جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه103)
امتثال شده است». و به عبارت علمى اصطلاحى: «اطلاق در دليل بدل، اقتضاى اجزاء نمى كند ولى اطلاق در دليل مبدل اقتضاى عدم اجزاء مى كند». و اين طور نيست كه اين دو اطلاق تعارض كنند، بلكه با هم قابل جمع مى باشند. اوّلى مى گويد: «هركس واجدالماء است بايد نماز باوضو بخواند حتى اگر در ابتداى وقت، نماز باتيمّم خوانده است» و ديگرى مى گويد: «هركس فاقدالماء است بايد نماز باتيمّم بخواند اگرچه مى داند يك ساعت به غروب، واجدالماء شود» ولى مشروعيت و واجب بودن نماز باتيمّم در اوّل وقت، ملازم با اجزاء و عدم لزوم اعاده نيست.
درنتيجه اگر در مانحن فيه بخواهيم قائل به عدم اجزاء شويم، به چهار مقدّمه اى كه اشاره شد نياز داريم و اگر هريك از اين چهار مقدّمه مورد مناقشه قرار گيرد، مسأله اجزاء مطرح خواهد شد.
ولى ما از همان اوّل، مسأله تعدّد اوامر را نپذيرفتيم لذا مقتضاى قاعده اين است كه در مقام اثبات، نسبت به اعاده، قائل به اجزاء شده و اعاده را لازم ندانيم.
نتيجه بحث درارتباط با اعاده در امر اضطرارى
گفتيم در اين زمينه چهار فرض وجود دارد كه بنابر سه فرض آن قائل به اجزاء و عدم وجوب اعاده شديم و بنابر يك فرض آن قائل به عدم اجزاء شديم.

