جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه185)
كرده است.
جواب: مرحوم آخوند مى تواند از خود دفاع كرده و بگويد: هرچند من مسأله مقدّمه واجب را در بحث الفاظ مطرح كردم ولى تذكر دادم كه اين مسأله، مسأله لفظى نيست در حالى كه در كلام صاحب معالم (رحمه الله) چنين تذكرى وجود ندارد.
نكته ديگرى كه براى توضيح كلام مرحوم آخوند لازم است اين است كه ايشان مى فرمايد: «بين دو وجوب، ملازمه تحقّق دارد». ممكن است به ذهن بيايد كه مراد ايشان از اين عبارت اين است كه ما بايد وجوب ذى المقدّمه را در جاى خودش ثابت كرده و وجوب مقدّمه را هم در جاى خودش ثابت نموده و سپس بگوييم: «بين اين دو وجوب، ملازمه تحقّق دارد». در حالى كه نظر مرحوم آخوند چنين چيزى نيست، بلكه نظر ايشان اين است كه ما وجوب شرعى مقدّمه را از راه ملازمه استكشاف كنيم. يعنى ما راه ديگرى براى اثبات وجوب شرعى مقدّمه نداريم. مثل ملازمه اى كه بين حكم عقل و حكم شرع وجود دارد كه معنايش اين است كه ما حكم شرع را از راه حكم عقل استكشاف مى كنيم. ما وقتى ديديم عقلْ حكم مى كند كه ظلم قبيح است، از راه ملازمه اى كه بين حكم عقل و حكم شرع وجود دارد، مى فهميم كه شارع هم ظلم را حرام مى داند.
بررسى كلام مرحوم آخوند:
حضرت امام خمينى (رحمه الله) اشكال مهمّى بر كلام مرحوم آخوند وارد كرده كه لازم است پيرامون آن توضيحى ارائه نماييم:
براى روشن شدن بيان امام خمينى (رحمه الله) لازم است همه فروض محلّ نظر ايشان را مطرح نماييم:
وقتى انسان اراده مى كند كه عملى در خارج تحقّق پيدا كند، در بدو امر به دوصورت است:
1 ـ اراده مى كند كه مباشرتاً و با دست خودش عمل را در خارج انجام دهد.
(صفحه186)
2 ـ اراده مى كند كه بهوسيله صدور امر نسبت به نوكرها و عبيدش، عمل را در خارج محقّق كند.
جايى كه انسان اراده مى كند كه عملى را مباشرتاً انجام دهد، خود بر دو قسم است:
1 ـ گاهى اين عمل نياز به مقدّمه ندارد، بلكه با تحقّق اراده، مراد انسان نيز تحقّق مى يابد.
2 ـ گاهى اين عمل نياز به مقدّمه دارد و بدون تحقّق مقدّمه، تحقّق آن ممكن نيست.
در قسم اوّل كه انسان اراده مى كند عمل را مباشرتاً انجام دهد و تحقّق آن عمل در خارج توقف بر مقدّمه ندارد، مثل اين كه انسان اراده كند دست خود را حركت دهد يا اراده كند نظر كردن يا صحبت كردن را، پيدا است كه اين فعل ارادى، فقط مسبوق به اراده خود اين فعل و مقدّمات و مبادى اراده خود اين فعل است. انسانى كه مى خواهد براى جمعيتى صحبت كند، ابتدا صحبت كردن را تصوّر مى كند. تصوّر صحبت كردن، به عنوان اوّلين مبدأ اراده است. تصوّر مراد، عبارت از همان وجود ذهنى مراد و توجه نفس به مراد است. در مرحله بعد، تصديق به فايده مراد مى كند و در مراحل بعدى هم ساير مبادى اراده ـ مانند ميل و اشتياق و عزم و جزم و... ـ را تصوّر مى كند.(1) وقتى مبادى اراده تحقّق پيدا كرد، اراده تحقّق پيدا مى كند و ما اين مسأله را در بحث جبر و تفويض به طور مبسوط مطرح كرديم و گفتيم: اراده، چيزى است كه وقتى مقدّماتش حاصل شد، خداوند متعال، شعبه اى محدود از خلاّقيت مطلقه خودش را به نفس انسانى عنايت فرموده و نفس انسانى در آن محدوده، مظهر خلاّقيت پروردگار است و امورى را خلق مى كند و اراده، لازم نيست كه مسبوق به اراده ديگر باشد. حال جاى اين سؤال است كه خود اين تصوّر و وجود ذهنى از كجا پيدا شده است؟ وجود، نياز به علت موجده دارد و در اين جهت فرقى بين وجود ذهنى و وجود خارجى نيست و علت
  • 1 ـ خود مبادى اراده هم ـ ازنظر تعداد ـ مورد اختلاف است.
