جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 129 )

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَِ مِنم بَنِى إِسْرَ ءِيلَ مِنم بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا ْلِنَبِىّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَـتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَـتِلُوا ْ قَالُوا ْوَمَا لَنَآ أَلاَّ نُقَـتِلَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَـرِنَا وَأَبْنَآلـِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا ْإِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمُم بِالظَّــلِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا ْأَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَـلـهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُو بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُو مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِىأَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ هَـرُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَـلـِكَةُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ).(1)

آيا به (سرگذشت) بزرگان بنى اسرائيل پس از موسى ننگريسته اى كه به پيامبرى كه داشتند گفتند: پادشاهى بر ما بگمار تا در راه خدا كار و زار كنيم. گفت: آيا گمان نمى كنيد كه اگر جنگ بر شما مقرّر شود، كار و زار نكنيد؟ گفتند: چرا در راه خداوند

  • 1. بقره، آيات 246 ـ 248.
( صفحه 130 )

جنگ نكنيم در حالى كه ما از سرزمين مان رانده و از فرزندان مان دور مانده ايم; اما چون بر آنان جنگ مقرّر شد، جز تنى چند، روگرداندند و خداوند به (احوال) ستمكاران داناست. و پيامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهى شما گمارده است; گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهى مى تواند بود با آن كه ما از او به پادشاهى سزاوارتريم و گشايش مالى (هم) به او داده نشده است. گفت: خداوند او را بر شما برگزيده و بر گستره دانش و تن او، افزوده است و خداوند پادشاهى خود را به هر كه خواهد مى دهد و خداوند نعمت گسترى داناست. و پيامبرشان به آنان گفت: نشانه پادشاهى او اين است كه «تابوتِ» (عهد) نزدتان خواهد آمد، كه در آن آرامش از سوى پروردگارتان /1 است و /1 بازمانده اى از آن چه از خاندان موسى و هارون بر جاى نهاده اند، كه فرشتگان آن را حمل مى كنند. بى گمان در آن، براى شما از /1 نشانه اى است اگر مؤمن باشيد.

الملاَء: گروه مردم، دسته، بزرگان قوم، همه قوم.

آن گاه كه بنى اسرائيل از شريعت خود منحرف شدند و خُلق و خوى و منش و رفتار خود را تغيير دادند، خداوند فلسطينى ها را بر ايشان مسلط ساخت، تا بر سرزمين شان چيره شدند و ايشان را از شهر و ديار خود بيرون راندند، و ميان پدران و پسران دورى و جدايى افكندند. و در پايان، «صندوق عهد»(1) را از

  • 1. يكى از نعمت هاى پياپى كه خدا به بنى اسرائيل عطا كرد «صندوق عهد» يا «تابوت عهد» (ساخته شده از چوب) بود. اين صندوق در زندگى بنى اسرائيل داستانى عجيب دارد. گفته اند: همان صندوق بود كه مادر موسى او را در آن گذاشته و به دريا افكند، و پس از آن كه از آب گرفته شد در دستگاه فرعون نگاهدارى مى شد و سپس به دست بنى اسرائيل افتاد، و به آن تبرّك مى جستند. موسى (عليه السلام) الواح مقدس ـ تورات را با يادگارهايى از خود در آن نهاد و به وصىّ خود يوشع سپرد. و بعدها قسمتى از يادگارهاى خاندان موسى و خاندان هارون به آن افزوده شد. اين صندوق براى بنى اسرائيل مايه آرامش خاطر بود و تأثير روحى و روانى به ويژه، در جنگ هاى ميان آن ها و دشمنان، داشت كه با حمل آن در جلو لشكر توان روحى پيدا مى كردند، تا آن كه مدتى به دست دشمنان آن ها افتاد و سپس در زمان شموئيل يا سموئيل به آن ها بازگشت.
( صفحه 131 )

ايشان گرفتند. از اين پس رشته اتحادشان گسيخت و روابط شان از هم پاشيد و به خاك ذِلّت نشستند و ديده از تماشاى شوكت پيشين و عزّت ديرين خود، فروبستند. روزگارى دراز بر اين منوال گذشت، تا زمان «سَمُوئيل»(1) يكى از پيامبران شان، فرا رسيد. پس گروهى از آن قوم به او متوسل شدند و از پريشانى و بى سامانى خود به او شكايت بردند و از او خواهش كردند تا پادشاهى بر ايشان گمارَد كه در زير پرچم او گرد آيند و به فرمان او كارزار كنند، تا مگر به فرماندهى او بر دشمن پيروز شوند و از يارى خداوند برخوردار گردند: أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَِ مِنم بَنِى إِسْرَ ءِيلَ مِنم بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا ْلِنَبِىّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَـتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ...).

