جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه آيين كشوردارى از ديدگاه امام على (عليه السلام)
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 19 )

5ـ نحوه استفاده از نهج البلاغه

در فرهنگ تشيّع، قرآن و نهج البلاغه و ديگر آثار ائمه معصومين (عليهم السلام) ، تنها الگوى خط فكرى انسانها و تنها راه تشخيص صحيح از باطل است.

با اين ديد، در عرصه ميدان تفكر، اگر انديشمندان براى تأييد گفتار و نوشتارشان در زمينه معارف اسلامى از قرآن و نهج البلاغه مولا و كلمات ديگر معصومين (عليهم السلام) تأييدى داشته باشند، برداشتشان صحيح، وگرنه باطل و بى اساس خواهد بود. اين است كه حضرات معصومين (عليهم السلام) ، براى روشن شدن صحت و سقم احاديث منقول، فرموده اند: احاديث منقول را با قرآن مقابله كنيد; اگر مطابق قرآن باشد صحيح وگرنه جعلى و دست ساز است.

اين مقابله و اين برداشت از قرآن و نهج البلاغه و... به دو گونه صورت خواهد گرفت: نخست آن كه انسان، خالى الذهن و بدون پيش داورى قبلى با اين كلمات مقدّس برخورد مى كند; دوم آن كه با پيش داورى و الگوگيرى قبلى و با اعتقادى از پيش ساخته به سراغ قرآن، نهج البلاغه و ديگر آثار ائمه معصومين (عليهم السلام) مى رود. بديهى است در صورت دوم، برداشت ما از قرآن و نهج البلاغه، بينش قرآن و نهج البلاغه نخواهد بود; بلكه تحميل عقيده و ايده به قرآن و سوء استفاده از قرآن و نهج البلاغه خواهد بود.

اين گونه مراجعه به قرآن و نهج البلاغه، نه تنها بهره اى ندارد و چيزى از مفاهيم عاليه قرآن و نهج البلاغه به انسان نمى آموزد; بلكه انسان را به انحراف و تباهى نيز خواهد كشاند. مگر نه اين است كه ما معتقديم قرآن كلام وحى است و نهج البلاغه و كلمات ائمه معصومين (عليهم السلام) از منبع وحى گرفته شده است؟ پس اين ما هستيم كه بايد خود را در مسير كلام وحى و

( صفحه 20 )

كلمات منبعث از وحى قرار دهيم، نه آن كه اينها را در مسير افكار خودمان بگذاريم و بعد بخواهيم براى تأييد قضاوت هاى قبلى و افكار و عقايد خودساخته مان، دنبال دستاويزهايى در اين كلمات مقدس بگرديم و محمل هايى بتراشيم.

پس روش استفاده از قرآن و كلمات معصومين (عليهم السلام) اين است كه انسان خودش را در برابر آنها نسبت به مسائل مطرح شده، صاحب نظر فرض نكند، بلكه بايد تمام چيزهايى را كه در آن باره مى داند ـ يا خيال مى كند كه مى داند ـ كنار بگذارد و با ذهنى كاملاً خالى، بدون هيچ قضاوت قبلى و عقيده ازپيش ساخته اى به سراغ اين خورشيدهاى جهان افروز برود.

اكنون در صفحات آتى متن عهدنامه را با هم مى خوانيم.

هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الاَْشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلاّهُ مِصْرَ.

اين فرمانى است كه ضمن پيمانى بنده خدا، على امير مؤمنان به مالك اشتر فرزند حارث به هنگامى كه او را به فرماندارى مصر بر مى گزيند، مى دهد.

به نظر مى رسد على (عليه السلام) با بيان جمله «مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ» در صدد نشان دادن دو مطلب مهم و اساسى در فرهنگ اسلام است:

اوّل، غفلت زدايى

بزرگ ترين آفت قدرت مندان (كه بيشتر آنها گرفتار فساد، تباهى، ظلم، ستم، استثمار، آدم كشى و... مى باشند) غفلت از خودشان و چگونه

( صفحه 21 )

بودنشان است. اگر حاكم و قدرتمند در هر موقعيت و منصبى كه باشد،
بداند تمام قدرت و توان و استعدادهاى جسمى و روانى او، از جاى ديگر برايش افاضه شده و مى شود و فيّاض، هر آن كه بخواهد مى تواند اين قدرت و توانايى اش را از او بگيرد، ديگر به كسى ظلم نمى كند و به هيچ انسانى ستم روا نمى دارد و به فكر جنگ، طغيان و سركشى نمى افتد. در مقابل، اگر به اين آفت توجه نكرد و به عظمت خالق و ناچيزى خود وقعى نگذاشت، تفرعن و سركشى او، هر آن، بيشتر و هر لحظه افزون تر خواهد شد. على (عليه السلام) نيز كه در مقام و مسند ظاهرى نشسته است، [شايد] خطاب به خود و به نفس خودش مى گويد: آگاه باش كه آنچه دارى از او و به سوى اوست.

