جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه458)
مايع خمر است يا نداند و خواه علم به نجاست آن داشته باشد يا علم نداشته باشد.
حكم ظاهرى در مقابل اين حكم واقعى، عبارت از حكمى است كه در موضوع آن، شك در حكم واقعى يا شك در موضوع حكم واقعى، اخذ شده باشد. مثل قاعده طهارت و قاعده حليّت، كه مفيد طهارت و حليت ظاهريه اند. «كلّ شي لك حلال» به معناى «كلّ شيء شكّ في حلّيته و حرمته فهو لك حلال ظاهراً». و «كلّ شيء طاهر» به معناى «كلّ شيء شكّ في طهارته و نجاسته فهو طاهر ظاهراً» مى باشد.
ب: حكم واقعى در مقابل حكم اختبارى:
اين نوع از حكم واقعى، حكمى است كه از ناحيه مولا و به منظور امتثال مكلّف صادر شده است و حكم اختبارى، در مقابل آن قرار دارد.
مرحوم آخوند مى خواهد بفرمايد: عمومى كه از ناحيه مولا صادر مى شود، به دو صورت ممكن است باشد:
الف: مولا اين عموم را صادر كرده، تا از همان لحظه صدور، مورد عمل قرار گيرد بدون اين كه هيچ حالت انتظارى در آن وجود داشته باشد.
ب: مولا اين عموم را صادر كرده، براى اين كه فعلاً قانونى براى مكلّف وجود داشته باشد و خصوصيّات اين قانون و محدوده آن را بعداً مى خواهد بيان كند.
مراد مرحوم آخوند از عمومى كه براى بيان حكم واقعى صادر شده، عبارت از قسم اوّل، و مراد از عمومى كه براى بيان حكم واقعى صادر نشده، عبارت از قسم دوّم است.
مرحوم آخوند، براى حلّ اشكال مذكور مى فرمايد: آن «تأخير بيان از وقت حاجت» كه اصوليين بر قبح آن اتّفاق دارند، در رابطه با عموماتى است كه براى بيان حكم واقعى وارد شده اند. اگر هدف مولا از صدور «أكرم العلماء»، عمل كردن به آن است، معنا ندارد كه پس از حضور زمان عمل به اين عامّ، از جانب او يك «لا تكرم زيداً العالم» صادر شود. بله، تا زمانى كه وقت عمل به عامّ فرا نرسيده، مولا مى تواند چنين چيزى را مطرح كند.
امّا عموماتى كه براى حكم واقعى وارد نشده اند، مانعى ندارد كه حتى صد سال
(صفحه459)
بين عامّ و مخصّص فاصله بيفتد و هيچ گونه «تأخير بيان از وقت حاجت» هم لازم نمى آيد
مرحوم آخوند مى فرمايد: عموماتى كه ما در فقه با آنها برخورد مى كنيم و بين آنها و مخصّص آنها فاصله وجود دارد، براى بيان حكم واقعى نيستند و در مورد آنها «تأخير بيان از وقت حاجت» لازم نمى آيد.
در اين جا از مرحوم آخوند سؤال مى شود: چه راهى براى تشخيص اين دو قسم عامّ از يكديگر وجود دارد؟
مرحوم آخوند در پاسخ اين سؤال ممكن است يكى از دو راه ذيل را مطرح كند:
راه اوّل: عامّى كه اصلاً مخصّص نداشته و يا مخصّصات آن قبل از وقت عمل به عام وارد شده باشند، از قبيل قسم اوّل و عامّى كه مخصّص هاى زيادى داشته و مخصّص هاى آن در زمان هاى مختلف و همه آنها بعد از وقت عمل به عامّ وارد شده بودند، از قبيل قسم دوّم است.
اشكال راه اوّل:
مستشكل مى گويد: اين راه مستلزم اغراء به جهل و قبيح است.
