جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه342)

اشكال مرحوم آخوند:

اوّلا:

اسم اين را «اَفراد» نبايد گذاشت، بلكه بايد «معنونات خاصّه» ناميد. در اين صورت آيا خصوصياتى كه در اين معنونات و موضوع له نقش دارند، خصوصيات ذهنيه اند يا خارجيه؟
ما ناچاريم به مرحوم آخوند بگوييم: «بحث درخصوصيات واقعيّه و خارجيه است و كارى به خصوصيت ذهنيه نداريم».
در اين جا مرحوم آخوند به ما اشكال خواهد كرد كه در «سِرْ من البصرةِ...» كه به صورت كلّى و امر مطرح است موضوع له و مستمعل فيه «مِنْ» چيست؟ و اگر بخواهيم اشكال ديگرى به آن ضميمه كنيم مى گوييم: شما كه مى گوييد حروف يا حاكيه است يا ايجاديه، اين «مِنْ» در «سِرْ من البصرة...» از كدام قسم است؟ اگر بگوييد: «ايجادى است»، وجدان آن را تكذيب مى كند و نمى پذيرد كه «مِنْ» در «سِرْ من البصرة...» چيزى را ايجاد كرده باشد و اگر بگوييد: «حاكيه است»، سؤال خواهد شد چه چيزى را حكايت مى كند؟ هنوز كه سيرى انجام نشده است و اين با «سرتُ من البصرة...» تفاوت دارد. «مِنْ» در «سرتُ من البصرة...» حكايت از يك واقعيت خارجى مى كرد زيرا سير محقّق شده بود.

ثانياً:

در «سِرْ من البصرة...» چون «سير از بصره» به عنوان مأموربه است، بايد به عنوان امرى كلّى باشد زيرا جزئى خارجى تا وقتى وجود پيدا نكند، جزئى خارجى نيست و بعد از وجود هم معقول نيست كه امر به آن تعلّق بگيرد چون تعلّق امر به جزئى خارجى، تحصيل حاصل است. پس چگونه شما مى گوييد: «موضوع له در «مِنْ»، معنونات خاصّه و واقعيات خارجيه است»؟ بديهى است شما نمى توانيد بگوييد در «سِرْ من البصرة...» مجاز در استعمال مطرح است؟ در اين صورت چگونه مى توانيد با معناى جزئى «مِنْ»، كلّيت در مقام را درست كنيد؟(1)
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص13 و 14
(صفحه343)

پاسخ اشكال مرحوم آخوند:

براى حلّ اين مسأله سه راه وجود دارد:

راه اوّل:

ما گفتيم: «مِنْ» يك واقعيتى است كه تابع طرفين است و اندكاك در طرفين دارد. يعنى «مِنْ» از خودش چيزى ندارد و فانى در سير و بصره است. حال شما بررسى كنيد و ببينيد دو طرف «مِنْ» چيست؟ اگر دو طرف آن جزئى خارجى و واقعى باشد، لازمه تبعيت معناى «مِنْ» اين است كه آن هم جزئى خارجى و واقعى باشد، مثل اين كه بگوييم: «زيدٌ في الدار»، كه در اين جا «زيد» و «دار» جزئى هستند. در نتيجه ظرفيت هم يك ظرفيت جزئيه خارجيه مضاف به زيد و دار است. اما اگر قضيّه را به صورت كلّى مطرح كرديم ديگر لازم نيست يك فرد و مصداق در كار باشد. مثلا اگر بگوييم: «كلّ علماء البلد في المدرسة» با توجّه به اين كه يك طرف قضيّه، عامّ است و داراى افراد زيادى است، بايد گفت: «ظرفيت در اين جا به حسب كثرت علماء بلد، متعدد است»، اگرچه كلمه «في» يك كلمه است و اين طور نيست كه كلمه «في» به حسب تعداد علماء بلد تكثر داشته باشد. و از جهت استعمال كلمه «في» نيز فرقى بين «زيدٌ في الدار» و «كلّ علماء البلد في المدرسة» وجود ندارد.
بنابراين در حروف حاكيه ما نمى گوييم: «بايد خصوصيت خارجيه در كار باشد»، بلكه معناى حرف را تابع طرفين مى دانيم. اگر طرفين، كلّى بود، معناى «مِنْ» هم كلّى است و اگر جزئى بود، معناى «مِنْ» هم جزئى است.
در مثل «سِرْ من البصرة...» نيز مى گوييم: با توجّه به اين كه متعلّق امر ـ يعنى سير ـ كلى است، «مِنْ» هم به تبعيت آن كلّى مى شود.
اين راه، اشكال مرحوم آخوند را حلّ مى كند ولى آن اشكالى كه ما در مورد حكايت و ايجاد اضافه كرديم به قوّت خود باقى است. كه اين «مِنْ» حكايت از چه چيزى مى كند؟

