جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه512)
پشت بام» را داشته باشد، «نصب نردبان» بر او واجب مى شود امّا اگر اراده «بودن بر پشت بام» را ندارد، «نصب نردبان» براى او ـ حتى به وجوب غيرى ـ وجوب پيدا نمى كند.(1)
بررسى كلام فوق:
اوّلاً: اگرچه اين مطلب به صاحب معالم (رحمه الله) نسبت داده شده است ولى عبارتى كه مرحوم آخوند از ايشان نقل كرده است موافق با مطلب فوق نيست بيان مطلب:
آنچه به صاحب معالم (رحمه الله) نسبت داده شده، مسأله اشتراط است و اشتراط به معناى تعليق است. قضيه شرطيه قضيه اى است كه جزاء آن معلّق بر شرط است و بين شرط و جزاء، ارتباط علت و معلول در كار است. اگر شرط حاصل شود جزاء هم حاصل مى شود. لذا كسانى كه در باب قضيه شرطيه قائل به مفهوم شده اند بايد علاوه بر اثبات عليت شرط براى جزاء، عليت منحصره آن را هم ثابت كنند.
روشن است كه اگر صاحب معالم (رحمه الله) بخواهد مسأله اشتراط را مطرح كند بايد يك چنين قضيه شرطيه اى دركار باشد كه «اگر اراده كردى ذى المقدّمه را، مقدّمه براى تو واجب مى شود» يعنى اراده ذى المقدّمه، عليت دارد براى وجوب مقدّمه.
در حالى كه عبارت صاحب معالم (رحمه الله) بر چنين معنايى دلالت نمى كند. در عبارت ايشان كلمه اشتراط و تعليق و شرطيت و... مطرح نيست بلكه ايشان مى گويد: «دليل وجوب مقدّمه دلالت بر وجوب مقدّمه مى كند در حالى كه مكلّف اراده تحقّق ذى المقدّمه را دارد». بديهى است كه بين كلمه «حال» و كلمه «اشتراط»، همان فرقى است كه بين قضيه حينيه(2) و قضيه شرطيه وجود دارد. در قضيه شرطيه، تعليق وجود دارد، عليت و معلوليت دركار است. امّا قضيه حينيه اين گونه نيست و كسى نيامده براى آن مفهوم قائل شود. قضيه حينيه با كلمه «حين» و «حال» و امثال آن و قضيه شرطيه
  • 1 ـ معالم الدين،ص71
  • 2 ـ مثل اين كه گفته شود: «أكرم زيداً حينما جاءك» يا «أكرم زيداً حال ما جاءك».
(صفحه513)
با كلمه «إذا» و «إن» و امثال آن مطرح مى شود.
البته مقصود از اين حرف اين نيست كه ما بخواهيم حرف صاحب معالم (رحمه الله) را بپذيريم بلكه مقصود اين است كه كلام صاحب معالم (رحمه الله) دلالت بر مطلبى كه ـ با آن شدّت ـ به ايشان نسبت داده شده نمى كند. بلكه بر مرتبه ضعيفى از آن دلالت مى كند.
ثانياً: بايد ببينيم آيا اصل اين مطلب صاحب معالم (رحمه الله) درست است يا نه؟ برگشت كلام ايشان به وجود يك تقييد و تضييقى ـ خواه به نحو قضيه شرطيه باشد يا به نحو قضيه حينيه  ـ در دايره وجوب مقدّمه است كه آن تضييق در دايره وجوب ذى المقدّمه وجود ندارد.
