جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه88)
جمله «ماهية الصلاة واجبة» به معناى «ماهيّة الصلاة مطلوب وجودها» مى باشد و طبق اين معنا، وجوبْ قابل حمل برصلاة خواهد بود. پس معناى «ماهية الصلاة مطلوبة» با معناى «ماهية الصلاة واجبة» تفاوت دارد و جمله اوّل قابل مناقشه است ولى جمله دوّم اين گونه نيست.
در نتيجه در اين جا «وجود» واسطه گرديده تا بتوانيم «واجبة» را بر «ماهية الصلاة» حمل كنيم، زيرا ماهيت به عنوان جنس است و داراى دو نوع مى باشد: موجوده و غير موجوده. و به تعبير ديگر: چيزى كه بر نوع عارض شده است، به جنس اسناد داده ايم و اين جزء موارد «بلا واسطة في العروض» است.
نتيجه بحث در ارتباط با عرض ذاتى و عرض غريب
از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه تفسير مشهور در رابطه با «عرض ذاتى» داراى اشكالات فراوانى است و نمى توان به آن معنا ملتزم شد. ولى تفسير مرحوم آخوند مورد قبول است و اشكالات وارد بر آن قابل حلّ است. و بنابر تفسير مرحوم آخوند ـ كه عرض ذاتى را «بلا واسطة في العروض» مى دانست ـ هفت قسم از اقسام هشت گانه عرض، داخل در عنوان «ذاتى» و يك قسم به عنوان «عرض غريب» خواهد بود.
يادآورى مى شود كه اين تفسير را قبل از مرحوم آخوند، مرحوم حاجى سبزوارى و مرحوم ملاّصدرا در حاشيه حكمة الإشراق پذيرفته اند.

بحث چهارم

نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل چيست؟


مهم ترين دليلى كه مشهور بر نياز هر علمى به موضوع واحد ذكر كردند اين بود كه بر مسائل هر علمى غرض واحدى مترتب است، از اين جا مى فهميم كه بين مسائل علم، قدرجامعى وجود دارد و آن قدر جامع، در حقيقت قدرجامع بين موضوعات مسائل
(صفحه89)
مى باشد كه از آن قدر جامع به «موضوع علم» تعبير مى كنند.
مرحوم آخوند نيز به پيروى از مشهور فرموده است: نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل، نسبت بين كلّى و مصاديق و طبيعى و افراد است.
البته بايد توجّه داشت كه مشهور، چون از راه قدر جامع بين موضوعات مسائل به موضوع علم رسيده اند، چاره اى جز اين ندارند كه بگويند: نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل، نسبت بين كلّى و مصاديق و طبيعى و افراد است.
اشكال بر مشهور: نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل، در همه علوم نسبت كلّى و مصاديق و طبيعى و افراد نيست، بلكه در بعضى از علوم ـ مثل علم جغرافيا، بر اساس نظر امام خمينى «دام ظلّه» ـ نسبت كلّ و جزء مى باشد. و در بعضى از علوم ـ چون علم عرفان ـ موضوع علم با موضوع مسائل يك چيز است. موضوع علم عبارت از «الله» و موضوع مسائل آن نيز عبارت از «الله» است، و نمى توان عنوان كلّى و فرد را در مورد آن تصوّر  كرد.
در بعضى از علوم نيز نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل، عموم و خصوص من وجه است، مثلا موضوع علم اصول «ادلّه أربعه» است، در حالى كه موضوع در مسأله «الأمر يدلّ على الوجوب»، مطلق امر است خواه در كتاب باشد يا در سنت يا در اوامر موالى عرفيه.
بنابراين، اشكال به كلام مرحوم آخوند و مشهور وارد است.
ولى ما از راه ديگرى وارد شديم. ما گفتيم: بين مسائل، سنخيت ذاتى وجود دارد و اين سنخيت، اقتضا مى كند كه بين مسائل، جهت اشتراكى وجود داشته باشد، ولى لازم نيست اين جهت اشتراك به صورت قدر جامع و افراد باشد. و حتى اگر ما كلام امام خمينى«دام ظلّه» رادر مورد جغرافيا بپذيريم، در عين حال كلام ما تمام است، چون ما معتقديم بين مسائل جغرافيا سنخيت وجود دارد، مثلا بحث در مورد خصوصيات زمين ايران و زمين اروپا و... با يكديگر سنخيت دارند و لازمه اين سنخيت، كلّيت نيست بلكه لازمه سنخيت، وجود جهت اشتراك بين آنهاست، اگرچه اشتراك به اين
(صفحه90)
باشد كه همه مسائل به صورت اجزاء براى يك كلّ باشند، مثل اين كه گفته مى شود: ركوع و قرائت، در اين جهت با يكديگر اشتراك دارند كه هردو به عنوان جزء براى صلاة مى باشند، هرچند ركوع از مقوله فعل و قرائت از مقوله ديگر است.
گاهى نيز سنخيت، اقتضاى وحدت مى كند مثل علم عرفان كه موضوع آن «الله» است و بين مسائل آن نيز سنخيت وجود دارد، بدون اين كه بتوان نسبت كلّى و مصاديق و طبيعى و افراد را مطرح كرد.
در نتيجه، سنخيت اقتضا نمى كند كه نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل، در تمام موارد، به صورت كلّى و مصاديق باشد، بلكه سنخيت، ما را به سوى وجود موضوع هدايت مى كند، ولى اين كه نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل چيست؟ موارد آن فرق مى كند، گاهى سنخيت اقتضا مى كند كه نسبت به صورت «كلّ و جزء» باشد و گاهى اقتضاى «وحدت» مى كند و در غالب موارد نيز اقتضا مى كند كه نسبت به صورت «كلّى و مصاديق» باشد.
(صفحه91)

