جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة448)
اقامه كرده يا نه؟ ـ كسى بگويد اصالة عدم القرينة يك اصل عقلايى است و در محاورات، به اين اصل عقلايى تمسّك مى شود ولى به صورت مطلق و در همه جا نمى توان گفت: نزد عقلاء، اصلى به نام اصالة العدم وجود دارد كه عقلاء در تمام موارد شك در وجود به آن مراجعه مى كنند. البته لازم نيست ما بگوييم: « چنين اصلى نداريم» بلكه كسى كه معتقد است چنين اصلى وجود دارد بايد براى آن، دليل اقامه كند و ما همين كه شك داشته باشيم، برايمان كفايت مى كند.
و اگر گفته شود: اعتبار اصالة العدم، از راه ادلّه شرعيه و «لا تنقض اليقين بالشك» به دست مى آيد.
مى گوييم: مانعى ندارد ولى يك اشكال در كار است. «لا تنقض اليقين بالشك» مى گويد: قبل از آنكه واضع، هيئت مشتق را وضع كند، خصوص متلبّس به مبدأ را لحاظ نكرده بود. شك مى كنيم كه وقتى واضع در مقام وضع برآمد و هيئت مشتق را وضع كرد، آيا خصوص متلبّس به مبدأ را لحاظ كرد يا نه؟ «لا تنقض اليقين بالشك» مى گويد: خصوصيتى لحاظ نكرده است. اين جهتِ مسأله، اشكالى ندارد.
ولى مسأله، از جهت ديگر داراى اشكال است زيرا استصحاب در جايى جريان پيدا مى كند كه مستصحَب، اثر شرعى يا موضوع براى اثر شرعى باشد. امّا اگر مستصحَب، اثر شرعى و يا موضوع براى اثر شرعى نبود بلكه مستصحَب، داراى لازمى عقلى يا عرفى بوده و آن لازم، موضوع براى اثر شرعى باشد، در چنين صورتى استصحاب جريان پيدا نمى كند، مگر بنابرقول به اصل مثبِت.
در مانحن فيه هم همين طور است، زيرا عدم ملاحظه خصوص، نه خودش حكم شرعى است ـ چون مربوط به وضع واضع مى باشد ـ و نه موضوع براى اثر شرعى است. بر عدم ملاحظه خصوص ـ كه مستصحب ماست ـ اثرى شرعى مترتّب نشده است. اگر هم اثر شرعى بار شده بر ملاحظه عموم بار شده نه بر عدم ملاحظه خصوص. و شما بايد با استصحاب عدم ملاحظه خصوص، لازم عقلى آن ـ يعنى ملاحظه عموم ـ را اثبات كنيد.
(الصفحة449)
درنتيجه نمى توانيم مسأله را با «لا تنقض اليقين بالشك» حل كنيم.
ترديد در وضع مشتق در مسأله فقهيه:
مرحوم آخوند در ادامه بحث مى فرمايد:
درست است كه استصحاب، در مسأله اصوليّه براى ما مشكل را حل نمى كند ولى اگر ما با اين حالت شك وارد مسأله فقهيّه شديم و ندانستيم كه آيا مشتق براى خصوص متلبّس به مبدأ، وضع شده يا براى اعم از متلبّس و منقضى؟ مى توانيم از اصل عملى كمك بگيريم ولى موارد آن فرق مى كند و به اختلاف موارد، اصل عملىِ مورد استفاده هم فرق مى كند. در بعضى از موارد بايد به اصالة البرائة و در بعضى از موارد به استصحاب بقاى حكم سابق مراجعه شود.
مثلا اگر مولا بگويد: «أكرم كلّ عالم» وجوب اكرام عالم ـ كه يكى از مصاديق مشتق است ـ از ناحيه مولا صادر مى شود. حال بايد ببينيم اين «أكرم كلّ عالم» در چه موقعيتى از مولا صادر مى شود؟
اگر زيد قبلا عالم بوده و الآن مبدأ از او منقضى شده و در حال انقضاء، «أكرم كلّ عالم» صادر شود، در اين صورت بايد به اصالة البرائة مراجعه كرد، زيرا الآن كه مولا مى گويد: «أكرم كلّ عالم» وقتى سراغ زيد مى رويم مى بينيم مبدأ از او منقضى شده است، حساب مى كنيم كه اگر عالم براى اعم وضع شده باشد، اين زيد هم اكرامش واجب است زيرا در اين صورت كسى كه مبدأ از او منقضى شده است حقيقتاً عالم است. ولى اگر عنوان عالم براى خصوص متلبّس به مبدأ وضع شده باشد در اين صورت كسى كه مبدأ از او منقضى شده، حقيقتاً عالم نبوده و اكرام او واجب نيست. و چون ما شك داريم كه آيا مشتق حقيقت در خصوص است يا در اعمّ؟ پس شك مى كنيم كه آيا اكرام زيد واجب است يا نه؟ و در موارد شك در حكم و نبودن حالت سابقه متيقّن، به اصالة البرائة مراجعه كرده و حكم به عدم وجوب اكرام زيد مى كنيم.
