جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 236 )

ناگهانى خود به حاجيان اعلام كرد كه پيش از اتمامِ حجّ، ناگزير از بيرون شدن است، چرا كه در سرزمين مكّه و حرم، با اين كه نبايد خونى در آنجا ريخته شود، امام (عليه السلام) از دست مأموران حكومت اموى در امان نبود،(1) و مى خواست با اين اقدامِ به ظاهر نابهنگامِ خود، پرده از چهره كريه حكومت اموى بردارد. اگر چه روشن نيست كه امام (عليه السلام) از همان آغاز براى حجّ، مُحرم شده باشد; بلكه از بررسى روايات و همين طور، از تاريخ طبرى، برمى آيد كه او از پيش براى انجام مناسك عمره مُحرم شده بود. و در حقيقت از همان آغاز قصدِ آن داشت، كه مناسك عمره را به جاى آورد و از مكّه به سوى عراق بيرون برود.

فرضى ديگر

اگر بپذيريم كه امام (عليه السلام) بخش پايانى خطابه اش: «مَنْ كَانَ بَاذِلا فِينَا مُهْجَتَهُ» را در كربلا و در لحظه هاى محاصره دشمن ايراد كرده است; يعنى ادّعاى نويسنده

  • 1. در اسلام حرم خداى حرمتى دارد. آن جا در حقيقت بستى است براى هر موجودى زنده و دژى است براى حفظ حيات در زمين. بايد حيات زندگان در آن جا محفوظ بماند. كسى حق ندارد در حرم، موجود زنده اى را نابود كند صيد حرم، حرام است. كندن درختان حرم جايز نيست. نبايد خونى ريخته شود، انسانى كشته گردد. نبايد آزادى كسى در آن جا سلب شود. و كسى حق ندارد همراه خود سلاح بردارد. و امّا مزدوران يزيد دستور يافتند تحت رهبرى والى مكّه، در ايّام حجّ، پسر پيامبر را در حالى كه جامه احرام بر تن دارد و سلاحى در دستش نيست، دستگير ساخته و يا ترور كنند. حكومت خام و بى تدبير يزيد ديگر نتوانست زنده بودن حسين (عليه السلام) را در حرم خداى تحمل كند و تصميم به هتك خانه خداى و بى حرمتى گرفت و به گمان خود خواست كار را يك سره و خود را از سوى حسين (عليه السلام) آسوده خاطر گرداند. امام حسين (عليه السلام) مى توانست در مكه بماند و از خود دفاع كند و پيروز شود; چون قدرت امام حسين (عليه السلام) در خانه خدا از قدرت يزيد بيش تر بود، ولى از دفاع كناره جست. چرا كه دفاع امنيت خانه خدا را برهم مى زد. آن جا خانه امن و آرامش بود. آن جا خانه صلح بود. آن جا خانه حفظ حيات زندگان بود. نابودكردن حيات موجودى زنده، حرمت خانه خدا را مى برد. و حسين (عليه السلام) برترين كسى بود كه حرمت آن جا را نگاه مى داشت.
( صفحه 237 )

شهيد جاويد را درست انگاريم، ولى استناد به «كَاَنّي بِاَوْصَالي...» كه حاكى از آگاهى امام (عليه السلام) از شهادت است، به استحكام خود باقى است. و اساساً به لحاظِ شيوه گفتارى، صحيح نيست كه امام (عليه السلام) آن گاه كه در محاصره است و به گفته نويسنده: «اكنون مى داند كه كشته خواهد شد» بگويد: «مى بينم كه گرگ هاى بيابان ها ميان «نواويس و كربلا» بند بندِ مرا از هم جدا كرده و...»