مسأله دوم

ملاك تمايز علوم

مسأله تعدّد و تغاير علوم، امرى بديهى و غير قابل انكار است ولى آيا ملاك تمايز علوم چيست؟ يعنى چه چيزى باعث تمايز علوم و جدا شدن آنها از يكديگر است؟ در اين زمينه نظرياتى وجود دارد:

1 ـ نظريه مشهور

مشهور معتقدند: تمايز علوم به تمايز موضوعات است.(1)
در عبارت مشهور دو احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل: مراد اين باشد كه موضوع هر علمى ـ كه قدرجامع بين موضوعات مسائل آن علم مى باشد ـ آن علم را از علوم ديگر جدا مى كند، مثلا همين كه موضوع
  • 1 ـ قداشتهر أنّ تمايزالعلوم بعضها عن بعض بتمايزالموضوعات. محاضرات في اُصول الفقه، ج1، ص 25.
(صفحه92)
علم نحو ـ يعنى كلمه و كلام ـ با موضوع علم فقه ـ يعنى فعل مكلّف ـ تمايز دارد، سبب مى شود كه علم نحو و علم فقه از يكديگر جدا شوند. و به تعبير ديگر: چون هر علمى موضوع خاصى دارد، همين امر سبب شده است كه آن علم را از علوم ديگر جدا كند.
در نتيجه مراد از «موضوعات» در عبارت مشهور «موضوعات مسائل»نيست بلكه مراد «موضوعات خود علوم» است.
اين احتمال، ظاهر كلام مشهور است، ولى داراى دو اشكال است كه يكى از آنها به نظر مشهور قابل جواب است ولى اشكال ديگر قابل جواب نيست.
اشكال اوّل: موضوع علم صرف و علم نحو و علم معانى و بيان، «كلمه و كلام» است در حالى كه اين علوم، علوم متعددى مى باشند.
علاوه بر اين، مشهور كه موضوع هر علمى را واحد مى دانند، چگونه ملتزم مى شوند كه در اين جا «كلمه و كلام» موضوع قرار گرفته است، در حالى كه «كلمه و كلام» دو شىء مى باشند، كلام، مركّب از دو يا چند كلمه است. درنتيجه در اين جا موضوع، دو چيز است: «كلمه» و «كلام».
مشهور ممكن است در پاسخ اشكال فوق بگويند:
اوّلا: ما موضوع اين علوم سه گانه را يك چيز مى دانيم و آن، قدرجامع بين «كلمه و كلام» است. و قدرجامع بين «كلمه و كلام»، عبارت از «لفظ مستعمل عربى» مى باشد كه يك مصداقش «كلمه» و يك مصداقش «كلام» است.
ثانياً: آنچه باعث جدا شدن اين سه علم از يكديگر مى شود، حيثيت هايى است كه موضوع در هر يك از اين سه علم داراست، مثلا موضوع علم صرف، «الكلمة و الكلام من حيث الصحة و الاعتلال» و موضوع علم نحو، «الكلمة و الكلام من حيث الإعراب و البناء» و موضوع علم معانى و بيان، «الكلمة و الكلام من حيث الفصاحة و البلاغة» است و همين حيثيات سبب مى شود كه موضوعات اين علوم از يكديگر جدا شده و بين اين سه علم، تمايز حاصل شود.
مرحوم محقق اصفهانى در حاشيه بر كفايه، نكته لطيفى را از قول جماعتى از