جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه327)
دهيم مخصّص متّصلى ـ به صورت صفت (1) يا استثناء (2) ـ همراه كلام مولا بوده، اين جا ديگر جاى فحص از مخصّص نيست، زيرا ما مى دانيم دستورى كه از ناحيه مولا صادر شده، همين «أكرم العلماء» است و احتمال اين كه مقصود مولا «أكرم العلماء العدول» يا «أكرم العلماء إلاّ الفسّاق» بوده و اشتباهاً «العدول» يا «إلاّ الفسّاق» را ذكر نكرده است، با اصالة عدم الخطأ و الاشتباه كنار مى رود. نتيجه اين مى شود كه آنچه از مولا صادر شده همين «أكرم العلماء» است و براى مولا خطا و اشتباهى رخ نداده است.
خلاصه مقدّمات چهارگانه:
1ـ حجّيت اصالة العموم، از باب ظنّ نوعى است نه ظنّ شخصى.
2ـ دايره حجّيت اصالة العموم، منحصر به مخاطبين و مشافهين نيست.
3ـ مورد بحث جايى است كه علم ـ تفصيلى يا اجمالى ـ به مخصّص بودن عام نداشته باشيم.
4ـ بحث ما در مخصّص منفصل است و شامل مخصّص متّصل نمى شود.
اكنون كه از بيان مقدّمات بحث فارغ شديم، به اصل بحث مراجعه مى كنيم:
آيا براى رجوع به اصالة العموم فحص از مخصّص لازم است؟

تحقيق در مسأله

مرحوم آخوند، در اين زمينه تفصيلى را مطرح كرده اند كه مطابق با تحقيق است. و ما در اين جا كلام ايشان را همراه با توضيح بيان مى كنيم:
مرحوم آخوند مى فرمايد:
  • 1 ـ مثل أكرم العلماء العدول.
  • 2 ـ مثل أكرم العلماء إلاّ الفسّاق.
(صفحه328)
عمومات بر دو قسمند:
قسم اوّل: عموماتى كه در مقام قانون گذارى به كار گرفته شده اند.
شارع مقدّس، در رابطه با استعمال و كيفيت استعمال و تفهيم و تفهّم، روش خاصّى را اختيار نكرده بلكه همان روش عقلاء را اتّخاذ كرده است. عقلاء، معمولاً مقاصد خود را از طريق ظواهر تفهيم مى كنند.
در مقام قانون گذارى نيز شارع مقدّس روش خاصّى ندارد بلكه همان روش عقلاء را اتّخاذ كرده است. روش عقلاء در مورد قانون گذارى اين است كه ابتدا يك قانونى را به صورت عامّ مطرح كرده و آن را تصويب مى كنند، سپس با مرور زمان و برخورد با اشكالاتى كه در پياده شدن آن قانون ـ در بعضى از موارد ـ وجود دارد، تخصيص ها و تقييدهايى بر آن وارد مى كنند.
البته بايد توجه داشت كه منشأ چنين روشى در بين عقلاء، عدم احاطه كامل آنان به همه جوانب قانون به حسب زمان ها و موارد است. چه بسا در ابتدا فكر مى كنند اگر اين قانون به صورت عام باشد، مطابق با مصلحت است ولى درمقام اجرا متوجه مى شوند كه اين قانون در بعضى موارد، نه تنها مصلحت ندارد، بلكه چه بسا موجب مفسده است. لذا آن موارد را به تدريج به صورت تخصيص يا تقييد ـ و به تعبير روز: «به صورت تبصره» ـ مطرح مى كنند. امّا در مورد قوانين شرعى، چنين چيزى جريان ندارد، زيرا قانون گذار ـ يعنى خداوند ـ به تمام جوانب و جهات قانون آگاه است. امّا در عين حال در بعضى ازموارد مصلحت اقتضاءمى كند كه حكمى به صورت عام مطرح شده و به تدريج موارد تخصيص به آن ملحق شود. همان مصلحتى كه در صدر اسلام اقتضاء مى كرد كه قوانين اسلام به صورت تدريجى مطرح شود(1). لذا ضمن اين كه
  • 1 ـ مثلاً در بعضى از روايات داريم كه «در هيچ ملّتى از ملل آسمانى و هيچ شريعتى از شرايع آسمانى، خمر حلال نبوده است» ولى در عين حال مصلحت اقتضاء مى كرده كه حكم حرمت آن در اسلام پس از گذشت چند سال از بعثت مطرح شود. اعراب جاهليّت، خمر را همانند آب مصرف مى كرده اند و در ابتداى بعثت، زمينه براى مطرح كردن حرمت آن فراهم نبوده است.
