در:     
 

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «قدس سره»

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة « دروس « صفحه اصلى  

 

 

 
20 19 18 17 16 15 14 13 12 11 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
40 39 38 37 36 35 34 33 32 31 30 29 28 27 26 25 24 23 22 21
60 59 58 57 56 55 54 53 52 51 50 49 48 47 46 45 44 43 42 41
80 79 78 77 76 75 74 73 72 71 70 69 68 67 66 65 64 63 62 61
87 86 85 84 83 82 81
 
 
 

درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه پنجاه و يکم

بسم الله الرحمن الرّحيم

صورت اول مسأله را روز گذشته عرض کرديم؛ صورت دومش را که انشاءالله امروز عرض مي‌کنيم. چون در اين بحث يک کلام خيلي مفصلي از مرحوم بعض الاعلام وجود دارد، لذا امروز دفتر خودم را آوردم، البته اين کتاب را مثل بعضي از کتاب هاي ديگر قبلاً نوشته‌ام و اين تدريسي هم که مي کنم، يک حکّ و اصلاح و زياده و نقيصه در آن ايجاد مي‌کنم. درباره اين کتاب، اين را که عرض مي کنم جداً به عنوان تمجيد نيست؛ به عنوان اينکه انسان حتي از دقائق عمرش بايد استفاده کند، مي‌باشد؛ مخصوصاً در مطالب علمي، چه از نظر تدريس باشد، يا درس باشد، يا نوشته باشد و امثال ذلک، واقعاً انسان مي بايست از عمرش استفاده کند. ما در زمان طاغوت که به يزد تبعيد شديم، يعني اول تبعيد به بندر لنگه شده بوديم؛ در شهريور ماه که هم هوا خيلي گرم بود و هم شرجي خيلي زيادي داشت و شايد شرجي اش بيشتر از گرما ما را اذيت مي کرد، بالاخره از آنجا منتقل شديم به يزد؛ بعد که به يزد انتقال پيدا کرديم، ديديم که اينجا مثلاً دو سال، دو سال و نيم بايد بمانيم؛ در اين دو سال و نيم من چه کاري مي توانم انجام دهم؟ درس که از نظر دستگاه مانع بودند از اينکه درس بگويم، ولو اينکه يک مدت کوتاهي هم گفتم؛ ولي بعد دستگاه فهميد و ممانعت کرد. بالاخره ديدم بهترين راه اين است که يک کار علمي را شروع کنيم و کسي هم از آن چندان اطلاعي نداشته باشد. با اينکه شرحي بر اجتهاد و تقليد عروه نوشته بودم و الان هم موجود است، به فکرم افتاد که شروع کنم به شرح کتاب تحرير الوسيله حضرت امام؛ مخصوصاً با اينکه مقام علمي حضرت امام نيز به وسيله تبليغ مخالفين داشت يک قدري مورد مناقشه قرار مي گرفت. گفتيم از اين راه مي توانيم يک خدمتي به ايشان کرده باشيم؛ لذا به فکرم افتاد که آن شرحي را که بر اجتهاد و تقليد عروه نوشتم آن را منتقل کنيم به شرح بر تحرير الوسيله امام و متن کتاب را شرح تحرير الوسيله قرار دهيم. نه کسي اطلاع پيدا مي کند و مقام علمي ايشان هم که مي خواست مورد مناقشه بعضي از مخالفين و معاندين واقع شود، در جاي خودش تثبيت مي شود. لذا شروع کردم آن شرح اجتهاد و تقليد عروه را منتقل کردم به شرح اجتهاد و تقليد تحرير الوسيله و از آن به بعد هم که قم آمدم، همان طور که شايد بعضي از آقايان نظرشان باشد، متن درسي من کتاب تحرير الوسيله امام بود و مي خواستم از اين طريق مقام علمي ايشان را نگذارم مورد مناقشه واقع شود. حالا بحمدالله در اين معنا يک موفقيتي حاصل شد. شايد مثلاً آن مقداري که از اين کتاب نوشته شده و چاپ شده يا بعضي از مجلداتش هم هنوز در دست چاپ است، حدود سي جلد برسد؛ البته هنوز تمام نشده و شايد يک ربعش باقي مانده است؛ ولي حدود سي جلد اعم از آنهايي که چاپ شده يا آنهايي که در دست چاپ است و انشاءالله تدريجاً هم چاپ و منتشر مي شود، شايد به حدود سي جلد برسد که تقريباً سه ربع کتاب تحرير مي‌شود و يک ربعش هم هنوز باقي است که بستگي به اين دارد که عمر ما، شرائط ما، وضع کار ما اقتضا بکند که ما آن را تکميل کنيم يا اينکه قبل از تکميل بايد از بين برويم؛ بالاخره آن با خداوند وحول و مشيت و لطف اوست.

