جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه462)
شد، نفس انسانى دوست دارد كه چقدر خوب بود بين او (يعنى نفس) و اين عمل سوء، فاصله دورى بود تا او مجبور نباشد كه با اين عمل سوء مصاحبت داشته باشد.
بنابراين آيه شريفه فوق دلالت خوبى بر تجسّم اعمال دارد، البته به شرط اين كه ما در معناى آن تصرّف نكنيم و آن را به «يوم تجد كلّ نفس ثواب ما عملت من خير محضراً و عقاب ما عملت من سوء...» معنا نكنيم. اين تصرّفى است كه وجهى براى آن ديده نمى شود. فاعل در آيه شريفه عبارت از خود انسان و مفعول آن هم عبارت از «نفس عمل خير» و «نفس عمل شر» است. و اين معنايش همان تجسّم عمل و تمثّل آن به صورت زيبا در ناحيه عمل خير و به صورت قبيح درناحيه عمل شر است.
همچنين از آيه شريفه {فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّة خَيراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذرّة شرّاً يَرَهُ}(1) استفاده مى شود كه انسان هر عملى را انجام مى دهد همان عمل را مى بيند، زيرا نفرموده است: «من يعمل مثقال ذرة خيراً يرى ثوابه و من يعمل مثال ذرّة شرّاً يرى عقابه».
در روايتى از امام زين العابدين (عليه السلام) وارد شده است كه مى فرمايد: «آيه {فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّة خَيراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذرّة شرّاً يَرَهُ} از محكم ترين آيات قرآن است».(2) لذا آيه اى كه در اين درجه قرار گرفته و هيچ شائبه متشابه بودن در آن مطرح نيست دلالت مى كند كه آنچه انسان مشاهده خواهد كرد نفس عمل است. و لازمه اين معنا همان تجسّم و تمثّل قهرى عمل است. البته نه به اين معنا كه مسأله جعل و قرارداد دركار باشد بلكه صورت هاى زيبا و زشت، لازمه وضعى اعمال خوب و بد هستند.
بعضى از حكايات هم در اين زمينه ذكر شده كه اين معنا را تأييد مى كند. از جمله اين كه از بعضى افراد كه اهل حال بوده و ديد مخصوصى داشته اند نقل شده است كه
  • 1 ـ الزلزال: 7 و 8
  • 2 ـ اين مطلب در بعضى از تفاسير به عنوان «قيل» و در مجمع البيان و نورالثقلين نيز از ابن مسعود نقل شده است.
(صفحه463)
يكوقت در قبرستانى مشاهده مى كند كه پس از دفن يك جنازه، قيافه اى بسيار نورانى و جالب وارد قبر شد، پس از چند لحظه قيافه اى بسيار ظلمانى و وحشتناك هم داخل قبر شد. البته ما نمى خواهيم روى اين حكايات تكيه كنيم ولى اين ها هم بى پايه نيست.
حال اگر ما مسأله تجسّم اعمال را پذيرفتيم بايد عنوان «استحقاق» را كنار بزنيم. و بگوييم: «لازمه عمل خوب، تجسّم و تمثّل به صورت زيبا و لازمه عمل بد، تجسّم و تمثّل به صورت قبيح و زشت است و عنوان «استحقاق» نه در جانب ثواب مطرح است و نه در جانب عقاب».
اگر ما در جانب واجبات نفسيه، مسأله ثواب و عقاب را اين گونه مطرح كرديم، در جانب واجبات غيريه مى گوييم:
اگر بخواهيم بحث كنيم كه آيا همان طور كه در واجبات نفسيه، تمثّل و تجسّم مطرح است، در واجبات غيريه هم تمثّل و تجسّم وجود دارد؟ اين ديگر به بحث از حقايق اشياء و لوازم آنها برگشت مى كند. به اين برگشت مى كند كه ببينيم آيا فلان چيز، فلان لازم وضعى را دارد يا نه؟ و اين از بحث اصول خارج است و در علم اصول نمى توان آن را تعقيب كرد. بلكه يك مسأله كلامى است. علاوه بر اين كه در علم كلام هم روى عنوان «استحقاق ثواب» و «استحقاق عقاب» بحث مى شود».
