جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة280)
شاهد قوى بر اين مسأله، قرآن است، قرآن كريم مى فرمايد: {منه آيات محكمات هُنّ اُمّ الكتاب و اُخر متشابهات...}(1) قرآن هم آيات محكم دارد و هم آيات متشابه، و معنا ندارد كسى بگويد: چرا در قرآن آيات متشابه وجود دارد؟ زيرا گاهى در قرآن هم غرض به اين نحو است كه مطلبى به صورت اجمال گفته شود.(2)

راه سوّم براى تحقّق اشتراك لفظى


اگر ما پاى وضع تعيّنى را به ميان آوريم و مثلا بگوييم: لفظ «أسد» فقط براى «حيوان مفترس» وضع شده است، به صورت يك لفظ و يك معنا، ولى آن قدر به عنوان استعمال مجازى در «رجل شجاع» به كار رفته است كه اين معناى مجازى در رديف معانى حقيقى اوّل قرار گرفته است. البته نه به اين صورت كه معناى حقيقى اوّل، مهجور و متروك شده باشد بلكه استعمال به حدّى رسيده است كه وقتى «اسد» بدون قرينه استعمال شود، مخاطب متحير مى ماند، كه آيا مقصود، «حيوان مفترس» است يا «رجل شجاع»؟ در اين جا يك اشتراك لفظى در ارتباط با وضع تعيّنى تحقّق پيدا كرده است. واضع نيامده براى لفظ «اسد» دو معنا به صورت اشتراك لفظى مطرح كند بلكه او «اسد» را براى يك معنا وضع كرده است ولى كثرت استعمال، موجب شده است كه معناى مجازى، خود را به حدّ معناى حقيقى رسانده و در يك رديف قرار گيرند، بدون اين كه معناى حقيقى اوّل كنار رفته و عنوان مهجوريت پيدا كند.
ما در بحث وضع گفتيم: «وضع تعيّنى» وضع نيست. ولى وضع نبودن، يك حرفى است و اين كه معناى حقيقى درست كند چيز ديگرى است. اگر كثرت استعمال، به حدّى برسد كه وقتى لفظ «اسد» گفته مى شود ترجيحى براى معناى حقيقى اوّل وجود
  • 1 ـ آل عمران: 7
  • 2 ـ رجوع شود به: كفاية الاُصول، ج1، ص52 و 53، مقالات الاُصول، ج1، ص159

(الصفحة281)
ندارد و مخاطب به صورت متحير مى ماند كه آيا مقصود، حيوان مفترس است يا رجل شجاع؟ اين هم يك نوع اشتراك لفظى است بدون اين كه واضع، اين اشتراك لفظى را به وجود آورده باشد ولى تعدّد معناى حقيقى مطرح است و آثار اشتراك لفظى بر آن بار مى شود.(1)
  • 1 ـ رجوع شود به: أجود التقريرات، ج1، ص51
(الصفحة282)
(الصفحة283)

آيا در قرآن كريم اشتراك لفظى تحقّق دارد؟

مرحوم آخوند در ذيل بحث «امكان يا ضرورت وجود يا عدم اشتراك لفظى» مى فرمايد:
بعضى در اين مطلب با ما هم عقيده اند و معتقدند: اشتراك لفظى، هم امكان وقوع دارد وهم در لغت عرب واقع شده است ولى معنا ندارد كه در قرآن، اشتراك لفظى وجود داشته باشد. زيرا اگر در قرآن، مشترك لفظى استعمال شود يا همراه با قرينه است يا بدون قرينه. اگر همراه با قرينه لفظيّه نباشد، لازم مى آيد كه قرآن داراى اجمال باشد و اجمال با قرآنيت سازگار نيست. و اگر همراه با مشترك لفظى، قرينه لفظيّه معيّنه وجود داشته باشد، لازمه اش اين است كه قرآن، يك معنا را به واسطه دو لفظ بيان كرده باشد، و آوردن دو لفظ براى تفهيم يك معنا، با قرآنيت نمى سازد. قرآنى كه در بالاترين درجه فصاحت و بلاغت است و اين همه تحدّى كرده و مردم را به مقابله به مثل دعوت كرده است، معنا ندارد كه براى تفهيم يك معنا، از دو لفظ استفاده كرده باشد.(1)
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص53
(الصفحة284)

پاسخ كلام فوق

اين بيان، بنابر هر دو تقدير، جوابش روشن است:
اوّلا: ما در خارج مى بينيم در قرآن، مشترك لفظى وجود دارد، «قروء» در آيه شريفه {المطلّقات يتربّصنَ بأنفسهنّ ثلاثة قروء}(1)، جمع «قُرْء» است و «قُرْء» از الفاظ مشتركى است كه براى دو معناى متضادِّ «طُهر» و «حيض» وضع شده است. كلمه «عين» در قرآن كريم استعمالات فراوانى دارد، {لهم أعْيُن لا يُبْصرون بها}،(2){فيها عين جارية}(3).
بنابراين چيزى كه در قرآن وقوع دارد ديگر جاى بحث نيست.
و اين جواب، بنابر هر دو تقدير مطرح است، چه همراه با مشترك لفظى قرينه باشد يا نباشد.
ثانياً: ادلّه اى كه اينان ذكر كرده اند باطل است:
كسى كه مى گويد: «اگر مشترك لفظى بدون قرينه باشد، اجمال لازم مى آيد و اجمال گويى با قرآن تناسب ندارد» اين، اجتهاد در مقابل نصّ است. خود قرآن مى گويد: «يك سلسله از آيات من جزء متشابهات است» متشابهات همان مجملات است كه غرض به اجمال تعلّق گرفته است و مراد اين نبوده است كه هدف به طور كلّى مطرح شود.
و اين كه در دليل دوّم مى گويد: «اگر مشترك لفظى همراه با قرينه لفظيه باشد، لازم مى آيد كه يك معنا، با دو لفظ بيان شده باشد در حالى كه ممكن بود با يك لفظ بيان شود» جواب اين است كه آنچه به عنوان قرينيت مطرح است اين طور نيست كه تمام فايده اش همان قرينيت باشد. گاهى انسان قرينه اى را مى آورد كه ضمن اين كه قرينيت دارد، يك مطلب اساسى را هم بيان مى كند، مثلا همين آيه {لهم أعينٌ
  • 1 ـ البقرة: 228
  • 2 ـ الأعراف: 179
  • 3 ـ الغاشية: 12