جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة294)
اوّل است و وقتى لفظ «عين» در معناى اوّل فانى شد ديگر ما لفظى نداريم كه بخواهيم آن را درارتباط با معناى دوم به ميدان بياوريم. پس معناى دوّم، با چه چيزى سروكار پيدا مى كند.
اين احتمال، وقتى در مقايسه با احتمال دوّم قرار گيرد بعيدتر از احتمال دوّم، نسبت به كلام مرحوم آخوند است.
بررسى احتمال اوّل: اگر مرحوم آخوند روى اين احتمال نظر داشته باشد، اين حرف داراى دو اشكال است:
اشكال اوّل: ما قبول نداريم كه ماهيت استعمال، عبارت از فناء لفظ در معنا باشد. درست است كه لفظ، در مقابل معنا، داراى عنوان تبعيت است ولى تبعيت، يك حرف و فناءْ حرف ديگر است. استعمال، به معناى فناء نيست. اگر استعمال، عبارت از فناء لفظ در معنا باشد، نبايد الفاظ، ازنظر زيبا بودن و عدم آن، نقشى در مسأله داشته باشند، زيرا هرلفظى را كه شما مى آوريد، فوراً آن را قربانى در معنا مى كنيد پس گويا لفظى وجود ندارد. در حالى كه ما قبلا گفتيم: يك خطيب زبردست، همواره در دو زمينه فعاليت دارد. هم در ارتباط با معانى فعاليت دارد ـ كه چه مطالبى را القاء كند ـ و هم در ارتباط با الفاظ كوشش مى كند ـ كه چه الفاظى را براى تفهيم اين معانى استخدام كند ـ لذا گاهى بعضى از افراد مشاهده مى شوند كه نسبت به معانى، حرفهاى خوبى دارند ولى الفاظى كه براى فهماندن آن معانى به كار مى گيرند، الفاظ جالبى نيست بلكه چه بسا لفظ تنفّرآميز را استفاده مى كنند. بنابراين در تكلّم و خطابه، الفاظ نقش به سزايى دارند، و حتى ممكن است گفته شود: «در بعضى از مواقع، معانى را تحت الشعاع خود قرار مى دهند». از اين جا كشف مى كنيم كه اگر كسى بگويد: «ماهيت استعمال، فناء لفظ در معناست» اين حرف، درست نيست. لفظ از يك مقوله و معنا از مقوله ديگر است و واضع آمده بين لفظ و معنا، ارتباط وضعى برقرار كرده است. به دنبال وضعِ واضع، مستعملين نيز از اين وضع، استفاده كرده و لفظ را استعمال مى كنند، معنا را استعمال مى كنند و هر دو را مورد لحاظ قرار مى دهند ولى گفتيم: لفظ در برابر معنا ـ از نظر
(الصفحة295)
لحاظ ـ داراى عنوان تبعيّت است. و بين تبعيت و فناء فرق وجود دارد. و ما نمى توانيم ماهيت استعمال را فناء لفظ در معنا بدانيم.
اشكال دوّم: برفرض كه ماهيت استعمال، فناء لفظ در معنا باشد، ولى شما از اين فناء چه چيزى را مى خواهيد استفاده كنيد؟ شما مى خواهيد بگوييد: «استعمال يك لفظ در دو معنا ممتنع است، زيرا اگر لفظ، فانى در معناى اوّل شد، ديگر چيزى نيست كه فانى در معناى دوّم شود».
ما مى گوييم: در باب معنا، معناى اوّليّه و ثانويّه نداريم بلكه اين دو معنا در رديف هم هستند و هيچ تقدّم و تأخّرى در بين آن دو مطرح نيست و اگر ما قائل به فناء شديم، چه اشكالى دارد كه يك لفظْ فانى در هر دو معنا شود. چه برهانى بر استحاله اين مطلب وجود دارد آيا فانى شدن يك لفظ در دو معنا، در استعمال واحد، بدون اين كه تقدّم و تأخّرى در كار باشد، مستلزم اجتماع ضدّين است؟ آيا اجتماع نقيضين را لازم دارد؟ آيا محال ديگرى پيش مى آيد؟ خير اين گونه نيست.
