جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه469)
دارد. روى اين معنا، ما بايد هميشه اراده را ملازم با وضع بدانيم ولى نه به اين معنا كه اراده، در موضوع له دخالت دارد. اين را كسى نمى تواند ثابت كند.
ايشان، روى اين مبنا پاى اراده را در رابطه با وضع به ميان كشيده و طبعاً مى فرمايد: دلالت در كلام عَلَمين، به معناى دلالت تصوريّه نيست، زيرا دلالت تصوريّه به اين معناست كه انسان به مجرّد شنيدن لفظ، انتقال به معنا پيدا كند. اصلا دلالت تصوريّه، ارتباطى با وضع ندارد بلكه مربوط به اُنس و كثرت استعمال است. كثرت استعمال لفظ در معنا، دلالت تصوريّه را بهوجود مى آورد. ولى ما، اسم اين دلالت تصوّريه را دلالت وضعى نمى گذاريم و وضع را هم در رابطه با اين دلالت نمى بينيم. كثرت استعمال سبب مى شود كه ـ به تعبير ايشان ـ اگر از اصطكاك يا برخورد دو سنگ، كلمه «انسان» بلند شود ; چه رسد به جايى كه اين لفظ، از بچه اى شنيده شود ـ دلالت تصوّرى باشد ولى دلالت وضعى وجود ندارد. دلالت وضعى، جايى است كه دلالت تصديقيّه هم وجود داشته باشد و ايشان دلالت تصديقيّه را بر دو قسم مى داند.
ايشان مى فرمايد: اراده، بر دو قسم است: اراده استعمالى و اراده جدّى روى همين اساس، دلالت تصديقيّه نيز بر دو قسم است: دلالت تصديقيّه در ارتباط با اراده استعمالى و دلالت تصديقيّه در ارتباط با اراده جدّى.
آيت الله خويى«دام ظلّه» مى فرمايد: دلالت در كلام عَلَمين، همين دلالت وضعى است كه در رابطه با دلالت تصديقيّه است و دلالت تصديقيه ـ چه در رابطه با اراده استعمالى و چه در رابطه با اراده جدّى ـ تابع اراده است.(1)

بررسى كلام آيت الله خويى«دام ظلّه»


