جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه91)
سه گانه اى كه نتيجه اش اجزاء است، مفاد ادلّه است، براى مقام اثبات كافى است، اگرچه نتوانيم خصوص فرض را از دليل استفاده كنيم، زيرا فعلاً نظر ما بر اجزاء و عدم اجزاء است و امر دائر بين صورت چهارم ـ كه نتيجه اش عدم اجزاء است ـ و غير صورت چهارم ـ كه نتيجه آنها اجزاء است ـ مى باشد. و غير صورت چهارم هرصورتى كه باشد فرق نمى كند.
حال ببينيم در مقام اثبات چگونه است؟
در اين جا از دو جهت بحث مى شود: يكى درارتباط با اعاده و ديگرى درارتباط با قضاء. يك بحث اين است كه اگر كسى نماز باتيمّم خواند و در وقت، واجدالماء شد آيا لازم است نماز خود را باوضو اعاده كند؟ بحث ديگر اين است كه اگر چنين شخصى در خارج از وقت، واجدالماء شد آيا لازم است نماز خود را قضاء كند؟

بحث اوّل: مسأله اعاده درارتباط با امر اضطرارى

درارتباط با مسأله اعاده بايد مطلبى را كه در ابتداى بحث مقام ثبوت به عنوان مقدمه مطرح كرديم، مفروض قرار دهيم، بلكه اين مطلب را بايد در سرتاسر بحث اجزاء مورد توجه قرار دهيم. آن مطلب اين است كه اجزاء به اين معناست كه عملى كه انجام شده، هيچ گونه كمبودى ازنظر صحّت و مشروعيت نداشته و بعد از انجام عمل هم كشف خلافى صورت نگيرد والاّ اگر عملى درظاهر صحيح واقع شده باشد ولى بعداً معلوم شود كه واجد شرايط نبوده و باطل واقع شده است، جاى اين بحث نيست كه بگوييم: «آيا اين عمل مجزى است يا نه؟» عمل باطل ـ حتى درارتباط با امر خودش هم ـ مجزى نخواهد بود. حتى مرحوم آخوند كه تبديل امتثال به امتثال ديگر را جايز مى داند، در جايى جايز مى داند كه امتثال اوّل، حقيقتاً امتثال باشد، امّا اگر مولايى به عبدش بگويد: «براى من ظرف آبى بياور» و او به جاى آب، مايع ديگرى آورد و در اختيار مولا قرار داد، اين جا اصلاً جاى بحث اجزاء و تبديل امتثال نيست، زيرا امتثالى
(صفحه92)
محقق نشده است تا ما بخواهيم آن را مجزى دانسته يا تبديل آن به امتثال ديگر را جايز بدانيم. كسى هم كه مى گويد: «نماز باتيمّم، مجزى از نماز باوضو نيست»، اگر علت اين مسأله را از او سؤال كنيم، نمى گويد: «چون نماز باتيمّم باطل است» بلكه او صحّت و مطابقت آن باشرايط را قبول دارد ولى در عين حال آن را كافى از نماز باوضو نمى داند.
پس موضوع بحث ما آن «نماز باتيمّم» است كه به صورت صحيح واقع شده و همه شرايط را دارا بوده و بعداً هم كشف خلافى در مورد آن نشده است، اين جا مى خواهيم ببينيم آيا چنين نمازى مجزى از نماز باوضو هست يا نه؟ اين مطلب ما را به جهتى راهنمايى مى كند و آن اين است كه از يك طرف شما بحث را روى اعاده ـ به اين معنا كه عملى مجدداً در وقت اتيان شود ـ قرار داده ايد.