بله اگر ما در ابتدا معناى اوّل را بياوريم و لفظ را در آن فانى كنيم و بعد به سراغ معناى دوّم برويم، حرف شما درست است كه اگر لفظى در معناى اوّل فانى شد، ديگر چيزى نداريم كه بخواهد در معناى دوّم فانى شود. ولى ما اين تقدّم و تأخّر را براى دو معنا نمى بينيم، ما از اوّل، لفظ عين را فانى در دو معنا كرده ايم و دو معنا را در عرض هم قرار مى دهيم و اگر چنين باشد كدام استحاله اى پيش مى آيد؟
احتمال دوّم در كلام مرحوم آخوند: احتمال دوّم اين است كه مرحوم آخوند بخواهد بفرمايد: در باب استعمال، به معنا لحاظ استقلالى تعلّق مى گيرد و اگر معنا متعدّد شد، لحاظ استقلالى متعلّق به معنا نيز متعدّد مى شود. و اصولا در تحرير محل نزاع، ما مسأله را به همين صورت فرض كرديم كه هريك از معانى به گونه اى استقلال داشته باشد كه گويا لفظْ فقط در آن استعمال شده است. درنتيجه به لحاظ تعدّد معنا، لحاظ استقلالى متعلّق به معنا نيز متعدّد مى شود و لحاظ متعلّق به لفظ، تبعى خواهد بود. به عبارت ديگر: مقصودبالاصالة، عبارت از معناست و لفظ به تبعيت از معنا متعلّق
(الصفحة296)
لحاظ قرار مى گيرد پس درحقيقت دو لحاظ استقلالى به معنا و دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق مى گيرد. در مورد معنا، مانعى ندارد كه دو لحاظ استقلالى به آن تعلّق گيرد، زيرا معنا متعدّد و متكثّر است ولى وقتى لحاظ تبعى را در ارتباط با لفظ مطرح كنيم مى بينيم لفظ، واحد است و تعدّدى دركار نيست. درنتيجه لازم مى آيد دو لحاظ تبعى به يك شىء تعلّق بگيرد.
مرحوم آخوند مى خواهد روى اين مطلب تكيه كند چون مسأله لحاظ تبعى را به طور مكرّر در كلام خود ذكر مى كند. و آنچه آخر كلام خود مى فرمايد: «إلاّ أن يكون اللاحظ أحول العينين»، نيز تقريباً نزديك به همين مطلب است. يعنى لحاظ كننده، اگر كسى باشد كه لفظ را دوتا مى بيند و لفظ واحد به نظر او تعدّد دارد، تعدّد لحاظ تبعى در رابطه با لفظ، قابل تصوّر است. ولى اگر لاحظ، شخص واقع بين باشد به گونه اى كه لفظ را به صورت وحدت و به صورت واقعى خودش مى بيند، چطور مى تواند دو لحاظ تبعى به يك شىء تعلّق بگيرد؟
اين احتمال به كلام مرحوم آخوند نزديك تر از احتمال اوّل است و به احتمال قوى، مرحوم آخوند روى اين احتمال تكيه كرده است.
بررسى احتمال دوّم: اگر مرحوم آخوند بخواهد چنين مطلبى را بفرمايد، ما در جواب ايشان مى گوييم: لفظ و معنا يكوقت در ارتباط با متكلّم و مستعمِل ملاحظه مى شود و يك وقت در ارتباط با مخاطب و مستمع. و اين دو با يكديگر فرق دارند. اگر چه بيش از يك استعمال انجام نشده است ولى همين استعمال، وقتى در ارتباط با مستعمِل ملاحظه شود، خصوصياتى در آن وجود دارد كه در ارتباط با مخاطب، آن خصوصيات مطرح نيست بلكه شايد عكس آنها مطرح باشد. بنابراين ما بايد هر دو صورت رامورد بررسى قرار دهيم.
صورت اوّل: وقتى ما به خودمان مراجعه مى كنيم مى بينيم اگر يك مولا يا كسى كه صلاحيت صدور امر در او وجود دارد بخواهد دستورى صادر كند و مثلا به كسى بگويد: «جئني بالماء»، در مرحله قبل از استعمال، ابتدا معنا را ملاحظه مى كند و سپس
(الصفحة297)
براى اين كه معنا را دراختيار سامع قرار دهد، از لفظ استفاده مى كند و دستور «جئني بالماء» را صادر مى كند. بنابراين، اگر ما بخواهيم لفظ و معنا را در ارتباط با مستعمِل ملاحظه كنيم، حقّ با مرحوم آخوند است. ولى تا اين مرحله كه لحاظ متعلّق به معنا، لحاظ استقلالى و لحاظ متعلّق به لفظ، لحاظ تبعى است مورد قبول ما مى باشد امّا اين كه شما مى گوييد: «اگر معنا متعدّد شد و دو معنا ملحوظ بالاستقلال شد، لازم است دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق بگيرد» اين را ما قبول نداريم. اين لزوم و ضرورت از كجا آمده است؟ مثلا اين مخبر فكر مى كند در مقام اخبار مى خواهد دو معناى مشترك لفظى را در استعمال واحد، اخبار كند و به جاى «رأيت عيناً و عيناً» مى خواهد يك «رأيت عيناً» بگويد و همان دو معنايى را كه در «رأيت عيناً و عيناً» مى تواند مقصود باشد، با «رأيت عيناً» تفهيم كند. مخبر، يك معناى عين را درنظر مى گيرد، لحاظ استقلالى و اصلى به اين معنا متعلّق است. سپس يك معناى ديگر هم درنظر مى گيرد، يك لحاظ استقلالى و اصلى هم به آن معنا متعلّق مى شود ولى وقتى سراغ لفظ مى آيد، با توجه به اين كه اين دو معنا را توسط يك لفظ مى خواهد تفهيم كند، چه ضرورتى اقتضا كرده كه در اين صورت بايد دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق بگيرد؟ خير، ضرورتى براى اين امر نيست بلكه دو معنا را به دو لحاظ ملاحظه مى كند و وقتى به لفظ مى رسد، آن را به لحاظ واحد تبعى ملاحظه مى كند. اين چه اشكالى دارد؟ آيا دليلى وجود دارد كه هر جا معنا متعدّد شد، حتماً بايد لفظ هم از نظر لحاظ داراى تعدّد باشد؟ ما در احتمال سوّم خواهيم گفت كه مسأله تعدّد لحاظ، مبناى ديگرى در ارتباط با لفظ دارد و كارى به تعدّد معنا و وحدت آن ندارد.
