( صفحه 94 )
از خطاست، بى هيچ قيد و شرط، واجب است، اطاعت از عترت (= اولوا الامر) نيز، به لحاظ اين كه برگزيدگانِ خدا و پيامبر او هستند، بى هيچ قيد و شرط واجب است. و تسليم در برابر اين دو، و تمسّك به اين دو، مايه سعادت ابدى و رهايى از گمراهىِ جاودانه است.
حاصل پيش گفته ها اين كه، آيه «اولوا الامر» به تنهايى، خود دليل آن است كه «صاحبان امر» به لحاظ روحى و در حوزه انديشه و عمل، جز دريافت وحى از جانب خداوند، در مرتبه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) هستند. و به دلالتِ اين آيه، مانند پيامبر، بى هيچ قيد و شرطى، مطاع اند. و رواياتى كه در ذيل اين آيه بررسى شد، به ويژه حديثِ «ثقلين»، كه در تواتر آن ترديدى نيست، مضمون و پيام آيه را تأكيد و تأييد مى كنند.
بر اين اساس، منزلتِ امامت، همان طور كه باورِ شيعيان است امرى الهى است و هيچ شخص و گروهى از مسلمانان، داراى هر موقعيت و جايگاهى كه باشند، در گزينش آن نقشى; بلكه حقّى ندارند. و اولوا الامر، با اين كه به استناد حديث ثقلين مرجعيت علمى و فكرى دارند و شارحان و مفسران قرآن و سنّت نبوى و معلمانِ حلال و حرام خدا هستند، از سوى خداوند تكليف يافته اند كه دامنه حكومت نبوى را گسترش دهند و جامعه دينى را از كج روى ها در علم و عمل، بازدارند.
امام حسين (عليه السلام) در پاسخ بزرگان كوفه كه ايشان را براى تأسيس حكومت اسلامى و نجات جامعه از سلطنتِ آل ابوسفيان فراخوانده بودند، نوشت:
فَلَعَمْرِي مَا الإمامُ اِلاَّ الْحاكِمُ بِالْكِتابِ، القائِمُ بِالْقِسْطِ، الدّائِنُ بِدِينِ الحَقَّ، الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذَاتِ اللهِ.(1)
( صفحه 95 )
به جانِ خودم سوگند، پيشوا و امام كسى است كه به قرآن داورى كند و عدالت را در كشور بگستراند و مؤمن به دين حق، و خود را پاى بند فرمان خدا قرار دهد.
على (عليه السلام) فرمود:
لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً(1) وَ لَيْسَ أَمْرِي وَ أَمْرُكُمْ وَاحِداً. إِنِّي أُرِيدُكُمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِيدُونَنِي لاَِنْفُسِكُمْ. أَيُّهَا النَّاسُ أَعِينُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ اَيْمُ اللَّهِ لاَءَنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَلاََقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانَ كَارِهاً.(2)
بيعت شما با من بى انديشه و تدبير نبود و كار من و كار شما يكسان نيست من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى نفس خود مى خواهيد. اى مردم! از راه مخالفت با هوا و هوس خود، مرا يارى كنيد و خدا گواه است كه حق ستمديده را از ستمگر خواهم گرفت و ستمگر را مهار خواهم كرد تا او را به آبشخور حق بكشانم اگرچه خوش نداشته باشد.
و در جاى ديگر فرمود:
- 1. از آنجا كه «فلته» به معناى كارى است كه بى مطالعه و ناگهانى و بدون استحكام صورت مى گيرد، امام (عليه السلام) مى خواهد اوّلاّ: روشن سازد كه بيعت با او كاملا حساب شده و پس از مشورت مردم و سران قوم با يكديگر انجام گرفت. ثانياً: تعريضى به بيعت با «ابوبكر» است كه در يك محيط كاملا بسته، با موافقت گروهى از هم فكرانِ او صورت گرفت. عمر «خليفه دوّم» كه خود از صحنه پردازانِ اصلى سقيفه بود، در سخن معروفش گفت: «اِنَّ بيعَةَ أَبي بَكر كانَتْ فَلتَةً وَقَى اللهُ شَرَّهَا; بيعت با ابوبكر بى مطالعه بود، خداوند مسلمانان را از پيامدهاى ناخوشايند آن نگهداشت». و در بعضى نقل ها به دنبال آمده است: «فَمَنْ عَادَ اِلَى مِثْلِهَا فَاقْتُلُوهُ; هر كس به سراغ مثل آن برود، او را بكشيد»، (صحيح بخارى، ج6، ص2505).
- 2. نهج البلاغه، خطبه 136.
( صفحه 96 )
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَان، وَ لاَ الْتِمَاسَ شَيْء مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ، وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فِي بِلادِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ، وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ.(1)
پروردگارا! تو مى دانى كارى كه از دست ما سرزد، نه براى اشتياق در امر سلطنت بود و نه براى خواهش چيزى از زيادى كار دنيا، بلكه براى اين بود كه معالم دين را باز گردانيم و در شهرهاى تو اصلاح را آشكار سازيم، تا بندگان ستمديده ايمن گردند و آن چه از حدود تو فرو گذاشته شده است، برپا داشته شود.
( صفحه 97 )
فصل دوّم: آيه ولايت
( صفحه 98 )