و از طرف ديگر مى گوييد: «موضوع مسأله اجزاء عبارت از آن «نماز باتيمّم»ى است كه در صحّت آن ترديدى نباشد و باوجدان ماء هم كشف بطلان آن صلاة را نكرده باشيم». اگر اين دو مطلب را كنار هم بگذاريم لازمه اش اين است كه بگوييم: «آن فقدان ماء كه در مسأله انتقال به تيمّم مطرح بوده و مسوّغ تيمّم است، نبايد مستوعب تمام وقت باشد والاّ اگر مستوعب تمام وقت باشد، ديگر شما چطور مى توانيد از يك طرف مشروعيت صلاة باتيمّم را درست كنيد و از طرف ديگر، بحث را در ارتباط با اعاده قرار دهيد؟ چون اعاده در زمانى است كه واجدالماء مى شود و بعد از آنكه واجدالماء شد، اگر شرط انتقال به تيمّم، عذر مستوعب تمام وقت باشد، پس شما با وجدان ماء در يك ساعت قبل از غروب مى فهميد كه داراى چنين عذرى نبوده ايد، درنتيجه نماز باتيمّم شما باطل بوده است و حتى اگر شما احتمال استيعاب عذر را مى داديد و استصحاب هم به شما كمك مى كرد كه عدم وجدان ماء تا آخر وقت باقى است، امّا اين استصحاب تا زمانى است كه كشف خلاف نشود و بعد از كشف خلاف، معلوم مى گردد كه اين استصحاب هم درست نبوده است». پس ما بايد بگوييم: «همين مقدار كه انسان در اوّل وقت مى بيند كه فاقدالماء است، مسوّغ براى انتقال
(صفحه93)
به تيمّم و موجب مشروعيت نماز باتيمّم است، لذا اگر در اوّل وقت، نماز باتيمّم خواند و يك ساعت به غروب واجدالماء شد، نماز باتيمّم به صحّت خود باقى است و در بحث اجزاء مى خواهيم ببينيم آيا به حسب مفاد ادلّه و مقام اثبات، چنين شخصى بايد وقتى واجدالماء شد نماز را اعاده كند يا اين كه همان نماز باتيمّم كافى است؟».
در اين جا ما بايد برگرديم به مقدّمه اى كه حضرت امام خمينى (رحمه الله) بر مقدّمات مرحوم آخوند اضافه كرد و ما آن را به عنوان مقدّمه پنجم بحث اجزاء مطرح كرديم. آن مقدّمه مربوط به اين بود كه آيا ما واقعاً اوامر متعدّدى داريم، يا اين كه بيش از يك امر نداريم؟ حال چون بحث ما پيرامون امر اضطرارى است، فعلاً روى همين تكيه مى كنيم و امر ظاهرى را در جاى خودش مورد بحث قرار مى دهيم.
اوامر اضطرارى، منحصر به مورد تيمّم نيست و مثال هاى زيادى در اين زمينه وجود دارد. در مورد نماز، كسى كه قادر است بايد ايستاده نماز بخواند و اگر قدرت ندارد بايد نشسته بخواند و اگر بر اين هم قدرت ندارد بايد خوابيده نماز بخواند. در باب ركوع هم گاهى ركوع به همين كيفيت معمول است، گاهى به نحو ايماء و اشاره است و بالاخره كيفيّات مختلفى در ارتباط با نماز مطرح است كه آخرين حدّ آن نمازِ كسى است كه در حال غرق شدن مى باشد كه ظاهراً با يك چشم به هم زدن حاصل مى شود.
امّا مثال معروف امر اضطرارى، مسأله وضو و تيمّم است. ما در بحث هاى گذشته گفتيم: قرآن كريم چندين مورد {أقيمواالصّلاة} را مطرح كرده است. مخاطب به اين {أقيمواالصّلاة}عموم مكلّفين مى باشند، چه كسانى كه واجدالماء هستند و چه كسانى كه فاقدالماء مى باشند. اتفاقاً خود آيه وضو، اين معنا را تأييد مى كند، شروع آيه اين است: {يا أيّها الّذين آمنوا}، در اين جا همه مكلّفين مورد خطاب قرار گرفته اند {إذا قمتم إلى الصّلاة}، مراد از صلاة همان صلاتى است كه در {أقيمواالصّلاة} و در
(صفحه94)
{أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الّليل...}مطرح شده است. سپس مى فرمايد: {فاغسلوا وجوهكم و أيديكم إلى المرافق...} يعنى وضو بگيريد و اگر هم آب نداريد {فتيمّموا صعيداً طيّباً...}.(1) آيه وضو مى گويد: شما كه مى خواهيد {أقيمواالصّلاة} را امتثال كنيد، حالت خودتان را درنظر بگيريد، اگر واجدالماء هستيد وضو بگيريد و اگر فاقدالماء هستيد تيمّم كنيد. اين مسأله ـ در اين جهت ـ مانند مسأله حاضر و مسافر است. ما نمى توانيم بگوييم: حاضر، درارتباط با {أقيمواالصّلاة}خطاب خاصى دارد و مسافر خطاب خاص ديگرى. خير، هردو داخل در خطاب {أقيمواالصّلاة} هستند ولى ادلّه ديگر مى آيد و كيفيت صلاة را به حسب حالات مختلف بيان مى كند. آيه وضو دو حالت مكلّف را درنظر مى گيرد، حالت واجديت ماء و حالت فاقديت، و مى گويد: «واجدالماء اگر بخواهد {أقيمواالصّلاة} را امتثال كند بايد وضو بگيرد و فاقدالماء اگر بخواهد {أقيمواالصّلاة} را امتثال كند بايد تيمّم كند».