دوّم، آقايى و سرورى در سايه بندگى خدا

در ديدگاه على (عليه السلام) ـ كه فرهنگ راستين اسلام است ـ قدرت مقام و رياست، نفوذ معنوى، و بالاخره آقايى و سيادت (به معناى راستين كلمه، نه چپاول، غارت، زورگويى و...) در سايه عبوديت و بندگى «الله» تحقّق مى پذيرد.

على (عليه السلام) براى بيان اين هدف [كه سيادت بدون بندگى خدا صورت نمى گيرد] به دنبال «أمَرَ» كه حاكى از علوّ و برترى است «عَبْدُ الله» را مطرح مى كند و مى خواهد با اين بيان، منشأ و علّت آقايى و سيادت را كه وجود خالق يكتاست مشخص نمايد.

( صفحه 22 )

مسؤوليت هاى استاندار

جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلادِهَا.

در حوزه استاندارى مصر وظايف مالك عبارت است از: جمع آورى خراج آن، جهاد با دشمنان آن، ايجاد صلح و سامان در اهل آن و عمران شهرهاى آن.

على (عليه السلام) با اين بيان، قلمرو حاكميت مالك اشتر را در چهار مسأله اساسى ذيل مشخص نموده است.

اوّل، جمع آورى خراج

خراج به معناى ماليات است، آن هم ماليات خاصى كه بيان خواهد شد. مى دانيم كه مردمان مصر با اختيار و آزادى اسلام را نپذيرفته اند; بلكه با قهر و غلبه مسلمين، تسليم مسلمان ها شده و اسلام آورده اند.

در اصطلاح فقهى، زمين هايى را كه لشكر اسلام به طور قهر و غلبه و بدون صلح و سازش به تصرف درآورده باشند، اراضى مفتوحة العنوه مى گويند. اين گونه زمين ها ملك همه مسلمان هاست و تمام مسلمانان
در آن شريك و سهيم هستند. بر اين اساس، دولت اسلام و حاكم اسلامى زمين هاى مفتوحة العنوه را با رعايت مصالح اسلامى بين مسلمانان
تقسيم مى كند و در اختيار آنان قرار مى دهد و در مقابل، سالانه
اجاره دريافت مى كند. اين گونه مال الاجاره را در اصطلاح فقهى، خراج گويند.

( صفحه 23 )

دوّم، دفاع در مقابل دشمنان

از اضافه شده جِهاد به عَدُوْها در عبارت «جِهادَ عَدُوّها» مى فهميم كه منظور حضرت از جهاد، دفاع است نه جهاد به معناى مصطلح فقهى، چون بر اساس روايات اهل بيت (عليهم السلام) [و به اجماع فقهاى شيعه] ، جهاد ابتدايى و لشكركشى قبلى براى تسليم ديگر قدرت ها و نظام ها و... تنها با حضور امام معصوم (عليه السلام) و با اذن و نظارت او صورت مى گيرد و در زمان غيبت، لشكركشى و تهاجم ابتدايى جايز نيست. بديهى است مالك نيز كه در منطقه اى به دور از نظارت مستقيم امام معصوم مى خواهد جهات نظامى آن سامان را اداره كند، بايستى همانند زمان غيبت، تنها به دفاع از يورش هاى نظامى اجانب و دشمنان منطقه اى بپردازد، نه به جهاد ابتدايى و لشكركشى هاى تهاجمى و...

سوّم، اصلاح مردم

از اين بيان روشن مى شود كه وظيفه استاندار، تنها رعايت جهات مادى و مسائل رفاهى و دنيوى مردم نيست; بلكه اصلاح و ارشاد مردم نيز جزء وظايف استاندار و از جمله كارهاى اساسى اوست.

بنابراين، مسؤولان بايد توجه داشته باشند كه با آسفالت خيابان ها و كوچه ها و تأمين يخچال و لباسشويى و امثال آن، مسؤوليتشان پايان نمى پذيرد. در جامعه اسلامى، يك مسؤول بايستى نسبت به جنبه هاى معنوى مردم توجه داشته و در پيشبرد مسائل معنوى نقش اساسى داشته باشد و با اين ديد كه اين گونه مسائل مربوط به ما نيست و وظيفه روحانيت است، شانه از زير بار تكليف انسانى و اسلامى خالى نكند.