جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه233)
امّا تفصيلى كه درارتباط با مقدّمه خارجيه مطرح شده بود، به نظر ما تفصيل صحيحى نبود و ما نتوانستيم آن را بپذيريم.

تقسيم دوّم

مقدّمه عقليه، شرعيه و عاديه


يكى از تقسيماتى كه براى مقدّمه ذكر شده، تقسيم به عقليه، شرعيه و عاديه است:
1 ـ مقدّمه عقليه: مقدّمه اى است كه عقلاً، ذى المقدّمه نمى تواند بدون آن تحقّق پيدا كند. مثلاً در فلسفه گفته شده است: «ماهيت ممكن، نسبت به وجود و عدم به طور مساوى است، نه وجودْ اولويتى نسبت به آن ماهيت دارد و نه عدم. چنين ماهيتى اگر بخواهد وجود پيدا كند، عقلاً بدون علت موجده نمى تواند تحقّق پيدا كند». بنابراين، علت موجده نسبت به ماهيت ممكن، مقدّمه عقلى است يعنى وجود ممكن، بدون علت موجده، استحاله عقلى دارد.
2 ـ مقدّمه شرعيه: آنچه در ابتداى امر به ذهن انسان مى آيد اين است كه مقدّمه شرعيه عبارت از چيزى است كه شارع براى آن مقدّميت قائل شده و آن را متّصف به مقدّميت كرده است. مرحوم آخوند مى فرمايد: «مقدّمه شرعيه، چيزى مقابل مقدّمه عقليه نيست بلكه رجوع به مقدّمه عقليه مى كند».(1) براى روشن شدن و تصديق بيان ايشان بايد دو مطلب به آن ضميمه شود، يك مطلب قبل از كلام ايشان مطرح مى شود و ديگرى به عنوان مكمّل كه بعد از كلام ايشان مطرح است.
مطلب اوّل: در مورد مقدّمه شرعيه ـ مثل طهارت نسبت به صلاة ـ در ابتداى امر دو احتمال وجود دارد:
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص143
(صفحه234)
احتمال اوّل: مقدّمات شرعيه واقعياتى هستند كه بالاتر از ادراك عقل مى باشند. عقل به خوبى درك مى كند كه ممكن الوجود نمى تواند بدون علت موجده، وجود پيدا كند، امّا اگر همه عقول عالم جمع شوند نمى توانند درك كنند كه طهارت، شرطيت براى صلاة دارد. شارع مقدّس آمده با «لا صلاة إلاّ بطهور» از اين واقعيت پرده بردارى كرده است.
اگر ما در مقدّمات شرعيه يك چنين مبنايى را پذيرفتيم، مقدّمات شرعيه رجوع به مقدّمات عقليه مى كند، چون معناى مقدّمه عقليه اين نيست كه عقل شرطيت و مقدّميت آن را ادراك كند بلكه مقدّمه عقليه چيزى بود كه عقلاً ذى المقدّمه نمى توانست بدون آن وجود پيدا كند. و در اين صورت، شرطيتْ يك واقعيت است كه عقل نتوانسته آن را درك كند امّا شارع از روى اين حقيقت پرده برداشته و ما را در جريان اين واقعيت قرار داده است. پس آن معنايى كه در مورد مقدّمه عقليه گفتيم، در مقدّمه شرعيه هم جريان پيدا مى كند، يعنى مقدّمه شرعيه هم چيزى است كه واقعاً وجود ذى المقدّمه بدون آن محال است. ولى اين واقع را ما گاهى از طريق عقل به دست مى آوريم مثل مقدّميت علت موجده نسبت به وجود ممكن و گاهى از طريق شرع به دست مى آوريم، مثل مقدّميت طهارت نسبت به صلاة كه شارع مقدّس با «لا صلاة إلاّ بطهور» از آن پرده بردارى كرده است.