امّا اگر «أكرم كلّ عالم» در موقعيتى از مولا صادر شد كه زيد، تلبّس فعلى به مبدأ داشت; و ما وقتى خواستيم او را اكرام كنيم دچار نسيان يا كسالتى شد و مبدأ از او
(الصفحة450)
منقضى گرديد، در اين جا درست است كه ما در وجوب و عدم وجوب اكرام زيد شك داريم ولى استصحاب، اقتضاى وجوب اكرام او را مى كند يعنى مى گوييم: اين زيد كه ديروز مبدأ از او منقضى نشده بود، اكرامش واجب بود و امروز كه مبدأ از او منقضى شده در وجوب اكرامش شك داريم پس وجوب اكرام را استصحاب مى كنيم.(1)

اشكالات كلام مرحوم آخوند

بر كلام مرحوم آخوند دو اشكال وارد است:
اشكال اوّل: آيت الله خويى«دام ظلّه» در مقام اشكال بر مرحوم آخوند مى فرمايد:
بيان مرحوم آخوند در مورد جريان اصالة البرائة ـ در فرض اوّل ـ مورد قبول است ولى در ارتباط با جريان استصحاب ـ در مورد فرض دوّم ـ قابل قبول نيست.
ريشه اين حرف ما همان فرمايشى است كه شيخ انصارى (رحمه الله) در اواخر كتاب استصحاب فرموده است.
شيخ انصارى (رحمه الله) فرموده است: در شبهات مفهوميّه، استصحاب جريان پيدا نمى كند.
مقصود از شبهات مفهوميّه، غير از شبهات حكميّه و موضوعيّه است. شبهات مفهوميّه يعنى جايى كه در مفهومى ترديد داشته باشيم و مثال آن در فقه زياد است. مثلا بحثى در فقه است كه آيا مغرب شرعى عبارت از استتار قرص خورشيد است يا عبارت از ذهاب حمره مشرقيه از قِمّة الرأس است؟ و بين اين دو، حدود پانزده دقيقه فاصله وجود دارد. به عبارت ديگر: ترديد در اين است كه آيا مفهوم كلمه نهار (= روز) تا چه زمانى ادامه دارد؟ آيا روز با استتار قرص خورشيد از بين مى رود يا اين كه بعد از استتار هم باقى است و وقتى حمره مشرقيّه از قِمّة الرأس عبور كرد، روز از بين مى رود؟ آيا در اين فاصله پانزده دقيقه در ماه رمضان امساك واجب است يا نه؟ مرحوم شيخ
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص67 و 68
(الصفحة451)
انصارى معتقد است: در شبهات مفهوميه، استصحاب جارى نمى شود. نه استصحاب حكمى و نه استصحاب موضوعى. بنابراين وقتى استتار قرص تحقّق پيدا كرد كسى نمى تواند بگويد من استصحاب بقاء وجوب صوم را جارى مى كنم، براى اين كه نيم ساعت قبل، روزه واجب بوده و الآن شك مى كنم در اين كه آيا روزه براى من واجب است يا نه؟ زيرا يكى از شرايط استصحاب، بقاء موضوع است. و به عبارت ديگر: در استصحاب بايد قضيّه متيقّنه و قضيّه مشكوكه به تمام معنا اتّحاد داشته باشند و در اين جا قضيّه متيقّنه و قضيّه مشكوكه دو چيز است زيرا زمانى صوم واجب بود كه آن زمان جزء روز بود ولى جزئيت اين زمان نسبت به روز براى ما مشكوك است و نمى توانيم حكمى را كه براى جزء متيقّن از روز ثابت است براى جزء مشكوك آن ثابت كنيم. درنتيجه استصحاب حكمى جريان ندارد زيرا موضوع، احراز نشده است.