نتيجه اين كه، ايرادِ خطبه «خُطّ الموت» در روز هشتم ذى الحجّه و به هنگام بيرون شدن از مكّه به سوى عراق، حكايت صريح از آگاهى امام (عليه السلام) از شهادت است.(1)

6. على بن الحسين (عليه السلام) فرمود:

خَرَجْنَا مَعَ الحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَمَا نَزَلَ مَنْزِلا وَ لا ارْتَحَلَ مِنْهُ إلاّ ذَكَرَ يَحْيَى بنَ زَكَريَّا وَقَتْلَه، وَقَالَ يَوْماً: «ومِنْ هُوَ انِ الدّنْيَا عَلَى اللهِ

  • 1. عن أبي عبد الله (عليه السلام) : «اَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُل خَرَجَ فِي اَشهُرِ الْحَجِّ مُعْتَمِراً ثَمَّ خَرَجَ اِلى بِلادِهِ؟ قالَ لابَأسَ، وَاِنْ حَجَّ مِنْ عامِهِ ذلِكَ وَاَفْرَدَ الْحَجَّ فَلَيْسَ عَلَيْهِ دَمٌ، وَإِنَّ الْحُسَيْنَ بنَ عَلِي (عليه السلام) خَرَجَ يَوْمَ الْتَّرْوِيَةِ اِلَى الْعِراقِ وَكَانَ مُعْتَمِراً (وسائل الشيعه، ج14، ص310). در حديث ديگر آمده است: وَقَدْ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) فِي ذِي الْحَجَّةِ ثُمَّ راحَ يَوْمَ الْتَّرْوِيَةِ اِلَى الْعِراقِ وَالنَّاسُ يَرُوحُونَ اِلَى مِنى، وَلا بَاسَ بِالْعُمْرَةِ فِي ذِى الْحَجَّةِ لِمَنْ لايُرِيدُ الْحَجَّ (همان، ص311)، طبرى در تاريخ خود به نقل از ابو مخنف آورده است: طافَ الْحُسَيْنُ بِالْبَيْتِ وَبَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ، وَقَصَّ مِنْ شَعْرِهِ وَحَلَّ مِنْ عُمْرَتِهِ، ثُمَّ تَوَجَّهَ نَحْوَ الْكُوفَةِ (ج3، ص295) و امّا از نقل شيخ مفيد در ارشاد، ج2، ص67 طافَ بِالْبَيْتِ وَسَعى بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ وَاَحَلَّ مِنْ اِحْرامِهِ وَجَعَلَها عُمْرَةً; لاَِنَّهُ لَمْ يَتَمَكَّنْ مِنْ تَمامِ الْحَجِّ مَخافَةَ اَنْ يُقْبِضَ عَلَيْهِ بِمَكَّةَ». از اين تعبير برمى آيد كه امام (عليه السلام) در آغاز براى حج محرم شده بود سپس آن را به احرام عمره تبديل كرده است. ولى اين نقل را اعتبارى نيست; چرا كه با روايات ياد شده در اين باب، معارض است. بنابراين احرام امام، از همان آغاز، احرام عمره بوده است. و اين با هدف والايى كه امام (عليه السلام) در اين حركت داشت سازگار بود; چرا كه حكومت جبّار و بى تدبير اموى بر آن بود كه امام (عليه السلام) را در حرم خداى ترور و حرمت حرم را نيز هتك كند. و امّا امام (عليه السلام) با اين شيوه عمل، يعنى بيرون شدن از مكّه، در موسم حجّ، افزون بر اين كه اين طرح خائنانه را نقش بر آب كرد، حاجيان را از آن هدف والايى كه در پيش رو داشت، آگاه ساخت.
( صفحه 238 )

اَنَّ رَأسَ يَحْيى بنِ زَكَريَّا اُهْدِيَ اِلى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَني اِسْرَائيلَ.(1)

با حسين (عليه السلام) از مكّه بيرون شديم. در حالى كه در هيچ منزل گاهى فرود نيامديم و از هيچ منزل گاهى كوچ نكرديم، جز آن كه از يحيى بن زكريّا و كشته شدن او ياد كرد (در درازى راه بارها از يحيى و كشته شدن او ياد كرد) و در يكى از اين روزها كه در راه بوديم فرمود: «از خوارمايگى دنيا نزد خداوند همين بس كه سر يحيى را براى ظالمى از ظالمان بنى اسرائيل هديه بردند».

