جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 48 )

سرِ جماعت است; و از گروه گرايى، بپرهيزيد كه تك روان بهره شيطانند; هم بدان سان كه گوسفندان بريده از رمه، بهره گرگهاى بيابان.

براى توضيح و تشريح اين نقش مهم و عملى امامِ برگزيده خداوند و تبيين جايگاهِ آن در معارف اسلامى، كه مهم ترين و محورى ترين نقشِ امامت است، بايد گفت:

يك، قرآن مجيد كه از صقع ربوبى فرود آمده است، كتاب زندگى و مايه طراوت و شادابى حيات مادى و معنوى انسان هاست:

يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ْاسْتَجِيبُوا ْلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ).(1)

اى مؤمنان /1 خداوند و پيامبر را هرگاه شما را به چيزى فراخوانند كه به شما زندگى مى بخشد، اجابت كنيد.

دو، از آنجا كه فهم و دركِ معارف دينى، پيش از عمل، ضرورى است; چرا كه فهمِ بى عمل، تباهى مى آورد، و عملِ صحيح و صالح بدون فهم و دركِ درست، محال و ناشدنى است; ناگزير، مسلمانان نيازمند فهم درست و درك صحيحِ مقصودِ از اين معارف اند.

سه، فهم ها و درك ها متفاوت آفريده شده است. و همين گونه گونى در آفرينش، اگر چه امرى طبيعى و موجب زيبايى و جمال آدميان و راز و رمزِ «نيكوترين ساختار» (أحسن تقويمِ) آن هاست; ليكن تفارق فهم ها در برخورد با كتاب الهى (قرآن) و سنّتِ نبوى، خود، دريافت هاى گوناگونى را به دنبال دارد، تا

  • 1. انفال، آيه 24.
( صفحه 49 )

آنجا كه بسيارى از دريافت ها، موجب تضادّ آراء و در بيش ترِ مواقع باعث رويارويى دانايان امّت با يكديگر است.

چهار، چون فهم ها «چنان كه افتد و دانى» همواره، مقدمه و زمينه ساز رفتارها و اقدام هاى آدمى است. و روشن است، كه اين تضادّ در فهم، پيروان اين كتاب آسمانى و راه و رسم آئين محمّدى را در حوزه عمل به تضادّ و درگيرى با يكديگر واداشته است. و بايد بپذيريم كه عاملِ عمده در جبهه گيرى هاى شيعه و سنّى و ديگر فرقه هاى اسلامى و نزاع هاى خونين كلامى، از همين تضادّ در فهم ها و برداشت هاى گوناگون، مايه گرفته و مى گيرد. اگر چه عامل عمده و ويرانگر، هواهاى نفسانى و هوس هاى شيطانى و تعصّب هاى جاهلانه عالمانِ بى تعهّد است، كه با «ترازوى دين، كالاى اندك دنيا را خريده اند»; آن ها كه محور براى گرداندن چرخ ستمگرى ها و پلى براى عبور به فساد و تباهى و نردبان گمراهىِ خلق و مبلّغ تباهكارى و رهنوردِ راه خطاى ديگرانند.

پنج، از سوى ديگر، مى بينيم كه اين درگيرى ها و رويارويى ها، چگونه در طول تاريخ اسلام، امّت اسلامى را پراكنده كرده و كامِ جانِ مصلحان و مسلمانان خيرانديش را آزرده است و چگونه مايه ذلّت و زبونى گشته و رَمَقْ و رنگ و بوى مسلمانى را از آنان گرفته است. همان بلايى كه خداوند، امّت محمّد (صلى الله عليه وآله) را از آن برحذر داشت:

وَأَطِيعُوا ْاللَّهَ وَرَسُولَهُو وَلاَ تَنَـزَعُوا ْفَتَفْشَلُوا ْوَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ).(1)

و از خداوند و پيامبرش فرمانبردارى كنيد و با يكديگر ستيزه و كشمكش نكنيد كه سست شويد و شكوهتان از ميان برود.

  • 1. همان، آيه 46.
( صفحه 50 )

ما شيعيان سخت بر اين باوريم، كه تأمّل و دقّت در امور پنجگانه ياد شده، نياز جامعه اسلامى را به فهمى معصوم و مصون از خطا و لغزش ـ در علم و عمل ـ حتمى مى نمايد، تا اين فهم معصوم همواره، معيارى باشد براى ارزيابى فهم هاى گوناگون، كه از سوى انديشمندان و دانايانِ دين، ارائه مى شود. و در پرتو اين معيارِ معصوم است، كه زمينه عزّت و بالندگى امّت اسلامى فراهم مى آيد. و نيز برآنيم، كه اين «فهم معصوم»، همان «فهم عِتْرَت» است، كه در سخن وزين و سنگينِ رسولِ گرامى اسلام، آمده است و محقّقانِ فنِّ حديث، آن را به عنوان «متواتر» ياد مى كنند و به جز على (عليه السلام) و ائمّه اهل بيت (عليهم السلام) و بزرگان علما و محدّثان و راويان متخصّص و معتبرِ شيعه، جمعى بى شمار از برادران اهل سنّت ـ كه همه از عالمان و حافظان بزرگ حديث و صاحبان كتاب هاى معتبرند ـ نقل كرده اند.(1)پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اِنِّي تَارِكٌ فِيكُم الثَقَلَيْنِ، مَا اِنْ تَمَسَّكتُم بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي وَهُمَا كِتَابُ اللهِ وَاَهْلُ بَيْتِي; عِترَتِي، لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الحَوْضَ، فَاتَّقُوا اللهَ كَيْفَ تَخْلُفُونِي؟.(2)

من در ميان شما دو چيز وزين و گرانسنگ مى گذارم. چنانچه به آن دو بگرويد (چنگ زنيد)، هرگز گمراه نمى شويد. آن دو، كتاب خدا و اهل بيت ـ عترت ـ من اند. هر يك از ديگرى جدا نخواهد شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند. پس از خداى بترسيد و اكنون خوب بنگريد كه پس از من /1 چگونه رفتار خواهيد كرد؟!