بحث دوّم: مسأله قضاء درارتباط با امر اضطرارى

درارتباط با قضاء بايد موضوع بحث را در جايى فرض كرد كه عذر مكلّف، مستوعب باشد و در وقت، واجدالماء نگردد. البته اين مسأله فرض ديگرى هم دارد و آن اين است كه كسى در اوّل وقت واجدالماء بود ولى به جهت موسّع بودن وقت نماز، آن را تا آخر وقت تأخير انداخت و در آن هنگام كه مى خواست نماز خود را بخواند فاقدالماء گرديد و چاره اى جز نماز باتيمّم نداشت در اين جا هم مسأله قضاء مطرح است. ولى مثال روشنش همان مثال اوّل است كه عذر، مستوعب وقت بوده و دروقت،
(صفحه104)
واجدالماء نشده باشد، لذا ازنظر اعاده، مسأله اى به او توجّه پيدا نكرده است، حال كه در خارج وقت، واجدالماء شد آيا قضاء براى او واجب است يا نه؟
در باب قضاء «اقض مافات»(1) مطرح است يعنى قضاء، بر عنوان «فوت» مترتّب شده است بنابراين اگر عنوان «فوت» تحقق پيدا كرده باشد، قضاء واجب است و اگر تحقق نداشته باشد قضاء واجب نيست.
در اين جا هم تقريباً همان مبانى وفروضى مطرح است كه درارتباط با اعاده مطرح شد. و همان نتيجه اى كه در آنجا گرفته شد در اين جا نيز مى آيد.
توضيح اين كه:
اگر ما قائل به وحدت امر باشيم ـ كه حق هم همين است ـ و بگوييم: «آيه {أقيمواالصّلاة} هم خطاب بهواجدين ماء است و هم خطاب به فاقدين ماء، وآيه وضو و تيمّم مى آيد و كيفيت صلاة را در اين دوحالت مختلف بيان مى كند ولى ازنظر امتثال، هم واجدالماء و هم فاقدالماء همان {أقيمواالصّلاة} را امتثال مى كنند»، در اين صورت قضاء واجب نيست، چون اين شخص، عذرش مستوعب وقت بوده و وظيفه اش عبارت از صلاة باتيمّم بوده است و چون صلاة باتيمّم را انجام داده پس {أقيمواالصّلاة} را امتثال كرده است، بنابراين امرِ {أقيموا} ساقط شده و موجِبى براى قضاء وجود ندارد.
و در صورتى كه قائل به تعدّد امر شويم نيز همين حرف را مى زنيم.
امّا اگر مسأله اجماع را مطرح كرده و بگوييم:(2) «اجماع قائم است بر اين كه درارتباط با يك نماز ـ مثل نماز ظهر ـ لازم نيست هم اداءً تحقق پيدا كند و هم قضاءً»، پس اگر نماز را دروقت، اداءً و باتيمّم خواند لازم نيست خارج از وقت، نماز را باوضو قضاء كند، اگرچه حقيقت نماز باتيمّم، مغاير باحقيقت نماز با وضو است ولى چون اجماع بر اين مسأله قائم است، قضاء لازم نيست. همان طور كه در باب اعاده اگر گفته
  • 1 ـ وسائل الشيعة، ج3 (باب 57 من أبواب المواقيت)
  • 2 ـ اجماع در مسأله اداء و اعاده به اين صورت بود كه گفته شود: اجماع داريم بر اين كه در فاصله بين زوال و غروب، دو مرتبه نماز ظهر واجب نيست».
(صفحه105)
مى شد: «اجماع قائم است كه در فاصله بين زوال شمس و غروب شمس، دو مرتبه نماز ظهر واجب نيست»، اعاده لازم نبود اگرچه اين ها دوحقيقت متغاير باشند. در اين جا هم نماز باتيمّم، مشروع و صحيح بوده و امر به صلاة باتيمّم را اسقاط كرده است و به مقتضاى اجماع، جمع بين اداء و قضاء در يك نماز واجب نيست.
همچنين اگر تعدّد را به معناى اختلاف حقيقت نگيريم بلكه تعدّد را مانند تعدّد در باب «صلّ» و «صلّ مع قصدالقربة» بدانيم، كه لازمه كلام مرحوم آخوند در اين قسم از احكام وضعيه ـ يعنى جزئيت براى مأموربه و شرطيت براى مأموربه ـ تعدّد امر بود امّا اين تعدّد امر از روى ناچارى بهوجود آمده است نه اين كه ماهيت مأموربه متعدّد باشد.
اين صورت، همان حكمِ وحدت امر را دارد و آنچه در مورد وحدت امر گفتيم در اين جا هم جريان پيدا مى كند.
امّا اگر تعدّد را به همان معناى ظاهرى خودش بدانيم ـ يعنى دوحقيقت، دو مأموربه و دو امر ـ و اجماعى هم بر عدم وجوب جمع نداشته باشيم، قائل مى شويم كه قضاء در خارج از وقت لازم است البته مشروط به اين كه «اقض مافات» دلالت كند كه اگر عذر مستوعب باشد و تمام وقت را احاطه كرده باشد، قضاء واجب است. همان طور كه در آنجا مى گفتيم: «در دليل صلاة باوضو بايد اطلاقى وجود داشته باشد كه بگويد: كسى هم كه نماز باتيمّم را خوانده است، بايد نماز باوضو را بخواند»، اين جا هم بگوييم: «معناى «مافات» اين نيست كه به هيچ عنوان نماز را نخوانده باشد بلكه اگر هم دروقت، نماز باتيمّم خوانده باشد، باز هم خواندن نماز باوضو در خارج از وقت براى او لازم است. يعنى عنوان «فوت» بر اين مورد هم صدق مى كند. به عبارت ديگر: «اقض مافات» مى گويد: من كارى با نماز باتيمّم ندارم، من براين تكيه دارم كه آيا نماز باوضو در وقتْ فوت شده يا نه؟ اگر فوت شده، قضاى آن واجب است، اگرچه نماز باتيمّم خوانده شده و آن نماز، صحيح و مشروع و مطابق با امر خودش هم باشد. «اقض مافات» يك امر مستقل و جديدى است كه وجوب قضاء را اقتضاء مى كند.
بنابراين همان نتيجه اى كه در مسأله اداء گرفتيم در مسأله قضاء هم جريان دارد.
(صفحه106)
آن مبنايى كه در مسأله اعاده اقتضاى اجزاء و عدم وجوب اعاده را مى كرد در اين جا هم اقتضاى عدم وجوب قضاء مى كند و آن مبنايى كه در آنجا اقتضاى وجوب اعاده و عدم اجزاء را مى كرد در اين جا هم اقتضاى وجوب قضاء را مى كند. ولى تقريب اين دو، مقدارى باهم فرق مى كند.