(صفحه187)
موجده براى اين موجود ذهنى ـ يعنى تصوّر ـ چيزى غير از نفس و خلاّقيت آن نيست. خلاّقيت هم عنايتى است كه از جانب خداوند متعال نسبت به نفس انسان شده است كه مى تواند نسبت به بعضى از امور، جنبه خلاّقيت و آفريدگارى داشته باشد. از جمله اين امور عبارت از تصوّر ـ كه اوّلين مبدأ تحقّق اراده است(1)ـ مى باشد و اين طور نيست كه اراده، يك امر غيراختيارى و مسبوق به اراده ديگر باشد بلكه بعد از تحقّق مبادى اراده، نفس انسان اراده را ايجاد مى كند. وقتى نفس انسان اراده را ايجاد كرد، باتوجه به اين كه مراد در اين قسم، نيازى به مقدّمه ندارد و مريد مى خواهد مباشرتاً جامه عمل به مراد بپوشاند، به مجرّد اين كه اراده به خلاّقيت نفس حاصل شد، مراد هم تحقّق پيدا مى كند. به مجرّد حصول اراده تكلّم، شروع مى كند به صحبت كردن.
درنتيجه، اين قسم جاى بحث نيست.
امّا در قسم دوّم كه انسان اراده مى كند عملى را مباشرتاً انجام دهد ولى تحقّق آن عمل در خارج توقف بر مقدّمه خارجيه دارد، مثل اين كه انسان اراده مى كند كه «بودن بر پشت بام» را مباشرتاً انجام دهد، وقتى همه مقدّمات اراده ـ كه در قسم اوّل گفته شد  ـ تحقّق پيدا كرد، يعنى «بودن بر پشت بام» را تصوّر كرد، سپس تصديق به فايده آن نمود و ساير مبادى اراده تحقّق پيدا كرد، در اين صورت اراده خلق مى شود. متعلّق اين اراده عبارت از «بودن بر پشت بام» است. امّا اين جا اين گونه نيست كه به مجرّد تعلّق اراده به «بودن بر پشت بام» فوراً «بودن بر پشت بام» تحقّق پيدا كند، بلكه تحقّق اين مراد، توقف بر يك مقدّمه خارجيه دارد و آن عبارت از «نصب نردبان» است. ولى آيا اين جا در ارتباط با «نصب نردبان» چه واقعيتى تحقّق دارد؟
مرحوم آخوند مى فرمايد: در اين جا «يترشّح من الإرادة المتعلّقة بذي المقدّمة إرادة متعلّقة بالمقدّمة»(2) يعنى از اراده اى كه به ذى المقدّمه تعلّق پيدا كرده، اراده اى كه
  • 1 ـ چون اراده شىء بدون تصوّر آن و التفات به آن امكان ندارد.
  • 2 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص141
(صفحه188)
متعلّق به مقدّمه است ترشح پيدا مى كند.
آيا مقصود مرحوم آخوند از «يترشّح» عبارت از «يتولّد» است؟ يعنى گويا «اراده نصب نردبان» نيازى به مبادى ندارد و به مجرّد تعلّق اراده به «بودن بر پشت بام» بدون هيچ مقدّمه اى، اراده اى هم به نصب نردبان تعلّق مى گيرد؟ و به عبارت ديگر: آيا مرحوم آخوند مى خواهد بگويد: همان طور كه بين اراده متعلّق به ذى المقدّمه و خود ذى المقدّمه فاصله و واسطه اى وجود ندارد، بين اراده متعلّق به ذى المقدّمه و اراده متعلّق به مقدّمه هم فاصله اى وجود ندارد و هنگامى كه ذى المقدّمه اراده شد، بدون هيچ اختيارى مقدّمه هم اراده خواهد شد؟
ظاهر «يترشح» همين است، چون ترشّح به معناى تولّد است. مثلاً وقتى انسان آبى را مى پاشد، قطراتى از آن به اطراف ترشح مى كند، يعنى اين قطرات، متولد از آن آبى است كه پاشيده شده است. اين معنا اگرچه ظاهر عبارت مرحوم آخوند است ولى واقعيت مسأله چيز ديگرى است. واقعيت مسأله اين است كه اراده نياز به مبادى دارد و همان طور كه اراده ذى المقدّمه مبادى لازم دارد، اراده مقدّمه هم مبادى لازم دارد ولى فرق بين ذى المقدّمه و مقدمه در مسأله «تصديق به فايده» است. «تصديق به فايده»، درارتباط با ذى المقدّمه، به عنوان غرض اصلىِ خود انسان مطرح است ولى درارتباط با مقدّمه، به عنوان غرضِ اصلى مطرح نيست بلكه به عنوان تمكّن از وصول به غرض اصلى مطرح است. بنابراين صِرْف اين كه فايده مقدّمه به عنوان غرض اصلى نيست، موجب اين نمى شود كه در باب مقدّمه، مبادى اراده مورد نياز نباشند. درنتيجه، همان طور كه اراده ذى المقدّمه، ناشى از مبادى اراده است، اراده مقدّمه هم ناشى از مبادى است و تنها فرق اين دو در اصلى بودن و تبعى بودن است.
