جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه116)
«الله تعالى موجود» و «الجسم موجود» است ولى واقع مسأله برعكس است يعنى بايد بگوييم: «الموجود ـ يعنى الواقع ـ هوالله»، «الموجود هو الجسم» و... در نتيجه، موضوع علم فلسفه، جامع بين موضوعات مسائل است نه جامع بين محمولات.
راه دوّم: ممكن است راه بهترى را بپيماييم و بگوييم: موضوعِ علمِ فلسفه، «وجود» نيست بلكه قائلين به أصالة الوجود چون واقعيت را منحصربه وجود ديدند، موضوع علم فلسفه را «وجود» قرار دادند. و موضوع علم فلسفه عبارت از «واقعيت» است. و موضوعات مسائل آن، مصاديق همين واقعيت مى باشند. جسم، يك واقعيت است. عرض، يك واقعيت است. جوهر، يك واقعيت است. اين واقعيت را قائلين به أصالة الوجود، در محدوده وجود مى بينند و قائلين به أصالة الماهية، در محدوده ماهيت مى بينند.
تذكر: اشكالات فوق، اشكالات نقضى و مقدماتى بر كلام مرحوم بروجردى بود. ولى دو اشكال اساسى بر كلام ايشان وارد است كه بنياد كلام ايشان را متزلزل مى كند.
اشكال چهارم: هدف ما از بحث پيرامون «تمايز علوم» چيست؟ اگر اين معنا مسلّم باشد كه مثلا اصول، هزار مسأله مشخص و فقه هم هزار مسأله مشخص دارد تمايز بين اين ها چيست؟ آيا با وجود اين، باز هم بايد از «تمايز علوم» بحث شود؟ وقتى ما در مسائل علوم ترديدى نداريم چه نيازى به بحث تمايز علوم داريم؟ به بيان ديگر: آيا بحث تمايز علوم بحثى است كه فقط جنبه علمى دارد و هيچ اثر عملى بر آن مترتب نمى شود، يا اين كه اثر عملى بر آن مترتب است؟
ما تمايز علوم را براى اين مى خواهيم كه اگر در مسأله اى شك داشتيم، بر اساس ملاك تمايز علوم مشخص كنيم كه آيا آن مسأله جزء مسائل فقه است يا جزء مسائل اصول؟ مثلا در باب استصحاب، اگر شك كرديم كه آيا مسأله استصحاب از مسائل فقهيّه است يا از مسائل اصوليه؟ با مراجعه به ملاك تمايز علوم، علاوه بر مشخص كردن جاى بحث در رابطه با استصحاب، اگراثر عملى نيز دارد بر آن مترتب كنيم.
مثلا اگر كسى گفت: در مسائل فقه، تقليد جريان دارد ولى در مسائل اصولى
(صفحه117)
نمى توان تقليد كرد. در اين صورت اگر استصحاب، مسأله فقهى باشد تقليد در آن جايز و اگر اصولى باشد تقليد در آن جايز نخواهد بود.
پس از بيان مقدّمه فوق بايد ببينيم مرحوم آقاى بروجردى كه تمايز علوم را به تمايز «جامع بين محمولات» مى داند آيا مقصودشان چه مقدار از محمولات است؟ ظاهر اين است كه مراد ايشان «جامع بين محمولات همه مسائل» است، يعنى محمولاتِ همه مسائل علم را ملاحظه كرده و جامع بين آنها را پيدا مى كنيم و آن جامع را به عنوان «وجه امتياز اين علم» معرفى مى كنيم.
حال به مرحوم بروجردى مى گوييم: شما از طرفى تمايز علوم را به تمايز جامع بين محمولات همه مسائل مى دانيد و از طرفى تمايز علوم را براى استكشاف مسائل مشكوك مى دانيد ـ كه على القاعده بايد چنين باشد ـ . ما فرض مى كنيم در علم نحو هزار مسأله روشن و ده مسأله مشكوك داريم. براى اين كه بدانيم آيا اين ده مسأله جزء مسائل علم نحو است يا جزء مسائل اين علم نيست، بايد ببينيم آيا جامع بين محمولات در اين ها وجود دارد يا وجود ندارد؟
ما از مرحوم بروجردى سؤال مى كنيم: شماجامع را از كجابدست آورديد؟ آيا جامعى كه مطرح مى كنيد جامع بين هزار مسأله است يا جامع بين هزار و ده مسأله؟ و به تعبير ديگر: آيا اين ده مسأله مشكوك، در تشكيل جامع، نقش داشته اند يا نه؟
اگر بفرماييد: نقش داشته اند، مى گوييم: از كجا متوجّه شديد اين ها جزء علم نحوند تا در تشكيل جامع نقش داشته باشند؟ شما كه در برابر اين ده مسأله، شك داريد. پس بايد قبلا براى شما مشخص شده باشد كه اين مسائل جزء علم نحو است و شكى براى شما باقى نمى ماند كه بخواهيد آن را از راه جامع برطرف كنيد.