  • رجوع شود به: وسائل الشيعة، ج 17 (باب 9 من أبواب الأشربة المحرّمه، ح 1 و باب 1، ح 5)
(صفحه329)
روش قانون گذارى در اسلام، همان روش عقلاست ولى ملاك آن فرق مى كند. در مورد عقلاء، ملاك آن عبارت از جهل و عدم احاطه به تمام جوانب امور است امّا در مورد اسلام، ملاك آن عبارت از اقتضاى مصلحت است. مصلحت اقتضاء مى كند كه عامّ در سالهاى اوّل بعثت و خاصّ آن در سالهاى آخر بعثت مطرح شود. و چه بسا عامّ در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و خاصّ آن در كلام امام حسن عسكرى (عليه السلام) مطرح مى شود.
حال ما خيلى هم لازم نيست در منشأ اين مسأله تحقيق كنيم، زيرا دانستن علّت آن براى ما ضرورتى ندارد. آنچه به عنوان شاهد عينى مطرح است اين است كه ما در شريعت اسلام موارد زيادى را مشاهده مى كنيم كه مخصّص منفصل تحقق دارد. عامّ در لسان صادقين (عليهما السلام)و خاصّ آن در السنه ائمه بعدى (عليهم السلام) است. از اين جا مى فهميم كه شارع مقدّس براى قانون گذارى، همان راه عقلاء را پيموده است.
مرحوم آخوند مى فرمايد: همه عموماتى كه در شريعت وارد شده اند، به عنوان قانون مطرحند و اگر عامّى در معرض تخصيص قرار گرفت، يعنى از نظر عقلاء، صلاحيت تخصيص آن عام ـ هر چند به صورت منفصل ـ وجود داشت، در اين جا به مجرّد برخورد با عامّ نمى توانيم اصالة العموم را جارى كنيم، آيه شريفه {يا أيّها الذين آمنوا أوفوا بالعقود}(1) عموميّت دارد و همه عقود ـ حتّى ربا ـ را هم شامل مى شود، در حالى كه ما نمى توانيم قبل از مراجعه به آيات ديگر و روايات، وجوب وفا به همه عقود  ـ  حتّى ربا ـ را به اسلام نسبت دهيم.
عقلاء در چنين مواردى به فحص از مخصّص مى پردازند و تا زمانى كه فحص نكنند و از ظفر به مخصّص مأيوس نشوند، به اصالة العموم تمسّك نمى كنند. لازم هم نيست كه ما عدم تمسّك آنان به اصالة العموم را اثبات كنيم بلكه جريان اصول عقلائيه، نياز به احراز دارد و در جايى مى توان به اصالة العموم تمسّك كرد، كه احراز
  • 1 ـ المائدة: 1
(صفحه330)
شود عقلاء در چنين موردى به اصالة العموم تمسّك مى كنند. و همين مقدار كه ما شكّ كنيم آيا تمسّك مى كنند يا نه؟ براى عدم جواز تمسّك به اصالة العموم كافى است.
اگر كسى بگويد: در جايى كه ما تمسّك عقلاء به اصالة العموم را احراز نكرده ايم، احتمال عدم تمسّك هم نمى دهيم.
در اين صورت ما هم مى گوييم: اجماع وجود دارد كه تمسّك به عامّ قبل از فحص از مخصّص جايز نيست.
اگر كسى بگويد: اين اجماع، اجماع منقول است و اجماع منقول حجت نيست.