ياد كردِ همواره امام (عليه السلام) از شهادت يحيى و داستانِ هديه بردنِ سر او، حكايت شهادت او و داستان سرِ مطهّر خودِ آن حضرت است كه بر سر نى، ديار به ديار، برده شد و به وسيله يزيد مورد اهانت قرارگرفت.

امام (عليه السلام) از آن جا كه نمى خواست به گونه صريح از شهادت خود سخن بگويد و موجبات آزردگى خاطر خاندانش را فراهم آوَرَد، با يادآورىِ خاطرات تلخ و جانكاه اولياى بزرگ خداوند، ذهن و دل اهل بيت (عليه السلام) خود را براى رويارويى با يك پديده عظيم و مصيبت بزرگ (شهادت خود و يارانش) آماده مى كرد. از
همين رو، در درازاى راه مكّه به عراق آرام آرام، از جنايت هولناك خاندان ابوسفيان پرده بر مى افكند، تا تحمّل بار گرانِ شهادتِ آن حضرت و اسارتِ خاندانش را براى آنان، آسان و هموار سازد. و روشن است كه اگر امام (عليه السلام) به اميد پيروزى ظاهرى بر دشمن و تأسيس حكومتِ دل خواه خود; يعنى حكومتى مبتنى بر آموزه هاى ناب اسلام به سوى كوفه ره مى سپرد، مى بايست از حماسه آفرينى هاى سربازان اسلام، در حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله) و در حضور امير مؤمنان (عليه السلام) سخن بگويد، تا روح شهامت و دلاورى و ايمان و فداكارى را در ياران خود

  • 1. ارشاد مفيد، ج2، ص132.
( صفحه 239 )

تقويت كند.

و امّا او بر اساسِ «خلاف آمدِ عادت» از خوارمايگى و بى ارجى دنيا سخن مى گفت و سرودِ زيبايى و دل ربايى «مرگ» را مى سرود، و از دل سپردن به قضاى الهى و اين كه «هر چه پيش آيد خوش آيد» زمزمه مى كرد. و چون همه اين ها را خواست خداوند مى دانست با آغوش باز از آن ها استقبال مى كرد. و براى اصحاب و يارانش نيز، شيرين و دل پسند بود.

آيا كسى كه در انديشه تأسيس حكومت به پيش مى رود، سربازان و همراهان خود را، با يادكردِ خاطرات تلخ و پيش آمدهاى ناخوشايند اولياى پيشين، اندوهگين مى سازد و غبارِ غم بر دلِ شان مى نشاند؟ در حالى كه اقتضاىِ اميدِ به پيروزى ظاهرى، آن بود كه از فرزندانِ «طُلَقا» و شكستِ ذلّت بارِ خاندانِ ابوسفيان و از جهاد و حماسه هاى مجاهدانِ «بدر» و «احد» و از پيروزى شگفتِ فاتحانِ مكّه و آزاد سازى كعبه ـ مَعْبَدِ توحيد ـ از چنگال صناديدِ شرك و كفر بگويد، نه اين كه از شهادت يحيى پيامبر و از خوارمايگى «دنيا و پستى اربابِ بى مروّت آن»، ياد كند. آرى، امام (عليه السلام) با اين روش، ذهن و دل فرزندان و ياران خود را براى شهادت و از پسِ آن، براى اسارت آماده مى كرد.

7 ـ تلاوتِ آيه «استرجاع»

عقبة بن سمعان گويد: پاسى از شب گذشته بود كه حسين (عليه السلام) فرمان حركت داد. يارانِ خود را فرمود: آب برداريد، فرمان او، اطاعت شد. و كاروان در تاريكى شب از قصر «بنى مقاتل» به راه افتاد. ديرى نگذشت كه حسين (عليه السلام) را ديدگان بر هم آمد و هم چنان كه سوار بود به خواب رفت و به زودى ديدگانش باز گرديد و آيه استرجاع: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ)،(1) ما از آن خداونديم و

  • 1. بر زبان آوردن ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ ) در مصيبت ها و در يادآورى مرگ: ( الَّذِينَ إِذَآ أَصَـبَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا ْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ ) ، (بقره، آيه 156).
( صفحه 240 )

