جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 245 )

اجابت مى كرد و خطرِشان را، از آن ها دور مى ساخت. و در اين صورت زمان سركشى شان به پايان مى رسيد و قدرت شان به زودى تباه مى شد; زودتر از بريدن يك گلوبند واز هم گسيختن دانه هاى آن. اى حمران ! اين پيش آمدهاى ناخوشايند به سبب گناهى كه مرتكب شده باشند يا كيفر گناهى كه با آن خدا را معصيت كرده باشند، نبود; بلكه براى دست يابى به منزلت و كرامتى بود از جانب خداوند، كه خداوند خود خواسته بود بدين وسيله بدان دست يابند. اى حمران ! مباد كه درباره آن اولياى الهى راه هاىِ باطل بر تو چيره شوند و تو را از راهِ حق بدر برند.

در اين حديث شريف كه به لحاظ استنادِ آن به امام محمّد باقر (عليه السلام) از اعتبار درخورى برخوردار است(1) نكته هايى است كه لازم است به آنها اشاره شود:

1. ولايت و سرپرستى امامان معصوم (اهل بيت (عليهم السلام) ) در رديفِ ولايت و سرپرستى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است.

2. اطاعت آنان به سان اطاعت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده خداوند و يك فريضه دينى است.(2)

3. راز اطاعتِ بى قيد و شرط، از آن ها، انتساب شان به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نيست; بلكه شايستگى ذاتى و آگاهى وسيع آن ها از آموزه هاى وحى و آگاهى كامل آن ها

  • 1. علاّمه مجلسى (رحمه الله) استناداين حديث رامعتبر دانسته است، (مرات العقول، ج3، ص131).
  • 2. اين نكته اشاره شده است به آيه: ( يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ْأَطِيعُوا ْاللَّهَ وَأَطِيعُوا ْالرَّسُولَ وَأُو ْ لِى الاَْمْرِ مِنكُمْ ) اى مؤمنان خداى را فرمان بريد و پيامبر و صاحبان امر را» (نساء، آيه 59). در اين كه اولواالامر چه كسانى اند از اهل سنّت، برخى آنان را اميران و برخى خلفاى چهارگانه و بعضى علما گفته اند. و امّا دانشمندان شيعه با استنادِ به برهان و بنابر رواياتى كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دارند و در اين نوشتار در ذيل بحث از «اُولوُا الاَمْر» به پاره اى از آنها اشاره شده است; ايشان را امامان معصوم (عليهم السلام) از اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى دانند.
( صفحه 246 )

از حوادث واقعه و پسامدهاى آن است. و البته اين آگاهى و بصيرت آن ها، اگر چه از طريق پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، ولى از سوى خداوند است.(1)

4. قيام اميرمؤمنان و همين طور قيام دو فرزند بزرگوارش حسن و حسين و به همين سان سكوت و خاموشى هريك از امامان از اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و موضع گيرى هاى آن ها در برابر خليفگان اموى و مروانى و عباسى، محاسبه شده و به عنوان يك وظيفه الهى و تكليف دينى بوده است، كه با آگاهى كامل از پسامدهاى خوش و ناخوشِ آن انجام گرفته است.

5. آن چه در دوره هاى امامتِ آن ها رخ داد از حوادث تلخ و شيرين، جنگ و صلح، سكوت و فرياد، همه و همه، بر مبناى تقدير و قضاء حتمى خداوند بوده است، كه آن بزرگواران آگاهانه و به اختيارِ خود، و نه به جبر و اضطرار، پذيرفته بودند; چرا كه همه آن رخ دادها در سمت و سوى مصالح اسلام و دستاوردهاى بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و تعالى امت اسلام بوده است.(2)

6. امام حسين (عليه السلام) از پيشوايان «مُفْتَرَضُ الطَّاعَة» و برخوردار از دانش وسيع، نسبت به آموزنده هاى وحى و آگاه از حوادث واقعه است. از اين رو، مانند ديگرِ پيشوايانِ معصوم، قيام او در برابر حكومت اموى، قيامى آگاهانه و با انتخاب خود او بوده است. و با اين كه مى دانست در اين قيام كشته خواهد شد، با يارانى