سموئيل، كه خوى و منش آن قوم را به خوبى دانسته و نقطه ضعف شان را نيكو دريافته بود، در جوابشان گفت: من بيم آن دارم، كه چون فرمان جنگ دررسد از انجام وظيفه سر باز زنيد و چون روزِ كارزار درآيد، راه فرار پيش گيريد: هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَـتِلُوا ْ...) قوم گفتند: چگونه ممكن است كه ما از انجام وظيفه كوتاهى و مسامحه كنيم; در حالى كه ما را از شهر و ديارِمان، بيرون رانده اند و از فرزندان مان دور ساخته اند؟ كدام حال و

  • 1. اين پيامبر «سموئيل يا شموئيل» نام داشت مدتى پس از موسى (عليه السلام) بنى اسرائيل دچار پراكندگى و اختلاف شدند و قدرت خود را از دست دادند، تا آنجا كه دشمنان شان، بسيارى از آنان را از سرزمين شان بيرون راندند. آن گاه خداوند وى را براى نجات آن ها برانگيخت.
( صفحه 132 )

روز، از حال و روز ما بدتر و كدامين ذلّت از روزگار ما سخت تر است؟ وَمَا لَنَآ أَلاَّ نُقَـتِلَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَـرِنَا وَأَبْنَآلـِنَا...) سموئيل گفت: بگذاريد، تا من در كار شما با خداوند مشورت كنم و از وحى الهى راهنمايى جويم. پس خداوند به او وحى فرستاد كه من «طالوت» را به پادشاهى ايشان برگزيدم، سموئيل گفت: پروردگارا، من هنوز طالوت را نمى شناسم و او را تا كنون نديده ام. پس وحى آمد كه من او را نزد تو مى فرستم و در پيدا كردن و ديدنش زحمتى نخواهى ديد، پس چون نزد تو آيد كار سلطنت و پرچم جهاد را به دست او سپار.

طالوت، مردى تنومند و بلند قامت و خوش اندام و سختْ پى بود و چشمان درخشان و نافذش، از دلى آگاه و روحى قوى حكايت مى كرد ولى آوازه و شهرتى نداشت، او با پدرش در يكى از دهكده هاى ساحل رودخانه مى زيست و چارپايان پدر را به چرا مى برد و به كار فلاحت مى پرداخت. در آن هنگام كه طالوت در كشت زار و بوستان، با پدرش كار مى كرد، الاغ هاشان را گم كردند طالوت و غلامش در جست و جوى آن ها در اطراف رودخانه ميان درّه ها مى گشتند و چند روزى همچنان سرگردان در پستى و بلندى بيابان ها مى رفتند تا پاهاشان ورم كرد و خستگى بر ايشان چيره شد. طالوت به غلام خود گفت: بيا تا به دهكده باز گرديم; زيرا چنين احساس مى كنم كه پدرم از درازى اين جست و جو، پريشان خاطر و پراكنده دل شده است. غلام گفت: ما اكنون به سرزمين «صوف» شهر «سموئيل» رسيده ايم و او آن طور كه من مى شناسم پيامبرى است كه بر او وحى نازل مى شود و فرشتگان نزد او آمد و شد مى كنند. بيا تا نزد او رويم و در كار خود از او يارى طلبيم، تا مگر در پرتو وحى و در روشناى رأى اش، راه به جايى بريم. طالوت نظر غلام را پسنديده يافت و برق اميد در دلش بدرخشيد. پس چون به جانب منزل سموئيل رهسپار شدند در راه دخترانى را ديدند كه

( صفحه 133 )

براى بردن آب از خانه ها بيرون آمده بودند. طالوت و غلام، نشانِ خانه سموئيل پيامبر را از ايشان پرسيدند و از چگونگى ديدارش جويا شدند. دخترها گفتند: مردم بالاى اين كوه در انتظار اويند تا از خانه بِدَر آيد و او را ديدار كنند. در حال گفت و گو بودند، ناگهان طلعت سموئيل نمايان شد و هاله پيامبرى گِرداگِردِ وجودش را فرا گرفته بود و عِطر وحى از جانب اش مىوزيد و سيمايش از حشمت پيامبرى كريم و بزرگوار، حكايت مى كرد.

چشمان سموئيل و طالوت به يكديگر افتاد، و از همان آغازِ ديدار در ميان دل هاشان آشنايى برقرار شد و در ميان جان هاشان پيوند يگانگى و صميميت استوار گشت. سموئيل از همان لحظه طالوت را شناخت و دانست، كه اين جوان همان است كه خداوند فرمان داده، تا او را به پادشاهى برگزيند و زمام امور مملكت را بدو بسپارد. طالوت گفت: اى پيامبر بزرگوار، من براى ارشاد و راهيابى نزد تو آمده ام; چارپايانِ پدرم در اطراف اين رودخانه و درّه هاى كوهستان ناپديد شده اند و من با اين غلام در جست و جوى آن ها روانه شديم و هر چه گشتيم آن ها را نيافتيم و پس از سه روز راه پيمايى، جز خستگى ودرماندگى چيزى به دست نياورده ايم، سموئيل گفت: چارپايان، اكنون در راه دهكده و رو به باغستان پدرت روان اند، پس دل در گروِ كار آن ها مدار; و امّا من تو را براى كارى بسيار مهم تر و بزرگ تر از آن، فرا مى خوانم. خداوند تو را به پادشاهى بنى اسرائيل برگزيده است، تا آن ها را از پراكندگى و پريشانى، بازِشان آرى و كارهاشان، سامان دهى و با توانايى و دانايى كه در تو مى بينم، آن ها را از سلطه دشمنانِ شان نجات دهى. و اگر خدا بخواهد، يارى و پيروزى خود را نصيب تو خواهد ساخت. و دشمنان شما را به دست شكست و خوارى خواهد سپرد. طالوت گفت: مرا با سلطنت و پادشاهى چه كار؟ من از فرزندان بنيامين، گمنام ترين اسباط و فقيرترين ايشانم، پس چگونه به پادشاهى رِسَم و چگونه