جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه300)
نائينى غير از محلّ نزاع در باب مقدّمه واجب است. محلّ نزاع در كلام مرحوم نائينى عبارت از اين است كه آيا شرط متأخّر ممتنع است يا نه؟
پس ما در اين جا دو محلّ نزاع داريم:
1 ـ آيا در باب اشكال شرط متأخّر، كدام مقدّمه داخل و كدام خارج است؟
2 ـ در باب مقدّمه واجب، كدام مقدّمه داخل درمحلّ نزاع و كدام مقدّمه خارج است؟
بنابر مبناى مرحوم نائينى مسأله كاملاً برعكس مى شود. يعنى آنچه در بحث مقدّمه واجب داخل در محلّ نزاع است، در كلام مرحوم نائينى خارج از محلّ نزاع مى باشد. و آنچه در بحث مقدّمه واجب خارج از محلّ نزاع است، در كلام مرحوم نائينى داخل در محلّ نزاع مى باشد. مقدّمه مأموربه خارج از محلّ نزاع در كلام مرحوم نائينى و داخل در محلّ نزاع در باب مقدّمه واجب است، برخلاف مقدّمه تكليف و وضع، كه در كلام مرحوم نائينى، داخل در محلّ نزاع و در بحث مقدّمه واجب، خارج از محلّ نزاع مى باشند، زيرا شرايط تكليف و شرايط وضع، به عنوان مقدّمه واجب نيستند، هرچند ما شرايط را به موضوعات احكام ارجاع دهيم و قضيه «إن استطعتم يجب عليكم الحج» را به قضيه حقيقيه «المستطيع يجب عليه الحج» ارجاع دهيم. «المستطيع» به كسى گفته مى شود كه استطاعت براى او حاصل شده نه كسى كه تحصيل استطاعت براى او واجب باشد. «المستطيع يجب عليه الحج» مثل «المسافر يجب عليه القصر» است همان طور كه براى انسان واجب نيست عنوان «المسافر» را تحصيل كند، واجب نيست عنوان «المستطيع» را تحصيل كند.
امّا بنابر مبناى ما كه در نزاع اوّل(1)، هر سه قسم شرايط ـ يعنى شرايط تكليف، شرايط وضع و شرايط مأموربه ـ را داخل در محلّ نزاع دانستيم وقتى به نزاع در باب مقدّمه واجب مى رسيم، فقط شرايط مأموربه را داخل در محلّ نزاع دانسته و شرايط تكليف و وضع را خارج از محلّ نزاع مى دانيم.
  • 1 ـ يعنى نزاع در اين كه آيا در باب اشكال شرط متأخّر كدام يك از اقسام مقدّمه داخل است؟
(صفحه301)

مطلب پنجم

تقسيمات واجب

(1)

براى واجب تقسيماتى مطرح شده است كه در ذيل به بحث و بررسى پيرامون آنها مى پردازيم:

تقسيم اوّل

واجب مطلق و واجب مشروط


در اين جا سه عنوان مطرح است: واجب، مطلق، مشروط.
مراد از واجب، چيزى است كه متعلّق وجوب باشد و اين بحثى ندارد. ولى آيا اطلاق و اشتراط، در فقه و اصول معناى اصطلاحى خاصى ـ غير از معناى لغوى و عرفى  ـ دارد؟
ظاهر اين است كه اين دو عنوان به همان معناى لغوى و عرفى خودشان استعمال شده اند. ولى وقتى وصف براى «الواجب» قرار مى گيرند، يك معناى خاص اصولى و فقهى پيدا مى كنند. قبل از تعريف اصطلاحى واجب مطلق و واجب مشروط لازم است نوع تقابل بين آن دو را مورد بحث قرار مى دهيم:
  • 1 ـ همان گونه كه در ابتداى بحث مقدّمه واجب اشاره كرديم در باب مقدّمه واجب، قبل از ورود به بحث اصلى ـ يعنى مقدّمه واجب ـ مطالبى رابه عنوان مقدّمه مطرح كرده اند كه اتفاقاً بحث هاى مقدّمى در اين جا بيش از بحث اصلى است. و در اين جا مطلب پنجم تحت عنوان «تقسيمات واجب» مورد بحث قرار مى گيرد.
(صفحه302)