راه دوّم:

امام خمينى«دام ظلّه» مى فرمايد: لازمه وضع عام و موضوع له خاص تعدّد معانى است، هر فردى را كه تصور كنيم به عنوان يك معناى لفظ و يك موضوع له مطرح است و اين از قبيل مشترك لفظى است ولى فرقى كه با ساير
(صفحه344)
مشتركات لفظى دارد در دو جهت است: يكى اين كه در ساير مشتركات لفظى تعدّد وضع مطرح است و ديگر اين كه معانى در مشتركات لفظى، محصور و محدود است در حالى كه در وضع عام و موضوع له خاص، تعدّد وضع وجود ندارد و واضع با يك وضع، لفظ را براى معانى متعدد وضع كرده است. و معانى به تعداد افراد عام، تعدّد دارد، زيرا معناى خاص بودن موضوع له، اين است كه لفظ براى خصوصيات وضع شده است و خصوصيات هم با يكديگر تباين دارند. به همين جهت لازمه وضع عام و موضوع له خاص اين است كه به يك مشترك لفظى ملتزم شويم كه در آن، وضعْ واحد بوده و موضوع له به تعداد افراد عامّ، تعدّد داشته باشد.
با توجّه به مبناى فوق چه مانعى دارد كه در مثل «سِرْ من البصرة...»، به لحاظ اين كه يك معناى كلّى است، بگوييم: «مِنْ» در اين جا در معانى متعدّده استعمال شده است. البته در اين جا تعدّد معنا به تعدد افراد عام نيست بلكه در اين جا چون در يك طرفِ «مِنْ»، سير و در طرف ديگر آن، بصره قرار دارد مى گوييم: لفظ «من» در معناى متعدد استعمال شده ولى تعدّد به مقدارى است كه در اين جا تصوير مى شود، مثلا مى گوييم: لفظ «مِنْ» در پنجاه معنا استعمال شده است.
و اگر گفته شود: «اين از باب استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد است و استحاله دارد». جواب مى دهيم: به نظر ما استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد استحاله ندارد و بر فرض كه استحاله را بپذيريم، در جائى مى پذيريم كه مشترك داراى معناى استقلالى باشد مثلا با توجّه به اين كه «عين» اسم است، هريك از معانى آن استقلال دارد. ولى در اين جا كه در مورد معناى «مِنْ» تبعيت مطرح است مانعى ندارد كه بيش از يك معنا اراده شده باشد و هيچ استحاله اى در كار نيست.
خلاصه اين كه مانعى ندارد در مثل «سِرْ من البصرة...» ما يك كلّيت در محدوده سير و بصره قائل شويم و بگوييم لفظ «مِنْ» در محدوده آن كلّى در افرادش استعمال شده است و فرقى كه بين «سِرْ من البصرة» و «سِرْتُ من البصرة...» وجود دارد اين است كه در «سرتُ من البصرة...»، «مِنْ» تنها در يك معنا استعمال شده و در «سِرْ من
(صفحه345)
البصرة...» در معانى متعدد استعمال شده است و كسى كه قائل به جواز استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد مى شود برايش بين اين دو استعمال تفاوتى وجود ندارد.(1)
اين بود خلاصه جواب امام خمينى«دام ظلّه» در رابطه با اشكال مرحوم آخوند، هرچند مقرّر، مسأله را خوب بيان نكرده است.(2)

راه سوّم:

در اين جا نكته اى مطرح است كه هم براى مرحوم آخوند ـ كه اصل اشكال را مطرح كرده است ـ و هم براى كسانى كه در صدد جواب از اشكال برآمده اند مورد غفلت واقع شده است و اگر كسى به اين نكته توجّه كند مسأله كاملا قابل حلّ است و نيازى به جواب هاى ديگر نيست.
توضيح: ما بايد ببينيم مرحوم آخوند كه مى فرمايد: «سرتُ من البصرة...» جزئى و «سِرْ من البصرة...» كلّى است آيا اين كلّيت و جزئيّت چگونه است؟
كلّيّتى را كه در كلام ايشان فرض شده بايد اين گونه توجيه كرد كه وقتى انسان از جايى حركت مى كند و به جايى ديگر مى رود، اين سير خارجى خصوصياتى دارد: اوّلا: در زمان معيّنى واقع شده، ثانياً: از محلّ معّينى شروع شده و ثالثاً: با وسيله معيّنى سير را انجام داده است و رابعاً: از راه معيّنى رفته است و... حال وقتى انسان در مقام اِخبار برمى آيد، قبل از آنكه خبر بدهد، يك حركت خارجى مشخص از جهت، زمان، مكان، وسيله، مسير و... در خارج تحقق پيدا كرده است، زيرا يك حركت نمى تواند تعدد داشته باشد از نظر زمان و مكان و جهات ديگر. ولى هنگامى كه مولا مى گويد: «سِرْ من البصرة إلى الكوفة» در اين جا مسأله كلّى است، زيرا مولا خصوصيات آن را مشخص نكرده است، چگونه برود؟ با چه وسيله اى برود؟ از كدام راه برود و... و امتثال اين امر
  • 1 ـ يادآورى: در مورد «وضع عام و موضوع له خاص» ما ـ بر خلاف مشهور ـ قائل به استحاله شديم و گفتيم از دريچه عام نمى توان خصوصيات را ملاحظه كرد زيرا بين عام و خصوصيات، تباين وجود دارد ولى مشهور معتقدند مى توان معناى كلّى را در نظر گرفت و لفظ را براى تمام افراد با خصوصيات مربوط به آنها وضع كرد.
  • 2 ـ تهذيب الاُصول، ج1، ص31 و 32
(صفحه346)
مولا به هر مصداقى حاصل است. كلّيت و جزئيت در كلام مرحوم آخوند، چيزى جز آنچه گفتيم نمى تواند باشد. يعنى در مقام اخبار، حكايت از يك امر محقّق خارجى است و همه چيزش مشخص است ولى درمقام انشاء، مسأله كلّى است و زمان و مكان و خصوصيات، در آن ملاحظه نمى شود.
حال كه چنين است بايد ببينيم آيا واقعيتى كه كلمه «مِنْ» از آن حكايت مى كند چيست؟ كجاى «سرتُ من البصرة إلى الكوفة» زمان و مسير و وسيله حركت را مشخص كرده است؟ واقعيتى كه در خارج از شما صادر شده با تمام خصوصياتش معيّن و مشخّص است ولى جمله «سرتُ من البصرة إلى الكوفة» فقط مبدأ سير ومقصد آن را مشخص مى كند وساير خصوصيات ازآن استفاده نمى شود. آيا مى توان گفت: خصوصيات مذكور در معناى «مِنْ» وجود دارد ولى «مِنْ» در جمله «سرتُ من البصرة إلى الكوفة» در تمام معناى خود استعمال نشده است و حكايتش در اين جا حكايت ناقص است؟ قطعاً اين معنا باطل است و وجدان، چنين چيزى را مردود و غيرقابل قبول مى داند. بنابراين، به مرحوم آخوند مى گوييم: اوّل شما مسأله «سرتُ من البصرة» را روشن كنيد تا ما هم براى شما «سِرْ من البصرة» را روشن كنيم.
براى برطرف كردن ابهام مى گوييم: واقعيتى كه كلمه «مِنْ» از آن حكايت مى كند، مربوط به متعلّقات «مِنْ» است، يعنى «مِنْ» واقعيت نسبت بين سير و بصره را مشخص مى كند چون واقعيت هاى به اين سبك نامحدود است. ما وقتى از خانه به مدرسه مى آييم يك واقعيت نسبت ابتدائيه داريم كه يك طرفش منزل و يك طرفش حركت شماست و هم چنين وقتى مطالعه كتابى را شروع مى كنيم، در اين جا واقعيت ديگرى از نسبت ابتدائيه وجود دارد كه يك طرف آن كتاب و طرف ديگرش مطالعه است. به عبارت ديگر در مسأله سير و بصره، شروع حركت از بصره، يك واقعيت است نه بيشتر، و اگر زمان اوّل صبح باشد، يك واقعيت ديگر نيز تحقق پيدا كرده است و استفاده از وسيله حركت، واقعيت ديگرى را محقّق مى كند. و اين واقعيت ها ربطى به واقعيت شروع سير از بصره ندارند و در معناى «مِنْ» دخالتى ندارند. بنابراين «مِنْ» در