جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه210)
دفاع از مرحوم آخوند: محقق نائينى (رحمه الله) تصور كرده اند كه مرحوم آخوند با مطرح كردن تفكيك بين اراده استعمالى و اراده جدّى مى خواهد بگويد: «در مورد هر لفظى مى توان دو اراده داشت: يك اراده استعمالى و يك اراده جدّى مغاير با اراده استعمالى». در حالى كه مرحوم آخوند نمى خواهد چنين چيزى را بگويد. بلكه ايشان مسأله تفكيك بين اراده استعمالى و اراده جدّى را فقط در محدوده قانون گذارى مطرح مى كند. زيرا مقام جعل قانون اين خصوصيت را دارد كه اوّل حكم را به صورت عموم بيان مى كنند و سپس ـ به مرور زمان ـ استثناءات آن را مطرح مى كنند. و اين امر اقتضاء مى كند كه ما دو جور اراده را قائل شويم و تفكيك بين آنها هم مشكلى ايجاد نمى كند. امّا در مورد «رأيت أسداً» و حتّى عام و خاصّى كه در مقام اخبار باشند(1) نمى توان مسأله تفكيك بين اراده استعمالى و اراده جدّى را مطرح كرد.

نظريه مرحوم نائينى


مرحوم نائينى پس از اشكال بر كلام مرحوم آخوند، مى فرمايد:
به نظر ما تخصيص عام مستلزم مجازيت در عام نيست، چه در مخصِّص متّصل و چه در مخصِّص منفصل.
ايشان مى فرمايد: اگر مولا بگويد: «أكرم كلَّ عالم» (2) سپس به دليل منفصلى بگويد: «لا تكرم الفسّاق من العلماء»، آيا مدّعى مجازيت در چه چيزى ادعاى مجازيت مى كند؟ در «أكرم» كه جاى شبهه مجازيت نيست. هيئت افعل در مفاد خودش ـ يعنى «طلب» يا «بعث اعتبارى»(3) ـ استعمال شده است. كلمه «كلّ» هم به دلالت وضعى
  • 1 ـ مثل اين كه در يك جا بگويد: «ما جاءني من القوم أحدٌ» و در جاى ديگر بگويد: «جاءني من القوم زيدٌ». عرف و عقلا اين دو جمله را مناقض با يكديگر مى دانند و متكلّم نمى تواند بگويد: «اراده استعمالى من به همه قوم و اراده جدّى ام به قوم غير زيد تعلّق گرفته است».
  • 2 ـ كلمه «كلّ» ظاهرترين اداتى است كه بر عموم دلالت مى كند و دلالت آن هم وضعى مى باشد.
  • 3 ـ بنابر اختلافى كه در اين زمينه وجود داشت.
(صفحه211)
لفظى بر استيعاب افراد مدخول خودش دلالت مى كند. ولى از نظر توسعه وضيق، تابع مدخول خود مى باشد. در اين جا مدخول آن كلمه «عالم» ـ بدون هيچ قيدى ـ است و «كل» دلالت بر استيعاب همه افراد طبيعت مطلقه عالم مى كند، بدون اين كه هيچ قيدى در آن دخالت داشته باشد. امّا اگر به جاى «أكرم كلّ عالم» بگويد: «أكرم كلّ عالم عادل» در اين جا مدخول «كلّ»، عالم مقيّد به عدالت است. حال آيا مستعمل فيه «عالم» در «أكرم كلّ عالم عادل» چيست؟ سه احتمال وجود دارد:
1ـ مطلق عالم، 2ـ عالم مقيّد به عدالت، 3ـ طبيعت مهمله عالم.(1)
احتمال اوّل را نمى توان پذيرفت، زيرا اگر «عالم» در طبيعت مطلقه استعمال شده باشد، قابل تقييد نخواهد بود و ذكر «عادل» بعد از آن منجرّ به تناقض خواهد شد، زيرا «عالم» به معناى مطلق عالم ـ هر چند عادل نباشد ـ است و «عادل» به معناى تقييد به عدالت است و چنين تهافتى را نمى توان در «أكرم كلّ عالم عادل» تصور كرد.
احتمال دوّم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر قرار باشد «عالم» ـ هر چند به صورت مجاز ـ در «عالم عادل» استعمال شده باشد، معنايش اين است كه كلمه «عادل» مفيد معناى زايدى نيست بلكه به عنوان قرينه اى بر اين است كه «عالم» در خصوص «عالم عادل» ـ كه غير موضوع له لفظ عالم است ـ استعمال شده است. و اين حرف به هيچ عنوان قابل قبول نيست.