عرض کردم در بحث امروز کلام مفصلي از بعض الاعلام در شرح عروه وجود دارد که آن را مي‌خوانيم. چون کلام بسيار متين و بسيار پرفائده بوده و بسيار فائده اش در جاهاي ديگر ظاهر مي‌شود، نه اينکه اختصاص به بحث مانحن فيه داشته باشد. ديدم مناسب اين است که اين دفتر را بياوريم که مبادا در نقل کلام ايشان مبادا مثلاً بعضي از مباحثي که بسيار مفيد است، بيافتد و از حافظه ما بيرون برود. بالاخره به قول آن برادر بزرگ مي گفت پيرمردي است و هزارش عيب. اين هم يکي از عيوب است که انسان ديگر حافظه اش مساعدت کامل ندارد، در حالي که من اتفاقاً در مسأله حافظه بسيار قوي بودم و از همان دوران بچگي که مدرسه مي رفتيم، در مدرسه و پيش معلم‌ها و... من ضرب المثل حافظه بودم، ولي حالا ديگر پير شديم و حافظه هم خيلي مساعدت بر نقل همه خصوصيات نمي کند؛ لذا، دفترم را آوردم که يک تکه اش را از روي دفتر براي شما ذکر کنم.

صورت دوم مسأله اين است که ثانيتهما صورت دوم ما اذا کان الملک الجديد الحاصل اين ملک جديدي که تازه پيدا شده اين نصاباً مستقلا خودش في نفسه به نصاب برسد و عنوان نصابي داشته باشد أو مکملاً لنصابٍ آخر يا اينکه نصاب دوم يا سومي را تکميل مي کند کالامثلة المذکورة في المتن مثال هايي که در صورت مسأله امام بزرگوار ذکر کردند.  وذکر فيه در متن امام فرمودند که أنّ من الفرض الثاني از جمله مصاديق فرض دوم جايي است که ما اذا کان مالکاً لخمس من الابل کسي مالک پنج شتر است که اولين نصاب در باب ابل است. اين نکته را هم با اينکه عرض کرديم، ولي تکرارش در اينجا بي فايده نيست. عرض کرديم که علت اينکه ما در باب زکات مسأله اشاعه حقيقيه را انکار مي کنيم و مي گوييم اشاعه حقيقيه مثل آنجايي که شرکتي در کار باشد، تحقق ندارد؛ عمده دليل ما همين مسأله اي است که به عنوان زکات نصاب ابل وارد شده است. اولين نصابش عبارت از پنج تاست، اگر کسي مالک پنج شتر باشد و شرائط وجوب زکات هم در آنها باشد، بايد يک گوسفند بدهد؛ و اگر گوسفند ندارد بايد آن را تهيه کند. بنابراين، وجوب زکات يک شاة در پنج ابل، دليل بر اين است که مسأله شرکت حقيقيه وجود ندارد. چون خمس من الابل ملازم با اين نيست که کسي شاة هم داشته باشد؛ مع ذلک زکات يک شاة بر او واجب است؛ و عرض کرديم اين دليل بر آن است که شرکت همان شرکت در ماليت است. حال، اگر يک گوسفند نداد، معنايش اين نيست که اين پنج شتر مشترک است بين مالک و فقرا؛ نه، فقرا هيچ حقي ندارند. حق فقرا اين است که در پنج شتر يک گوسفند بگيرند؛ اگر به آنها دادند، که داده شده و اگر هم به آنها ندادند، کسي نمي تواند بگويد که در آن پنج شتر يک شرکت واقعيه و يک شرکت حقيقيه وجود دارد و اگر کسي در آن پنج شتر تصرف کند، مثل اين است که در مال مشترک تصرف کرده است؛ و همان طور که در مال مشترک اذن شريکين لازم است و خصوصيات شرکت مطرح است، اينجا نيز بايد باشد.