و اگر بخواهيد استصحاب موضوعى جارى كنيد و بگوييد: «خودِ عنوانِ نهار را استصحاب كرده و مى گوييم: ده دقيقه قبل از استتار قرص، به طور قطع و يقين، نهار تحقّق داشت و الآن شك داريم كه آيا نهار باقى است يا نه؟ در اين صورت بقاء نهار را استصحاب مى كنيم».
مى گوييم: اين استصحاب هم درست نيست، زيرا ما در يك موضوع خارجى شك نداريم يعنى اگر از ما سؤال شود: الآن كِى است؟ خواهيم گفت: قرص خورشيد استتار پيدا كرده و مثلا پنج دقيقه از آن گذشته و ده دقيقه به زوال حمره مشرقيّه باقى مانده است. پس ازنظر واقعيّت خارجيّه، هيچ گونه ترديد و شكّى نداريم. شكّ ما در مفهوم نهار است ـ هر چند به لحاظ شرعى ـ يعنى نمى دانيم موضوع له لفظ نهار چيست؟ آيا حدّش استتار است يا حدّ آن ذهاب حمره مشرقيّه است؟ پس وقتى شكّ ما در يك موضوع خارجى نيست چه چيز را استصحاب كنيم؟ بله، يك وقت انسان در تاريكى نشسته و نمى داند آيا زوال حمره مشرقيّه تحقّق پيدا كرده يا نه؟ در اين جا در يك واقعيت خارجى ترديد دارد و مى تواند بقاء نهار را استصحاب كند ولى در مورد شك در مفهوم، نمى توان استصحاب را جارى كرد.
(الصفحة452)
آيت الله خويى«دام ظلّه» پس از بيان مطلب فوق، در مقام اعتراض به مرحوم آخوند مى فرمايد:
اين زيد كه عالم بود و در زمان تلبّس او به علم، «أكرم كلّ عالم» از مولا صادر شد، حال كه تلبّس او منقضى شده چه چيزى را مى خواهيد استصحاب كنيد؟
ظاهر كلام مرحوم آخوند استصحاب حكمى است. ولى روى بيانى كه مطرح كرديم نه استصحاب حكمى جارى مى شود و نه استصحاب موضوعى.
امّا استصحاب حكمى جارى نمى شود زيرا وجوب اكرام زيد در سابق، به لحاظ اين بود كه زيد ـ بدون ترديد ـ مصداقى از مشتق است. چون عالم بود اكرامش واجب بود. ولى الآن كه مبدأ از او منقضى شده و شك داريم كه آيا عالم بر او صدق مى كند يا نه؟ نمى توانيم حكمى را كه قضيّه متيقّنه اش وجوب اكرام عالم است بياوريم و وجوب اكرام غيرعالم يا مشكوك العالميّة را اثبات كنيم. اين جا بين دو قضيّه، اتّحاد وجود ندارد، در حالى كه در استصحاب، اتّحاد بين قضيّه متيقّنه و قضيّه مشكوكه لازم است.
امّا درمورد استصحاب موضوعى ـ به اين كه بقاء عالميت را استصحاب كنيم مانند استصحاب بقاء نهار ـ مى گوييم: استصحاب موضوعى، در شبهات مفهوميّه معنا ندارد، زيرا ما الآن در واقعيت خارجيّه ترديدى نداريم. ما مى دانيم زيد تا ديروز متلبّس به مبدأ بوده و از ديروز به بعد، مبدأ از او منقضى شده است. بله اگر در يك امر خارجى شك كنيم، مثلا شك كنيم آيا تلبّس به علم از زيد كنار رفته يا نه؟ مى توانيم بقاء عالميّت را استصحاب كنيم. ولى اين جا كه ريشه شكّ ما در مفهوم عالم است و در موضوع له هيئت مشتق ترديد داريم نمى توانيم عالميّت را استصحاب كنيم.(1)
اشكال دوّم: اگر مرحوم آخوند بفرمايد: «جريان استصحاب موضوعى، در شبهه مفهوميّه مانعى ندارد و ما نظريّه شيخ انصارى (رحمه الله) را قبول نداريم».
ما در جواب مرحوم آخوند مى گوييم: بنابراين بايد در مورد فرض اوّل هم قائل به
  • 1 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج1، ص242 ـ 245