پس احتمال سوّم تعين پيدا مى كند كه بگوييم: «عالم» در «أكرم كلّ عالم عادل» در طبيعت مهمله ـ يعنى طبيعت لا بشرط كه با هر شرطى قابل جمع است ـ استعمال شده و كلمه «عادل» كه به دنبال آن ذكر شده است، ما را به سوى اين معنا هدايت مى كند كه طبيعت مهمله، مقيّد به عدالت است و كلمه «كلّ» هم دلالت بر استيعاب افراد اين طبيعت مقيّده مى كند.
مرحوم نائينى سپس مى فرمايد: وقتى شما در «أكرم كلّ عالم» اين معنا را
  • 1 ـ مطلق به معناى شمول نسبت به همه مصاديق و مهمل به معناى نفس طبيعت لا بشرط است كه با هر شرطى مى تواند جمع شود.
(صفحه212)
پذيرفتيد، در مانحن فيه نيز همين حرف را مى زنيم و مى گوييم: اگر امروز مولا بگويد: «أكرم كلّ عالم» و فردا بگويد: «لاتكرم الفسّاق من العلماء» اين هم عيناً مثل «أكرم كلّ عالم عادل»است. همان طور كه در «أكرم كلّ عالم عادل» هيچ گونه مجازيّتى نه در لفظ «كلّ» وجود دارد ونه در لفظ «عالم» ونه در توصيف عالم به عدالت،در مخصّص منفصل هم همين طور است.اين جا هم همان «أكرم كلّ عالم عادل» است، فقط تقييد آن با كلام اوّل فاصله پيدا كرده است و فاصله وعدم فاصله تقييد با كلام اوّل، فرقى ايجاد نمى كند.
بنا بر اين در عامى كه به مخصّص منفصل تخصيص خورده، اصلاً جاى توهّم مجازيّت نيست تا ما بخواهيم با مسأله اراده استعمالى و اراده جدّى ـ كه مرحوم آخوند مطرح كردند ـ آن را برطرف كنيم، علاوه بر اين كه راه مرحوم آخوند داراى مناقشه هم  بود.(1)
بررسى كلام مرحوم نائينى: به نظر ما اين كلام مرحوم نائينى داراى مناقشه است، و بين «أكرم كلّ عالم عادل» با مخصّص منفصل، فرق وجود دارد، زيرا ما در ادبيات خوانده ايم كه متكلّم تا وقتى كه اشتغال به كلام دارد مى تواند هر چيزى را كه بخواهد به كلام خود ملحق كند وتا وقتى از كلام فارغ نشده است نمى توان ظهورى براى كلام او درست كرد، امّا وقتى از كلام فراغت يافت،كلام او داراى ظهور خواهد شد. اگر متكلّم بگويد: «رأيتُ أسداً» و چيز ديگرى اضافه نكند، اصالة الظهور حكم مى كند كه در اين جا معناى حقيقى اسد(2)  ـ يعنى حيوان مفترس ـ اراده شده است و اگر بعد از «رأيت أسداً» كلمه «يرمى» را آورد، همين اصالة الظهور حكم مى كند كه در اين جا معناى مجازى اسد ـ يعنى رجل شجاع ـ اراده شده است. از نظر اصالة الظهور، فرقى بين «رأيت أسداً» و «رأيت أسداً
  • 1 ـ فوائد الاُصول، ج1،ص 518 و519، أجود التقريرات، ج1، ص 449 و450
  • 2 ـ چون در اين جا بر اساس مبناى مشهور بحث مى كنيم.
(صفحه213)
يرمي» وجود ندارد. اصالة الظهور، اعم از اصالة الحقيقه است.
در نتيجه اگر متكلّمى الان بگويد: «رأيت أسداً»، ما منتظر نمى مانيم كه آيا فردا «يرمي» را ذكر مى كند يا نه؟ بلكه با توجه به فراغت او از تكلّم، كلام او را ـ به مقتضاى اصالة الظهور ـ بر معناى حقيقى حمل مى كنيم و منتظر آينده نمى مانيم.
