جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه351)

مسأله هفتم


خبر و انشاء

مرحوم آخوند به دنبال بحث حروف، فرق بينِ جمله انشائيه با جمله خبريه را بيان كرده است. البته نه به صورت كلّى بلكه مسأله را در مورد جمله هايى مثل: «بعتُ داري» ـ كه هم در مقام اِخبار به كار مى روند و هم در مقام انشاء ـ فرض كرده  است.
قبل از بحث و بررسى مسأله خبر و انشاء لازم است مسأله قضايا را مورد بحث قرار دهيم:
اقسام قضيّه حمليّه: قضيّه حمليّه بر دو قسم است: قضيّه حمليّه به حمل اوّلى ذاتى و قضيّه حمليّه به حمل شايع صناعى.
1 ـ قضيّه حمليّه به حمل اوّلى ذاتى: قضايايى هستند كه بين موضوع و محمول آنها اتّحاد ماهوى تحقق داشته باشد. و از نظر جنس و فصل يكى باشند و اين خود بر دو قسم است:
الف: قضيّه حمليّه اى كه علاوه بر وجود اتّحاد ماهوى بين موضوع و محمول،
(صفحه352)
اتّحاد مفهومى نيز بين آن دو وجود داشته باشد، يعنى آنچه از موضوع فهميده مى شود عين همان چيزى باشد كه از محمول فهميده مى شود، مثل: «الإنسان إنسان» و «الإنسان بشر»، اگر بگوييم مفهوم انسان با مفهوم بشر يك چيز است.
ب: قضيّه حمليّه اى كه اتّحاد بين موضوع و محمول آن فقط اتّحاد ماهوى باشد ولى از نظر مفهوم، اتّحادى بين آن دو وجود نداشته باشد، مثل: «الإنسان حيوان ناطق» كه از نظر ماهيت، يك چيز هستند ولى از نظر مفهوم، بين آنها مغايرت وجود دارد، اگرچه مغايرت بين آنها به اجمال و تفصيل باشد. «انسان» مفهوم اجمالى است براى ماهيت يك چنين موجودى و «حيوان ناطق» مفهوم تفصيلى براى ماهيت همان موجود است. ولى اين گونه نيست كه ما وقتى كلمه «انسان» را مى شنويم «حيوان ناطق» به ذهن ما بيايد. كسى كه منطق نخوانده اين معنا به ذهنش نمى آيد و حتى كسى كه منطق خوانده است، در غير مباحث علمى با شنيدن كلمه «انسان» معناى «حيوان ناطق» به ذهنش نمى آيد. بنابراين بين «انسان» و «حيوان ناطق» مغايرت مفهومى وجود دارد. و همين طور وقتى ما مسأله جنس و فصل را مطرح مى كنيم و با كلمه «حيوان ناطق» سروكار داريم، اين گونه نيست كه هرجا كلمه «حيوان ناطق» به گوش ما خورد بلافاصله مفهوم «انسان» به ذهن ما بيايد.
2 ـ قضيّه حمليّه به حمل شايع صناعى: ملاك در چنين قضيّه اى، اتّحاد در مقام وجود است، مثلا در قضيّه «زيدٌ إنسان» ملاحظه مى كنيم كه بين «زيد» و «انسان»، مغايرت مفهومى وجود دارد زيرا مفهوم «زيد» با مفهوم «انسان» تفاوت دارد. از نظر ماهيت نيز بين آنها مغايرت وجود دارد زيرا ماهيت انسان عبارت از «حيوان ناطق» است ولى ماهيت «زيد» عبارت از «حيوان ناطق»ى است كه داراى خصوصيات فرديّه است به همين جهت بين ماهيت زيد و ماهيت عَمر تباين وجود دارد و اين تباين به قدرى است كه زيد و عَمر نه اتّحاد مفهومى دارند و نه اتّحاد ماهوى و نه اتّحاد وجودى، و به همين جهت نمى توان بين آن دو قضيّه حمليّه تشكيل داد. در حالى كه
(صفحه353)
زيد و عَمر، در ماهيت «حيوان ناطق» با يكديگر مشتركند. بنابراين ماهيت زيد با ماهيت انسان تفاوت دارد وتنها رابطه اى كه بين زيد و انسان مطرح است، ارتباط در مقام وجود است يعنى ماهيت «حيوان ناطق» در ضمن زيد، وجود پيدا كرده است.
قضيّه حمليّه به حمل شايع صناعى نيز بر دو قسم است:
الف: قضيّه حمليّه اى كه موضوع آن مصداق واقعى براى محمول باشد، مثل: «زيدٌ إنسان». يعنى براى مصداقيت «زيد» براى «انسان» واسطه اى در بين نيست بلكه خودش مصداق واقعى «انسان» است.
ب: قضيّه حمليّه اى كه موضوع آن مصداق واقعى براى محمول نيست و براى مصداقيت آن به واسطه نياز داريم، مثل: «الجسم أبيض». در اين قضيّه، «جسم» مصداق واقعى «أبيض» نيست بلكه مصداقيت «جسم» نسبت به «أبيض» با واسطه «بياض» است. ابتدا قضيّه «البياض أبيض» مطرح است، كه «أبيض» مصداق حقيقى «بياض» است، مانند «زيدٌ انسان». و «جسم» با توجّه به اين كه معروض بياض واقع شده، به عنوان يك مصداق تبعى «ابيض» محسوب مى شود نه مصداق واقعى و حقيقى آن. به همين جهت فلاسفه در اين گونه موارد كلمه مصداق را به كار نمى برند بلكه از عناوينى چون «مصدوق له» و امثال آن استفاده مى كنند.