در اين جا مرحوم آخوند و شيخ انصارى (رحمه الله) بر صاحب معالم (رحمه الله) اشكال كرده اند كه در ذيل به بررسى اشكال آنان مى پردازيم:

اشكال مرحوم آخوند بر صاحب معالم (رحمه الله):

اگر ما ملازمه و وجوب مقدّمه را بپذيريم به دنبالش يك مسأله روشن و ضرورى مطرح مى شود و آن اين است كه بين ذى المقدّمه و مقدّمه از نظر توسعه و ضيق ـ و به تعبير مرحوم آخوند: «از نظر اطلاق و اشتراط» ـ نمى توان فرق گذاشت. ما نمى توانيم وجوب مقدّمه را مشروط به شرطى كنيم كه وجوب ذى المقدّمه مشروط به آن شرط نبوده است. و به تعبير ما: نمى توانيم در مقدّمه تضييقى را قائل شويم كه آن تضييق در ذى المقدّمه وجود ندارد. بنابراين اگرچه اصل ملازمه و وجوب مقدّمه مورد بحث است ولى در صورت پذيرفتن ملازمه، تفكيك بين مقدّمه و ذى المقدّمه درست نيست. همان طور كه ممكن است عليت چيزى براى چيز ديگر مورد بحث باشد ولى وقتى عليت را پذيرفتيم ديگر نمى توانيم در تقدّم رتبه علت بر رتبه معلول ترديدى داشته باشيم.(1)
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص181
(صفحه514)
بررسى اشكال فوق:
به نظر مى رسد اين پاسخ مرحوم آخوند كلام خوبى است زيرا اين پاسخ مبتنى بر اين است كه مسأله وجوب غيرى مقدّمه از طريق ملازمه عقليه ثابت شده باشد. و در اين صورت فرقى بين اراده ذى المقدّمه و عدم اراده آن وجود ندارد. ملاك مقدّميت، ملاك توقّف و عدم امكان تحقّق ذى المقدّمه بدون مقدّمه است و در اين فرقى نمى كند كه مكلّف اراده ذى المقدّمه را داشته باشد يا نداشته باشد كلام صاحب معالم (رحمه الله) ناظر به قضيه حينيه است و همان طور كه مرحوم آخوند فرمودند: «نه قضيه حينيه دركار است و نه قضيه شرطيه».

اشكال شيخ انصارى به صاحب معالم (رحمه الله):

مقدّمه:
در هر واجبى ـ به تناسب آن واجب ـ شرطى وجود دارد، به همين جهت در بحث مطلق و مشروط گفته شد كه ما واجبى كه به طور كلّى مطلق بوده و هيچ شرطى نداشته باشد نداريم. هر واجبى را نسبت به شرطش بايد ملاحظه كرد. نسبت به آن شرطى كه ملاحظه مى شود، گاهى واجب مطلق است. در حالى كه نسبت به شرط ديگر، واجب مشروط است. در باب صلاة، نه به طور كلّى مى توانيم بگوييم: «صلاة، واجب مطلق است» و نه به طور كلّى مى توانيم بگوييم: «صلاة، واجب مشروط است» بلكه بايد ببينيم صلاة نسبت به كدام شرط ملاحظه شده است؟ اگر نسبت به وضو سنجيده شود، واجب مطلق و اگر نسبت به وقت سنجيده شود، واجب مشروط خواهد بود. وقت در باب نماز، مانند مجىء زيد در جمله «إن جاءك زيد فأكرمه» است. بنابر مبناى مشهور، در اين جمله «مجىء زيد» شرط براى «وجوب اكرام» است، يعنى تا وقتى مجىء محقّق نشود، وجوب اكرام تحقّق ندارد. حال بحث در اين است كه آيا در يك واجب مشروط، اراده خود آن واجب مى تواند به عنوان شرط آن واجب باشد، يعنى بگويد: «إن أردت الصلاة يجب عليك الصلاة»؟
(صفحه515)
شيخ انصارى (رحمه الله) مى فرمايد: چنين چيزى محال است، براى اين كه مكلّف، به لحاظ عمل خارجى از دو حال بيرون نيست. يا صلاة را اراده كرده و يا اراده نكرده است. اگر اراده نكرده باشد، شما مى گوييد: «صلاة وجوب ندارد. امّا اگر صلاة را اراده كرده باشد، معناى اراده اين مى شود كه صلاة در خارج تحقّق پيدا كند و علت تحقّق آن هم اراده خود صلاة باشد. اگر اراده در تحقّق صلاة نقش دارد، پس بر وجوب و بعث چه اثرى مترتّب است؟ شما از وجوب، به بعث و تحريك اعتبارى تعبير مى كنيد، معناى بعث و تحريك اعتبارى اين است كه امر مولا در تحقّق و حصول صلاة نقش دارد، در حالى كه اگر تحقّق صلاة معلّق بر اراده صلاة باشد، آنچه نقش در تحقّق صلاة دارد اراده خود مكلّف است. مثلاً در صورتى كه مولا بگويد: «اگر اراده «بودن بر پشت بام» را نمودى، «بودن بر پشت بام» بر تو واجب مى شود، وقتى عبد خودش اراده «بودن بر پشت بام» را بنمايد، اين «بودن بر پشت بام» كه در خارج واقع مى شود، درارتباط با اراده عبد است نه درارتباط با بعث و تحريك مولا.
