جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة292)

نظريه مرحوم آخوند

مرحوم آخوند معتقد است استعمال لفظ در اكثر از معنا ـ به اين كيفيتى كه مطرح كرديم ـ مستحيل است.
ايشان در مقام استدلال بر اين مطلب عبارتى را ذكر كرده است كه مرادشان را به خوبى روشن نمى كند، زيرا در آن احتمالاتى مطرح است.
ما در اين جا ابتدا مفاد كلام ايشان را مطرح كرده و سپس احتمالاتى را كه در آن وجود دارد مورد بررسى قرار مى دهيم تا ببينيم آيا در ارتباط با اين احتمالات مى توان مسأله استحاله را مطرح كرد يا اين كه بنابر هيچ كدام از اين احتمالات، مسأله استحاله مطرح نيست.
مرحوم آخوند مى فرمايد: معناى استعمال ـ به صورت كلّى، نه در خصوص مانحن فيه ـ اين نيست كه ما لفظ را علامت براى معنا قرار دهيم، تا اين كه همين جا كسى بيايد مسأله را تمام كند و بگويد: «چه اشكالى دارد كه چيزى علامت بر دو معنا باشد؟ مگر وقتى چيزى علامت شد، حتماً بايد علامت براى يك چيز باشد؟ خير، ممكن است يك چيز، علامت براى دو چيز واقع شود. يك لفظ، علامت و نشانه براى دو معنا باشد». ايشان مى فرمايد: معناى استعمال، علامت بودن لفظ براى معنا نيست بلكه معناى استعمال اين است كه انسان لفظ را فانى در معنا و وجه براى آن قرار دهد به طورى كه گويا لفظْ همان معناست، به همين جهت است كه حسن و قبح معانى، به الفاظ سرايت مى كند. انسان مى گويد: چرا حرف زشت مى زنى؟ در حالى كه زشتى مال معناست و معنا و لفظ ـ همان گونه كه قبلا گفتيم ـ از دو مقوله متضادند. آن وقت اگر يكى از دو مقوله قبيح شد، چه معنا دارد كه مقوله ديگر هم قبيح شود؟ لفظ از مقوله لفظ و صوت است و معنا از مقوله واقعيات است ولى با توجه به اين كه لفظ، فانى در معناست و حقيقت استعمال اين است كه گويا لفظ، خودش را قربانى در معنا مى كند و فانى در معنا قرار مى گيرد، حُسن و قُبح معنا، در معنا متوقف نشده و به لفظ هم سرايت مى كند و لفظ، موصوف به حَسَن و قبيح مى شود.
(الصفحة293)
مرحوم آخوند مى فرمايد: لحاظى كه به لفظ تعلّق مى گيرد، لحاظ تبعى است. لفظ ـ در مقابل معنا ـ اصالت ندارد، به همين جهت، لحاظ استقلالى به معنا تعلّق مى گيرد و لحاظ تبعى به لفظ متعلّق مى شود. و وقتى لحاظ تبعى به لفظ تعلّق مى گيرد، در مانحن فيه بايد دو لحاظ در ارتباط با لفظ مطرح شود، يك لحاظ تبعى به عنوان تبعيت از معناى اوّل و يك لحاظ تبعى به عنوان تبعيت از معناى دوّم. آنوقت نتيجه اين مى شود كه در عالم معنا، دو لحاظ استقلالى به دو معنا تعلّق گرفته ـ كه اين مانعى ندارد ـ ولى به تبعيت از اين دو لحاظ، دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق مى گيرد و معنا ندارد كه در يك استعمال، و در آنِ واحد، دو لحاظ به يك لفظ تعلّق بگيرد. مگر اين كه لاحظ، «أحول العينين» ـ آدم دو بين، كه هرچيز را برخلاف واقع، دو تا مى بيند ـ باشد كه در اين صورت مانعى ندارد كه لفظ را هم دوتا ببيند و دو لحاظ تبعى به لفظ متعلّق شود. ولى آنچه را أحول مى بيند واقعيت نيست. واقعيت، يك چيز است اگر چه از نظر او دو چيز مطرح است. و فرض اين است كه چشم ما خوب مى بيند و يك لفظ را، يك لفظ مى بيند.(1)
از اين عبارت مرحوم آخوند به خوبى روشن نمى شود كه ايشان مسأله استحاله را با توجه به چه چيزى قائل شده است؟
در كلام ايشان سه احتمال وجود دارد كه ازنظر قرب و بعد، در يك درجه نيستند.
