جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه412)
مشكلى ندارد.(1)
مرحوم آخوند مى فرمايد: «گويا صاحب معالم (رحمه الله) اين گونه تصوّر كرده كه ممكن است كسى در رابطه با مقام ثبوت اشكال كند، لذا براى دفع توهّم و به عنوان جواب از اشكال، اين مقدّمه مفصّل را مطرح كرده است. در حالى كه اين مسأله از نظر مقام ثبوت مشكلى ندارد و بايد بحث را متمركز در مقام اثبات كرد».(2)
به نظر مى رسد كلام مرحوم آخوند داراى مناقشه است، زيرا اين گونه كه نقل شده است بعضى ها رجوع استثناء به جميع جمل را از نظر مقام ثبوت ممتنع دانسته اند و اگر ادّعاى آنان درست باشد، ديگر نوبت به مقام اثبات نخواهد رسيد، چون لفظ نمى تواند ظهور در امر مستحيل داشته باشد. لذا بر ما لازم است كه كلام قائل به استحاله را مورد بحث و بررسى قرار دهيم.

بحث در مقام ثبوت

كلام قائل به استحاله


قائل به استحاله مى گويد:(3) ما يك تقسيمى در ارتباط با ادات استثناء داريم و يك تقسيم در ارتباط با مستثنى كه بايد هر دو را مورد ملاحظه قرار دهيم.
ادات استثناء بر دو قسم است:
1ـ حرف، مانند «إلاّ».
2ـ غير حرف، مانند «غير»، «استثناء»، «أستثني».
مستثنى بر سه قسم است:
1ـ گاهى مستثنى عامّ است، مانند: «أكرم الفقهاء و الاُصوليين و النحويّين إلاّ
  • 1 ـ معالم الدين، ص 122 ـ 125
  • 2 ـ كفاية الاُصول، ج 1، ص 364 و 365
  • 3 ـ نهاية الأفكار، ج 2، ص 541
(صفحه413)
الفسّاق منهم». در اين جا «الفسّاق» ـ كه به عنوان مستثنى است ـ جمع محلّى به ال است و افاده عموم مى كند. و فرض مى كنيم در هر يك از عناوين مستثنى منه، تعدادى فاسق وجود دارند.
2ـ گاهى مستثنى فرد است و همه عناوين مستثنى منه هم بر آن صادق است ولى با توجه به اين كه در مستثنى منه احكام متغايره وجود دارد، براى ما مشكل پيش مى آيد. مثل اين كه مولا بگويد: «أكرم العلماء و أهن الفسّاق و أضف الهاشميّين إلاّ زيداً» و در خارج يك زيد وجود دارد كه هم عنوان عالم و هم عنوان فاسق و هم عنوان هاشمى بر آن منطبق است. و احكام هم متغاير است. حال نمى دانيم آيا اين «إلاّ زيداً» به جمله اخير برمى گردد يا به همه جملات ارتباط دارد؟
3ـ مثل اين كه بگويد: «أكرم الفقهاء و الاُصوليّين و النحويّين إلاّ زيداً» و ما در خارج سه زيد داشته باشيم، يكى فقيه، ديگرى اصولى و ديگرى نحوى است. در اين جا رجوع استثناء به جميع جمل، مستلزم خروج سه زيد است.
ياد آورى مى شود كه محلّ بحث در جايى است كه استثناء صلاحيت رجوع به همه جملات را داشته باشد و الاّ اگر بگويد: «أكرم الفقهاء و الاُصوليّين و النحويين إلاّ زيداً» و در خارج فقط يك زيد وجود داشته باشد و آن هم نحوى باشد، ترديدى نيست كه استثناء مربوط به جمله اخير خواهد بود و نمى تواند داخل در محلّ بحث ما باشد.