پس ما وقتى اين ها را كنار هم مى گذاريم، جاى اين توهّم نيست كه بگوييم: به واجدين ماء، يك {أقيمواالصّلاة} مستقل خطاب شده است، يعنى به آنها گفته اند: «أقيمواالصّلاة مع الطهارة المائية» و به فاقدين ماء هم يك {أقيموا الصّلاة}ديگر خطاب شده است، يعنى به آنها گفته اند: «أقيمواالصّلاة مع الطهارة الترابية».
به عبارت ديگر: آيه {أقيمواالصّلاة} يك خطاب عام متوجه به عموم مكلّفين دارد و آيه وضو و تيمّم متصدى بيان كيفيت و نحوه انجام مأموربه درخارج است.
درنتيجه ما اگر به آيات و روايات مراجعه كنيم مى بينيم باتوجه به ظاهر آيات و روايات، مسأله تعدّد امر واقعيتى ندارد.
ممكن است گفته شود: چه ثمره اى بر اين حرف مترتّب است؟
  • 1 ـ المائدة: 6
(صفحه95)
جواب مى دهيم: ثمره اين مطلب اين است كه شخصى كه اوّل ظهر فاقدالماء بود و به حسب تجويز شارع ـ چون فرض ما اين است ـ نماز باتيمّم خواند و شما هم نمازش را صحيح مى دانيد و بعداً هم كشف خلاف نشد، حال اگر بگوييم: «واجدالماء و فاقدالماء مخاطب به يك خطاب {أقيمواالصّلاة} هستند و بيش از يك امر وجود ندارد»، لازم مى آيد كه با اين نماز باتيمّم، {أقيمواالصّلاة} امتثال شده و امر آن ساقط شده باشد. درنتيجه اگر اين شخص دروقت، واجدالماء شد، ديگر امرى متوجه او نيست كه بخواهد امتثال كند و اين مسأله ـ درحقيقت ـ برگشت مى كند به همان بخش اوّل كه اتيان مأموربه به هر امرى نسبت به امر خودش مجزى است و اين مطلب را مرحوم آخوند نيز پذيرفت. دراين جا نيز ما ثابت كرديم كه امر متوجه به فاقدالماء همان {أقيمواالصّلاة} است و امر ديگرى وجود ندارد. همان طور كه واجدالماء كه نماز باوضو مى خواند امر {أقيمواالصّلاة} را امتثال كرده و اين امر، با امتثال او ساقط مى شود، صلاة باتيمّم نيز امتثال {أقيمواالصّلاة} است و با فرض صحّت و مشروعيتش ديگر چه معنا دارد كه {أقيمواالصّلاة} باقى بماند؟ ديگر چه وجهى دارد كه چنين شخصى وقتى واجدالماء شد، بحث كنيم آيا نماز باوضو لازم است يا نه؟ البته ما نمى خواهيم بگوييم: «تعبد نمى تواند در اين جا نماز باوضو را ايجاب كند» بلكه مى خواهيم بگوييم: «دليل، بر اين معنا دلالت ندارد». دليل، عبارت از {أقيمواالصّلاة} و آيه وضو و تيمّم است كه دلالت بر اين معنا ندارد».
بنابراين ـ براساس قاعده اى كه مطرح كرديم ـ مسأله اعاده اقتضا مى كند كه ما عذر مسوّغ تيمّم را مستوعب تمام وقت ندانيم و طبق قاعده بايد مسأله اجزاء را مطرح كرده و بگوييم: «نماز باتيمّم موجب سقوط امر {أقيمواالصّلاة} شده است، پس وجهى براى اعاده وجود ندارد.
اين بنابر مبناى ما كه منكر مسأله تعدّد امر هستيم.
امّا آيا طبق مبناى مرحوم آخوند كه قائل به تعدّد امر بود باز هم مسأله اجزاء