جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه537)

مسأله اوّل


اركان ثبوت حقيقت شرعيه

در باب ثبوت حقيقت شرعيّه، در كتب اصولى قديم، بحث هاى مفصّل و دامنه دارى ذكر شده و اقوال مختلفى مطرح گرديده است. اين بحث، مبتنى بر اثبات دو ركن است كه اگر اين دو ركن ثابت نشود، حقيقت شرعيّه، به خودى خود منتفى خواهد شد:
ركن اوّل: معانى شرعيّه اى كه براى الفاظ عبادات(1) ثابت است، مستحدثه مى باشندو در شرع ما بهوجود آمده اند و قبل از شرع ما، هيچ سابقه و ريشه اى براى اين ها وجود نداشته است.
ركن دوّم: ملتزم شويم به اين كه حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) اين الفاظ را براى اين معانى وضع كرده است و در حقيقت، در اسلام يك نَقلى صورت گرفته است. لفظ صلاة كه در
  • 1 ـ اگرچه در باب معاملات نيز بعضى قائل به ثبوت حقيقت شرعيه اند و معتقدند در مورد الفاظ بيع و نكاح و... حقيقت شرعيّه ثابت است ولى اين قول خيلى ضعيف است، به همين جهت آنچه ما مورد بحث قرار مى دهيم، الفاظ عبادات است.
(صفحه538)
لغت براى معناى دعا وضع شده، در اسلام از آن معنا باز داشته شده و در معناى جديد استعمال شده است.