درنتيجه، اين كه مرحوم آخوند فرمود: «لفظ، مورد لحاظ تبعى قرار مى گيرد» مورد قبول است ولى اين مطلب كه «إذا كان المعنى متعدّداً و ملحوظاً باللحاظ الاستقلالى يلزم أن يكون اللفظ ملحوظاً متعدّداً باللحاظ التبعى» از كجا آمده است و چه دليلى براى اين ملازمه وجود دارد؟ ممكن است ما بگوييم: دو معنا را ملاحظه مى كند و با يك لفظ، آن دو را تفهيم مى كند، يك لفظ «عين» به لحاظ تبعى و دو معنا به لحاظ
(الصفحة298)
استقلالى ملاحظه شده اند. و شايد وجداناً هم وقتى ما بخواهيم يك چنين استعمالى داشته باشيم وقتى معنا متعدّد است لحاظ مربوط به آن متعدد است ولى وقتى با لفظ برخورد مى كنيم يك لحاظ در ارتباط با آن داشته باشيم و اين مطلب براى ما ثابت نشده است كه در اين صورت بايد لحاظ تبعى مربوط به لفظ هم متعدّد باشد. بلكه شايد وجداناً دليل برخلاف آن داشته باشيم. آنجايى كه يك معنا وجود دارد، لفظ هم لحاظ تبعى دارد، در آنجا چاره اى نيست، همين كه يك معنا اراده شد، يك لحاظ تبعى هم به لفظ تعلّق مى گيرد. ولى جايى كه دو معنا ـ بدون تقدّم و تأخّر داشتن يكى بر ديگرى ـ مطرح باشند چه ضرورتى دارد كه دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق بگيرد؟ خير، مى آييم سراغ معنا مى بينيم دوتاست پس دو لحاظ مى خواهد، مى آييم سراغ لفظ مى بينيم يكى است پس يك لحاظ مى خواهد و هيچ تالى فاسدى بر اين مسأله مترتب نيست و برهانى برخلافش اقامه نشده است.
صورت دوّم: اگر مسأله را در ارتباط با مخاطب و مستمع بررسى كنيم ملاحظه مى كنيم كه مخاطب ـ به يك اعتبار ـ در مقابل مستعمِل واقع شده است، زيرا مستعمِل، ابتدا معناى «جئني بالماء» را به طور مستقلّ، لحاظ مى كند و سپس به تبعيت از آن، لفظ «جئني بالماء» را مورد لحاظ قرار مى دهد، پس لفظ، در ارتباط با مستعمِل داراى عنوان ملحوظْ به لحاظ تبعى است.
ولى در باب مخاطب مسأله برعكس است. مخاطب از راه لفظ به معنا پى مى برد. لذا مى توانيم بگوييم: لحاظ مخاطب نسبت به لفظ، لحاظ استقلالى است، زيرا در ابتداى امر، لفظ در مقابل او تجسّم پيدا مى كند و هرچه مى خواهد ذهنش درك كند از كانال لفظ است، ولى مستعمِل برعكس آن بود، مستعمِل، ابتدا مطلب را در ذهن خود ساخته و پرداخته است و بعد مى خواهد اين مطلب را در اختيار مخاطب قرار دهد لذا مى آيد لفظ را به عنوان كانال و ابزار و آلت براى تفهيم مطلب خود به كار مى برد، به خلاف مخاطب كه چشمانش به دهان مستعمِل دوخته شده است. يكايك الفاظ در برابرش تجسّم پيدا مى كند و معانى از راه الفاظ، در ذهن او نقش مى بندد.