بنابراين «يترشّح» به معناى «يتولّد» نيست، بلكه به معناى اين است كه اراده مقدّمه تابع اراده ذى المقدّمه است و پس از آن تحقّق پيدا مى كند.
پس از روشن شدن مطلب فوق به بيان اصل اشكال حضرت امام خمينى (رحمه الله) بر كلام مرحوم آخوند مى پردازيم:
(صفحه189)
اساس اشكال ايشان درارتباط با فرض اخير است، يعنى جايى كه مولا مى خواهد فعلى از ناحيه عبد تحقّق پيدا كند، در اين جا آنچه مربوط به مولا است و به عنوان فعل اختيارى مولا مطرح است، عبارت از صدور فرمان و به عبارت ديگر: بعث و تحريك اعتبارى و به عبارت سوّم: ايجاب مأموربه درارتباط با عبد است. باتوجه به اين كه بعث و تحريك اعتبارى ـ كه گفتيم جانشين بعث و تحريك حقيقى و تكوينى است  ـ به عنوان فعل اختيارى مولاست، بنابراين مسبوق به اراده است، درنتيجه همه مبادى اراده در مورد آن تحقّق دارد. مولا بايد ابتدا بعث و تحريك را تصوّر كند، سپس تصديق به فايده آن بنمايد تا سرانجام به مسأله اراده ختم شود و پس از تحقّق اراده، بعث و تحريك را به صورت كتبى يا لفظى صادر كند. حال وقتى مولا فرمانى ـ مثلاً به عنوان اشتراء لحم ـ نسبت به عبد صادر كرد، ما مى بينيم تحقّق اين اشتراء لحم توسط عبد، نياز به يك مقدّمه خارجيه دارد و آن عبارت ازدخول به بازار و دكّان قصابى است.
حضرت امام خمينى (رحمه الله) مى فرمايد:
مرحوم آخوند در اين جا مسأله ملازمه را مطرح مى كند، امّا طرفين ملازمه را مشخص نمى كند، در حالى كه در اين جا چهار احتمال وجود دارد كه مرحوم آخوند نمى تواند به هيچ يك از آنها ملتزم شود:
احتمال اوّل: طرفين ملازمه عبارت از وجوب فعلى متعلّق به ذى المقدّمه و وجوب فعلى متعلّق به مقدّمه باشد، يعنى همان طور كه مولا يك بعث فعلى اعتبارى نسبت به اشتراء لحم دارد، يك بعث فعلى اعتبارى هم نسبت به دخول سوق دارد. به عبارت ديگر: اگر مولا از همان ابتدا دو بعث را در يك عبارت مى آورد و مى گفت: «أيّها العبد! ادخل السوق و اشتر اللّحم» دو بعث از ناحيه مولا تحقّق پيدا مى كرد، يك بعث فعلى نفسى متعلّق به اشتراء لحم و يك بعث فعلى غيرى متعلّق به دخول سوق. اين دو بعث، در فعلى بودن و وجوب مشتركند ولى در نفسيّت و غيريّت اختلاف دارند. ولى آيا در جايى كه مولا «ادخل السوق» را نمى گويد و فقط «اشتراللّحم» مى گويد و يك وجوب فعلى به اشتراء لحم متعلّق مى كند، طرف ملازمه چيست؟ ظاهر عبارت مرحوم آخوند