و اگر بفرماييد: جامع بين هزار مسأله درنظر گرفته شده و اين ده مسأله در تشكيل جامع دخالتى نداشته اند، مى گوييم: «ثبت العرش ثم انقش». شما اوّل ثابت كنيد كه هزار مسأله، تمام مسائل علم نحو است بعد جامع بين اين هزار مسأله را در نظر بگيريد. و اگر قبلا اين معنا براى شما ثابت شده، ديگر چه نيازى به تمايز داريد؟ تمايز براى
(صفحه118)
استكشاف حالِ مسأله مشكوك است و شما شكّى نداريد.
بيان ديگر در رابطه با اشكال: شما مى خواهيد وضع اين ده مسأله مشكوك را از راه جامع بين محمولات مسائل كشف كنيد، پس در حقيقت، اوّل بايد جامع بين محمولات روشن شود و معيار تمايز در اختيار ما قرار گيرد تا بتوانيم وضع اين ده مسأله مشكوك را روشن كنيم. يعنى روشن شدن وضع اين ده مسأله مشكوك، متوقف بر بدست آوردن جامع بين محمولات تمام مسائل علم نحو است. واز طرفى، بدست آوردن جامع بين تمام مسائل علم نحو متوقف بر روشن شدن وضع اين ده مسأله مشكوك است، زيرا اگر اين ده مسأله، جزء مسائل نحو باشد، بايد جامع بين هزار و ده مسأله را درنظر بگيريم و اگر جزء مسائل نحو نباشد، بايد جامع بين هزار مسأله را ملاحظه كنيم. و اين چيزى شبيه دور است كه در كلام ايشان پيدا مى شود.
وارد شدن اشكال فوق بر مشهور:همين اشكال بر مشهور نيز وارد است، زيرا مشهور، از طرفى مى گويند: تمايز علوم به تمايز موضوعات است و مقصود آنان از موضوعات ـ بر اساس معناى معروفى كه در رابطه با كلام مشهور بيان كرديم ـ عبارت از «موضوعات علوم» بود، و از طرفى مى گويند: موضوع علم، جامع بين موضوعاتِ مسائل علم است و نسبت بين آنها نسبت كلّى و مصاديق و طبيعى و افراد است. همان گونه كه مرحوم آخوند بيان كرد.
در اين جا از مشهور سؤال مى كنيم: اين جامع بين موضوعات مسائل كه شما درست كرديد و اسم آن را «موضوع علم» گذاشتيد، آيا چه مقدار از موضوعات مسائل علم را درنظر گرفتيد؟ ناچارند بگويند: همه موضوعات مسائل را ملاحظه كرديم.
مى گوييم: شما تمايز را براى چه مى خواهيد؟ مگر نه اين است كه تمايز را براى استكشاف حال مسائل مشكوك لازم داريد؟ آيا براى تشكيل جامعِ بين موضوعاتِ مسائل، اين ده مسأله مشكوك را نيز ملاحظه كرديد يا نه؟ آيا موضوعات اين ده مسأله، در تشكيل جامعى كه اسمش را موضوع علم گذاشتيد دخالتى دارند يانه؟
(صفحه119)
اگر بگويند: دخالت دارد، مى گوييم: پس قبلا براى شما معلوم شده كه اين ده مسأله، جزء مسائل علم نحو است. موضوعاتش هم در تشكيل جامعِ موضوعى دخالت داشته و موضوع علم، يك كلّىِ طبيعى است كه موضوعات اين ده مسأله را نيز شامل مى شود. و اگر چنين است شما چه نيازى به بحث تمايز علوم داريد؟ چه اثرى بر اين بحث مترتّب مى شود؟
و اگر بگويند: اين ده مسأله، نقشى در تشكيل جامعِ موضوعى نداشته، مى گوييم: از كجا مى دانستيد كه اين ها جزء مسائل علم نحو نيست كه در تشكيل جامع آن حسابى باز نكرديد؟
و اگر بگويند: ترديد داريم كه آيا اين ده مسأله جزء مسائل نحو هست يا نيست؟ مى گوييم: پس شما نمى توانيد جامع روشنى را ارائه دهيد و آن را به عنوان معيار و ضابطه تمايز مورد استفاده قرار دهيد.