حال كه اقسام استثناء و مستثنى معلوم گرديد، قائل مى گويد:
اگر استثناء با غير حرف باشد، مثل اين كه بگويد: «أكرم الفقهاء والاُصوليّين و النحويّين باستثناءالفسّاق منهم»، در اين جا استثناء نمى تواند به همه جمل ارتباط داشته باشد، زيراچنين چيزى مستلزم استعمال لفظ مشترك دراكثر ازمعنا و محال خواهد بود.(1)
بيان مطلب: كلمه «استثناء» بر اخراج واحد دلالت مى كند و يك «استثناء» را
  • 1 ـ در مورد استعمال لفظ در اكثر از معنا، در جلد اوّل از كتاب تشريح الاُصول به طور مبسوط بحث كرديم. مرحوم آخوند در آنجا معتقد به استحاله استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا بودند و اين قائل هم به تبعيت از مرحوم آخوند قائل به استحاله شده است. ولى ما اين معنا را نپذيرفتيم.
(صفحه414)
نمى توان در اخراج هاى متعدّد استعمال كرد. مستثنى منه اين «استثناء» وقتى فقهاء باشد، يك اخراج صورت گرفته است و وقتى اصوليين باشد، اخراج دوّم و وقتى نحويّين باشد، اخراج سوّم است. در حقيقت، وحدت و تعدّد اخراجْ تابع مخرج عنه است. اگر مخرج عنه، واحد باشد اخراج هم واحد است و اگر مخرج عنه، متعدّد باشد، اخراج هم متعدّد خواهد بود. و متعدّد شدن اخراج، مانند استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا و محال است.
امّا اگر استثناء با حرف ـ مثل «إلاّ» ـ باشد، استحاله آن روشن تر است، زيرا ما (قائل به استحاله) ـ بر خلاف مرحوم آخوند ـ معتقد بوديم كه حروف داراى وضع عام و موضوع له خاص هستند، و وقتى موضوع له كلمه «إلاّ» خاص و جزئى باشد، چگونه مى تواند در معانى متعدّدى استعمال شود؟ اين بالاتر از استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا خواهد بود. در آنجا پاى غير حرف در ميان بود و موضوع له، كلّى بود امّا در اين جا موضوع له جزئى است.
لذا در ارتباط با ادات استثناء نمى توان رجوع استثناء به جميع جمل را پذيرفت.
امّا در رابطه با مستثنى فقط يك قسم آن داراى استحاله است و آن اين است كه ـ مثلاً ـ گفته شود: «أكرم الفقهاء و الاُصوليين و النحويين إلاّ زيداً» و در خارج سه زيد داشته باشيم، يكى فقيه، ديگرى اصولى و سوّمى نحوى باشد در اين جا با توجه به اين كه «زيد» علم است و براى شخص واحد وضع شده است، اگر با «إلاّ زيداً» بخواهيم هر سه زيد را اخراج كنيم، معنايش اين است كه لفظ واحد «زيد» را در سه معنا استعمال كرده باشيم و استعمال لفظ واحد در اكثر از معنا محال است. لذا در خصوص اين مورد، در رابطه بامستثنى هم استحاله دوّمى در كار است. ولى براى تحقق استحاله، همان جهت اوّل ـ كه مربوط به ادات استثناءاست ـ كافى بوده ووجود جهت دوّم، فرقى ايجاد نمى كند.
بررسى كلام قائل به استحاله
اوّلاً: كلام اين قائل، مبنى بر استحاله استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناست،كه
(صفحه415)
مرحوم آخوند قائل به آن بود.
ولى تا قبل از مرحوم آخوند كسى قائل به استحاله آن نبوده است. ما نه تنها استحاله آن را نپذيرفتيم، بلكه گفتيم: استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا، در بسيارى از استعمالات عرفيّه جريان دارد. مثلاً در باب حروف، اگر چه ما همان نظريه مشهور را پذيرفتيم و معتقد شديم حروف داراى وضع عام و موضوع له خاص هستند. يعنى واضع ـ مثلاً ـ كلّى ابتدا را تصوّر كرده و لفظ «من» را براى مصاديق آن وضع كرده است. و بر اين اساس، لفظ «من» ـ به وضع واحد ـ براى ميلياردها مصداق از مصاديق ابتداء وضع شده است. ولى در عين حال در بسيارى از موارد كلمه «من» در بيش از معناى واحد استعمال مى شود. در «سرتُ من البصرة إلى الكوفة» كلمه «من» در ابتداء مشخّصى استعمال شده است،(1) امّا در «سِرْ من البصرة إلى الكوفة» در ابتداء مشخّص استعمال نشده است، زيرا از هر نقطه اى از بصره كه سير تحقّق پيدا كند، موافقت امر حاصل شده است. و اين مسأله را اگر ما تحليل كنيم، نه تنها امكان استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناست بلكه وقوع آن نيز مى باشد.