اين كلام ايشان نيز ـ همانند اصل مبناى ايشان در رابطه با وضع ـ مورد قبول ما
  • 1 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج1، ص104 ـ 109
(صفحه470)
نيست. اين حرف، علاوه بر اين كه خلاف مشهور است ـ زيرا مشهور، دلالت وضعيه را همان دلالت تصوّريه مى دانند و خود آيت الله خويى«دام ظلّه» نيز به اين مطلب اعتراف كرده است ـ خلاف وجدان نيز مى باشد.
وقتى پدرى اسم فرزند خود را «زيد» مى گذارد و ما هم متوجّه اين نام گذارى مى شويم، اگر ساعتى بعد، پدر گفت: «زيد» را بياوريد. آيا ما با شنيدن كلمه «زيد» به معنا منتقل مى شويم يا نه؟
اگر بگوييد: «منتقل نمى شويم»، مى گوييم: اين، خلاف وجدان است.
و اگر بگوييد: «منتقل مى شويم»، خواهيم گفت: اين جا كه هنوز كثرت استعمال و انس حاصل نشده است، نام گذارى يك ساعت قبل بوده است. آيا مى توان گفت: اين انتقال ـ كه از آن به دلالت تصوريّه تعبير مى شود ـ استناد به وضع ندارد؟ اگر ندارد، پس مستند به چه چيز است؟ هنوز كثرت استعمالى تحقّق پيدا نكرده تا بگوييم به واسطه آن، ما انتقال به معنا پيدا مى كنيم. ايشان مى فرمايد: «سبب اين انتقال، كثرت استعمال است و اصلا پاى وضع را نبايد به ميان آورد». آيا وجداناً اين طور است يا سبب انتقال، نام گذارى پدر و به تعبير ديگر، وضع است؟ وجداناً سبب، عبارت از وضع است. و اگر چنين است چرا ما بگوييم: دلالت وضعيّه، در مورد دلالت تصوريّه نيست؟ چرا دلالت تصوريّه را از دلالت وضعيّه خارج كنيم؟ خير، دلالت تصوريّه از دلالت هاى وضعيّه است، منشأ آن هم وضع است و كلام عَلَمين هم ناظر به اين معناست نه ناظر به دلالت تصديقيّه ـ كه آيت الله خويى«دام ظلّه» مى فرمايد ـ ، زيرا مبنايى كه ايشان درمورد وضع فرمود كسى حاضر نيست بپذيرد، بعد از آنكه وضع، يك ماهيت روشن عقلائى و عرفى دارد.
نتيجه مباحث امر پنجم
يك بحث اين بود كه آيا عنوان اراده ـ به صورت جزئيت يا شرطيت ـ در موضوع له دخالت دارد؟ كه ما به طور جدّى اين معنا را نفى كرديم و كسى نتوانست دليلى بر اثبات
(صفحه471)
آن اقامه كند.
بحث دوّم اين بود كه معناى دلالت تصوريّه و تصديقيّه چيست؟ و آيا دلالت تصوريّه در رابطه با دلالت هاى وضعى هست يا نه؟ ما گفتيم: دلالت تصوريّه جزء دلالت هاى وضعى است و ما نمى توانيم دلالت تصوريّه را از مسأله وضع بيرون ببريم و منشأ اين دلالت را غير مرتبط به وضع دانسته و مربوط به كثرت استعمال بدانيم.
بحث سوّم اين بود كه وقتى اراده در موضوع له به عنوان جزئيت يا شرطيت نقش ندارد آيا وجود اراده، در ارتباط با وضع هست يا نه؟ آيا وجود اراده، محدوديتى در وضع ايجاد مى كند يا نه؟ آيا دلالت، در محدوده اراده است؟ نه اين كه اراده جزء باشد بلكه آيا در محدوده اراده، دلالت وجود دارد يا نه؟
اين جا ما گفتيم: مسأله، خيلى روشن نيست و انسان نمى تواند به صورت محكم نفى يا اثبات كند. ولى اگر كسى اثبات كند كه وضع در محدوده اراده است بايد در مرحله دلالت تصوريّه هم تضييقى بهوجود آورده و بگويد: «اگر انسان، لفظى را از ديوار يا از برخورد سنگى به سنگ ديگر شنيد، چون اراده دركار نيست، وضع تحقّق ندارد، و اراده در ارتباط با وضع است درنتيجه چيزى به ذهن انتقال پيدا نمى كند». و اين غير از موردى است كه ما به عنوان اشكال بر آيت الله خويى«دام ظلّه» مطرح كرديم. اشكال ما اين بود كه وقتى پدرى نام فرزند خود را «زيد» مى گذارد و او را به اين نام صدا مى كند وذهن شما منتقل به معنا مى شود، منشأ اين انتقال چيست؟ آيا مى توان وضع را ناديده گرفت و منشأ آن را كثرت استعمال دانست؟
ولى در اين جا مى گوييم: در دلالت تصوريّه، اگر ما قائل شديم اراده، در محدوده وضع دخالت دارد، لازمه اش اين است كه بگوييم: جايى كه اراده نباشد، دلالت تصوريّه هم وجود ندارد و آنجا كه اراده هست دلالت تصوريّه هم هست. لفظ «انسان» را اگر از يك فرد عاقل شنيديد، بر معناى «حيوان ناطق» دلالت مى كند ولى اگر از بچه غير مميز شنيديد، بر اين معنا دلالت نمى كند، چون او فاقد اراده است.
(صفحه472)
(صفحه473)

امر ششم


وضع در مركّبات