احتمال دوّم: مقدّمات شرعيه، از امور اعتبارى شرعى باشند، مثل مسأله ملكيت و زوجيت و سببيت و... . شارع پس از يك بيع صحيح، مسأله ملكيت بايع نسبت به ثمن و ملكيت مشترى نسبت به مبيع را اعتبار مى كند و يا بعد از عقد نكاح صحيح، زوجيّت را بين زن و شوهر اعتبار كرده و احكامى بر آن مترتّب مى كند. در اين جا زوجيت، يك واقعيت نيست. زن و مرد بعد از عقد نكاح واقعيتشان تغيير نكرده بلكه فقط يك امر اعتبارى ـ كه منشأ آثار و احكامى است ـ تحقّق پيدا كرده است. و يا مثلاً وقتى شارع فرموده: «اتلاف مال غير سبب ضمان است»، اين سببيت، سببيت تكوينيه نيست بلكه امرى اعتبارى است كه شارع مقدّس آن را اعتبار كرده است. همان طور كه وجوب
(صفحه235)
و تحريم و ساير احكام تكليفيه از امور اعتباريه اند، احكام وضعيه هم از امور اعتباريه مى باشند و سببيت و شرطيت، از جمله احكام وضعيه مى باشند. وقتى شارع مقدّس طهارت را شرط براى نماز قرار مى دهد معنايش اين است كه براى اين طهارت، اعتبار شرطيت مى كند، نه اين كه معناى شرطيت، كشف از واقعيتى باشد كه عقل ما آن را درك نكرده وشارع مقدّس ما را به سوى آن راهنمايى كرده باشد.
اگر ما درارتباط با شرايط شرعى اين مبنا را قائل شديم، آيا در اين جا هم مقدّمه شرعى رجوع به مقدّمه عقلى مى كند؟
مرحوم آخوند مى فرمايد: «در اين جا هم مقدّمه شرعى رجوع به مقدّمه عقلى مى كند، زيرا در مقدّميت مقدّمه، دو مطلب دخالت دارد: يكى شرطيت چيزى براى چيزى است و ديگر اين كه «تحقّق مشروط بدون شرط ممتنع است». مطلب اوّل را شارع بيان كرده است ولى مطلب دوّم را عقل حكم مى كند. آنچه در باب مقدّميت ركنيت دارد، همين مطلب دوّم است كه حاكم به آن عقل مى باشد. لذا در اين صورت هم مقدّمه شرعيه رجوع به مقدّمه عقليه مى كند. عقل مى گويد: «شرطيت از هر طريقى احراز شود فرقى نمى كند، وقتى شرطيت احراز شد، تحقّق مشروط بدون شرط محال است»(1).
مطلب دوّم: ممكن است كسى بگويد: حرف مرحوم آخوند در صورتى مورد قبول است كه تعبير شارع مقدّس در مورد شرط شرعى ـ مثل طهارت ـ به صورت «يشترط الطهارة في الصلاة» يا «اعتبرت الطهارة شرطاً للصلاة» يا «جعلت الطهارة شرطاً للصلاة» باشد، در حالى كه تعبير شارع به صورت «لا صلاة إلاّ بطهور»(2) است. معناى اين عبارت اين است كه گويا شارع فرموده است: «صلاة، تحقّق پيدا نمى كند مگر با وجود طهور» و اين اشاره به همان مطلب دوّم در باب مقدّميت است يعنى عقل در
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص143
  • 2 ـ وسائل الشيعة، ج1 (باب 1 من أبواب الوضوء، ح 1)
(صفحه236)
اين جا دخالتى ندارد و آن ركن اصلى در باب مقدّميت از طرف خود شارع بيان شده است. پس چرا شما پاى عقل را به ميان مى آوريد و مسأله رامسأله عقلى مى دانيد؟
ما در پاسخ مى گوييم: واقعيت مطلب اين است كه شارع مى خواهد با «لا صلاة إلاّ بطهور» همان امر اوّل در باب مقدّمه ـ يعنى اعتبار طهارت ـ را مطرح كند، يعنى مى خواهد بگويد: «يشترط في الصلاة الطهارة». به عبارت روشن تر: در «لا صلاة إلاّ بطهور» يا مى گوييم: شارع كارى به حكم عقل ندارد بلكه مى خواهد با اين بيان ما را به سوى صغرى راهنمايى كرده و بگويد: «من طهارت را به عنوان شرط براى نماز اعتبار كردم» ولى اين معنا را در قالب يك تعبير كنايى مطرح كرده است. و يا اين كه بگوييم: «لا صلاة إلاّ بطهور» ارشاد به حكم عقل است، يعنى شارع مى خواهد بگويد: «چون من طهارت را شرط براى نماز قرار دادم، پس شما را ارشاد مى كنم به حكم عقل كه مى گويد: «نماز نمى تواند بدون طهارت تحقّق پيدا كند». و معنا ندارد كه شارع بخواهد در اين جا مستقلاً ـ در مقابل عقل و بدون ارشاد به حكم عقل ـ بگويد: همان طور كه در واقعيات، عقل مى گويد: «ذى المقدّمه نمى تواند بدون مقدّمه تحقّق پيدا كند» من هم در شرعيات مى خواهم بگويم: «ذى المقدّمه نمى تواند بدون مقدّمه تحقّق پيدا كند».
