جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه آيين كشوردارى از ديدگاه امام على (عليه السلام)
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 45 )

انصاف است كه انسان با وجود اين همه نعمت ها و مواهب بى شمار كه خداوند به او ارزانى داشته است، باز هم ناسپاسى كند و در برابر مقررات خدا، به تمرّد و سرپيچى دست بزند؟ آن هم مقرراتى كه به صورتى بسيار مختصر و ساده وضع شده و تازه در اين مقررات هم سعادت و رستگارى خود همين انسان ها مورد نظر بوده است; وگرنه خداوند چه احتياجى به ما دارد و برايش چه فرقى مى كند كه ما موجودات ضعيف و ناچيز، مقرّرات او را انجام بدهيم يا خير؟

نكته قابل توجّه اين كه گاهى ما انسان ها آن مقدار كه در مقابل ساير افراد انسانى احساس شرم و حيا و حق شناسى و شكرگزارى داريم، در برابر خداوند همان مقدار را هم به جا نمى آوريم; مثلاً اگر كسى احسان مختصرى درباره ما روا دارد و در لحظه كوتاهى از زندگى مان كار كوچكى برايمان انجام دهد، در مقابل او احساس قدردانى و حق شناسى مى كنيم تا جايى كه گاه مى گوييم وظيفه اخلاقى ايجاب مى كند كه اين احسان را تا پايان عمر فراموش نكنيم و هر جا توانستيم، براى جبران و قدردانى آن تلاش كنيم. امّا چطور است كه در مقابل اين همه احسان هايى كه از ناحيه خداوند نسبت به ما ارزانى شده و اين همه مواهب و عنايات و الطاف الهى كه سراسر زندگى مان را از هر طرف پوشانده است، وظيفه اخلاقى احساس نمى كنيم؟

چرا خود را موظف به حق شناسى و شكرگزارى از خدا ـ كه همانا اجراى دستورات او براى خوشبختى و رستگارى خودمان است ـ نمى دانيم؟ آن هم دستوراتى كه از يك سو بسيار ساده بوده و به آسانى انجام پذير است، و از سوى ديگر هيچ نفعى براى خداوند ندارد و انجام و

( صفحه 46 )

عدم انجامش در پيش گاه كبريايى او يكسان است و تازه نفع آنها تمام و كمال به خود ما بر مى گردد و فقط در راه تكامل و تعامل انسانى خودمان نقش دارد.

از اين بيان نتيجه مى گيريم كه هرگونه كفران نعمت در مقابل عنايات و الطاف الهى و هر نوع مخالفت و نافرمانى از دستورات خداوند، نوعى بى انصافى نسبت به ساحت قدس الهى است.

مفهوم انصاف با مردم

انصاف در رابطه با مردم، يعنى اين كه حقّ هر كسى همان گونه كه هست ادا شود و حقوق هر انسانى به طور كامل و به گونه اى مساوى رعايت گردد. حاكم در مقام حكومت، از دو جهت بايستى با مردم با انصاف رفتار كند; نخست در رابطه با خود (چه در مسائل حكومتى و چه در مسائل شخصى) و ديگرى در رابطه با خويشان، دوستان و كسانى كه به وى نزديك ترند.

در حكومت اسلامى مثلاً به هنگام تقسيم اموال عمومى، انصاف حاكم به اين صورت است كه همه افراد را به طور يكسان نگريسته و اموال و امكانات را به گونه اى مساوى بين مسلمانان تقسيم نمايد. در حالات شخصى نيز اگر حاكم، به طور مثال، همسايه يكى از رعايا بود، حق ندارد به مقتضاى همسايگى چيزى را به او تحميل كند. اگر مى خواهد جنسى را به او بفروشد يا از او خريدارى كند، حقّ تحميل ندارد و نبايد جنس خود را به گران ترين قيمت بدهد و جنس او را با ارزان ترين قيمت بگيرد. در هر دومورد بايدآنچه راكه عدل وحقّ وانصاف حكم مى كند به اجرا درآورد.

( صفحه 47 )

وظيفه استاندار در رابطه با نزديكان و بستگان

تا اين جا دو مورد از موارد انصاف با مردم را مطرح كرديم. مورد سوم در رابطه با بستگان و نزديكان حاكم است. حاكم نبايستى اجازه بدهد كه نزديكان وى به اتكاى اين كه از طرف حاكم حمايت مى شوند، نسبت به مردم بى انصافى كنند; زيرا طبعاً هر كسى نسبت به بستگان و نزديكان خود، به خصوص نسبت به اهل خانه و فرزندانش علاقه خاصى دارد كه گاهى ممكن است به طرفدارى از آنها يا جهت گيرى به سود آنها كشيده شود. حاكم نبايستى چنين باشد و اگر چنين وضعى پيش آمد و او شاهد بى انصافى نزديكانش نسبت به ديگران بود، عدل و انصاف اقتضا مى كند كه از پايمال شدن حقوق مردم جلوگيرى نمايد.

