جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة397)

راه حلّ چهارم

اين راه حلّ، مبتنى بر يك مسأله فلسفى است و آن اين است كه گفته شود: اتّصالْ مساوق با وحدت است،(1) بنابر اين مبنا در مورد زمان نمى توان تعدّدى تصوّر كرد. زمان از اوّل خلقت تا آخر، يك وجود است نه اين كه وجودات متعدّد و متكثّر باشد.
بررسى راه حلّ چهارم: بحث هاى ما بحث هاى عرفى است و روى انظار عرف تكيه دارد و اين بحث هاى فلسفى با آنچه ما در آن هستيم سازگار نيست. عرف، اين زمانها را متعدّد مى بينيد. عرف، زمان را متقضى و متصرّم مى بيند نه اين كه از اوّل تا آخر را به عنوان يك وجود واحد و يك موجود متشخص ببيند. اين ها مسائلى است كه از فهم عرف بيرون است.
نتيجه بحث در ارتباط با اسم زمان
از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه هيچ يك از راه حلهاى چهارگانه نتوانست اشكال مربوط به خروج اسم زمان از محلّ نزاع را برطرف كند بنابر اين اسم زمان از محلّ نزاع در باب مشتق خارج است و هيچ تالى فاسدى هم بر اين امر مترتّب نمى شود.

مقدّمه چهارم

مواد مشتقات عبارت از چيست؟


همان طور كه از لفظ و مفهوم مشتق استفاده مى شود، مشتق به معناى چيزى است كه از چيز ديگر گرفته شده است.
در مشق، يك مادّه و مشتق منه وجود دارد كه مشتق از آن گرفته مى شود. بحث در اين است كه آيا مواد مشتقات عبارت از چيست؟ در اين جا بين قدماء نحويين
  • 1 ـ الحكمة المتعالية، ج2، ص94
(الصفحة398)
كوفيين و بصريين اختلاف شده است:

نظريه اوّل و دوم: نظريه بصريين و كوفيين

بصريين، مادّه را عبارت از مصدر مى دانند و اين جمله معروفى كه مى گويد: «مصدر اصل كلام است» بر مبناى همين نظريه بصريين است.
كوفيين معتقدند: ماده عبارت از فعل است.(1)
اشكال بر نظريه كوفيين و نظريه بصريين: به هر دو نظريه فوق اشكال شده است كه مادّه عبارت از چيزى است كه در تمامى مشتقات، هم لفظ آن محفوظ باشد و هم معنايش و اين خصوصيت نه در مورد فعل وجود دارد و نه در مورد مصدر.
توضيح: قاعدتاً كسانى كه مادّه را عبارت از فعل مى دانند، مقصودشان فعل ماضى است. فعل ماضى داراى يك هيئت خاص و يك معناى خاص است. هم خصوصيتى در لفظ آن ـ از نظر هيئت ـ وجود دارد و هم در معناى آن. حال اگر ما فعل را به عنوان مادّه مشتقات دانستيم آيا در فعل مضارع ـ كه مشتق از فعل ماضى است ـ خصوصيات فعل ماضى حفظ شده است؟ يكى از خصوصيات فعل ماضى، هيئت آن ـ مثل فَعَلَ ـ بود و اين خصوصيت در مضارع رعايت نشده است. خصوصيت ديگر فعل ماضى معناى آن مى باشد و اين هم در مضارع لحاظ نشده است. فعل ماضى ـ بنابر مشهور ـ دلالت بر زمان گذشته مى كند، ضَرَبَ يعنى زد در زمان گذشته. آيا اين معنا با قيد تحقّق فعل در زمان گذشته، در فعل مضارع محفوظ است؟ خير، در ضَرَبَ، زدن در زمان گذشته تحقّق دارد ولى در فعل مضارع، زدن تحقّق ندارد اگر هم بخواهد تحقّق پيدا كند در زمان آينده تحقّق پيدا خواهد كرد. وقتى ضَرَبَ را نسبت به ضارب ملاحظه مى كنيم مى بينيم نه خصوصيات لفظى ضَرَبَ در ضارب وجود دارد ـ زيرا ضَرَبَ از نظر
  • 1 ـ الإنصاف في مسائل الخلاف، ج1، ص235
(الصفحة399)
حركات، سه فتحه دارد ـ و نه خصوصيات معنوى ضَرَبَ در ضارب وجود دارد. در ضَرَبَ  ـ بنابر مشهور ـ پاى زمان در ميان است آن هم زمان ماضى، ولى در ضارب يك چنين خصوصيتى وجود ندارد.
همين طور اگر بخواهيم مصدر را به عنوان مادّه مشتقات مطرح كنيم، در باب مصدر ترديد است كه آيا در معناى مصدرنسبتى وجود دارد يا معناى مصدر، خالى از نسبت است و هيچ گونه نسبت فاعلى يا مفعولى در آن تحقّق ندارد. به عبارت ديگر: ما يك وقت ضَرْب را به معناى زدن معنا مى كنيم، در زدن نسبت وجود دارد، در زدن، حدوث ضرب تحقّق دارد. و يكوقت ضَرْب را خالى از نسبت معنا مى كنيم، يعنى آن را به كتك ـ نه كتك زدن ـ معنا مى كنيم و در كتك هيچ گونه نسبتى وجود ندارد.
اگر ما ضَرب را داراى يك معناى مشتمل بر نسبت بدانيم، مصدر هم مانند فعل است در اين كه نه لفظ آن درمشتقات محفوظ است و نه معناى آن. امّا لفظش در مشتقات محفوظ نيست زيرا هيئت مصدر، هيئت فَعْل است و هيئت فَعْل در هيچ يك از مشتقات تحقّق ندارد. هريك از مشتقات داراى هيئت هاى مخصوصى مى باشند كه آن هيئتها مغاير با هيئت فَعْل است. ما نمى توانيم مثلا بگوييم: در هيئت فاعل، هيئت فَعْل محفوظ است. چگونه ممكن است در يك كلمه دو هيئت جمع شوند؟
معناى مصدر هم در مشتقات محفوظ نيست زيرا معناى ضَرْب عبارت از زدن است، در معناى ضرب، «نسبةٌ ما» وجود دارد ولى معناى مشتقات ديگر اين گونه نيست. ضَرَبَ يعنى زد در زمان گذشته، يَضْرِبُ يعنى مى زند در زمان آينده و بين اين ها ازنظر معنا تغاير تحقّق دارد.
بنابراين اگر مصدر داراى يك معناى مشتمل بر «نسبةٌ ما» باشد همان حسابى كه فعل با مشتقات دارد مصدر هم با مشتقات دارد. نه لفظش در ضمن مشتقات محفوظ است و نه معنايش.
ولى اگر مصدر را خالى از نسبت معنا كرديم، ضَرْب را به معناى كتك دانستيم نه به معناى زدن، اين جا اگر چه معناى مصدر در مشتقات محفوظ است زيرا در معناى
(الصفحة400)
تمام مشتقات، كتك را مى آوريم، كتك زد، كتك مى زند، كتك بزن، كتك زننده و... و اين معنا در تمامى مشتقات محفوظ است ولى لفظ آن در هيچ يك از مشتقات ملاحظه نشده است. در هيچ يك از مشتقات، هيئت «فَعْل» نداريم. هر مشتقى هيئت خاصى دارد و نمى شود دو هيئت در يك كلمه جمع شوند.
درنتيجه هيچ يك از كلام بصريين و كلام كوفيين با معناى حقيقى ماده نمى سازد.

نظريه سوم: نظريه محقّقين از متأخّرين

محقّقين از متأخّرين گفته اند: ماده مشتقات داراى هيئت خاصى نيست. واضع وقتى خواسته لفظى را براى «كتك خالى از نسبت» وضع كند، مادّه «ض، ر، ب» را با همين ترتيب درنظر گرفته، نه كمتر و نه زيادتر.
اگر اين گونه باشد، خصوصيتى كه از نظر لفظ و معنا در مادّه مشتقات معتبر است در اين جا نيز وجود دارد، زيرا اوّلا: براى ماده، هيئت خاصى درنظر گرفته نشده، بلكه عنوان «ض، ر، ب» را ملاحظه كرده و اين عنوان در تمامى مشتقات محفوظ است. و ثانياً: معنا يك معناى خالى از نسبت است، عنوان زدن در كار نيست، بلكه معنا عبارت از كتك است و كتك، معنايى است كه در جميع مشتقات تحقّق دارد. ضارب: كتك زننده، مضروب: كتك خورده و...  .