ممكن است كسى بگويد: در اين جا دو چيز در تحقّق «بودن بر پشت بام» نقش دارد: اراده عبد و بعث مولا.
جواب اين است كه: اين حرف در صورتى درست است كه اراده عبد و بعث مولا در رتبه واحدى باشند، امّا اگر اراده عبد قبل از بعث مولا باشد و اراده در مرتبه متقدّمه نقش در تأثير «بودن بر پشت بام» داشت، ديگر نوبت به بعث مولا ـ كه در مرتبه متأخّر است  ـ نمى رسد.
مانحن فيه هم همين طور است، زيرا شرط در واجب مشروط، هميشه تقدّم بر حكم دارد. در مورد قضيه شرطيه تا اين درجه گفته اند كه شرط نه تنها علت براى جزاست بلكه عليت منحصره براى جزاء دارد. حال در مانحن فيه وقتى مى گويد: «اگر اراده بودن بر پشت بام نمودى، بودن بر پشت بام بر تو واجب مى شود» در اين صورت، اراده «بودن بر پشت بام» كه به عنوان شرط است، در رتبه مقدّم بر بعث و تحريك و حكم ـ  كه به عنوان جزاست ـ قرار دارد و در اين صورت، «بودن بر پشت بام» ـ  به عنوان
(صفحه516)
يك عمل خارجى ـ استناد به اراده مكلّف داشته و بعث و تحريك نقشى در آن نخواهد داشت. درنتيجه وقتى مولا بگويد: «اگر اراده «بودن بر پشت بام» داشتى، «بودن بر پشت بام» بر تو واجب مى شود»، در صورت عدم اراده مكلّف، امر مولا يك امر لغو و محال خواهد بود چون در اين صورت، وجوبى دركار نيست. و در صورت وجود اراده هم امر او تأثيرى نخواهد داشت و شبيه تحصيل حاصل خواهد بود، زيرا حصول خارجى آن شىء مستند به اراده است و اراده هم مقدّم بر رتبه بعث است، پس بعث رجوع به تحصيل حاصل مى كند و تحصيل حاصل هم محال است.
درنتيجه در واجبات مشروط، شرط نمى تواند عبارت از اراده خود همين واجب باشد.
ممكن است كسى بگويد: ما اين مقدّمه شيخ انصارى (رحمه الله) را قبول داريم، امّا آنچه اين مقدّمه براى ما اثبات مى كند، اين است كه وجوب يك شىء نمى تواند معلّق بر اراده خود آن شىء باشد. در حالى كه صاحب معالم (رحمه الله) چنين چيزى نگفته است. صاحب معالم (رحمه الله) مى گويد: «وجوب غيرى مقدّمه، مشروط باشد به اراده ذى المقدّمه»، اگر مى گفت: «وجوب غيرى مقدّمه، مشروط به اراده خود مقدّمه باشد» اين برهان در آن جريان پيدا مى كرد.
شيخ انصارى (رحمه الله) مى فرمايد: اگر شما اين مقدّمه ما را پذيرفتيد، ما در مورد كلام صاحب معالم (رحمه الله) هم حكم به استحاله مى كنيم. به اين بيان كه مى گوييم: اگر در جايى واجب مشروط شد به اراده شىء ديگر ولى اراده آن شىء ديگر ملازم با اراده خود اين واجب باشد، مثل اين است كه به دلالت التزاميه وجوب اين شىء را معلّق به اراده خود اين شىء كرده است. درحقيقت فرق اين دو مثل دلالت مطابقه و دلالت التزام است. اگر وجوب واجبى را تعليق كند به اراده خود واجب، مثل دلالت مطابقه است، امّا اگر وجوب واجبى را تعليق كرد به اراده شىء ديگر، ولى در خارج مى بينيم كه اراده آن شىء ديگر ملازم با اراده خود اين واجب است، گويا به دلالت التزاميه، وجوب اين شىء را معلّق بر اراده خود اين شىء كرده است. درست است كه به دلالت مطابقه،