ظلم و نتيجه آن

وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ.

هر كس نسبت به بندگان خدا ستم كند، خداوند از طرف بندگانش خصم (دشمن) او مى شود و هر كه خدا با او مخاصمه كند، خدا منطقش را مى كوبد و چنين شخصى همواره در موضع جنگ با خدا خواهد بود تا آن كه بميرد و دستش از ظلم كوتاه شود، يا توبه كند و به فرمان خداوند بازگردد.


ظالم با چه كسى طرف حساب است؟

از اين بيان حضرت [كه مى فرمايد: «مَنْ ظَلَمَ عِبادَ الله كانَ الله خَصْمَهُ»]مى فهميم كه اگر كسى به بندگان خدا [و مظلومان] ظلم كند، طرف

( صفحه 48 )

مخاصمه او، خداوند خواهد بود; يعنى خداوند، از جانب بندگان مظلوم، شخص ظالم را مورد قهر و خشم قرار مى دهد و رگبار كيفر و انتقامش را از هر طرف بر سر او فرود مى آورد; زيرا مى دانيم كه اگر كسى به فرزند خردسال و ناتوان و بى دفاع شما ظلم كند، با اين كه به شخص شما ظلم نكرده است، طرف مخاصمه اش شما خواهيد بود; چون از نظر عقلا، وقتى فرزندى مظلوم واقع شد، پدر لبه تيز آن ظلم را متوجه خود و حيثيت و غيرتش مى بيند و در مقام مخاصمه و مقابله با ظالم بر مى آيد و در اصل، مقتضاى رابطه پدرى و فرزندى چنين حكمى را مى كند.

مگر نه اين است كه به تعبير «اَلْخَلْقُ عِيالُ الله»(1)، بندگان خدا جزء خانواده خدا محسوب مى شوند و همه انسان ها تحت تكفّل و حمايت الهى قرار دارند؟ روشن است كه وقتى انسان هايى مورد ستم قرار بگيرند و نتوانند در مقابل ظالم به دفاع و مقابله برخيزند و حقّ خود را بگيرند، خداوند خود با ظالمان و ستمگران مقابله خواهد كرد.

آيا نسبت فرزند به پدر قوى تر است و رشته هاى مستحكم ترى آن دو را به يكديگر پيوند مى دهد، يا نسبت بندگان خدا به خداوند و خالق خود؟

شكست قطعى ظالم

ظالم از آن جا كه با خدا طرف است و تنها بر اساس زور و قلدرى و با چهره اى دروغين با مردم برخورد مى كند، خداوند كه بالاترين


  • 1 . الفقه، المنسوب للامام الرضا
(عليه السلام) ، ص 369.

( صفحه 49 )

قدرت هاست «يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(1) با افشاى چهره ظالم براى مردم، ثابت مى كند كه ظلم و ستم ظالم بر اساس قلدرى و ستمگرى است، نه بر اساس منطق و دليل عقلايى. پيداست وقتى كه خداوند نقاب از چهره دروغين و حق به جانبِ ظالم برداشت و مردم چهره حقيقى او را كه همان ظلم و ستمگرى بر اساس هواهاى نفسانى است شناختند، با اتكال به خداوند، با ظالم درگير مى شوند و با او به مقابله بر مى خيزند و در اين درگيرى چون خداوند طرف حساب است و دست الهى همراه و همگام مستضعفين مى باشد، مردم، پيروز مى شوند و ظالم شكست خواهد خورد و مصداق عينى كلام حضرت «أَدْحَضَ حُجَّتَهُ» محقق خواهد شد.

توبه ظالم

اسلام علاوه بر اين كه روى ظلم و كراهت و نادرستى و محكوميت آن بسيار تكيه مى كند و آن را از اعمال زشت و گناهانى مى شمارد كه خداوند با سرعت و شدت در مقابل مقابله با آن بر مى آيد، اما باز هم راه را به طور كلى براى ظالم مسدود نمى داند; زيرا خداوندِ بخشاينده مهربان كه با توبه هر گناه كارى، او را مورد عفو و بخشش قرار مى دهد، در اين جا نيز پيشگاه كبريايى و مقدّسش آمادگى گذشت و بخشايش را براى توبه كنندگان دارد.

اين است كه حضرت مى فرمايد همين شخص ظالم، با اين كه تجسّم جنگ با خداست و خودش مصداق عينى جنگ است، باز هم راهِ


  • 1 . الفتح: 10