جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 90 )

جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، وَ حَقٌّ فِي الاَْمْوَالِ مِنَ الزَّكَاةِ، وَ الْوِلايَةُ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا، وِلايَةُ آلِ مُحَمَّد (صلى الله عليه وآله) ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) قَالَ:

مَنْ مَاتَ وَلا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ اللَّهُ /1 : أَطِيعُوا ْاللَّهَ وَأَطِيعُوا ْالرَّسُولَ وَأُو ْلِى الاَْمْرِ مِنكُمْ) فَكَانَ عَلِيٌّ (عليه السلام) ، ثُمَّ صَارَ مِنْ بَعْدِهِ حَسَنُ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ حُسَيْنُ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ هَكَذَا يَكُونُ الاَْمْرُ، إِنَّ الاَْرْضَ لا تَصْلُحُ إِلاَّ بِإِمَام.(1)

گواهى به توحيد و يگانگى خداوند و اين كه محمد (صلى الله عليه وآله) فرستاده اوست و اقرار به آن چه از سوى خداوند آورده است و رعايت حقوق اموال از قبيل زكوة و پذيرش ولايتى كه خداوند بدان فرمان داده است; يعنى ولايت آل محمّد (صلى الله عليه وآله) : چرا كه فرستاده خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: هر كه بميرد در حالى كه امامش را نشناسد، به مرگِ جاهليت مرده است. خداى عزيز و جليل فرمود: «از خداوند فرمان بريد. و از پيامبر و زمامداران خود فرمانبردارى كنيد». پس على (عليه السلام) از زمامداران است، آن گاه از پسِ ايشان حسن (عليه السلام) و از پسِ ايشان حسين (عليه السلام) و از پسِ ايشان على بن الحسين (عليهما السلام) و از پسِ ايشان محمّد بن على (عليهما السلام) و سپس به همين سان، ادامه مى يابد. /1 بى گمان زمين جز به امامى سامان نيابد.

از ابو جعفر امام محمّد باقر (عليه السلام) در تفسير سخن خداوند عزيز و جليل: فَقَدْ ءَاتَيْنَآ ءَالَ إِبْرَ هِيمَ الْكِتَـبَ وَالْحِكْمَةَ وَءَاتَيْنَـهُم مُّلْكًا عَظِيمًا)(2) آمده است

  • 1. اصول كافى، ج2، ص21.
  • 2. نساء، آيه 54.
( صفحه 91 )

كه فرمود:

جَعَلَ مِنْهُمُ الرُّسُلَ وَ الاَْنْبِيَاءَ وَ الاَْئِمَّةَ فَكَيْفَ يُقِرُّونَ فِي آلِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) وَ يُنْكِرُونَهُ فِي آلِ مُحَمَّد (صلى الله عليه وآله) ؟ قَالَ: قُلْتُ: وَءَاتَيْنَـهُم
مُّلْكًا عَظِيمًا) قَالَ: الْمُلْكُ الْعَظِيمُ، أَنْ جَعَلَ فِيهِمْ أَئِمَّةً مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ، فَهُوَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ.
(1)

فرستادگان و پيامبران و پيشوايان را از ميان ايشان برگزيد. پس چگونه است كه در تبارِ ابراهيم اين گزينش را مى پذيرند، امّا در تبارِ محمّد (صلى الله عليه وآله) انكار مى كنند؟! بريد عجلى گويد: درباره «وآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً» پرسيدم، فرمود: «مُلْكِ عَظيم»; اين است كه در ميان ايشان پيشوايانى برگزيد; هر كس ايشان را پيروى كند خدا را پيروى كرده، و هر كس نافرمانىِ ايشان كند، خدا را نافرمانى كرده است.

توضيح اين كه: «مُلْك» ـ به ضمّ ـ پادشاهى، سلطه، فرمانروايى به كشور، بزرگى، عظمت، كشور، مملكت، ولايت، مَلَكَ الشَّىْءَ مُلْكاً: آن چيز را مالك شده به دست آورد، مَلَكَ عَلَى القَوْمِ: بر آن قوم چيره شد و فرمان راند. مَلَكَ عَلَيْهِ اَمْرَهُ، بر كار او مسلط شد، مَلَكَ نَفْسَهُ، بر نفس خود غلبه كرد و چيره شد.

«مِلْك» ـ به كسر ـ به معناى زمين زراعى و خانه مسكونى، مال، دارايى، آن چه در قبضه تصرّف باشد.

«مَلِكْ»: پادشاه، خداوندِ مُلْك و دولت و قدرت. از نام هاى خداى تعالى است.

  • 1. اصول كافى، ج1، ص206.
( صفحه 92 )

خداوند كريم، هم مَلِك جهان است و هم مالك آن: قُلِ اللَّهُمَّ مَــلِكَ الْمُلْكِ).(1) و چون «مُلْك» همچنان كه گفته شد، به معناى كشور است، صاحب مُلْك; پادشاه و زمامدار كشور است; درباره حضرت داود (عليه السلام) فرمود: وَ شَدَدْنَا
مُلْكَهُو وَءَاتَيْنَـهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ)
.(2) و فرمانروايى او را استوار كرديم و به او فرزانگى و گفتار پايان بخش [در داورى]داديم.