آيا دو ركن ثبوت حقيقت شرعيّه، تحقّق دارند؟

براى پى بردن به اين كه آيا اين دو ركن تحقّق دارند يا نه؟ بايد نكاتى را مورد بررسى قرار دهيم:
نكته اوّل: ما وقتى تاريخ زندگى حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) را بررسى مى كنيم مى بينيم همه خصوصيات مربوط به آن حضرت، در تاريخ ثبت و ضبط شده است حتّى به جهت اهميت پيامبر (صلى الله عليه وآله) گاهى بعضى از خصوصيات زندگى آن حضرت كه هيچ ارتباطى به تشريع احكام نداشته و به عنوان فضيلت هم مطرح نيست، در تاريخ ذكر شده است چه رسد به حوادث و وقايعى كه در رابطه با تشريع احكام بوده است. اين گونه حوادث، به طور كلّى در تاريخ ثبت و ضبط شده است ولى در تمام اين ها حتّى به يك مورد برخورد نمى كنيم كه روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مردم را جمع كرده باشد و مثلا لفظ صلاة يا صوم و... را از معناى لغوى آن به معناى جديد نقل داده باشد. در حالى كه اگر چنين مسأله اى وجود داشت، به طور قطع بايد در تاريخ ثبت مى شد. زيرا اوّلا: اين نقل، به عنوان تصرّفى در لغت عرب بود و ثانياً: اين نقل، ارتباط مستقيمى با تعيين وظايف مسلمانان داشت، چيزى كه تا روز قيامت، مورد ابتلاى آنان است. آيا امكان دارد چنين مسأله مهمّى در زمان حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) اتّفاق افتاده ولى تاريخ آن را ثبت نكرده باشد؟
از اين گذشته، در رواياتى كه از ائمّه معصومين (عليهم السلام) وارد شده است، روايات متعدّدى را ملاحظه مى كنيم كه ائمّه (عليهم السلام) در آن روايات، مسائلى را از پيامبر (صلى الله عليه وآله) ـ با واسطه يا بدون واسطه ـ نقل كرده اند ولى در هيچ يك از اين روايات سخنى در رابطه با وضع الفاظ براى معانى جديد ـ توسط پيامبر (صلى الله عليه وآله) ـ مطرح نشده است. آيا اين مسأله، آنقدر اهمّيت نداشت كه لااقل يكى از ائمّه (عليهم السلام) به آن اشاره اى داشته باشند؟
ممكن است كسى بگويد: در روايات ائمّه (عليهم السلام) تحريف صورت گرفته است، و شايد
(صفحه539)
مسأله نقل، از جمله مسائلى باشد كه مورد تحريف قرار گرفته است.
جواب اين است كه: اين مسأله، چيزى نيست كه در آن داعى به تحريف وجود داشته باشد و ما بهوضوح مى بينيم كه اين مسأله، نه در تاريخ مطرح شده و نه در سخنان ائمّه (عليهم السلام) كه مهم تر از تاريخ است و خصوصيّات زندگى حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) را نقل مى كند.
اين نكته را بايد توجّه داشت كه ما وقتى در ارتباط با وضع الفاظ براى معناى جديد توسّط رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بحث مى كنيم نمى خواهيم وضع را منحصر به اين كنيم كه مثلا پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرموده باشد: «وضعتُ لفظَ الصّلاة لهذا المعنى»، بلكه مورد بحث اعم از اين صورت است و شامل جايى هم مى شود كه وضع بهوسيله استعمال تحقّق پيدا كرده باشد و مثلا حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) لفظ صلاة را در معناى جديد استعمال كرده و قرينه اى اقامه كرده باشد كه استعمال اين لفظ در اين معنا، مانند استعمال لفظ در معناى حقيقى است. هركدام از اين دو صورت كه باشد، بالاخره يك تحوّلى پيدا شده است و چنين تحوّلى براى مسلمانان حائز اهمّيت است زيرا در تكاليف آنان نقش بسزايى دارد. آيا نبايد چنين چيزى در تاريخ ثبت مى شد؟
ائمّه (عليهم السلام) روايات زيادى در رابطه با كيفيّت صلاة و وضوى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)بيان كرده اند آيا مسأله وضع الفاظ براى معانى جديد، به اندازه كيفيت وضو اهمّيت نداشت كه لااقل در يك روايت از ائمّه (عليهم السلام) وارد شود؟
نكته دوّم: از مراجعه به آيات قرآن درمى يابيم كه اين معانى ـ يعنى غير از معانى لغوى ـ در امّت هاى گذشته نيز وجود داشته است. البته بايد به اين نكته توجّه داشت كه سابقه دار بودن صلاة و صوم و... در امّت هاى گذشته به اين معنا نيست كه اين عبادات با همين كيفيّتى كه در شرع اسلام دارند، در شرايع قبلى نيز وجود داشته اند بلكه مراد اين است كه غير از معناى لغوى، در شرايع قبلى نيز وجود داشته است والاّ در شرع اسلام نيز نمى توان كيفيّت خاصّى براى صلاة مطرح كرد، در شرع اسلام، تفاوت بين كيفيّات صلاة، تفاوت از زمين تا آسمان است. صلاة شخص حاضر مختار سالم