در پاسخ مى گوييم: ما هم اين حرف را قبول داريم ولى آيا اين اجماع منقول، حداقل براى ما يك احتمال هم ايجاد نمى كند؟ آيا ما ـ در مقابل اين اجماع منقول ـ قطع داريم كه عقلاء قبل از فحص از مخصّص به عام تمسك مى كنند؟ وجداناً كسى نمى تواند ادعاى قطع كند. حداقل اين است كه شك داريم و در مورد شك هم نمى توانيم به اصالة العموم تمسّك كنيم، زيرا تمسّك به اصالة العموم نياز به احراز دارد. همان طور كه اگر احتمال دهيم خبر صحيحى وجود داشته باشد كه دلالت بر وجوب فلان چيز مى كند، نمى توانيم به مجرّد احتمال، بر مفاد آن ترتيب اثر بدهيم.
بنابراين در عمومات وارد در كتاب و سنّت ـ كه مورد ابتلاى ماست ـ قبل از فحص از مخصّص نمى توانيم به اصالة العموم تمسّك كنيم.
قسم دوّم: عموماتى است كه در رابطه با قانون نيست، خواه جنبه خبرى داشته باشد يا جنبه انشايى. مثل اين كه كسى در مقام اخبار بگويد: «احدى در اين مدرسه وجود ندارد». چنين جايى اصلاً جاى فحص از مخصّص نيست.
بيان مطلب:
در اوايل بحث عام و خاصّ گفتيم: «از نظر منطق، بين عام و خاصّ تناقض وجود دارد. نقيض موجبه كلّيه، عبارت از سالبه جزئيه و نقيض سالبه كلّيه، عبارت از موجبه جزئيه است».
(صفحه331)
«أكرم العلماء» ايجاب كلّى و «لا تكرم الفسّاق من العلماء» سلب جزئى است و سلب جزئى متناقض با ايجاب كلّى است. ولى در مقام قانون گذارى، عقلاء بين اين دو تناقضى نمى بينند. مقام قانون گذارى شرايطى عقلايى دارد و به عقل هم ارتباط ندارد.
امّا همين عقلاء در مقام اِخبار چنين برنامه اى ندارند. اگر كسى در مقام اخبار بگويد: «احدى در اين مدرسه وجود ندارد»، شما ديگر حالت انتظار نداريد. با خود نمى گوييد: «شايد مخصّص منفصل داشته باشد و بخواهد بعداً آن را بيان كند». خير، مخبر حق ندارد براى كلام خود مخصّص منفصل بياورد. در اين جا اگر شما حتّى يك نفر را در مدرسه پيدا كنيد، به او اعتراض مى كنيد كه چرا يك خبر مخالف با واقع را مطرح كردى؟ بنابراين در مورد مقام اخبار، همان مسأله منطق مطرح است كه سالبه جزئيه، مناقض با موجبه كلّيه است و موجبه جزئيه، مناقض با سالبه كلّيه  است.
حتّى جملات انشائيّه اى كه جنبه قانون ندارند نيز در معرض تخصيص نمى باشند،(1) مثل اين كه پدرى به فرزندش بگويد: «برو سلام مرا به فلان شخص برسان»، كه اين دستور اگر چه جنبه انشائى دارد ولى عنوان قانون ندارد.
در نتيجه در مورد عمومات وارد در كتاب و سنّت، تا زمانى كه انسان فحص از مخصّص نكند، نمى تواند به اصالة العموم تمسّك كند، زيرا اين عمومات جنبه قانونيت دارند.
  • 1 ـ چون در قانون دو خصوصيت زير وجود دارد:
  • الف: قانون، امرى انشائى و جعلى است و نياز به جعل دارد.
  • ب: قانون، جنبه شمولى دارد. هر چند لازم نيست همه افراد مملكت يا همه مؤمنين را در شريعت شامل شود. مثلاً آيه حجّ مى گويد: {للّه على الناس حجّ البيت من استطاع إليه سبيلاً} (آل عمران: 97) در اين جا عنوان مستطيع مطرح است و شمول در دايره مستطيع است. ولى در عين حال قانون است، هر چند افراد غير مستطيع از آن خارجند.