كلام مشهور در ارتباط با اَجزاء قضيه حمليّه

مشهور معتقدند: قضيّه حمليّه ـ با قطع نظر از نوع آن ـ داراى سه جزء است: موضوع، محمول و نسبت. ولى آيا اين تركّب در رابطه با كدام مرحله از مراحل قضيّه حمليّه است؟ براى پاسخ به اين سؤال لازم است مقدّمه اى ذكر كنيم:
هر قضيّه اى داراى سه مرحله است:
1 ـ مرحله لفظ كه از آن به «قضيّه ملفوظه» تعبير مى شود.
2 ـ مرحله معنا ـ يعنى معناى «قضيّه ملفوظه» كه از راه لفظ در ذهن شنونده وارد
(صفحه354)
مى شود ـ كه از آن به «قضيّه معقوله» تعبير مى شود.(1)
3 ـ مرحله واقعيت و حقيقتى كه مى خواهيم بهوسيله قضيّه لفظيه و قضيّه معقوله در اختيار مخاطب بگذاريم. از اين مرحله به «قضيّه واقعيّه» يا «قضيّه محكيّه» تعبير مى شود. حال از مشهور سؤال مى كنيم: تركّبى كه در مورد قضيّه حمليّه مطرح كرديد در رابطه با كدام يك از مراحل سه گانه فوق است؟
مشهور جواب مى دهند تركّب مذكور در رابطه با تمام مراحل سه گانه است. در مرحله واقع، يك «زيد» داريم و يك «قائم» و يك نسبت. در قضيّه ملفوظه نيز علاوه بر «زيد» و «قائم» يك هيئت جمله اسميه داريم كه جمله «زيدٌ قائمٌ» را از «زيد» و «قائم» تنها، جدا مى كند. و در قضيّه معقوله نيز آنچه مخاطب از «زيدٌ قائمٌ» تعقّل مى كند غير از چيزى است كه از «زيد» و «قائم» تعقّل مى كند.