امّا اگر اين حرف را در جانب واجبات نفسيه نپذيرفتيم، ما هستيم و ظاهر آيات و روايات كه بر ثواب و عقاب نسبت به اعمال دلالت مى كنند. در اين جا مسأله داراى دو صورت است:
1 ـ يك وقت ما ثواب و عقاب را مربوط به جعل مولا دانسته و مى گوييم: «ثواب، پاداشى است كه مولا جعل كرده، عقاب هم مجازاتى است كه خود مولا جعل كرده است. همان طور كه گاهى مولاى عرفى دستورى را نسبت به عبدش صادر كرده و قبل از اين كه عبد موافقت يا مخالفت كند به او مى گويد: اگر اين دستور مرا موافقت كردى فلان پاداش را به تو مى دهم» اين چيزى است كه مولا در مقابل موافقت امر خودش
(صفحه464)
ملتزم شده و بدون اين كه مجبور به چنين التزامى باشد، تفضّلاً چيزى را جعل مى كند. و يا در جانب مخالفت آن مى گويد: «اگر اين دستور مرا مخالفت كردى فلان عقوبت را نسبت به تو انجام مى دهم».
در اين موارد كه پاى جعل در ميان است، مسأله تابع جعل مولا مى شود. هرجا مولا ثوابى جعل كرد، آن ثواب مترتّب مى شود و هرجا عقابى جعل كرد، آن عقاب مترتّب مى شود و اين جعل، اختصاصى به واجبات نفسيه ندارد بلكه شامل واجبات غيريه هم مى شود. بر اين اساس، روايات وارده در مورد ثواب قدم هايى كه به سوى حج يا زيارت امام حسين (عليه السلام) برداشته مى شود پاسخ داده مى شود. يعنى مى گوييم: «خود مولا يك چنين ثواب هايى را در مورد اين واجبات غيريه مطرح كرده است». شارع مقدّس همان طور كه در مقابل بسيارى از واجبات نفسيه، جعل ثواب كرده، در مقابل بسيارى از واجبات غيريه هم جعل ثواب كرده است. البته اين دليل نمى شود كه اگر مولا در مقابل بعضى از واجبات غيريه، ثوابى را جعل كرده است، بايد درارتباط با همه واجبات غيريه، جعل ثواب كند. همان طور كه اگر بر بعضى از واجبات نفسيه ثوابى را مترتّب كرد، ملازم با اين نيست كه حتماً بايد براى واجبات نفسيه ديگر هم جعل ثواب كند.
2 ـ اگر مسأله جعل مولا را كنار بزنيم،(1) اين سؤال مطرح مى شود كه آيا چه دليلى بر استحقاق ثواب در مقابل واجبات نفسيه وجود دارد؟(2) مولايى كه مالك به تمام معناى انسان است ملكيت او هم به نحو حقيقى است. اصل وجود را به انسان عنايت كرده و به دنبال آن نعمت هاى زيادى دراختيار او قرار داده به گونه اى كه {وَ إن تَعُدّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها}(3)، حال اين خدا به انسان دستور داده كه در هر شبانه روز، بايد هفده ركعت نماز بخوانى. چه كسى گفته: ما در مقابل انجام اين عمل استحقاق
  • 1 ـ و فرض ما هم اين است كه مسأله تجسّم اعمال دركار نيست.
  • 2 ـ و در اين فرض، كارى به واجبات غيريه هم نداريم.
  • 3 ـ النحل: 18.
(صفحه465)
ثواب داريم؟ يا در موالى عرفيه، مولايى كه مالك عبد خود مى باشد(1) و همه مخارج او را تأمين مى كند، اگر به عبد خودش فرمانى داد، چرا در مقابل انجام آن، استحقاق پاداش پيدا كند؟ مولويت مولاى عرفى اقتضا مى كند كه دستور او بايد اطاعت شود، چه رسد به مولويت خداوند متعال. پس اين كه ما خيال كنيم با انجام دو ركعت نماز صبح استحقاق ثواب و پاداش پيدا مى كنيم و همان طور كه طلبكار مى تواند دين خود را از مديون طلب كند، ما هم مى توانيم از خداوند مطالبه پاداش خود را بنماييم، اين طور نيست. اگر مولايى عرفى در مقابل انجام اوامرش پاداش هايى را جعل نكند كسى نمى تواند او را سرزنش كند، حال خداوندى كه اين همه نعمت را دراختيار انسان قرار داده كه انسان حتى نمى تواند حقيقت گوشه اى از آنها را درك كند ـ چه رسد به اين كه بخواهد شكر آنها را ادا كند ـ اگر در شبانه روز يك تكليف نيم ساعتى هم براى انسان قرار داد، چگونه ما مى توانيم پس از انجام آن عمل خود را مستحق ثواب دانسته و از او درخواست پاداش بنماييم؟ واقعيت اين است كه در مورد واجبات نفسيه، يك چنين استحقاق ثوابى وجود ندارد.
