جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة400)
تمام مشتقات، كتك را مى آوريم، كتك زد، كتك مى زند، كتك بزن، كتك زننده و... و اين معنا در تمامى مشتقات محفوظ است ولى لفظ آن در هيچ يك از مشتقات ملاحظه نشده است. در هيچ يك از مشتقات، هيئت «فَعْل» نداريم. هر مشتقى هيئت خاصى دارد و نمى شود دو هيئت در يك كلمه جمع شوند.
درنتيجه هيچ يك از كلام بصريين و كلام كوفيين با معناى حقيقى ماده نمى سازد.

نظريه سوم: نظريه محقّقين از متأخّرين

محقّقين از متأخّرين گفته اند: ماده مشتقات داراى هيئت خاصى نيست. واضع وقتى خواسته لفظى را براى «كتك خالى از نسبت» وضع كند، مادّه «ض، ر، ب» را با همين ترتيب درنظر گرفته، نه كمتر و نه زيادتر.
اگر اين گونه باشد، خصوصيتى كه از نظر لفظ و معنا در مادّه مشتقات معتبر است در اين جا نيز وجود دارد، زيرا اوّلا: براى ماده، هيئت خاصى درنظر گرفته نشده، بلكه عنوان «ض، ر، ب» را ملاحظه كرده و اين عنوان در تمامى مشتقات محفوظ است. و ثانياً: معنا يك معناى خالى از نسبت است، عنوان زدن در كار نيست، بلكه معنا عبارت از كتك است و كتك، معنايى است كه در جميع مشتقات تحقّق دارد. ضارب: كتك زننده، مضروب: كتك خورده و...  .

اشكال بر كلام محقّقين از متأخرين

بر كلام محقّقين از متأخّرين اشكالاتى وارد شده كه قابل جواب است:
اشكال اوّل: اين گونه كه ايشان ماده را معنا كردند و گفتند: «ماده عبارت از «ض، ر، ب» و معنا عبارت از «كتك» بدون هيچ نسبت فاعلى يا مفعولى است» داراى اشكال است زيرا در باب وضع مى گوييم: «وضع عبارت از ايجاد علقه بين لفظ و معناست» حال ببينيم آيا لفظ چيست؟ لفظ عبارت از يك مادّه و هيئت است. هيئت تنها را نمى توان لفظ ناميد، مادّه تنها را هم نمى توان لفظ ناميد. اينان كه مى گويند:

(الصفحة401)
«ض، ر، ب» براى معناى «كتك» بدون نسبت وضع شده است، ما مى گوييم: «ض، ر، ب» كه لفظ نيست، پس چگونه آن را براى معنايى وضع كرده اند؟ «ض، ر، ب» در زمانى عنوان لفظ پيدا مى كند كه داراى هيئتى باشد. كسانى كه مى گويند: «مصدر، مادّه مشتقات است»، مى گويند: «واضع ضَرْب را وضع كرده است» و كسانى كه مى گويند: «فِعْل، ماده مشتقات است» مى گويند: «ضَرَبَ، به عنوان مادّه مطرح است» ولى شما مى گوييد: «مادّه عبارت از «ض، ر، ب» است» در حالى كه عنوان لفظ بر «ض، ر، ب» انطباق پيدا نمى كند.
پاسخ اشكال اوّل: ما اگر «ض، ر، ب» را به تنهايى مى خواستيم به عنوان مادّه مطرح كنيم حرف شما درست بود. ولى ما نمى خواهيم مادّه را به تنهايى مطرح كنيم. مادّه بدون صورت در باب الفاظ همانند هيولاى بدون صورت در باب تكوينيات و واقعيات است. و همان طور كه در باب تكوينيات چنين چيزى غير ممكن است در باب الفاظ هم همين طور است. ما در ضمن پاسخ از اشكال دوّم توضيح بيشترى خواهيم داد كه گاهى از اوقات نياز مى شود كه ما نفس همين معناى مادّه را مطرح كنيم، در آن حال خاص، واضعْ هيئتى را در نظر گرفته است ولى در مواردى كه مى خواهيم معناى فِعل، يا اسم فاعل يا اسم مفعول و... را تفهيم كنيم نياز نداريم به اين كه ماده را خالى از هيئت مطرح كنيم تا شما بگوييد: «مادّه بدون هيئت، لفظ نيست» در حقيقت در اين جا « وضع تهيُّوئى» است، مانند كلاس آمادگى كه براى كودكان مى گذارند. «وضع تهيُّوئى» يعنى وضع به منظور آمادگى براى استعمالات اشتقاقاتى، ولى نه به منظور اين كه خودش تفهيم شود، نه به منظور اين كه خودش استقلال داشته باشد بلكه اين يك عنوان تهيُّوئى دارد براى مشتقات و هيئات اشتقاقيه اى كه در ارتباط با اين ماده مطرح است. در اين صورت، چه اشكال دارد كه واضع «ض،ر،ب» را براى معناى «كتك» وضع كرده باشد، به منظور اين كه اين «ض،ر،ب» در ضمن «ضَرَبَ» همين معنا را به ضميمه فعل ماضى افاده كند، در «يَضْرِب» نيز همين معنا را به ضميمه فعل مضارع افاده كند و هكذا.
(الصفحة402)
خلاصه : آنچه گفته مى شود كه «واضع چگونه «ض،ر،ب» را كه خالى از هيئت است و عنوان لفظ ندارد، وضع كرده است؟» جوابش اين است كه اگر مى خواستيم مقصود، خودش باشد و وضعش وضع انتهايى و مبسوط باشد، اين اشكال شما وارد بود، ولى اگر مقصود، وضعِ تهيُّوئى باشد هيچ گونه اشكالى به آن توجّه پيدا نمى كند.
اشكال دوّم: اگر ماده ـ يعنى «ض، ر، ب» ـ به معناى كتك باشد، فرقى بين اين ماده و اسم مصدر وجود ندارد.
پاسخ اشكال دوّم: اگر چه در اين صورت، بين ماده و اسم مصدر، فرق معنوى وجود ندارد ولى بين آنها فرق لفظى وجود دارد و آن فرق اين است كه واضع همان طور كه «ض، ر، ب» را به عنوان وضع تهيّوئى براى مشتقات درنظر گرفته و ملاحظه كرده كه در اكثر موارد، نياز استعمالى در ارتباط با مشتقات مطرح است، يك مطلب را نيز مورد نظر داشته كه گاهى ممكن است نياز استعمالى در ارتباط با نفس همين معناى «كتك» ـ خالى از هر نسبتى ـ مطرح باشد، به همين جهت آمده هيئتى را به عنوان اسم مصدر درنظر گرفته كه اين به منظور تفهيم همان طبيعت و معناى خالى از هرگونه ضميمه است.
سؤال: نقش اين هيئت ـ اسم مصدرى ـ چيست؟ به عبارت ديگر: شما كه مى گوييد: «ض، ر، ب» به معناى كتك است و هيئت اسم مصدرى هم همين معنا را افاده مى كند پس نقش اين هيئت چيست؟
جواب: اين هيئت، مثل هيئت فَعَلَ، يَفْعِل، فاعِل و مفعول و اين قبيل هيئات نيست. اين گونه هيئات، معنا را تغيير مى دهند و هركدام برضميمه خاصى در ارتباط با «كتك» دلالت دارند ولى هيئت اسم مصدر اين نقش را ندارد، بلكه چون ماده نمى تواند بدون هيئت تحصّل پيدا كند، هيئت اسم مصدر اين نقش را دارد كه بتوانيم به مادّه نطق كنيم. به عبارت ديگر: نقش آن ساختن لفظ است نه تغيير معنا. نقش آن اين است كه تنطق به ماده امكان پذير باشد.
(الصفحة403)