احتمال اوّل: نقطه اساسى كه مرحوم آخوند روى آن دست گذاشته عبارت از «ماهيت استعمال» باشد كه به نظر ايشان، ماهيت استعمال، عبارت از فناى لفظ در معناست. به اين معنا كه لفظ وقتى در مقابل معنا قرار مى گيرد، وجود خود را از دست داده و خود را فانى در معنا مى كند. درنتيجه ـ براساس اين احتمال ـ مرحوم آخوند مى خواهد بفرمايد: ما يك لفظ «عين» داريم و مى خواهيم اين لفظ را در دو معنا استعمال كنيم. در ارتباط با استعمال اوّل، ماهيت استعمال، فناء لفظ «عين» در معناى
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص54 و 55
(الصفحة294)
اوّل است و وقتى لفظ «عين» در معناى اوّل فانى شد ديگر ما لفظى نداريم كه بخواهيم آن را درارتباط با معناى دوم به ميدان بياوريم. پس معناى دوّم، با چه چيزى سروكار پيدا مى كند.
اين احتمال، وقتى در مقايسه با احتمال دوّم قرار گيرد بعيدتر از احتمال دوّم، نسبت به كلام مرحوم آخوند است.
بررسى احتمال اوّل: اگر مرحوم آخوند روى اين احتمال نظر داشته باشد، اين حرف داراى دو اشكال است:
اشكال اوّل: ما قبول نداريم كه ماهيت استعمال، عبارت از فناء لفظ در معنا باشد. درست است كه لفظ، در مقابل معنا، داراى عنوان تبعيت است ولى تبعيت، يك حرف و فناءْ حرف ديگر است. استعمال، به معناى فناء نيست. اگر استعمال، عبارت از فناء لفظ در معنا باشد، نبايد الفاظ، ازنظر زيبا بودن و عدم آن، نقشى در مسأله داشته باشند، زيرا هرلفظى را كه شما مى آوريد، فوراً آن را قربانى در معنا مى كنيد پس گويا لفظى وجود ندارد. در حالى كه ما قبلا گفتيم: يك خطيب زبردست، همواره در دو زمينه فعاليت دارد. هم در ارتباط با معانى فعاليت دارد ـ كه چه مطالبى را القاء كند ـ و هم در ارتباط با الفاظ كوشش مى كند ـ كه چه الفاظى را براى تفهيم اين معانى استخدام كند ـ لذا گاهى بعضى از افراد مشاهده مى شوند كه نسبت به معانى، حرفهاى خوبى دارند ولى الفاظى كه براى فهماندن آن معانى به كار مى گيرند، الفاظ جالبى نيست بلكه چه بسا لفظ تنفّرآميز را استفاده مى كنند. بنابراين در تكلّم و خطابه، الفاظ نقش به سزايى دارند، و حتى ممكن است گفته شود: «در بعضى از مواقع، معانى را تحت الشعاع خود قرار مى دهند». از اين جا كشف مى كنيم كه اگر كسى بگويد: «ماهيت استعمال، فناء لفظ در معناست» اين حرف، درست نيست. لفظ از يك مقوله و معنا از مقوله ديگر است و واضع آمده بين لفظ و معنا، ارتباط وضعى برقرار كرده است. به دنبال وضعِ واضع، مستعملين نيز از اين وضع، استفاده كرده و لفظ را استعمال مى كنند، معنا را استعمال مى كنند و هر دو را مورد لحاظ قرار مى دهند ولى گفتيم: لفظ در برابر معنا ـ از نظر
(الصفحة295)
لحاظ ـ داراى عنوان تبعيّت است. و بين تبعيت و فناء فرق وجود دارد. و ما نمى توانيم ماهيت استعمال را فناء لفظ در معنا بدانيم.
اشكال دوّم: برفرض كه ماهيت استعمال، فناء لفظ در معنا باشد، ولى شما از اين فناء چه چيزى را مى خواهيد استفاده كنيد؟ شما مى خواهيد بگوييد: «استعمال يك لفظ در دو معنا ممتنع است، زيرا اگر لفظ، فانى در معناى اوّل شد، ديگر چيزى نيست كه فانى در معناى دوّم شود».
ما مى گوييم: در باب معنا، معناى اوّليّه و ثانويّه نداريم بلكه اين دو معنا در رديف هم هستند و هيچ تقدّم و تأخّرى در بين آن دو مطرح نيست و اگر ما قائل به فناء شديم، چه اشكالى دارد كه يك لفظْ فانى در هر دو معنا شود. چه برهانى بر استحاله اين مطلب وجود دارد آيا فانى شدن يك لفظ در دو معنا، در استعمال واحد، بدون اين كه تقدّم و تأخّرى در كار باشد، مستلزم اجتماع ضدّين است؟ آيا اجتماع نقيضين را لازم دارد؟ آيا محال ديگرى پيش مى آيد؟ خير اين گونه نيست.