به سوى او باز مى گرديم» را سه بار بخواند. و همين طور آيه ستايش «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العَالَمِينَ، سپاس و ستايش خداوند، پروردگار جهانيان راست» سه بار تكرار كرد. پسر بزرگش على، سبب اين تلاوت را پرسيد، امام حسين (عليه السلام) پاسخ داد:

يا بُنَيَّ اِنِّي خَفَقْتُ بِرَأسي خَفْقَةً، فَعَنَّ لِي فَارِسٌ عَلى فَرَس فَقَالَ: اَلْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَالْمَنَايَا تَسْرِي اِلَيْهِمْ، فَعَلِمْتُ اَنَّهَا اَنْفُسنَا نُعِيَتْ اِلَينَا.(1)

اى فرزند نازنينم! خوابيده بودم سوارى را در خواب ديدم كه مى رفت و مى گفت: «اين كاروان مى رود و مرگ در پى آن مى دود»، دانستم كه مقصود ماييم و اين قاصدِ مرگ ماست.

هدف امام در بازگوكردنِ خواب خود اين بود كه همراهان و فرزندان خود را براى شهادت آماده كند. براى همين، فرزندش على اكبر (عليه السلام) گفت: پدر، الهى بد نبينى مگر ما برحق نيستيم؟ امام حسين (عليه السلام) فرمود به خدا كه ما برحق هستيم. على گفت پس ما از مرگ هراس نداريم و به راهِ حق جان مى دهيم; «يَا اَبَتِ اِذاً لانُبَالي نَمُوتُ مُحِقِّينَ». امام حسين (عليه السلام) در حق فرزندش دعا كرده و گفت خداى به تو پاداش دهد بهترين پاداشى كه پدرى به پسرش بدهد.

8 ـ و به همين سان در برخورد با «حرّ» و لشگريانش فرمود:

فَاِنّي لا اَرَىَ الْمَوْتَ إلاّ سَعَادَةً، وَلا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إلاّ بَرَماً.(2)

