جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 262 )

( صفحه 263 )

( صفحه 264 )

نتايج و آثار شهادت امام حسين (عليه السلام)

معاويه در دوره حكومت خود بر شام (دوران خليفه دوّم و سوّم)، با تلاشى مُجِدّانه توانسته بود پايگاهى به ظاهر استوار، براى خويش فراهم آورد، و مردم آن سامان را با خود همراه و به بخشش هاى خود اميدوار سازد. از اين رو، مردم شام همه طرفدار و كمك كار او بودند. و بدين ترتيب، موقعيت او در جهان

( صفحه 265 )

اسلام بسى بالا گرفت و در ديگر اقطارِ قلمروِ اسلام، به اين كه از قريش است; يعنى از خاندان رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) و از صحابه اوست، شناخته شد، تا آنجا كه از بسيارى از مسلمانانِ با سابقه و صحابه مخلص مانندِ ابوذر، مقداد، عمّار، مشهورتر گشت. و بدين ترتيب، بار ديگر باندِ اموى رشد كرد و به نام «بنى هاشم» آشكارا عليه بنى هاشم، پنجه درافكند و در نهان نيز، دسيسه ها و توطئه هاى خود را عليه اسلام، تعقيب نمود. و در پايان حياتِ خسارت بار خويش، عليرغم تعهّدى كه در معاهده صلح با امام حسن (عليه السلام) سپرده بود، پسرش يزيد را به عنوان جانشين خود معرفى كرد.(1) يزيد كسى بود كه به لحاظِ روحى منافق و دوچهره و خيانت كار بود. شرم و آزرم را در وى راه نبود. سگ ها را جامه اى بافته مى پوشانيد و به هر سگى غلامى بخشيده بود، كه خدمتش كند. ميمون ها را دوست مى داشت و نگه دارى مى كرد.(2) معاويه با بيعت گرفتن از مردم براى يزيد، بزرگ ترين خيانت را درباره اسلام مرتكب شد. يزيد هيچ گونه اعتقادى به اسلام و نبوّت نداشت. و اين بى اعتقادى خود را آشكارا اعلام كرد. نبوّت و خلافت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را بازيچه و ساخته پرداخته بنى هاشم مى دانست. براى همين، در سروده اى گفت:

«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلْكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْىٌ نَزَلَ; خاندان هاشم با سلطنت بازى كردند و گرنه، نه خبرى از آسمان آمده و نه وحى اى نازل شده است».

  • 1. در مادّه دو، از قراردادِ صلح ميان امام مجتبى (عليه السلام) و معاويه، آمده است كه پس از معاويه حكومت متعلّق به حسن (عليه السلام) است و اگر براى او حادثه اى پيش آمد، متعلّق به حسين، و معاويه حقّ ندارد كسى را به جانشينى خود انتصاب كند، (صلح امام حسن، ص356).
  • 2. يزيد، ميمونى را نزد خود قرار داده و ابوقيس ناميده بود و ته مانده جام شرابش رابه وى مى نوشانيد. گاه وى را سوار بر گورخرى مى كرد و به مسابقه اسب دوانى اش مى فرستاد.
( صفحه 266 )

و او در اين بيت از سروده خود، نه تنها وحى را انكار كرده است; بلكه نبوّت
و خلافت را نيز، سلطنت دانسته است.(1) و همين بى اعتقادى بود كه
اين شيطان اموى را واداشت، تا با كشتن امام (عليه السلام) و اسارت «اهل بيت» او،
كينه هاى ننگين و پوشيده اموى را در رابطه با اسلام و خاندان محمّد (صلى الله عليه وآله)
آشكار كند. و روشن است كه اگر رسيدن به قدرت و سلطنت تنها هدف
بنى اميّه بود، با واقعه عاشورا، حسين (عليه السلام) به ظاهر، از سر راه اين هدف
برداشته شد، و يزيد به آن چه مى خواست نايل آمد. و امّا چرا از ادامه مظالم و جناياتش دست برنداشت و با قساوتى بى نظير و سخت بى باكانه، مُهيب ترين قتل عامى را كه از وحشى ها و جلاّدهاى تاريخ سراغ نداريم با مردمى بى پناه، مرتكب شد؟

حادثه كربلا و شهادت امام حسين (عليه السلام) از همان عصر عاشورا، به سود جبهه حق تمام شد و كفّه ترازو را به سود حق، سنگين كرد. و باندِ اُموى را
در رسيدن به آرزوى شومى كه در سر داشتند; يعنى محو اسلام و آثار نبوّت، ناكام گذاشت.(2)

  • 1. در شذرات الذهب، پس از نقل اين اشعار، آمده است: اگر استناد آن ها به يزيد صحيح باشد، بى ترديد، دليل بر «كفر» اوست، (ج1، ص69).
  • و همين طور، ابن جوزى، در تذكرة الخواص، پس از نقلِ آن ها، گويد: قاضى ابويعلى از احمد بن حنبل نقل كرده است كه اين اشعار در صورت صحّتِ استنادِ آنها به يزيد، دليل «فسق» اوست.
  • 2. حضرت زينب كبرى (عليها السلام) در سخنرانى خود در برابر يزيد و حاضران در مجلس او، فرمود:
  • «يزيد! آن چه حيله دارى به كار بَر و آن چه توانايى دارى، بكوش و از نيروى خود بهره گير; به خدا سوگند نخواهى توانست نام نيك ما را محو كنى و وحى و رسالت را نابود سازى».
  • از كلام آتشين بانوى بانوان برمى آيد كه يزيد و اساساً خاندان ابوسفيان بر سر آن بودند كه تا بساط وحى و نبوّت را برنچينند، از پاى ننشينند. و اين مهمّ ترين تاثير شهادت امام بود كه آن ها را در اين هدفِ پليدشان، ناكام كرد.