خلاصه اين كه «لا صلاة إلاّ بطهور» يا از اوّل ناظر به صغرى است و مى خواهد جعل شرطيت كند و كارى به كبراى عقلى ندارد و يا اگر هم ناظر به كبرى باشد مى خواهد ارشاد به حكم عقل كند ولى اين ارشاد ما را هدايت مى كند به اين كه اصل شرطيت شرعيه براى طهارت، امرى مفروغ عنه است.
نتيجه اين شد كه در شرايط شرعيه، چه مسأله واقعيت و چه مسأله اعتبار و جعل شرعى را مطرح كنيم، چون اساس مقدّميت مقدّمه ـ كه عبارت از عدم تحقّق مشروط بدون شرط است ـ به عقل ارتباط دارد و حاكم به اين مسأله عقل است، لذا مقدّمات شرعيه هم رجوع به مقدّمات عقليه مى كند و نمى تواند در مقابل آنها باشد.
3 ـ مقدّمه عاديه: مرحوم آخوند درارتباط با مقدّمه عاديه مطلبى فرموده كه به نظر ما موافق با تحقيق است. ايشان مى فرمايد:
(صفحه237)
درارتباط با اين كه آيا مقدّمه عاديه چيست؟ دو احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل: مقصود از مقدّمه عاديه چيزى باشد كه ذى المقدّمه ـ به حسب واقع  ـ هيچ گونه توقفى بر آن ندارد بلكه نه تنها امكان ذاتى بلكه امكان وقوعى هم دارد كه ذى المقدّمه بدون آن تحقّق پيدا كند. ولى عادت جارى شده كه از راه اين مقدّمه، به ذى المقدّمه دسترسى پيدا مى شود. مثلاً اگر انسان بخواهد از يك ارتفاع يك مترى بالا برود، به حسب واقع توقّف بر نردبان ندارد و بدون نردبان هم مى تواند در خارج تحقّق پيدا كند ولى عادت جارى شده بر اين كه مردم به همين ارتفاع يك مترى از طريق دو يا سه پله مى رسند. پس اگر ما گفتيم: «رسيدن به ارتفاع يك مترى، مقدّمه اش عبارت از سه پله است» معنايش اين نيست كه رسيدن به اين ارتفاع بدون اين پله ها امكان ندارد بلكه معنايش اين است كه چنين چيزى امكان دارد ولى عادت جارى شده كه براى سهولت امر، به همين ارتفاع كم از طريق دو يا سه پله دسترسى پيدا مى كنند.
مرحوم آخوند مى فرمايد: «اگر مقدّمه عاديه را اين گونه تصوير كنيم، مقدّمه عاديه، مقابل مقدّمه عقليه قرار خواهد گرفت و در اين صورت، ربطى به بحث ما پيدا نمى كند، زيرا در بحث مقدّمه واجب اوّلاً: موضوع بحث عبارت از مسأله ملازمه است و ثانياً: حاكم به ملازمه ـ بر فرض وجود آن ـ عبارت از عقل است و بديهى است كه عقل در اين جا چنين حكمى ندارد. عقل روى چه جهتى در اين جا حكم به ملازمه بنمايد؟ در صورت قبول ملازمه، عقل در صورتى حكم به ملازمه مى كند كه تحقّق ذى المقدّمه متوقّف بر مقدّمه باشد و وجود ذى المقدّمه بدون مقدّمه استحاله داشته باشد در حالى كه در اين جا استحاله اى در كار نيست و حتى خود عرف هم مسأله استحاله را مطرح  نمى كند.
بنابراين اگرچه اين احتمال از نظر تصوير صحيح است و در اين صورت مقدّمه عاديه مقابل مقدّمه عقليه است ولى اين تصوير به درد بحث ما نمى خورد.
احتمال دوّم: معناى مقدّمه عاديه اين باشد كه ازنظر عقل، تحقّق ذى المقدّمه بدون آن مقدّمه محال نباشد.