توضيح: علت قبح تأخير بيان از وقت حاجت، اين بود كه تأخير بيان از وقت حاجت، مستلزم اغراء به جهل و قبيح است. اگر مولا امروز بگويد: «أكرم العلماء يوم الجمعة» و اراده جدّى او به اكرام غير زيد تعلّق گرفته باشد، بايد تا قبل از فرا رسيدن روز جمعه، زيد را از تحت عام خارج كند و اگر پس از فرا رسيدن روز جمعه ـ و اكرام زيد، در ضمن همه علماء ـ بگويد: «اراده جدّى من به اكرام غير زيد تعلّق گرفته بود». چنين چيزى تأخير بيان از وقت حاجت و قبيح است. علّت قبحش اين است كه اين مشكل را خود مولا به وجود آورده و عبد مى تواند به مولا اعتراض كرده و بگويد: «تو مرا اغراء به جهل كردى و اگر مى خواستى زيد اكرام نشود، بايد قبل از فرا رسيدن روز جمعه، آن را به من اعلام مى كردى».
(صفحه460)
مستشكل خطاب به مرحوم آخوند مى گويد: شما براى فرار از اغراء به جهل و قبح تأخير بيان از وقت حاجت، اين راه را مطرح كرديد، در حالى كه دوباره گرفتار اغراء به جهل و تأخير بيان از وقت حاجت شديد. براى اين كه مى گوييد: «اين عامّى كه وارد شده، ما نمى دانيم از كدام نوع است؟ وقت عمل آن كه آمد، به عموم آن عمل شده و بعد از وقت عمل كه مخصّص آمد، كشف مى كنيم كه اين عامّ براى بيان حكم واقعى نبوده است». در نتيجه، عمل به عام، نسبت به مورد مخصِّص، وجهى نداشته است و در حقيقت، مولا او را اغراء به جهل كرده است.
راه دوّم: عامّى كه قرينه اى بر خلاف ظاهر به همراه ندارد، از قبيل قسم اوّل، و عامّى كه چنين قرينه اى به همراه دارد، از قبيل قسم دوّم است.
توضيح: ظاهر جمله مشتمل بر بيان حكم، اين است كه همين الان مى خواهد حكم واقعى را بيان كند، به همين جهت نياز به قرينه ندارد ولى عامّى كه به عنوان مقدّمه حكم وارد شده است، بر خلاف ظاهر بوده و نياز به قرينه دارد.
اشكال راه دوّم:
مستشكل مى گويد: معناى اين حرف اين است كه مولا در رابطه با عمومات اين قسم دو كار مى كند: يكى اين كه عامّ را صادر مى كند و ديگر اين كه مى گويد: «اين عامّ، براى عمل نيست، بلكه براى اين است كه فعلاً در اختيار شما باشد تا بعداً حدود و ثغور آن را مشخّص كنيم». اين حرف مولا، معنايش اين است كه اين عموم از درجه اعتبار ساقط است. بنابراين نمى توان ـ هنگام شك در تخصيص ـ در مورد آن، اصالة العموم و اصالة عدم التخصيص را پياده كرد، چون خود مولا مى گويد: «اين عام، براى پياده شدن نيست». اصالة العموم، مربوط به آن عمومى است كه براى بيان حكم واقعى و براى پياده شدن صادر شده باشد. در چنين موردى اگر در تخصيص شك كنيم، به اصالة العموم و اصالة عدم التخصيص مراجعه مى كنيم.
پاسخ اشكال: به نظر ما اين اشكال بر مرحوم آخوند وارد نيست، بلكه در مورد

(صفحه461)
عموم قسم دوّم نيز مانعى از جريان اصالة العموم و اصالة عدم التخصيص وجود ندارد. ممكن است عامّى از قسم دوّم باشد ودر موارد شك در تخصيص، بتوانيم به عنوان مرجع به آن عامّ تمسّك كنيم و فقط در مواردى كه علم به تخصيص پيدا كنيم، عموم اين عام، از سنديّت و اعتبار خارج شود. به عبارت ديگر: در عموم قسم دوّم، اين گونه نيست كه ذكر عام هيچ فايده اى نداشته باشد، بلكه صدور عام به اين كيفيت، مى تواند آثارى داشته باشد. يكى از آثارى كه بر آن مترتب مى شود اين است كه علاوه بر اين كه مكلّف، زمينه حكم مولا را به دست مى آورد، تا زمانى كه علم به وجود مخصّص پيدا نكرده، مى تواند به عام مراجعه كند. از همه اين ها گذشته، اصالة العموم، يك اصل عقلايى است و ما وقتى به عقلاء مراجعه مى كنيم مى بينيم عقلاء ـ در مراجعه به اصالة العموم ـ فرقى بين عموم قسم اوّل و عموم قسم دوّم نمى بينند.