اكنون كه مرحوم نائينى اين مطلب را قبول دارد، به ايشان مى گوييم: ما قبول داريم كه «أكرم كلّ عالم عادل» معنايش همان چيزى است كه شما گفتيد. كلمه عالم در طبيعت مهمله استعمال نشده و با تقييد به عدالت هيچ گونه منافاتى ندارد و هيچ گونه مجازى هم در كار نيست. امّا در اين جا كه تخصيص به منفصل وجود دارد، وقتى امروز بگويد: «أكرم كلّ عالم» و كلام تمام شود و چيز ديگرى به دنبال آن ذكر نكند، آيا كلمه «عالم» در چه معنايى استعمال شده است؟ آيا در معناى آن ترديد مى كنيد؟ بدون شك به ظهور آن تمسّك مى كنيد، چون انكار ظهور آن خلاف برنامه عقلاء در مقام تفهيم و تفهّم است. «أكرم كلّ عالم» مانند همان «رأيت اسداً» ـ بدون قيد «يرمي» ـ مى باشد كه ظهور در مراد متكلّم دارد. و چون شما (مرحوم نائينى) منكر اراده استعمالى هستيد، پس حتماً آنچه مراد است، همان اراده جدّى متكلّم است و اصالة الظهور هم در ارتباط با كشف مراد جدّى متكلّم است. و «أكرم كلّ عالم» ظهور در «كلّ علماء» ـ اعم از عادل و فاسق ـ دارد. در اين صورت «لا تكرم الفساق من العلماء» كه روز بعد صادر مى شود، به عنوان يك دليل مباين با «أكرم كلّ عالم» مطرح خواهد بود، براى اين كه «أكرم كلّ عالم» مى گويد: «فرقى بين عادل و فاسق نيست و مراد جدّى متكلّم همين است» ولى «لا تكرم الفساق من العلماء» مى گويد: «بين عادل و فاسق، فرق وجود دارد» پس بين دليل عام و دليل مخصّص، منافات وجود دارد و دليلى بر تقدّم خاص بر عام وجود ندارد. در حالى كه شما (مرحوم نائينى) قائل به منافات نيستيد و مصداق روشن جمع دلالى و عدم تعارض بين دليلين را مسأله عام و خاص و مطلق و مقيّد مى دانيد.
لذا شما ناچاريد بگوييد: متكلّم از «عالم» در «أكرم كلّ عالم»، «عالم عادل» را اراده كرده است ـ و به نظر شما ـ غير از مراد جدّى هم مراد ديگرى وجود ندارد.در اين
(صفحه214)
صورت ما شايد ادعاى غلط بودن چنين استعمالى را بنماييم، زيرا هيچ يك از علايق مجازى در اين جا وجود ندارد تا بتوان آن را حمل بر مجاز كرد. و اگر بخواهيم خيلى با شما كنار بياييم، مسأله مجازيت را مطرح مى كنيم.(1) در حالى كه شما داريد از مجازيت فرار مى كنيد و اين راهى را كه در پيش گرفته ايد براى اين است كه اثبات كنيد تخصيص عام مستلزم مجازيت نيست.
ممكن است كسى در اين جا احتمال ديگرى را مطرح كند و بگويد: «عالم» در «أكرم كلّ عالم» در «طبيعت مهمله» استعمال شده و مسأله عدالت و عدم عدالت مطرح نيست.
در پاسخ مى گوييم: ترديدى نيست كه اگر ما در اصل تخصيص عام شك كنيم، به اصالة العموم مراجعه مى كنيم. بحث در اين است كه اگر عامّى قبلاً به وسيله مخصِّص منفصلى تخصيص خورده باشد، آيا اين عامّ، نسبت به ماعداى مورد آن مخصِّص منفصل، حجيت دارد يا نه؟در نتيجه مولايى كه امروز مى گويد: «أكرم كلّ عالم» جاى اين احتمال نيست كه بگوييم: «عالم، در طبيعت مهمله استعمال شده است». اگر در
  • 1 ـ يادآورى: مسأله استعمال، غير از اتحاد در وجود خارجى است. ما يك وقت «انسان» را بر «زيد» خارجى منطبق مى كنيم و مثلاً ـ به صورت قضيه حمليه ـ مى گوييم: «زيدٌ انسان». معناى اين قضيه اين است كه «زيد، در وجود خارجى، با ماهيت انسان اتحاد دارد» و به عبارت ديگر: «زيد، فردى از افراد انسان و مصداقى از مصاديق انسان است».
  • امّا اگر لفظ «انسان» را در «زيد» استعمال كرديم، چنين استعمالى غلط است، زيرا «زيد»، نه تمام موضوع له لفظ «انسان» است و نه جزء موضوع له آن، بلكه «انسان»، جزء موضوع له لفظ «زيد» است. ارتباط زيد و انسان، ارتباط جزئى و كلّى است نه ارتباط جزء و كلّ و آنچه به عنوان علاقه مجازى مطرح است، علاقه جزء و كلّ است نه علاقه جزئى و كلّى.
  • استعمال كلمه «عالم» در «عالم عادل» نيز همانند استعمال «انسان» در «زيد» است، زيرا عدالت هيچ نقشى در معناى عالم (كسى كه چيزى نزد او منكشف است) ندارد. و اگر ما بخواهيم خيلى مماشات كنيم، مى گوييم: «چنين استعمالى مجاز است».
  • به خلاف «أكرم كلّ عالم عادل» كه اگر «عالم» آن را در معناى خودش و «عادل» را هم در معناى خودش استعمال كنيم، در اين صورت هيچ گونه تجوّزى پيش نمى آيد.