تذييل بحث اوامر اضطرارى

قبل از اين كه از بحث اوامر اضطرارى بگذريم، در اين جا بحثى پيش مى آيد كه: اگر ما ازنظر مقام اثبات و درارتباط با ادلّه به جايى نرسيديم و در حالت شك و ترديد باقى مانديم، آيا مقتضاى اصل عملى چيست؟
ابتدا بايد توجه داشت كه مقصود ما از شك و ترديد در اين جا از اين نظر نيست كه شك كنيم آيا امر واحد است يا متعدّد؟ بلكه شك و ترديد از اين نظر است كه در مسأله ادلّه پيرامون اجزاء و عدم اجزاء، محور اصلى ـ با قطع نظر از اجماع ـ عبارت از اطلاق دو دليل بود: اطلاق دليل «صلاة باوضو» و اطلاق دليل «صلاة باتيمم». از اطلاق دليل صلاة باوضو، قول به عدم اجزاء به دست مى آمد و اطلاق دليل «صلاة باتيمم»، يك موضوع براى ما درست مى كرد و آن مشروعيت تيمم و صلاة باتيمم بود، اگرچه عذر مستوعب نباشد. در آنجا مى گفتيم: اگر كسى اوّل وقت فاقدالماء بود، در صورتى نماز باتيمّم براى او مشروعيت خواهد داشت كه دليل وجوب صلاة باتيمّم، داراى اطلاق باشد كه اين اطلاق مجوّزى براى اصل خواندن نماز باتيمّم باشد والاّ اگر ما يك چنين اطلاقى نداشتيم و احتمال مى داديم كه نماز باتيمّم در صورتى مشروع است كه عذر انسان، مستوعب جميع وقت باشد، ديگر نمى توانستيم با قاطعيت حكم به مشروعيت نماز باتيمّم در اوّل وقت، براى فاقدالماء بنماييم. ولى ما گفتيم: اطلاقى كه در دليل نماز باتيمّم وجود دارد، نتيجه اش عبارت از اجزاء يا عدم اجزاء نيست بلكه لسان اين دليل، فقط در زمينه مشروعيت يا عدم مشروعيت مى باشد. ما مسأله عدم اجزاء ـ بنابر فرض تعدّد حقيقت ـ را از نفس تعدّد حقيقت استفاده نمى كرديم بلكه مى گفتيم: مسأله
(صفحه107)
عدم اجزاء ـ بنا بر اين فرض ـ يك شرط مهم دارد و آن اين است كه دليل «صلاة باوضو» بايد اطلاق داشته باشد يعنى بگويد: «واجدالماء بايد نماز باوضو بخواند، خواه قبلاً نماز باتيمّم خوانده باشد يا نخوانده باشد».(1)
حال كه مى خواهيم مسأله را به صورت شك و ترديد مطرح كنيم، عنوان مسأله ما اين است كه نه دليل «صلاة باتيمّم» اطلاق دارد و نه دليل «صلاة باوضو». دليل «صلاة باتيمّم» مى گويد: «بر فاقدالماء واجب است نماز خود را باتيمّم بخواند» و اطلاقى ندارد كه شامل كسى كه در بعض اَجزاء وقت فاقدالماء است نيز بشود. دليل «صلاة باوضو» هم مى گويد: «واجدالماء بايد نماز خود را باوضو بخواند» و اطلاقى ندارد كه شامل كسى كه نمازش را در اوّل وقت باتيمّم خوانده نيز بشود. وقتى اين دواطلاق از دست ما گرفته شد، ما از طرفى درارتباط با حدود مشروعيت صلاة با تيمّم مشكل داريم، البته قدر متيقّن دارد و آن جايى است كه عذر انسان مستوعب جميع وقت باشد ولى غير از قدر متيقّن آن مشكوك است و نمى دانيم آيا صلاة با تيمّم مشروعيت دارد يا نه؟ از طرفى هم اطلاقى در دليل «صلاة مع الوضوء» وجود ندارد، در اين صورت كه نوبت به اصل عملى مى رسد، آيا مقتضاى اصل عملى چيست؟ در اين جا دو بحث وجود دارد:

بحث اوّل (مسأله اعاده):


فرض اين است كه كسى مثلاً اوّل ظهر فاقدالماء بوده و يك ساعت به غروب هم واجدالماء شده است و در اوّل وقت، نماز ظهر را رجاءاً ـ يعنى با احتمال مشروعيت  ـ خوانده است، زيرا از دليل روشن نشد كه آيا در ساعت فقدان ماء، خواندن نماز باتيمّم مشروعيت دارد يا نه؟ و چيزى را كه انسان شك دارد نمى تواند به عنوان شرع انجام
  • 1 ـ والاّ اگر ما تعدّد حقيقت را قائل شويم امّا يك چنين اطلاقى براى دليل صلاة باوضو نتوانيم پيدا كنيم، كسى كه در اوّل وقت نماز باتيمّم خوانده و الان واجدالماء شده، از كجا مى توانيم حكم كنيم كه براى او صلاة باوضو واجب است؟