به نظر مى رسد كه اشكال مذكور به مرحوم بروجردى و مشهور قابل دفع نيست.

آيا اشكال فوق به مرحوم آخوند هم وارد است؟

اشكال فوق به مرحوم آخوند وارد نيست، زيرا مرحوم آخوند تمايز علوم را به تمايز اغراض مى داند و در غرض، فرقى نمى كند كه مسائل علم، ده مسأله باشد يا صد مسأله يا هزار مسأله. مثلا غرض علم منطق اين است كه انسان را از خطاى در فكر باز مى دارد، خواه منطق، هزار مسأله داشته باشد يا پنجاه مسأله. و خواه مسائل مشكوك، جزء منطق باشد يا نباشد. ولى در تشكيل جامع بين محمولات مسائل ـ كه مرحوم بروجردى معتقد بود ـ و جامع بين موضوعات مسائل ـ كه مشهور عقيده داشتند ـ وجود و عدم وجود، حتى نسبت به يك مسأله هم دخالت دارد. دخول و خروج يك مسأله هم موجب تغيير عنوان جامع مى شود.
اشكال پنجم: آيا مراد مرحوم بروجردى و مشهور از جامع، كدام قسم از اقسام جامع است؟
(صفحه120)
توضيح: جامع بر سه قسم است: صنفى، نوعى، جنسى.
جامع صنفى: گروهى از افراد يك نوع كه زير پوشش يك جامع مضيّقى ـ غير از جامع نوعى ـ قرار گرفته باشند، آن جهتى كه اين گروه را زير پوشش خود جمع مى كند «جامع صنفى» ناميده مى شود. مثلا عنوان «سفيدپوست» يك جامع صنفى است كه گروهى از افراد انسان را زير پوشش خود قرار مى دهد و اين عنوان، غير از افراد اين گروه را شامل نمى شود.
جامع نوعى: گروهى از افراد يك جنس كه زير پوشش يك نوع قرار گرفته باشند، آن نوع كه آنها را زير پوشش خود گرفته، «جامع نوعى» ناميده مى شود. مثلا انسان هاى سفيدپوست علاوه بر جامع صنفى، داراى يك جامع نوعى نيز مى باشند، آن جامع نوعى عبارت از «انسان» است كه هم شامل صنف سفيد پوست مى شود و هم ساير اصناف را در بر مى گيرد.
جامع جنسى: گروهى از افراد كه زير پوشش يك جنس قرار گرفته باشند، آن جنس كه آنها را زير پوشش خود گرفته، «جامع جنسى» ناميده مى شود. مثلا عنوان «حيوان» يك جامع جنسى است كه علاوه بر اين كه افراد و اصناف انسان را شامل مى شود، ساير انواع حيوان را نيز شامل مى شود.
در اين جا از مرحوم بروجردى و مشهور سؤال مى كنيم كه مراد شما از جامع كدام يك از اقسام جامع است؟
ما شواهدى داريم كه مراد مرحوم بروجردى و مشهور، جامع نوعى است:
شاهد اوّل: مشهور كه مى گويند: «نسبت موضوع علم با موضوعات مسائل، نسبت طبيعى و افراد و كلّى و مصاديق است»، معلوم مى شود جامع نوعى را اراده كرده اند و موضوعات مسائل را به عنوان افراد اين جامع و مصاديق آن فرض كرده اند و اگر جامع جنسى را اراده مى كردند بايد مى گفتند: «موضوعات مسائل به عنوان انواعِ موضوع علم مى باشند، يعنى هركدام از آنها يك نوع است و جامع عبارت از جنس است». در حالى كه چنين تعبيرى نياورده اند. و همين طور، جامع صنفى هم اراده نشده است، براى