بله اگر ما در ابتدا معناى اوّل را بياوريم و لفظ را در آن فانى كنيم و بعد به سراغ معناى دوّم برويم، حرف شما درست است كه اگر لفظى در معناى اوّل فانى شد، ديگر چيزى نداريم كه بخواهد در معناى دوّم فانى شود. ولى ما اين تقدّم و تأخّر را براى دو معنا نمى بينيم، ما از اوّل، لفظ عين را فانى در دو معنا كرده ايم و دو معنا را در عرض هم قرار مى دهيم و اگر چنين باشد كدام استحاله اى پيش مى آيد؟
احتمال دوّم در كلام مرحوم آخوند: احتمال دوّم اين است كه مرحوم آخوند بخواهد بفرمايد: در باب استعمال، به معنا لحاظ استقلالى تعلّق مى گيرد و اگر معنا متعدّد شد، لحاظ استقلالى متعلّق به معنا نيز متعدّد مى شود. و اصولا در تحرير محل نزاع، ما مسأله را به همين صورت فرض كرديم كه هريك از معانى به گونه اى استقلال داشته باشد كه گويا لفظْ فقط در آن استعمال شده است. درنتيجه به لحاظ تعدّد معنا، لحاظ استقلالى متعلّق به معنا نيز متعدّد مى شود و لحاظ متعلّق به لفظ، تبعى خواهد بود. به عبارت ديگر: مقصودبالاصالة، عبارت از معناست و لفظ به تبعيت از معنا متعلّق
(الصفحة296)
لحاظ قرار مى گيرد پس درحقيقت دو لحاظ استقلالى به معنا و دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق مى گيرد. در مورد معنا، مانعى ندارد كه دو لحاظ استقلالى به آن تعلّق گيرد، زيرا معنا متعدّد و متكثّر است ولى وقتى لحاظ تبعى را در ارتباط با لفظ مطرح كنيم مى بينيم لفظ، واحد است و تعدّدى دركار نيست. درنتيجه لازم مى آيد دو لحاظ تبعى به يك شىء تعلّق بگيرد.
مرحوم آخوند مى خواهد روى اين مطلب تكيه كند چون مسأله لحاظ تبعى را به طور مكرّر در كلام خود ذكر مى كند. و آنچه آخر كلام خود مى فرمايد: «إلاّ أن يكون اللاحظ أحول العينين»، نيز تقريباً نزديك به همين مطلب است. يعنى لحاظ كننده، اگر كسى باشد كه لفظ را دوتا مى بيند و لفظ واحد به نظر او تعدّد دارد، تعدّد لحاظ تبعى در رابطه با لفظ، قابل تصوّر است. ولى اگر لاحظ، شخص واقع بين باشد به گونه اى كه لفظ را به صورت وحدت و به صورت واقعى خودش مى بيند، چطور مى تواند دو لحاظ تبعى به يك شىء تعلّق بگيرد؟
اين احتمال به كلام مرحوم آخوند نزديك تر از احتمال اوّل است و به احتمال قوى، مرحوم آخوند روى اين احتمال تكيه كرده است.
بررسى احتمال دوّم: اگر مرحوم آخوند بخواهد چنين مطلبى را بفرمايد، ما در جواب ايشان مى گوييم: لفظ و معنا يكوقت در ارتباط با متكلّم و مستعمِل ملاحظه مى شود و يك وقت در ارتباط با مخاطب و مستمع. و اين دو با يكديگر فرق دارند. اگر چه بيش از يك استعمال انجام نشده است ولى همين استعمال، وقتى در ارتباط با مستعمِل ملاحظه شود، خصوصياتى در آن وجود دارد كه در ارتباط با مخاطب، آن خصوصيات مطرح نيست بلكه شايد عكس آنها مطرح باشد. بنابراين ما بايد هر دو صورت رامورد بررسى قرار دهيم.
صورت اوّل: وقتى ما به خودمان مراجعه مى كنيم مى بينيم اگر يك مولا يا كسى كه صلاحيت صدور امر در او وجود دارد بخواهد دستورى صادر كند و مثلا به كسى بگويد: «جئني بالماء»، در مرحله قبل از استعمال، ابتدا معنا را ملاحظه مى كند و سپس