اشكال سوّم: شما كه مى گوييد: «مادّه عبارت از «ض، ر، ب» است» اين «ض، ر، ب» فقط از نظر حروف و ترتيب بين آنها تقيّد دارد ولى ازنظر هيئت آزاد است و خصوصيت ديگرى هم ندارد. مستشكل مى گويد: اگر خصوصيت ديگرى دركار نيست، چنانچه ما «ض، ر، ب» را به صورتى درست كنيم كه هيچ يك از عناوين مشتق بر آن انطباق پيدا نكند مثلا اگر كسى به جاى «ضُرِب» بگويد: «ضُرْب»، چه معنايى دارد؟ شما كه مى گوييد: «ماده به معناى كتك است» بايد «ضُرْب» هم همين معنا را داشته باشد، «ضِرْب» نيز همين معنا را داشته باشد، چون اين ها نيز «ض، ر، ب» مى باشند. پس چرا يك چنين معنايى ندارند؟
پاسخ اشكال سوّم: مستشكل به دو خصوصيت اشاره كرد يكى «ض، ر، ب» و ديگرى ترتيب بين آنها. ولى در اين جا خصوصيت سوّمى هم وجود دارد و آن اين است كه بايد «ض، ر، ب» در ضمن مشتقات معهوده تحقّق پيدا كند، يعنى در ضمن فعل ماضى معلوم و مجهول، فعل مضارع معلوم و مجهول، اسم فاعل، اسم مفعول و... «ض، ر، ب» در غير اين مشتقات معهوده، معناى كتك ندارد.
اشكال چهارم: اگر مادّه ـ يعنى «ض، ر، ب» ـ خودش داراى معناى مستقلّى باشد و مشتقات هم هركدام اضافه اى را دلالت كنند، نتيجه اين مى شود كه در يك مشتق دو دلالت مطرح است، دو دالّ و دو مدلول مطرح است. «ضارب» بايد به منزله دو لفظ و دو معنا باشد. «ض، ر، ب» يك دالّ و هيئت مشتق هم دالّ ديگر است و هريك از اين دو دالّ داراى يك مدلول مى باشند. در حالى كه آنچه ما از كلمه «ضارب» مى فهميم يك معناست و ازنظر دلالت بر مدلول، فرقى بين زيد و ضارب نيست. زيد داراى يك مدلول است و دلالتش واحد است. ضارب هم داراى يك مدلول است و دلالتش واحد است.
پاسخ اشكال چهارم: آيا اگر ما حرف كوفيين يا بصريين را اختيار كنيم از اين اشكال تخلّص پيدا مى كنيم؟ خير، اين اشكال بر همه وارد است. هر لفظى كه در آن، دو حيثيت مطرح باشد و هريك از اين دو حيثيت حساب مستقلى داشته باشد، اين
(الصفحة404)
اشكال در آن جريان پيدا مى كند. در لفظ «زيد» اين اشكال وارد نيست، زيرا داراى وضع واحدى است. به عبارت ديگر: وضع آن شخصى است، يعنى پدر زيد ماده معين و هيئت معينى را درنظر گرفته و مجموع اين ها را به وضع واحد و به تسميه واحد براى اين هيكل خارجى وضع كرده است. ولى در باب مشتقات، شما هر مسيرى را طى كنيد، براى آنها دو حيثيت وجود دارد، ماده اش وضع مستقل و هيئت آن نيز وضع مستقلى دارد. ما نمى توانيم ضارب را با زيد مقايسه كنيم. ضارب دو حيثيت دارد ولى در عين حال كه دو حيثيت وجود دارد و دو وضع تحقّق دارد، دو دلالت در كار نيست، يعنى ضارب مثل زيد با عَمر نيست كه دو دالّ و دو مدلول و دو دلالت در كار باشد. دليل اين مطلب اين است كه مادّه مثل هيولا نسبت به صورت است. همان طور كه هيولا بدون صورت هيچ گونه تحصّل و تحقّقى ندارد و بعد از آن كه صورتْ عارض شد يك شىء به حساب مى آيد در باب ماده و هيئت نيز مسأله همين طور است. درست است كه در هنگام وضع هيچ كدام به ديگرى ارتباطى نداشتند. وقتى واضع «ض، ر، ب» را وضع مى كرده، شايد اصلاهيئت فاعل در ذهنش نبوده و وقتى هيئت فاعل را وضع مى كرده شايد اصلا ماده «ض، ر، ب» در ذهنش نيامده است. اين دو در عالم وضع، استقلال داشته و هيچ گونه ارتباطى بين اين ها وجود نداشته است ولى در مقام استعمال و مقام تحصّل و تحقّق، ديگر مادّه يك وجود مستقلى در مقابل هيئت ندارد. دلالت مستقلّى در مقابل هيئت ندارد بلكه اين ها گويا شىء واحد و كلمه واحدى به حساب مى آيند. در مقام دلالت هم، دلالت اين ها يك دلالت است. همان طور كه ما از كلمه «زننده» در فارسى دو دلالت و دو دالّ و دو مدلول استفاده نمى كنيم، در معنا و مفاد ضارب هم همين طور است و هيچ گونه تعدّدى به حساب نمى آيد و در مقام استعمال ـ نه ازنظر متكلّم، نه از نظر مستمع ـ تعدّدى در كار نيست. درنتيجه اين حرفى را كه متأخرين در ارتباط با مواد مشتقات ذكر كردند با حقيقت ماده بودن و با حقيقت اشتقاق ـ كه لفظ و معناى ماده بايد در مشتقات محفوظ باشد ـ تطبيق مى كند، اگر چه با كلام بصريين و كوفيين مخالف است.