(صفحه540)
غيرعاجز، با صلاة غريق قابل مقايسه نيست، با اين كه هردوى اين ها واقعاً صلاة مى باشند و اين گونه نيست كه اطلاق لفظ صلاة بر عملى كه غريق انجام مى دهد، مجاز باشد.
بنابراين، ما مى گوييم: صلاة، به عنوان عبادت مخصوص در شرايع قبلى نيز وجود داشته ولى اختلاف در شرايط و اجزاء و كيفيت، موجب اختلاف در ماهيت نمى شود. مثلا در آيه صوم خداوند متعال فرموده است: {كُتِبَ عليكم الصيامُ كما كُتب على الّذين من قبلكم}(1) يعنى روزه بر شما واجب شد همان گونه كه بر امّت هاى قبل از شما واجب شده است. اين آيه مى گويد: «روزه چيز تازه اى نيست بلكه امر سابقه دارى است كه در تمام امّت هاى قبلى هم وجود داشته است»، چون معناى {الّذين من قبلكم} عام است.
سؤال: ممكن است كسى بگويد: چگونه در امّت هاى قبلى «صيام» وجود داشته در حالى كه بعضى از امّت هاى قبلى داراى زبان سريانى يا عِبرى بوده اند و زبان آنان، عربى نبوده است؟
جواب: ظاهر آيه اين است كه هر لغتى در امّت هاى گذشته به عنوان روزه مطرح مى شد اگر آن لغت را به عربى برمى گرداندند، كلمه صيام به جاى آن قرار داده مى شد. اگر امّت هاى قبلى عرب بودند، همين صيام بر معناى روزه دلالت مى كند و اگر غيرعرب بودند هر لغتى كه آنان به جاى روزه به كار مى بردند در كلام عرب به آن صيام اطلاق مى شود.
و نيز در مقام حكايت از عيسى (عليه السلام) ـ وقتى در گهواره بود ـ مى فرمايد: {و أوصاني بالصلاة و الزكاة ما دمتُ حيّاً}،(2) يعنى: خداوند، مرا به صلاة و زكات وصيّت وسفارش كرد. اگر عيسى (عليه السلام) زبانش عربى بوده، مسأله روشن است و اگر غيرعربى بوده، خداوند متعال آن لغتى را كه عيسى به كار برده، به زبان عربى نقل مى كند يعنى
  • 1 ـ البقرة: 183
  • 2 ـ مريم: 31
(صفحه541)
واژه عربىِ آن لغت، عبارت از صلاة و زكات است. بنابراين، صلاة و زكات داراى سابقه اند ولى نمى خواهيم بگوييم: «كيفيت صلاة و زكات امّت هاى قبلى، مانند كيفيت صلاة و زكات در شريعت اسلام است». اصولا زكات ـ در لغت ـ به معناى پاكى و طهارت است و در پاكى و طهارت مسأله عباديت مطرح نيست. ولى در آيه شريفه، زكات ـ بما أنّها عبادة مخصوصة ـ مطرح است.
در مورد حضرت ابراهيم (عليه السلام) مشاهده مى كنيم كه پس از فراغت از ساختن كعبه، خداوند مى فرمايد: {و أذِّنْ في النّاسِ بالحجّ يأتوك رجالاً و على كلِّ ضامر...}(1)يعنى اعلام كن در مردم به حجّ ـ بما أنّه عبادة مخصوصة ـ... با وجود اين، آيا مى توان گفت: حجّ، داراى معناى جديدى است كه در شرع ما بهوجود آمده است. حتّى در بعضى از روايات است كه كسانى كه در اسلام موفّق به حج مى شوند همان كسانى هستند كه دعوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را پذيرفته اند. از اين بالاتر، در بعضى از آيات وارد شده است كه حتّى مشركين در صدر اسلام و قبل از آن، عبادتى داشته اندكه آن را صلاة مى ناميده اند {وما كان صلاتهم عندالبيت إلاّمكاءاً و تصديةً}(2)، مُكاء به معناى كف زدن و تصديه به معناى سوت زدن است. مشركين، اين عمل خود را صلاة ـ بما أنّها عبادة مخصوصة ـ مى ناميدند، با اين كه اكثر مشركين تابع انبياى گذشته نبودند زيرا بت پرستى نمى تواند در رابطه با مكتب و دينى الهى مطرح باشد.
درنتيجه، اگر ما بخواهيم مسأله حقيقت شرعيه را مطرح كنيم بايد اين آيات را توجيه كرده و بگوييم: قبل از اسلام، صلاة به عنوان دعا مطرح بوده ـ نه به عنوان عبادت مخصوص ـ ولى در اسلام چون معناى جديدى داشته، مسأله نقل تحقّق پيدا كرده است. درحالى كه اگر ما بخواهيم واقعيات را ملاحظه كنيم، مى بينيم همه الفاظ عبادات ـ باهمين عنوان عباديشان ـ داراى سابقه و ريشه اى در شرايع گذشته مى باشند.
  • 1 ـ الحج: 27
  • 2 ـ الأنفال: 35