و امّا در آياتى كه سخن از «مُلْك» است، بيش تر معناى سرپرستى منظور است; چرا كه تشديد مبانى قدرت و تسديدِ اركان حكومت، در پرتو قدرت و دانايى و فرزانگى و تدبير حاكم و زمامدار است. و اين كه فرمود: فرمان روايى داود را استوار ساختيم، يعنى در سايه دانايى و فرزانگى و گفتارِ متقن در مقام داورى، كه به داود عطا كرديم، سلطنت او را استوار و كشورى را كه او بر آن فرمان مى راند، در برابر دشمن نيرومند و توانا كرديم. و اين نكته، بسيار ظريف است كه امام محمّد باقر (عليه السلام) با تعبير «أَنْ جَعَلَ فِيهِمْ أَئِمَّةً» بدان اشاره فرموده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»: كِتَابَ اللَّهِ، وَ عِتْرَتِي أهْلَ بَيْتِي».

من در ميان شما امت، دو /1 گرانبها مى گذارم ـ كتاب خدا (قرآن) و عترتِ من ـ تا آن گاه كه به اين دو تمسّك مى جوييد هرگز گمراه نمى شويد.

اين حديث، كه در ميانِ فريقين (شيعه و سنّى) با عنوان «ثَقَلَيْن» شناخته شده، و از شهرت بايسته اى برخوردار است، مورد اتّفاق عالمانِ هر دو فرقه است و در

  • 1. آل عمران، آيه 26.
  • 2. ص، آيه 20.
( صفحه 93 )

صدور قطعى آن از پيامبر (صلى الله عليه وآله) و تواترِ آن، هيچ كس ترديد نكرده است، بيانگرِ اطاعت بى قيد و چون از قرآن كريم و عترت پيامبر است; همان ها كه در اين حديث طَراز «قرآن»اند و در آيه سوره نساء با عنوان «اولوا الامر» از آن ها ياد شده است، كسانى هستند كه اطاعت از آنان در رديف و در طول اطاعت رسول
خدا (صلى الله عليه وآله) است. در حقيقت حديث «ثَقَلَيْن» با آيه «اولوا الامر»، به لحاظ مضمون و محتوى، هماهنگ و همساز با هم اند.

مرحوم شيخ مرتضى انصارى (ره) كه از فقيهانِ بزرگ و شيخ مشايخِ فقه است در كتاب پرارج خود، رسائل كه از متون بسيار غنى در اصول فقه است، در بحثِ حجّيت ظواهر كتاب و سنّت گويد:

اِنَّ خَبَرَ الثَّقَلَيْنِ لَيْسَ لَهُ ظُهُورٌ اِلاّ في وُجُوبِ اِطاعَتِهِما وَحُرْمَةِ مُخالِفَتِهِما.(1)

بى گمان حديث «ثقلين» در هيچ معنايى جز آن كه اطاعت از كتاب و سنت واجب است، و مخالفت با آن دو حرام، ظهورى ندارد.

قرآن كريم، كتاب آسمانى و از همه حوادثى كه مسلمانان با آن درگير خواهند شد، آگاه است و دستورات و قوانين آن جاودانه است و از خطا و اشتباه مصون است. و اين حقيقتى است كه همه مذاهب اسلامى بدان پاى بندند. و امّا اين كه عترت (= صاحبان امر) كه در سخن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در كنارِ كتاب الهى و قرين آن نهاده شده است، دليل آن است كه ايشان نيز، همه ويژگى هاى قرآن را دارند. علاوه، اگر اين كتاب آسمانى، قرآنِ صامت است، آن بزرگواران، قرآن ناطق اند. از اين رو، همچنان كه اطاعت از قرآن كريم، به لحاظ اين كه كلام خداوند و مصون

  • 1. فرائد الاُصول (رسائل)، تراث الشيخ الأعظم، ج1، ص168.
( صفحه 94 )

از خطاست، بى هيچ قيد و شرط، واجب است، اطاعت از عترت (= اولوا الامر) نيز، به لحاظ اين كه برگزيدگانِ خدا و پيامبر او هستند، بى هيچ قيد و شرط واجب است. و تسليم در برابر اين دو، و تمسّك به اين دو، مايه سعادت ابدى و رهايى از گمراهىِ جاودانه است.

حاصل پيش گفته ها اين كه، آيه «اولوا الامر» به تنهايى، خود دليل آن است كه «صاحبان امر» به لحاظ روحى و در حوزه انديشه و عمل، جز دريافت وحى از جانب خداوند، در مرتبه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) هستند. و به دلالتِ اين آيه، مانند پيامبر، بى هيچ قيد و شرطى، مطاع اند. و رواياتى كه در ذيل اين آيه بررسى شد، به ويژه حديثِ «ثقلين»، كه در تواتر آن ترديدى نيست، مضمون و پيام آيه را تأكيد و تأييد مى كنند.

بر اين اساس، منزلتِ امامت، همان طور كه باورِ شيعيان است امرى الهى است و هيچ شخص و گروهى از مسلمانان، داراى هر موقعيت و جايگاهى كه باشند، در گزينش آن نقشى; بلكه حقّى ندارند. و اولوا الامر، با اين كه به استناد حديث ثقلين مرجعيت علمى و فكرى دارند و شارحان و مفسران قرآن و سنّت نبوى و معلمانِ حلال و حرام خدا هستند، از سوى خداوند تكليف يافته اند كه دامنه حكومت نبوى را گسترش دهند و جامعه دينى را از كج روى ها در علم و عمل، بازدارند.

امام حسين (عليه السلام) در پاسخ بزرگان كوفه كه ايشان را براى تأسيس حكومت اسلامى و نجات جامعه از سلطنتِ آل ابوسفيان فراخوانده بودند، نوشت:

فَلَعَمْرِي مَا الإمامُ اِلاَّ الْحاكِمُ بِالْكِتابِ، القائِمُ بِالْقِسْطِ، الدّائِنُ بِدِينِ الحَقَّ، الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذَاتِ اللهِ.(1)

  • 1. ارشاد مفيد، ج2، ص39.