  • 1. تاريخ طبرى، ج3، ص309.
  • 2. امام (عليه السلام) در رويارويى با «حرّ» به وضوح مى دانست كه او اجازه بازگشت وى به سوى حجاز را نخواهد داد. او مأمور بود تا در صورتى كه نتواند امام (عليه السلام) را دستگير كند و به نزد عبيدالله بن زياد ببرد، بدون جنگ با آن حضرت، با محاصره و مراقبت دائمى از امام (عليه السلام) آن حضرت را تا زمانى كه سپاه كوفه از راه رسند، تحت نظر قرار دهد و مانع از آن گردد، تا نقشه نهايى يزيد و عبيدالله به اجرا در نيايد. پس به همين دليل نيز در سخنان خويش با حرّ و كوفيانِ همراهش تاكيد كرد، كه اگر كوفيان هم چنان بر بيعت خود پايدارند وى آماده است تا در كنار آنان قرار گيرد و در صورتى كه آنان بيعت خويش را شكسته اند خواستار مراجعت به سوى حجاز است.
  • امام (عليه السلام) با طرح دو پيشنهاد در واقع از يك سو، پايبندى خويش بر دعوت كوفيان و آمادگى خويش براى قرار گرفتن در كنار آنان، جهت بر انداختن قدرت امويان را اعلام مى داشت و بر آن بود تا با اين اعلام آمادگى و تمايل بر رساندن خود به سوى كسانى كه بيعت خويش با آن حضرت را شكسته بودند، آخرين بهانه ها را از كوفيانى كه شخصيت آنان با «تَذَبْذُبْ، دورويى» عجين شده بود بگيرد; چرا كه اگر امام در چنين شرايطى به سادگى و سهولت امكان بازگشت پيدا مى كرد، كوفيان مدّعى مى شدند كه آنان هم چنان بر عهد و بيعت خود وفادار بودند و عليرغم تسلط ابن زياد انتظار مى كشيدند، تا با رسيدن امام (عليه السلام) به كوفه، به يارى وى قيام كنند. و از سوى ديگر، با طرح پيشنهاد بعدى مبنى بر آمادگى خود براى بازگشت به حجاز، راه بهانه جويى قاتلان خود و يارانش را نيز مسدود كند، تا آنان پس از پديد آوردن فاجعه كربلا و شهادت فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و همراهانش نتوانند مدّعى گردند كه به دليل اصرار حسين بن على (عليه السلام) بر طغيان و سركشى چاره اى جز بستن راه او به سوى كوفه و كشتن وى نداشتند. چون حرّ هيچ كدام از دو پيشنهاد امام حسين (عليه السلام) را نپذيرفت. سرانجام امام (عليه السلام) و حرّ، چنين توافق كردند كه راهى را براى حركت پيش گيرند، كه نه به كوفه و نه به حجاز، ختم شود. حرّ در اين حال، هم چنان منتظر رسيدن پيك كوفه و دريافت وظيفه خويش در مقابل امام حسين (عليه السلام) بود. به روايت ابومخنف از عقبة بن ابى العيزار، پيش از حركت كاروان در حالى كه سپاه هزار نفرى حرّ بن يزيد رياحى نيز در اطراف كاروان بودند، امام خطبه اى را خواند كه مضامين آن هم دلالتى آشكار بر آگاهى امام (عليه السلام) از آينده خود و يارانش دارد، و هم مبيّن شالوده و مبانى نهضت حسينى است. امام حسين (عليه السلام) فرمود:
  • اى مردم! رسول خدا فرمود: «كسى كه ستمكارى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده، عهد و پيمان الهى را شكسته و با سنّت پيامبر مخالفت كرده و با بندگان خدا با ستم و گناه رفتار مى كند، با زبان بر وى نتازد و با رفتار و كردار به مبارزه اش نپردازد، شايسته است كه خداى با همان ظالم محشورش گرداند». بنى اميّه اطاعت شيطان را مى كنند و با اطاعت رحمان سروكارى ندارند آشكارا فساد مى كنند. مرزهاى حق و عدالت را شكسته و مال مردم را برده اند و خورده اند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده اند. و شايسته ترين كس براى جهاد و نبرد با آن ها من هستم بايد با گفتار و رفتار به مبارزه پردازم. نامه هاى شما به من رسيد. فرستاده هاى شما به من خبر دادند كه با من بيعت كرده و پيمان بسته ايد كه مرا تسليم دشمن نكنيد و از يارى من دريغ نورزيد. اگر پابند بدين عهد و پيمان شويد رستگار خواهيد بود. من حسين هستم، پسر على هستم، فرزند فاطمه. خداى مرا امام، رهبر و پيشوا قرار داده است. و شما اگر پيمان خود را شكستيد و از بيعت من دور شديد و خيانت كرديد تازگى ندارد با پدرم، برادرم و با پسر عمويم مسلم نيز، چنين كرديد. تازگى ندارد. غافل كسى است كه به شما مردم كوفه اعتماد كند. شما خودتان را با دست خود بدبخت ساختيد و سعادت خود را از دست داديد. آن كس كه بيعت خود را با خدايش بشكند. خودش را شكسته است چون خداى از همه كس بى نياز است. وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، (تاريخ طبرى، ج3، ص307).
  • عقبة بن العيزار، به روايت ديگر آورده است كه چون امام (عليه السلام) به «ذي حَسم» رسيد پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: بر ما حوادثى رخ داده است كه بر همه آشكار است و از كسى چيزى پنهان نيست. به راستى اين دنيا سخت دگرگونه و ناآشنا شده و خيرش از آن رخت بربسته و از آن جز رطوبتى اندك، چون نمى كه ته ظرفى مانده و جز زندگانى پستى، چون چريدنى وبال آورده است. چندان كه مؤمن را سزد كه به استقبال مرگ و ديدار خدا سخت راغب باشد. من مرگ را به جز خوش بختى و زندگى با ستم گران را جز ستوه و بدبختى نمى دانم (همان و تحف العقول ص245). براى توضيح بيشتر به نهضت امام حسين (عليه السلام) و قيام كربلا، رجوع كنيد.