  • 1. پيامبر (صلى الله عليه وآله) به علي بن ابى طالب (عليه السلام) فرمود: «إنّكَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ، وَتَرى ما أَرى إلاّ اَنَّكَ لَسْتَ بِنَبيّ; تو مى شنوى آن چه را من مى شنوم و مى بينى آن چه من مى بينم جز اين كه تو پيامبر نيستى»، (نهج البلاغه، خطبه 192).
  • 2. امام امير مومنان على (عليه السلام) در نامه اى به مردم مصر نوشت: «اِنِّي وَاللهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ واحِداً وَهُمْ طِلاعُ الأَرْضِ كُلِّها ما بالَيْتُ وَلا اِسْتَوْحَشْتُ، وَإِنِّي مِنْ ضَلالِهِمُ الَّذي هُمْ فِيهِ وَالهُدىَ الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلى بَصِيرةً مِنْ نَفْسِى وَيَقِين مِنْ رَبّي; به خدا سوگند، اگر تنها آنان را مى ديدم و آنان زمين را پر مى كردند نه باك داشتم و نه مى هراسيدم كه من بر گمراهى آنان و رستگارى خود نيك آگاهم و با يقين از جانب پروردگار همراه»، (نهج البلاغه، نامه 62).
( صفحه 247 )

اندك، در برابر يزيديان، بپا خاست و شهادت را، كه تنها راه نجات اسلام بود، پذيرفت و در برابر خواست خداوند، كه شهادت او و يارانش و اسارتِ اهل بيت او بود، سر تسليم فرود آورد.

2. امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمود:

اِنَّ الحُسَيْنَ (عليه السلام) خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِيَوم، فَشَيَّعَهُ عَبْدُاللهِ بنِ الزُّبَيْرْ فَقَالَ: يَا اَبَا عَبْدِاللهِ لَقَدْ حَضَرَ الْحَجُّ وَتَدَعُهُ وَتَأتِي الْعَرَاقَ؟ فَقَالَ: يَا ابنَ الزُّبَيْر لاََنْ اُدْفَنَ بِشَاطِىء الْفُرَاتِ اَحَبُّ اِلَيَّ مِنْ اَنْ اُدْفَنَ بِفنَاءِ الْكَعْبَةِ.(1)

امام حسين (عليه السلام) روز پيش از ترويه، روز هفتم ذى حجّة، از مكّه بيرون شد و عبدالله فرزند زبير چند گامى همراه او رفت (او را بدرقه كرد). سپس به آن حضرت عرض كرد: اى اباعبدالله! موسم حجّ فرارسيده آيا آن را وامى گذارى و به سوى عراق مى روى؟ فرمود: اى پسر زبير! از اين كه در كناره فرات (ساحل فرات) دفن بشوم دوست تر دارم تا در آستانه كعبه.

ابو سعيد عقيصا گويد: شنيدم عبدالله زبير با حسين بن على (عليه السلام) خلوت كرده و با او نشستى طولانى داشته است. گويد: سپس، حسين بن على (عليه السلام) رو به آن ها(جمعى كه در آن جا بودند) كرده، فرمود:

اِنَّ هذا يَقُولُ لِي: كُنْ حَماماً مِنْ حَمامِ الحَرَم، وَلاََنْ اُقْتَلُ وَبَيْنِي وَبَيْنَ الْحَرَم بَاعٌ اَحَبُّ اِلَيَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ وَبَيْنِي وَبَيْنَهُ شِبْرٌ، وَلاََنْ اُقْتَلَ بِالطَّفِ اَحَبُّ اِليَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ بِالحَرَمِ.(2)

  • 1. كامل الزيارات، ص73، الباب الثالث و العشرون، ح6; بحار الانوار، ج45، ص86، ح18.
  • 2. همان، ص72.
( صفحه 248 )

اين (عبدالله بن زبير) به من مى گويد: كبوترى از كبوتران حرم باش; يعنى معتكف خانه خدا باش و از مكّه بيرون مرو; در حالى كه اگر در فاصله يك زراع از حرم كشته شوم، دوست تر دارم تا در فاصله يك وجب. و اگر در سرزمين طف كشته شوم، دوست تر دارم از اين كه در حرم كشته شوم.