بررسى كلام مشهور


براى بررسى كلام مشهور، ابتدا دو مقدّمه ذكر مى كنيم:
مقدّمه اوّل: در بحث معانى حرفيه گفتيم: «نسبت داراى واقعيت مى باشد و امر تخيّلى نيست. در قضيّه «زيدٌ في الدار» علاوه بر واقعيت زيد و واقعيت دار، واقعيت سوّمى نيز وجود دارد، آن واقعيت «نسبت ظرفيت» است كه زيد به عنوان «مظروف» در يك طرف آن و دار به عنوان «ظرف» در طرف ديگر آن قرار دارد. و به تعبير ديگر: نسبت، واقعيتى است كه متقوّم به طرفين است و اين امر در تمام معانى حرفيه كه از اين قبيل است ملاحظه مى شود. طرفين نسبت نيز بايد متغاير باشند و نسبت نمى تواند در يك واقعيت تحقق پيدا كند. «ابتداء» هم «بصره» دارد و هم «سير» و امكان ندارد در ضمن يكى از آن دو تحقق پيدا كند.
  • 1 ـ اين تعبير اشاره به اين است كه معنا عبارت از چيزى است كه مخاطب آن را از قضيّه ملفوظه تعقّل مى كند و از راه لفظ، در ذهن او صورت پيدا مى كند.
(صفحه355)
مقدّمه دوّم: در باب قضايا، اگرچه مراحل سه گانه «واقعيت، لفظ، تعقل» را ذكر كرديم ولى در عين حال، آنچه اساس در باب قضاياست همان مرحله اوّل (مرحله واقعيت) است. زيرا هدف از آوردن اين لفظ اين است كه مى خواهيم بهوسيله لفظ، واقعيت ـ يعنى همان قضيّه محكيّه ـ را در اختيار مخاطب قرار دهيم.
حال با توجّه به دو مقدّمه فوق، قضايا را مورد بررسى قرار مى دهيم تا ببينيم در كدام يك از آنها نسبت وجود دارد؟
گفتيم: قضيّه حمليّه به حمل اوّلى ذاتى بر دو قسم  است:
قسم اوّل: قضيّه حمليّه اى است كه موضوع و محمول آن، هم در مرحله وجود و هم در مرحله ماهيت و هم در مرحله مفهوم با يكديگر اتّحاد دارند و هيچ مغايرتى ـ حتى به اجمال و تفصيل ـ بين موضوع و محمول نيست، مثل: «الإنسان إنسان». بدون شك اين قضيّه از صادق ترين قضاياست و كسى نمى تواند آن را انكار كند. ولى در واقعيت اين قضيّه نمى توانيم ملتزم به وجود نسبت شويم. نسبت بين چه چيزى وجود داشته باشد؟ اين طور نيست كه انسانى كنار انسان ديگر وجود داشته و مابين آن دو، ارتباط برقرار كرده باشيم.
قسم دوّم: قضيّه حمليّه اى است كه موضوع و محمول آن، از نظر مفهوم، مغايرت دارند ولى از نظر ماهيت و وجود، مغايرتى بين آنها نيست، مثل: «الإنسان حيوان ناطق». قضيّه «الإنسان حيوان ناطق» قضيّه اى است كه هيچ ترديدى در قضيّه بودنش نيست و بلكه سرتاسر منطق را تشكيل مى دهد. ولى آيا در واقعيت اين قضيّه چه چيزى مشاهده مى شود؟ آيا يك «الانسان» و يك «حيوان ناطق» و يك واقعيت سوم به عنوان «نسبت» مطرح است يا اين كه واقعيت «انسان» همان واقعيت «حيوان ناطق» است؟ پاسخ سؤال، روشن است زيرا واقعيت «انسان» چيزى جز «حيوان ناطق» نيست و مغايرتى كه بين آن دو وجود دارد از جهت مفهوم است ولى ماهيت وجود آنها يكى است و ما هرچه فكر مى كنيم نسبتى در اين قضيّه نمى يابيم زيرا دوچيز مطرح نيست كه بخواهد بين آنها نسبت برقرار شود.