خلاصه اين كه مسأله اطاعت و عصيان و آثارى كه بر آنها مترتّب است، مربوط به عقل است و عقل هم اين مسأله را نه تنها در مورد خداوند بلكه نسبت به جميع موالى عرفيه مطرح مى كند. در مورد موالى عرفيه ما مى بينيم كه نفس دستور مولا موجب استحقاق ثواب نيست در مورد خداوند هم همين طور است. البته فرقهايى بين مولويت موالى عرفيه با مولويت خداوند وجود دارد. از جمله اين كه مولويت و مالكيت هاى عرفى از امور اعتبارى است. اصلاً خود حرّيت و رقّيت و ملكيت از امور اعتبارى هستند، ولى مالكيت خداوند، به صورت حقيقى است. آنجا عنوان خالقيت مطرح است. وقتى ما مى گوييم: «إنّا لله» غير از اين است كه بگوييم: «زيد ملك لمولاه» يا «هذه الدار لزيد». درست است كه در همه اين ها كلمه «لام» به كار رفته است، ولى مالكيت در مورد
  • 1 ـ هرچند نحوه مالكيت مولا با نحوه مالكيت خداوند قابل مقايسه نيست.
(صفحه466)
انسان اعتبارى است امّا مالكيت و مملوكيت در مورد «إنّا لله» از شؤون خالقيت خداوند و قيوميت حضرتش مى باشد.
فرق ديگر اين است كه موافقت اوامر موالى عرفيه معمولاً داراى نفع براى مولا و مخالفت آن داراى ضرر براى مولاست ولى اوامر خداوند اين گونه نيست، بلكه همان طور كه شايع است، اوامر تابع مصالحى است كه در مأموربه وجود دارد. امّا اين مصالح عائد خود عبد مى شود عبد اگر نماز بخواند، براى او معراجيت حاصل مى شود. مفاسد هم ضررش متوجه خود عبد مى شود.
حال چنين مولايى با چنين كيفيتى به عبد دستور داده نماز بخواند، فايده نماز هم عايد خود عبد مى شود، چگونه مى توان گفت: «عبد در اين صورت استحقاق ثواب دارد، مثل استحقاقى كه طلبكار نسبت به مديون دارد»؟ در حالى كه جعل هم در كار نيست؟ چنين تعبيرى بدون ملاك است و عقل حتى آن را در مورد موالى عرفيه هم مطرح نمى كند چه رسد در مورد خداوند متعال، با آن خصوصياتى كه مطرح كرديم. اين تعبير مانند اين است كه در اوامر ارشادى كسى پس از انجام دادن مأموربه درخواست پاداش از آمر بنمايد. مثل اين كه طبيبى به بيمار خود امر كند كه فلان دوا را مصرف كن تا بيماريت خوب شود و او پس از مصرف دوا و خوب شدن، از طبيب درخواست پاداش نمايد. بنابراين ما نمى توانيم در اين جا مسأله استحقاق ثواب را مطرح كنيم. بله اگر جعل دركار بود، مى توانستيم استحقاق ثواب را مطرح كنيم، زيرا خداوند مى توانست جعل نكند، امّا وقتى جعل كرد ما در مقابل انجام عمل استحقاق ثواب پيدا مى كنيم.
البته تصوّر نشود كه وقتى ما مى گوييم: «در صورت عدم جعل، استحقاق ثواب دركار نيست»، مى خواهيم استحقاق عقوبت را هم نفى كنيم. خير، استحقاق عقوبت مسأله اى عقلى است كه در مورد مخالفت موالى عرفيه هم مطرح است. اين كه مولايى عبد خود را به جهت مخالفت اوامرش مؤاخذه و عقوبت كند، در آنجا حق به مولا برمى گردد. اگرچه ما در عبادات، هم ثواب و هم عقاب را در مورد عبد مطرح مى كنيم ولى بين ثواب و عقاب اين فرق وجود دارد كه حق ثواب، اضافه به عبد مى شود، امّا