ثانياً: بر فرض كه ما استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا را محال بدانيم ولى بحث ما ربطى به مسأله استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا ندارد.
بيان مطلب:
قائل به استحاله مى گفت: «رجوع استثناء به جميع، مستلزم استعمال كلمه «استثناء»يا «أستثني» يا ادات استثناء، در اكثر از معناى واحد و در اخراج هاى متعدّد است، زيرا وقتى مخرج عنه، متعدّد باشد، اخراج هم متعدّد خواهد شد».
ما اين حرف را قبول نداريم. تعدّد مخرج عنه، هيچ ملازمه اى با تعدّد اخراج ندارد. وحدت و تعدّد اخراج، تابع وحدت و تعدّد مخرج عنه نيست. همان طور كه تابع وحدت و تعدّد مخرج هم نيست. در مثال «جاءني القوم إلاّ زيداً و عَمراً
  • 1 ـ چون ابتداى سير از نقطه مشخّصى بوده است.
(صفحه416)
وبكراً»، اگرچه مخرَج ـ يعنى مستثنى ـ متعدّد است ولى اخراجْ واحد است، يعنى با اخراجِ واحد، زيد و عَمر و بكر استثناء شده اند. وقتى در ناحيه مخرَج اين گونه است، در ناحيه مخرَج عنه نيز همين طور است، زيرا نسبتى كه استثناء با مخرج عنه دارد، همان نسبتى است كه با مخرَج دارد. در نتيجه لفظ در اكثر از معنا استعمال نشده  است.
بله، در مثل «أكرم الفقهاء و الاُصوليين و النحويين إلاّ زيداً»، اگر زيد هم در بين فقهاء و هم در بين اصوليين و هم در بين نحويين وجود داشته باشد، شبهه اين معنا در رابطه با مستثنى ـ نه استثناء ـ وجود دارد كه يك زيد استعمال شده و سه معنا براى آن اراده شده است. اين جا قبول داريم كه استعمال لفظ در اكثر از معناست ولى با توجه به اين كه ما در مقام ثبوت بحث مى كنيم ـ نه در مقام اثبات ـ مانعى ندارد كه «إلاّ زيداً» را در اين جا به معناى «إلاّ المسمى بزيد» بدانيم.(1) در اين صورت جنبه كلّى پيدا مى كند كه مفهوم آن يك چيز است ولى مصاديق متعدّدى دارد. اين توجيه اگر چه بر خلاف ظاهر است ولى مسأله ظاهر و خلاف ظاهر، مربوط به بحث هاى اثباتى است در آنجا اگر خلاف ظاهرى صورت بگيرد، جاى اشكال است ولى بحث ما در اين جا در مقام ثبوت است، و بايد براى نجات از استحاله، راه حلّى پيدا كنيم.
درنتيجه از نظر مقام ثبوت، اشكالى وجود ندارد. و نوبت به مقام اثبات مى رسد.
  • 1 ـ اشكال تثنيه و جمع اعلام شخصيّه نيز از اين راه حلّ مى شود. توضيح اين كه تثنيه، دو فرد از افراد يك حقيقت را بيان مى كند، در حالى كه «زيدان» بر دو فرد متباين دلالت دارد. دليل تباين آنها اين است كه هيچ قضيّه حمليه اى نمى توانيم بين اين دو زيد تشكيل دهيم. نه قضيه حمليه به حمل اوّلى و نه به حمل شايع صناعى، زيرا بين افراد ـ با خصوصيات فرديّه اى كه در موضوع له آنها دخالت دارد ـ مباينت كامل تحقق دارد. براى حلّ اشكال، «زيد» را به «المسمّى بزيد» تأويل برده اند. و اين عنوان جامعى است كه همه زيدها را شامل مى شود سپس آن را تثنيه و جمع مى بندند و مشكل تثنيه و جمع حلّ خواهد شد.