اشكال بر كلام محقّقين از متأخرين

بر كلام محقّقين از متأخّرين اشكالاتى وارد شده كه قابل جواب است:
اشكال اوّل: اين گونه كه ايشان ماده را معنا كردند و گفتند: «ماده عبارت از «ض، ر، ب» و معنا عبارت از «كتك» بدون هيچ نسبت فاعلى يا مفعولى است» داراى اشكال است زيرا در باب وضع مى گوييم: «وضع عبارت از ايجاد علقه بين لفظ و معناست» حال ببينيم آيا لفظ چيست؟ لفظ عبارت از يك مادّه و هيئت است. هيئت تنها را نمى توان لفظ ناميد، مادّه تنها را هم نمى توان لفظ ناميد. اينان كه مى گويند:

(الصفحة401)
«ض، ر، ب» براى معناى «كتك» بدون نسبت وضع شده است، ما مى گوييم: «ض، ر، ب» كه لفظ نيست، پس چگونه آن را براى معنايى وضع كرده اند؟ «ض، ر، ب» در زمانى عنوان لفظ پيدا مى كند كه داراى هيئتى باشد. كسانى كه مى گويند: «مصدر، مادّه مشتقات است»، مى گويند: «واضع ضَرْب را وضع كرده است» و كسانى كه مى گويند: «فِعْل، ماده مشتقات است» مى گويند: «ضَرَبَ، به عنوان مادّه مطرح است» ولى شما مى گوييد: «مادّه عبارت از «ض، ر، ب» است» در حالى كه عنوان لفظ بر «ض، ر، ب» انطباق پيدا نمى كند.
پاسخ اشكال اوّل: ما اگر «ض، ر، ب» را به تنهايى مى خواستيم به عنوان مادّه مطرح كنيم حرف شما درست بود. ولى ما نمى خواهيم مادّه را به تنهايى مطرح كنيم. مادّه بدون صورت در باب الفاظ همانند هيولاى بدون صورت در باب تكوينيات و واقعيات است. و همان طور كه در باب تكوينيات چنين چيزى غير ممكن است در باب الفاظ هم همين طور است. ما در ضمن پاسخ از اشكال دوّم توضيح بيشترى خواهيم داد كه گاهى از اوقات نياز مى شود كه ما نفس همين معناى مادّه را مطرح كنيم، در آن حال خاص، واضعْ هيئتى را در نظر گرفته است ولى در مواردى كه مى خواهيم معناى فِعل، يا اسم فاعل يا اسم مفعول و... را تفهيم كنيم نياز نداريم به اين كه ماده را خالى از هيئت مطرح كنيم تا شما بگوييد: «مادّه بدون هيئت، لفظ نيست» در حقيقت در اين جا « وضع تهيُّوئى» است، مانند كلاس آمادگى كه براى كودكان مى گذارند. «وضع تهيُّوئى» يعنى وضع به منظور آمادگى براى استعمالات اشتقاقاتى، ولى نه به منظور اين كه خودش تفهيم شود، نه به منظور اين كه خودش استقلال داشته باشد بلكه اين يك عنوان تهيُّوئى دارد براى مشتقات و هيئات اشتقاقيه اى كه در ارتباط با اين ماده مطرح است. در اين صورت، چه اشكال دارد كه واضع «ض،ر،ب» را براى معناى «كتك» وضع كرده باشد، به منظور اين كه اين «ض،ر،ب» در ضمن «ضَرَبَ» همين معنا را به ضميمه فعل ماضى افاده كند، در «يَضْرِب» نيز همين معنا را به ضميمه فعل مضارع افاده كند و هكذا.