآله) : أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَِ مِنم بَنِى إِسْرَ ءِيلَ مِنم بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا ْلِنَبِىّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَـتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَـتِلُوا ْ قَالُوا ْوَمَا لَنَآ أَلاَّ نُقَـتِلَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَـرِنَا وَأَبْنَآلـِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا ْإِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمُم بِالظَّــلِمِينَ (البقرة:246)
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا ْأَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَـلـهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُو بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُو مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ). اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ لَكُم فِي هَذِهِ الآيَاتِ عِبْرَةً، لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ جَعَلَ الْخِلافَةَ وَ الأِمْرَةَ مِنْ بَعْدِ الاَنْبِياءَ فِي اَعْقَابِهِم، وَ اَنَّهُ فَضَّلَ طَالُوتَ وَ قَدَّمَهُ عَلَى الْجَمَاعَةَ بِاصْطِفَائِهِ اِيَّاهُ وَ زِيَادَةِ بَسْطَة فِي العِلْمِ وَ الجِسْمِ، فَهَلْ تَجِدُونَ اللهَ اصْطَفَى بَني اُميَّةَ عَلَى بَني هَاشِمَ وَ زَادَ مُعَاوِيَةَ عَلَيَّ بَسْطَة فِي الْعِلمِ وَ الْجِسْمِ.(1)
پس اى مردم! از خدا بترسيد و يكديگر را براى جهاد با معاويه بيداد گرِ پيمان شكن، و ياورانِ بيدادگرِ پيمان شكنش، بر انگيزيد. بشنويد، آن چه از كتابِ فرود آمده بر پيامبر فرستاده شده اش، بر شما مى خوانم! تا پند گيريد. همانا ـ به خدا سوگند ـ براى شما كتاب
( صفحه 139 )
خدا، رساترين موعظه است. پس از اندرزهاى خداوند سود بريد و از گناهان و نافرمانى خداوند، خود را باز داريد. خداوند شما را با سرگذشت ديگران /1 اندرز داده و به پيامبرش فرمود: «آيا ننگريستى به آن گروه از فرزندان اسرائيل پس از موسى كه به پيامبر خود گفتند: براى ما پادشاهى برانگيز تا در راه خدا كار زار كنيم؟ گفت: آيا احتمال مى دهيد كه اگر كارزار بر شما نوشته شود كارزار كنيد؟ گفتند: ما را چيست كه در راه خدا كارزار نكنيم و حال آنكه از خان مان و فرزندان مان بيرون رانده شده ايم؟ و چون كارزار بر آن ها نوشته شد جز اندكى پشت كردند، و خداوند به ستمكاران داناست، و پيامبرشان به آن ها گفت: خداوند طالوت را به پادشاهى شما بر انگيخت. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهى باشد و ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و او را گشايشى از مال نداده اند. گفت: خدا او را بر شما برگزيده است و در دانش و تن، فزونى و فراخى داده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر كه بخواهد دهد و خدا فراخى بخش و داناست». اى مردم، در اين آيات براى شما، اندرزهاى درس آموز است، تا بدانيد كه خداوند خلافت و فرمانروايى پس از پيامبران را، در نسل هاى آنان قرار داده است. و طالوت را به خاطر فزونى و فراخى در دانش و تن، بر بنى اسرائيل برترى داده و او را به رهبرى برگزيده است. آيا مى پنداريد خداوند بنى اميه را بر بنى هاشم برترى داده و برگزيده است؟ و معاويه را فزونى و فراخى در دانش و تن بخشيده و او را بر من برترى داده است؟!