پرسش پر شگفتِ عبدالله فرزند زبير، حاكى از آن است كه او نيز، دست كم، احتمال ترورِ امام (عليه السلام) را در كنار كعبه داده است و امّا امام (عليه السلام) در پاسخ او فرمود: احتمال ترور نه; بلكه قطع به ترور دارم. از اين رو، دوست دارم كه در كناره فرات كشته شوم، تا حرمت حرم با ترورِ من، هتك نشود.

3. امام باقر (عليه السلام) فرمود:

كَتَبَ الحُسَينُ بنُ عَلِيّ مِنْ مَكَّةَ اِلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِىّ: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مِنَ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ اِلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ وَمَنْ قِبَلُهُ مِنْ بَنِي هاشِمَ، أَمّا بَعدُ فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اسْتُشْهِدَ، وَمَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِكِ الفَتْحَ، وَالسَّلامُ.(1)

حسين بن على (عليه السلام) از مكّه به محمّد بن على (محمّد حنفيه) نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان، نامه اى است از حسين بن على به محمّد بن على و بنى هاشم كه با او هستند، هر كس با من آيد شهادت يابد (شهيد شود) و آن كه با من نيايد به پيروزى نخواهد رسيد. والسلام.

  • 1. همان، ص76; بحار الانوار، ج45، ص87. مايه شگفتى است، كه بنى هاشم با آن كه شمارشان كم نبود به جز تنى چند از دودمان ابوطالب با وى همراه نشدند! چرا؟ آيا مى دانستند كه سفر حسين (عليه السلام) راه شهادت است نه راه حكومت؟ آيا مى دانستند كه حسين (عليه السلام) كشته مى شود و آن ها به طمع دنيا و آرزوى دولت از آن حضرت كناره گيرى مى كردند؟ هر چند آرزو را به گور بردند.
( صفحه 249 )

«اُسْتُشْهِدَ - در شكل مجهول آن ـ به معناىِ در راه خداوند كشته شد. و «اِسْتَشْهَدَ» - در شكل معلوم آن - خواست تا در راه خداوند يا امرى ضرورى كشته شود. بنابراين آن گونه كه نويسنده شهيد جاويد معنا كرده; يعنى «در معرض شهادت قرار گرفتن» صحيح نيست; چرا كه:

أوّلا: خلاف ظاهرِ معناى آن است.

ثانياً: هيچ دليلى براى آن نيست.

افزون بر اين، احتمال شهادت، نيازى به خبر دادن امام ندارد; زيرا احتمال شهادت، امرى است كه در ذهن هركس جز امام معصوم نيز، راه مى يابد و جالب اين كه هيچ كس جز نويسنده محترم چنين معناى بى ربطى را احتمال نداده است.

بنابراين «اُسْتُشْهِدَ» ـ در شكل مجهول آن ـ با سبك و سياق عبارت و شرائط آن روزهايى كه امام (عليه السلام) اين پيام را به بنى هاشم داده سازگارتر است. و استنادِ نويسنده به زنده بودن عدّه اى از آن ها، كه در كربلا با كاروان شهيدان بوده اند، براى ترجيح معناى دوّم; يعنى «در معرض شهادت قرار گرفتن» با اين كه، به لحاظ تاريخى قطعى نيست، در تعارض با سخن امام است كه فرمود: «هر كس با من آيد شهيد شود و آن كه با من نيايد به پيروزى نخواهد رسيد». نمى باشد.

از جمله كسانى كه با كاروان شهيدان بوده اند امام على بن الحسين (عليه السلام) است و امّا مايه شگفتى اين كه نويسنده محترم، از ايشان ياد نكرده است. و از كسانى نام مى برد كه بودنِ شان در كربلا و همين طور، زنده ماندنِ شان در حادثه عاشورا، مورد اختلاف صاحبان مقاتل است.

نكته اين كه، در برخى نقل ها(1) به دنبالِ «مَنْ لَحِقَ بِي» كلمه «مِنْكُمْ» آمده

  • 1. نَفَس المَهموُم، ص164. مرحوم محدّث قمّى اين نامه را از محمّد بن يعقوب كلينى، از كتاب وسائل از حمزة بن حمران، نقل كرده است.