جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه احکام جوانان
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه 41)

آنها اشاره مى كنيم:
اول: چنانچه اشاره شد مرتبه امامت نظير مرتبه نبوت و تالى تلو آن است بنابراين هر دليلى بر لزوم ارسال رسل اقامه نموديم بر لزوم تعيين امام نيز دلالت مى كند و خلاصه امامت با
همان ادله ثابت مى شود.
دوم: بر همه واضح و آشكار است كه وجود امام براى دين و قرآن و امت متضمن مصالح بسيار و خالى از هر گونه مفسده است پس به مقتضاى عدل و لطف بر خداوند حكيم تعيين آن حتم و لازم است، زيرا در تعيين نكردن آن علاوه بر فوت مصالح دين و مردم، مفسده حاصل و زحمات رسول خدا و دين و شريعت و قرآن مضمحل و همه به فراموشى سپرده مى شود و اين نقض غرض است و نقض غرض بر خدا روا نيست و محال است.
سوم: همانگونه كه در ادله امامت ذكر شده، امام بايد معصوم و متصف به جميع فضائل انسانى و منزّه از كليه رذايل نفسانى و عالم به جميع آنچه امت محتاجند و قادر بر دفع همه شبهات باشد و بالاخره از هر جهت بايد كامل باشد و چون بيشتر اين امور، امور باطنى است و كسى غير از علاّم الغيوب به آنها احاطه ندارد، لذا تعيين چنين شخصى از عهده بشر خارج
است. {اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}(سوره انعام/ 124) و مردم هرگز قدرت تعيين او را ندارند و حق دخالت هم ندارند.
چنانچه خدا فرموده است: {وَ رَبُّك َ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ} (سوره قصص/ 68).

(صفحه 42)

يعنى: پروردگار تو مى آفريند آنچه را مى خواهد و برمى گزيند هر كه را مى خواهد و براى ايشان اختيارى در اين امر نيست.
بنابراين تعيين امام و خليفه پيغمبر شأن خدا است و از عهده مردم خارج است.
بر اين اساس ما شيعيان معتقديم كه به تعيين و دستور خداى متعال و از جانب رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) دوازده معصوم براى رهبرى و امامت معين شده اند و پيامبر(صلى الله عليه وآله)آنان را با نام و مشخصات به مردم معرفى فرموده است:

امام اول

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در اولين جلسه اى كه دعوت خود را اظهار و مردم را به اسلام فرا خواند امام و جانشين خويش را نيز معرفى و او را به مردم شناساند.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تا سال سوم بعثت مخفيانه دعوت به اسلام مى فرمود، تا اين كه آيه شريفه {وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَك َ اْلأَقْرَبِينَ}(سوره شعراء / 214) نازل گرديد. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بستگان نزديكش را كه حدود چهل نفر بودند دعوت كرد، پس از صرف غذا فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب به خدا سوگند هيچ جوانى را در عرب نمى شناسم كه براى قومش چيزى بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد، من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام «إنّي جئتُكم بخير الدنيا والآخرة» و خداوند به من دستور داده است كه شما را دعوت به اين آيين كنم، كدام يك
(صفحه 43)

از شما مرا در اين كار يارى خواهيد كرد تا برادر من و وصى و جانشين من باشيد؟ حاضرين همگى سر باز زدند جز على(عليه السلام)كه از همه كوچكتر بود برخاست و عرض كرد: «اى پيامبر خدا، من در اين راه يار و ياور توام».
پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست بر گردن على(عليه السلام) نهاد و فرمود: «اين برادر و وصى و جانشين من در شما است سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد». «اِنَّ هذا اَخي وَ وَصيّي وَخَليفَتي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَاَطيعُوهُ».
جمعيت از جا برخاستند در حالى كه خنده تمسخرآميزى بر لب داشتند و به ابوطالب مى گفتند: به تو دستور مى دهد كه به فرمان پسرت گوش كنى و از وى اطاعت نمايى.
اين حديث را جمع كثيرى از دانشمندان اهل سنت، همچون، ابن جرير، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، ابونعيم، بيهقى، ثعلبى، طبرى، ابن اثير، ابوالفداء و گروهى ديگر، نقل كرده اند . (به كتاب المراجعات و كتاب احقاق الحق جلد 4 مراجعه شود).
از اين حديث معلوم مى شود كه دعوت به نبوت و امامت همراه هم و در كنار هم صورت گرفته است، معلوم مى شود همان عنايتى كه رسول خدا به نبوت و پذيرش آن داشته به امامت نيز داشته است، معلوم مى شود قبول نبوت بدون قبول امامت هدف و خواسته اسلام نيست و نظر رسول خدا را تأمين نمى كند.

(صفحه 44)

پس از اين قضيه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در فرصت ها و مناسبت هاى مختلف و بيان هاى گوناگون امامت حضرت امير(عليه السلام) را به اطلاع مردم مى رساند و آيات زيادى نيز در اين باره نازل گرديد تا اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال دهم هجرت به مكه معظمه عزيمت كرد و مراسم حج را انجام داد و اين با آخرين سال عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مصادف شد و از اين جهت آن را حجة الوداع، ناميدند، افرادى كه در آن سفر با حضرت بوده اند تا صد و بيست هزار نفر تخمين زده شده است.
خلاصه جريان غدير خم
پس از پايان مراسم حج پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) راه مدينه را در پيش گرفت، وقتى به سرزمين «غدير خم» نزديك شد، جبرئيل امين نازل گرديد و به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمان توقف داد و از طرف پيامبر(صلى الله عليه وآله) به همراهان دستور توقف داده شد، كاروانيان از توقف ناگهانى در منطقه گرم و بى آب و گياه شگفت زده شدند و با خود گفتند: حتماً از جانب خدا فرمان مهمى رسيده است، در اين هنگام اين آيه نازل گرديد:
{يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْك َ مِنْ رَبِّك َ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُك َ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ} (سوره مائده/67).
اى پيامبر آنچه از طرف پروردگار بر تو نازل شده است كاملا [به مردم] برسان و اگر نكنى رسالت او را انجام نداده اى و
(صفحه 45)

خداوند تو را از [خطرات احتمالى] مردم نگاه مى دارد، و خداوند جمعيت كافران [لجوج] را هدايت نمى كند.
مؤذن مردم را به نماز ظهر دعوت كرد، پس از نماز ظهر پيامبر(صلى الله عليه وآله) همه مردم را براى شنيدن پيام الهى فراخواند و منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) برفراز آن قرار گرفت و بعد از حمد و سپاس پروردگار به مردم فرمود: «من به همين زودى از ميان شما مى روم، من مسؤلم شما هم مسؤل هستيد... [تا آنكه فرمود] اكنون بنگريد با اين دو چيز گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد».
از ميان جمعيت يك نفر صدا زد، كدام دو چيز گرانقدر يا رسول الله؟
حضرت فرمود: «ثقل اكبر كتاب خدا كه يك سوى آن به دست پروردگار و سوى ديگرش در دست شما است، دست از آن برنداريد تا گمراه نشويد، اما دومين يادگار گرانقدر من، خاندانم مى باشند خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه اين دو هرگز از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپيوندند، از اين دو پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد».
ناگهان مردم ديدند پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به اطراف خود نگاه كرد و همين كه چشمش به على(عليه السلام) افتاد خم شد و دست او را گرفت و بلند كرد، آنچنان كه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد و همه مردم او را ديدند و شناختند، در اين جا رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) با صداى بلند و رسا فرمود: «چه كس از همه مردم نسبت به