(اشکال و جواب)

ثانيتهما ما اذا کان الملک الجديد الحاصل نصاباً مستقلاً أو مکملاً لنصابٍ آخر کالامثلة المذکورة في المتن وذکر في المتن عمده اين است أنّ من الفرض الثاني ما اذا کان مالکاً لخمسٍ من الابل مالک پنج شتر بود که اگر خودش بود و شرائط وجوب زکات هم بود، مي بايست زکاتش را بدهد، ثمّ بعد ستة أشهر ملک خمساً بعد از اينکه شش ماه بر آن پنج تا گذشت، پنج شتر ديگر هم وارد ملک او شد؛ حالا يا به نتاج، يا به ارث، يا به شراء، يا با هبه لازمه و امثال ذلک ذکر في المتن أنّ من الفرض الثاني ما اذا کان مالکاً لخمسٍ من الابل ثم بعد ستة أشهرٍ ملک خمساً يعني خمساً آخر انّ هذه الخمس مکملة للخمس السابقه وليس المستقله چرا؟ براي اينکه در باب نصاب ابل اين طور است فالخمس نصابٌ نصاب اولش پنج تاست والعشر نصابٌ آخر مستقل، به ده تا که رسيد به نصاب دوم مي رسد لانصابان نه اينکه اينجا بگوييم ما دو نصاب داريم، پنج تاي اول يک نصاب و پنج تاي دوم هم يک نصاب، فإنّ هذه الخمس مکملة للخمس السابقه وليست مستقله فالخمس نصابٌ والعشر نصابٌ آخر مستقل، نصاب دوم است لانصابان وقتي که به ده تا رسيد، بگوييم که دو نصاب داريم؛ براي اينکه ده تا، دو تا پنج تاست وخمس عشره به پانزده تا هم که رسيد، باز مي گويد نصاب واحد، خود پانزده تا يک نصاب مستقلي است در باب ابل، وقد أفاد فيه بما يرجع در متن همين تحرير، بما يرجع علي أنّ في الفرض الاول الذي يکون الملک الجديد نصاباً مستقلا يعتبر لکلٍ من القديم والجديد حولٌ مستقلٌ بافراده ففي مثال الخمس المذکور يجب عليه في آخر سنة الخمس شاة براي اينکه پنج شتر اولين نصاب است و در اولين نصاب يک گوسفند لازم است، وفي آخر سنة الجديد اينجا بايد گفت که مثلاً يک اشتباهي شده است؛ چرا که  دارد بنت مخاضٍ، بنت مخاض در نصاب ششم ابل ثابت است والا در نصاب ثاني هم همان دو گوسفند لازم است؛ نه اينکه بنت مخاض باشد. ثم يترک سنة الخمس ويستعنف للمجموع حولا، بعد که سال دوم هم تمام شد، مي گويد ما سنه خمس را رها مي کنيم و براي مجموع يک سال واحدي قرار مي دهيم، چرا؟ لما عرفت من أنّه نصابٌ واحد لانصابان، يک نصاب بيشتر نيست؛ نه اينکه دو نصاب باشد ولکن ظاهر سيد صاحب العروة بل صريحه اعتبار الحول مستقلاً بالنسبة الي کل خمسٍ، مرحوم سيد در عروه مي گويد در جايي که مالک پنج تاست و بعداً هم پنج تاي ديگر را مالک مي شود، هر پنج‌تا خودش يک داستان مستقلي دارد و ارتباطي با هم ندارد. نسبت به پنج تاي اول، سال اول؛ نسبت به پنج تاي دوم هم بايد يک سال بر آنها بگذرد؛ نسبت به پنج تاي سوم نيز بايد يک سال بر آنها بگذرد؛ هر کدامشان استقلال دارند. ولکن ظاهر سيد العروه بل صريحه اعتبار الحول مستقلاً بالنسبة الي کل خمسٍ وأنّه لايضمّ الجديد الي السابق اين طور نيست که اينها با هم اختلاطي پيدا کنند؛ هر پنج شتر خودش عنوان مستقلي دارد براي هميشه، والوجه فيه ظاهراً واطلاق الدليل في کلٍ منهما، ظاهراً دليلشان هم اين است که بعد از آنکه ارتباطي با هم ندارند و از نظر سال با يکديگر مختلفند، براي شترهاي اول يک سال مي آيد و براي شترهاي ثاني هنوز شش ماه مثلاً بيشتر نگذشته است؛ بنابراين، اين را بايد بگذاريم کنار و نمي‌توان براي مجموعش يک حولي قرار داد. براي هميشه اينها حساب هايشان از هم جداست. اين به تعبير امام بزرگوار مکمل آن نصاب اول است؛ نه اينکه في نفسه خودش نصاب مستقلي باشد و احکام مستقل داشته باشد.

مثل اينکه وقت اجازه نمي دهد که ما حرف مرحوم بعض الاعلام را تمام کنيم. پس، آقاياني که شرح عروه را دارند، اين حرف بعض الاعلام را مطالعه کنند که بسيار حرف خوبي است. و عرض کردم فائده اش هم اختصاص به اينجا ندارد و در خيلي جاها اين فايده ظاهر مي شود. انشاءالله مطالعه کنيد.