آيا تقابل بين اطلاق و اشتراط، كدام قسم از اقسام تقابل است؟


تقابل بر چهار قسم است: تقابل ايجاب و سلب، تقابل تضاد، تقابل تناقض و تقابل متضايفين.(1)
ترديدى نيست كه تقابل بين اطلاق و اشتراط نمى تواند تقابل ايجاب و سلب و يا تقابل تناقض باشد، زيرا اطلاق و اشتراط، دو امر وجودى مى باشند و در تقابل تناقض و تقابل ايجاب و سلب، بايد يك طرفْ وجودى و يك طرفْ عدمى باشد.
و ظاهر اين است كه تقابل آنها، تقابل تضادّ هم نيست، چون امتناع اجتماع متضادّين، به نحو اطلاق است و پاى اضافه در ميان نيست. در زمان واحد نمى شود شىء هم معروض سواد باشد و هم معروض بياض، در حالى كه در باب اطلاق و اشتراط، مسأله به اين صورت نيست، زيرا:
اوّلاً: اگر اين طور بود، ما بايد واجب مطلق را انكار كنيم، چون هر تكليفى مشروط به شرايط عامه ـ يعنى بلوغ، عقل، قدرت و علم ـ است و اگر بين اطلاق و اشتراط، تضادّ وجود داشته باشد، ديگر چيزى به عنوان واجب مطلق نخواهيم داشت و همه واجب ها واجب مشروط خواهند شد، در حالى كه اين گونه نيست.
ثانياً: ما بسيارى از واجبات را ملاحظه مى كنيم كه در زمان واحد، هم اتّصاف به اطلاق پيدا مى كنند و هم اتّصاف به اشتراط، لذا اگر از ما سؤال كنند: «آيا نماز، واجب مطلق است يا واجب مشروط؟» ما نمى توانيم بگوييم: «واجبِ مطلق است»، همان طورى كه نمى توانيم بگوييم: «واجبِ مشروط است» بلكه بايد سؤال كنيم: «صلاة را درارتباط با چه چيزى ملاحظه مى كنيد؟»، صلاة درارتباط با وقت، همانند حج نسبت به استطاعت، به عنوان واجب مشروط است. همان طور كه قبل از تحقّق استطاعت، حجْ واجب نيست، قبل از دخول وقت هم صلاةْ واجب نيست. امّا صلاة با حفظ همين خصوصيت مشروط بودن، اگر درارتباط با طهارت ملاحظه شود، به عنوان
  • 1 ـ المنطق للمظفّر(رحمه الله)، ج1، ص51 ـ 53
(صفحه303)
واجب مطلق خواهد بود. پس صلاة، در آنِ واحد، هم اتّصاف به واجب مطلق دارد و هم اتّصاف به واجب مشروط و مانعى از اجتماع اطلاق و اشتراط در زمان واحد نيست و اين از خصوصيات متضايفين است. امّا در باب تضادّ اگر بخواهيد اضافه را مطرح كنيد، اضافه نمى تواند امتناع اجتماع را از ميان بردارد. اضافه نمى تواند جسم را در آنِ واحد، هم معروض سواد قرار دهد و هم معروض بياض، اگرچه علل آنها هم مختلف باشد، مثل اين كه دو نفر با هم نزاع داشته باشند و يكى بخواهد جسم را معروض سواد و ديگرى بخواهد همين جسم را معروض بياض قرار دهد. بالاخره يا يكى از اين دو غلبه مى كند و تنها يكى تحقّق پيدا مى كند و يا هيچ كدام غلبه نمى كند و هيچ كدام تحقّق پيدا نمى كنند. امّا فرض اين كه هردو موفق شوند و جسم در آنِ واحد هم معروض سواد و هم معروض بياض شود ممتنع است. امّا در متضايفان مانعى ندارد. صلاة، در آنِ واحد، هم اتّصاف به اشتراط و هم اتّصاف به اطلاق دارد، همان طور كه يك انسان ممكن است در آنِ واحد هم متّصف به ابوّت باشد و هم متّصف به بنوّت. نسبت به فرزندش، عنوان اب را دارد و نسبت به پدرش عنوان ابن را.
درنتيجه تقابل بين اطلاق و اشتراط، تقابل تضايف است.

تعريف واجب مطلق و واجب مشروط

مرحوم آخوند مى فرمايد: براى واجب مطلق و واجب مشروط، تعريفات متعدّدى شده است كه اين تعريفات، نه تعريف به حدّ است و نه تعريف به رسم و عنوان جامعيت و مانعيت در آنها مطرح نيست، لذا اشكالاتى كه درارتباط با جامعيت و مانعيت اين تعاريف مطرح شده، غيرقابل قبول است. بلكه هدف از اين تعاريف، تعاريف شرح الاسمى (= تعريف لفظى)(1) است و مقصود اين است كه اين تعاريف، در مقام
  • 1 ـ مرحوم آخوند گاهى از اين تعاريف به شرح الاسم و گاهى به تعريف لفظى تعبير مى كنند.
(صفحه304)
بيان ماهيت شىء معرَّف نيستند بلكه مى خواهند معناى اجمالى آن را مطرح كنند.(1)امّا خود ايشان اين تعاريف را مطرح نمى كنند.

1 ـ تعريف مشهور

مشهور مى گويند: «الواجب المطلق، ما لا يتوقّف وجوبه على ما يتوقّف عليه وجوده. و الواجب المشروط ما يتوقّف وجوبه على ما يتوقّف عليه وجوده».(2)
يعنى واجب مطلق، چيزى است كه وجوبش متوقف نيست بر آن چيزى كه وجودش متوقف بر آن است. و واجب مشروط، چيزى است كه وجوبش متوقّف بر همان چيزى است كه وجودش متوقف بر آن است.
بررسى كلام مشهور:
ظاهر تعريف مشهور اين است كه گويا قائل به تضادّ بين اطلاق و اشتراط مى باشند، در حالى كه ما در بحث گذشته گفتيم: «اصولاً مطلق و مشروط را با قطع نظر از مضاف اليه آن نمى توان بيان كرد. اگر از ما سؤال كنند: «صلاة، واجب مطلق است يا واجب مشروط؟» بايد ببينيم آيا صلاة درارتباط با چه چيزى ملاحظه شده است؟ اگر درارتباط باوقت باشد واجب مشروط و اگر درارتباط با طهارت باشد واجب مطلق خواهد بود. بنابراين بايد مضاف اليه آن را ملاحظه كنيم و به لحاظ آن جواب بدهيم و هيچ مانعى ندارد كه شىء واحد، در آنِ واحد، هم واجب مطلق باشد و هم واجب مشروط، همان طور كه در مورد ابوّت و بنوّت اين گونه است».
امّا ظاهر تعريف مشهور اين است كه آنان با مسأله اطلاق و اشتراط برخورد تضادّ كرده اند. از واجب مطلق هيچ جا تعبير به واجب مشروط نمى كنند و از واجب مشروط هم
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص151
  • 2 ـ رجوع شود به: حاشيه مرحوم مشكينى بر كفاية الاُصول، كه همراه كفاية الاُصول به طبع رسيده است. ج1، ص151 و قوانين الاُصول، ج1، ص100