  • 1. نفحات الأزهار فى خلاصة عبقاتِ الانوار، ج1، ص3.
  • 2. مسند احمد، ج3، صص14 و 17.
( صفحه 51 )

در اين سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه به حقّ، عصاره آموزه هاى نبوى است، نكته هايى است سزاوارِ تأمّل و دقت; «نكته ها چون تيغِ پولادست تيز/ گر ندارى تو سپر، واپس گريز»:

1 ـ تعبير «اِنّى تَارِكٌ» بيانگر آن است كه كتاب خداوند (قرآن) و اهل بيت (عترت) ميراثِ پيامبراند كه از آن حضرت براى امّت برجاى مانده است; چرا كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) پدر روحانى اين امّت است. و خود به على (عليه السلام) فرمود: «اَنَا و أنْتَ اَبَوا هَذِهِ الاُمَّةِ».(1)

2 ـ درباره توضيح معناى «ثَقَل» مطالبى گفته شده است كه هر يك برخاسته از ديدگاهى ويژه، درباره كتاب و عترت است. ليكن مناسب ترين معناى آن «وزن» است كه با معناى لغوى آن نيز، سازگارتر است و به احتمال قوى، علّت به كارگيرى آن درباره اين دو حقيقت عظيم و جاودانه، براى آن است كه «كتاب خدا» و «عترت» دو تكيه گاه نيرومند و پايدار و دو ركن وثيق و ماندگارند، كه مسلمانان را از انحطاط و پراكندگى حفظ مى كنند، چنانچه از كاربردهاى متداوِل و رايج آن برمى آيد و مثلا مى گوييم: «سنگينى بار به دوش فلان شخص است» كه مقصود آن است كه آن شخص تكيه گاهِ آن است. بدين روى، در سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) تعبير «ثَقَل» آمده است; چرا كه وزن و سنگينى رسالت اسلام و حيات عزيزانه مسلمانان به كتاب خدا و عترتِ بى بديل پيامبر (صلى الله عليه وآله) متّكى است.

3 ـ كتاب (قرآن) رابط خدا با امّت است. از اين رو، نام ديگر آن «حَبلُ الله» است. و عترت (اهل بيت) رابطِ پيامبر (صلى الله عليه وآله) با امت اند. بنابراين، قطع رابطه با قرآن، قطع رابطه با خداست، و قطع رابطه با عترت، قطع رابطه با پيامبر (صلى الله عليه وآله) است و در نهايت قطع رابطه با پيامبر، قطع رابطه با خداست، و قهراً قطع رابطه

  • 1. مفردات راغب، ص57.
( صفحه 52 )

با عترت، قطع رابطه با خداوند خواهد بود:

يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ْاتَّقُوا ْاللَّهَ وَابْتَغُوا ْإِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ).(1) اى مؤمنان! از خداوند پروا كنيد و به سوى او راه جوييد».

4 ـ ويژگى «اضافه»، آن است كه «مضاف» از «مضاف اليه» كسب شرافت مى كند; چرا كه اضافه در مواردى از جمله در اين جا، تشريفى است. و با اين كه كتاب از خداوند و عترت از پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، كه تجلّى اعظم الهى است، كسب شرافت و فضيلت كرده است، و امّا تعبير به «ثَقَليْن» در سخن پيامبر داستانِ ديگرى دارد; داستانِ ارجمندى و گرانسنگىِ اين دو بازمانده پيامبر (صلى الله عليه وآله) است. از اين رو، درك عظمتِ اين دو، وَراىِ درك هاى عادى است.

قرآن، همچنان كه در حديث آمده است، تجلّى خالق در مخلوق است:

تَجلّى لَهُم ـ سُبْحَانَهُ ـ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ اَنْ يَكوُنوُا رَأَوْهُ بِمَا اَرَاهُم مِنْ قُدرَتِهِ، وَخَوَّفَهُم مِنْ سَطْوَتِهِ.(2)

خداى سبحان در كتاب خود بى آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند و قدرت خود را به همه نماياند و از قهر و مهابت خود ترساند.

و امّا عترت، افزون بر اين كه، در سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) طَراز و عِدل قرآن است و در همه ويژگى ها، از جمله شكوه و جاودانگى، با قرآن شريك است، بنا به تعبير امام رضا (عليه السلام) ، از جايگاه ويژه اى برخوردار است:

ابر بارنده و رگبارِ فرو ريزنده و آسمان سايه گستر و زمين

  • 1. مائده، آيه 35.
  • 2. نهج البلاغه، خطبه 147.