جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه274)
براى «هيكل مقيّد به وجود خارجى» وضع نشده است، زيرا اگر چنين بود نبايد جمله «كان زيدٌ معدوماً فصار موجوداً» صحيح باشد.

حلّ اشكال

براى حلّ اشكال در مورد اعلام شخصيّه بايد يكى از دو راه زير را انتخاب كنيم:
راه اوّل: اين است كه بگوييم: در اعلام شخصيّه، وضع خاص و موضوع له خاص نيست بلكه وضع عام و موضوع له عام است، به اين صورت كه، ماهيت كلّيه اى كه در معناى زيد ملاحظه شده و لفظ زيد براى آن وضع شده، عبارت از يك ماهيت كلّى مركّبى است كه مصداق خارجى آن منحصر به زيد است. به عبارت ديگر: موضوع له زيد، عبارت از ماهيتى است كه مصداق آن منحصر در زيد است. مثل اين كه پدر بگويد: براى اولين پسرى كه خدا در فلان محل و در فلان ماه و فلان روز به من عنايت كند لفظ زيد را وضع كردم. اين ها كلّى است و ممكن است اصلا وجود پيدا نكند ولى تصور اين مفهوم كلّى ـ قبل از وجود ـ براى ما ممكن است. مصداق اين مفهوم كلّى مركب عبارت از همان زيدى است كه در خارج تحقّق پيدا مى كند ولى وجود خارجى، در معناى موضوع له زيد نقش ندارد. آنچه نقش دارد همان عنوان كلّى است ولى اين عنوان كلّى، مصداقى به جز زيد ندارد.
اين مطلب نظير چيزى است كه در مورد «واجب الوجود» گفته مى شود. مفهوم «واجب الوجود» مفهومى كلّى است، همان گونه كه «ممكن الوجود» مفهومى كلّى است، با اين تفاوت كه «ممكن الوجود» داراى افراد و مصاديق زيادى است ولى «واجب الوجود» ـ به حسب ادلّه قطعى توحيد ـ داراى يك فرد است. بنابراين مانعى ندارد كه مفهومى كلّى باشد ولى مصداق آن منحصر به فرد باشد.
تنها فرقى كه بين عنوان «واجب الوجود» و مسأله اعلام شخصيه وجود دارد اين است كه «واجب الوجود» داراى يك وضع نيست بلكه هريك از عناوين «واجب» و «وجود» مفاهيمى كلّى و داراى وضع جداگانه اى مى باشند و وقتى اضافه تحقّق پيدا كرد
(صفحه275)
مسأله را از كلّيت خارج نمى كند و تنها دايره آن را محدودتر مى كند و در عين حال مصداق آن منحصر به يك فرد است ولى در مسأله اعلام شخصيّه، اگر گفتيم زيد براى عنوان كلّى مركب وضع شده، يك وضع در كار است. لفظ زيد را به يك وضع، براى اولين فرزند پسر كه در فلان محلّ و فلان ماه و فلان روز متولد شود وضع مى كند ولى اين مفهوم كلّى كه موضوع له براى زيد است داراى يك مصداق مى باشد.
راه دوّم: اين است كه بگوييم: در مورد اعلام شخصيّه، وضع خاص و موضوع له خاص است ولى در كلمه خاص، توسعه قائل شده و بگوييم: معناى خاص، فقط مقيّد به وجود ذهنى يا وجود خارجى نيست بلكه مورد سوّمى هم داريم و آن در صورتى است كه لفظى داراى مفهوم كلّى بوده ولى آن كلّى، منحصر به فرد خاصّ باشد. و همين انحصار به فرد خاص باعث مى شود كه از مصاديق خاص باشد. در نتيجه، مثال اعلام شخصيّه به عنوان مثال براى وضع خاص و موضوع له خاص خواهد بود. و راه ديگرى غير از اين دو راه به نظر نمى رسد.
(صفحه276)
(صفحه277)

مسأله پنجم


وضع شخصى و نوعى

(1)
در اين تقسيم، محورْ عبارت از لفظ است و چهار صورت دارد. يك صورت آن، وضع شخصى و يك صورت آن وضع نوعى و دو صورت آن محلّ خلاف است.

صور چهارگانه وضع

صورت اوّل: جايى است كه واضع هنگام وضع، ماده مشخص و هيئت معينى را درنظر مى گيرد به گونه اى كه هردو جهت، در وضع دخالت دارند، اگر ماده تغيير كند و يا در ترتيب حروف و حركات و سكنات آن تغييرى حاصل شود، غير از چيزى خواهد بود كه واضع آن را وضع كرده است. وضع در اين قسم، بدون ترديد وضع شخصى است و هم در اعلام شخصيّه و هم در اسماء اجناس امكان دارد.
  • 1 ـ طبق ترتيب بحث، بايد در اين جا مسأله «وضع حروف» را مطرح كنيم، ولى با توجّه به مفصّل بودن مباحث وضع حروف، ابتدا «وضع شخصى و نوعى» را مورد بحث قرار مى دهيم.
(صفحه278)
مثلا وقتى واضع مى خواهد لفظ زيد را براى موجود خارجى وضع كند، از نظر لفظى خصوصيات زير را مراعات مى كند:
1 ـ ماده «ز، ى، د».
2 ـ ترتيب بين حروف، به گونه اى كه «ز» حرف اوّل، «ى» حرف دوّم و «د» حرف سوم باشد.
3 ـ حركات و سكنات، كه در اين جا، «ز» مفتوح، «ى» ساكن و «د» به اختلاف عوامل تغيير مى كند. هريك از امور سه گانه فوق، اگر اندكى تغيير كند غير از چيزى خواهد بود كه واضع وضع كرده است.
در مورد اسماء اجناس ـ مثل رجل ـ نيز به همين صورت است.
بنابراين، مراد از وضع شخصى، وضعى است كه در آن، براى تمام خصوصياتِ لفظ ـ يعنى خصوصيات مربوط به مادّه و هيئت ـ حساب باز شده است، مثلا اگر به جاى فتحه «ر» در رجل، آن را مكسور يا مضموم كنيم و يا ترتيب حروف آن را به هم بزنيم، لفظِ به دست آمده، لفظِ موضوع براى معناى مذكور نخواهد بود.
سؤال: اگر گفته شود: «زيدٌ لفظٌ»، و مراد «شخص زيد»ى باشد كه متكلّم به آن تكلّم كرده است، آيا بين «شخص» در مثال فوق با «شخص» در وضع شخصى تفاوتى وجود دارد؟
جواب: بلى، بين اين دو، تفاوت وجود دارد زيرا «شخص» در مثال «زيدٌ لفظ» «شخص زيد»ى است كه واضع به آن تكلّم كرده است، يعنى واضع همان لفظ زيد را كه به آن تكلّم كرده، موضوع قرار مى دهد ولى آنچه كه واضع در باب «وضع شخصى» وضع مى كند، عبارت از «طبيعى زيد» است خواه زيدى باشد كه او مى گويد، يا زيدى كه شخص ديگرى مى گويد. ولى با وجود اين كه طبيعى لفظ زيد را موضوع قرار مى دهد، از لحاظ مادّه و هيئت و خصوصيات، آن را محدود مى كند. يعنى كلمه «زيد» ـ با اين خصوصيات و شرايط ـ براى «موجود خارجى» وضع شده است. و وضع در اين جا، بدون ترديد، «وضع شخصى» است، خواه در اعلام شخصيه باشد و يا در اسماء اجناس.