بررسى كلام مرحوم آخوند:
به نظر ما كلام مرحوم آخوند از چند جهت داراى استبعاد است:
اوّلا: در قرآن و روايات هيچ شاهد و قرينه اى بر اين معنا وجود ندارد كه «عمومات قرآن بر دو نوعند».
ثانياً: ورود يا عدم ورود مخصّص بعد از فرا رسيدن زمان عمل به عامّ، خارج از حقيقت و ماهيّت عامّ است و نمى تواند موجب اختلاف و نوعيّت در عامّ باشد، زيرا وجود يا عدم وجود مخصّص، تغيير و تنوّعى در ماهيّت عامّ به وجود نمى آورد.
ثالثاً: حكم واقعى در اصول، در دو مورد مطرح مى شود:
1ـ حكم واقعى در مقابل حكم ظاهرى.
2ـ حكم واقعى در مقابل حكم اختبارى.
امّا تعبيرى كه در اين جا مطرح شده و «حكم واقعى را عبارت از حكمى مى داند كه از هنگام صدور عام، در آن قصد اجراء و پياده شدن در كار باشد و حكم غير واقعى را عبارت از حكمى مى داند كه فعلاً به عنوان زمينه براى حكم است و حدود و ثغور آن
(صفحه462)
بعداً مشخص مى شود» فقط در كلام مرحوم آخوند ـ در همين بحث ـ و به تبعيّت از مرحوم شيخ انصارى مطرح شده ودر هيچ جاى ديگر از علم اصول مطرح نشده است.
رجوع به اصل بحث:
بحث در اين بود كه آيا اگر خاصّ، بعد از فرا رسيدن وقت عمل به عامّ وارد شده باشد، به عنوان مخصّص است يا ناسخ؟
در پاسخ به اين سؤال، ما مسأله تخصيص را پذيرفتيم.
در اين جا اشكال مهمّى مطرح شد كه چگونه از يك طرف در اصول، دليل خاصّ را مبيّن دليل عامّ دانسته و تأخير بيان از وقت حاجت را قبيح مى دانند و از طرف ديگر، فقهاء به مجرّد برخورد با عامّ و خاصّ، مسأله تخصيص را پياده مى كنند و معتقدند فاصله بين عامّ و خاصّ، نقشى در اين مسأله ندارد؟ آيا در فاصله مذكور، تأخير بيان از وقت حاجت لازم نمى آيد؟ پس يا بايد قائل به نسخ شويم و ـ بر خلاف آنچه بين فقهاء مسلّم است ـ دايره نسخ را وسيع بدانيم و يا ـ اگر قائل به تخصيص شديم ـ تأخير بيان از وقت حاجت را قبيح ندانيم.
مرحوم آخوند در اين جا راه حلّى مطرح كردند، كه به نظر ما از چند جهت داراى استبعاد بود.
اكنون مى گوييم: اگر حلّ اين اشكال، منحصر به راهى بود كه مرحوم آخوند مطرح كرده اند، ما ناچار بوديم به اين امور بعيده، ملتزم شويم، ولى با وجود اين كه ما راه حلّ روشن تر و بهترى داريم، وجهى براى پذيرفتن كلام مرحوم آخوند نمى بينيم.
حلّ اشكال: ما ملتزم مى شويم كه اين ها مخصّصند، همان طور كه سيره عملى فقهاء بر اين معنا قائم شده كه وقتى به روايت معتبر دالّ بر تخصيص برخورد مى كنند، ملاحظه نمى كنند كه فاصله زمانى اين روايت با عامّ چقدر است، بلكه به وسيله آن روايت، عموم عامّ را تخصيص مى زنند، و فرقى نمى كند كه مخصّص عموم كتاب، روايتى نبوى باشد يا روايتى باشد كه ـ مثلاً ـ از امام عسكرى (عليه السلام) وارد شده است.