جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه464)
موضوع له داخل است.
در نتيجه دليل شما با مدّعا تطبيق نمى كند. مدّعا، دخالت اراده در موضوع له است و دليل، تضيّق وضع است. يعنى در صورت عدم اراده، وضعى وجود ندارد و در صورت اراده، وضع وجود دارد ولى آيا اراده چه نقشى در موضوع له دارد؟ دليل شما برآن دلالت نمى كند.

بيان مرحوم آخوند در ارتباط با كلام عَلَمين

مرحوم آخوند از عَلَمين (شيخ الرئيس و خواجه نصيرالدين طوسى) نقل كرده كه آنان گفته اند: «الدلالة تابعة للإرادة»، يعنى دلالت، فرع اراده است و به دنبال اراده تحقّق پيدا مى كند.(1)
كسانى كه اراده را در معناى موضوع له دخيل مى دانند خواسته اند كلام اين دو بزرگوار را به عنوان دليلى براى مدّعاى خود قرار دهند به اين بيان كه اگر اراده، دخالت در موضوع له داشته باشد، مى توان گفت: «الدلالة تابعة للإرادة»، زيرا اگر اراده نباشد معنا كامل نشده است، يا جزء آن ناقص است و يا قيد آن و درنتيجه دلالتى براى لفظ بر معنا نيست. ولى اگر اراده، وجود داشته باشد مى توان گفت: دلالت، تحقّق دارد، زيرا با وجود اراده، معنا كامل شده است. قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له مى گويند: كلام عَلَمين، توجيهى غير از آنچه ما گفتيم ندارد.
مرحوم آخوند، در جواب از اين استدلال فرموده است: هر لفظى ـ اگرچه مفرد باشد  ـ داراى دو دلالت است: دلالت تصوريّه و دلالت تصديقيه. مثلا دلالت تصوريّه
  • 1 ـ شيخ الرئيس (رحمه الله) مى فرمايد: «ذلك لأنّ معنى دلالة اللفظ هو أن يكون اللفظ اسما لذلك المعنى على سبيل القصد الأوّل» رجوع شود به: الشفاء، قسم المنطق، ج 1، المقالة الاولى، الفصل الثامن، ص 42 و علامه حلّى (رحمه الله) از استاد خود محقق طوسى (رحمه الله) نقل كرده: «إنّ اللفظ لايدلّ بذاته على معناه بل باعتبار الإرادة و القصد». رجوع شود به: الجوهر النضيد في شرح التجريد، ص4
(صفحه465)
در مورد لفظ «زيد» اين است كه با شنيدن اين لفظ، ذهن سامع به معناى آن منتقل مى شود. در دلالت تصوريّه، رابطه لفظ با متكلّم مطرح نيست بلكه فقط رابطه لفظ با معناى خودش مطرح است و آن اين است كه مجرّد شنيدن اين لفظ، سبب شود كه ذهن سامع به معنا منتقل شود و ذهن او به عنوان مرآت براى آن موضوع خارجى مطرح باشد.
دلالت تصديقيّه در مورد لفظ «زيد» اين است كه سامع با شنيدن اين لفظ، تصديق كند كه متكلّم، معناى «زيد» را اراده كرده است، يعنى متكلّم، از لفظ «زيد» وجود خارجى «زيد» را اراده كرده است، و اراده كرده همان معنايى را كه با شنيدن لفظ «زيد» به ذهن سامع خطور كرده است.
مرحوم آخوند مى فرمايد: كلام عَلَمين ـ يعنى «الدلالة تابعة للإرادة» ـ در رابطه با دلالت تصديقيه است. يعنى عَلَمين مى خواهند بگويند: دلالت تصوريه، شرطى ندارد. بلكه مجرّد وضع، براى آن كفايت مى كند. وقتى لفظ، براى معنايى وضع شد، ذهن سامع، با شنيدن لفظ به معناى آن منتقل مى شود. ولى در دلالت تصديقيه، به مرحله اى بالاتر رفته و مى خواهيم بگوييم: اين معناى موضوع له، مرادِ متكلّم هم هست. اين ديگر ربطى به وضع ندارد بلكه تابع اراده است. روشن است در جايى مى توان گفت: اين معنا، مراد متكلّم است كه متكلّم، آن را اراده كرده باشد. به همين جهت است كه در دلالت تصديقيه شرطى را ذكر كرده اند كه در دلالت تصوريّه ذكر نكرده اند و آن شرط اين است كه در دلالت تصديقيه بايد احراز كنيد كه متكلّم، در مقام بيان مراد است.
در نتيجه، مطلبى را كه عَلَمين فرموده اند، چيزى است كه مورد قبول همه است زيرا در صورتى مى توان گفت: متكلّم، معناى «زيد» را اراده كرده است، كه او واقعاً چنين چيزى را اراده كرده باشد. و اگر او بگويد: من معناى «زيد» را اراده نكرده ام، دلالت تصديقيه دركار نخواهد بود.
در حالى كه بحث ما در رابطه با دخالت يا عدم دخالت اراده در معناى موضوع له،
(صفحه466)
مربوط به دلالت تصوريه است. ما مى خواهيم ببينيم آيا اراده حقيقيه، جزء معناى موضوع له است تا با شنيدن لفظ «زيد»، اراده هم به ذهن ما بيايد يا نه؟ ولى كلام عَلَمين مربوط به دلالت تصديقيه است.(1)

بررسى كلام مرحوم آخوند

حضرت امام خمينى«دام ظلّه» و بزرگان ديگر، كلام مرحوم آخوند را مورد اعتراض قرار داده و فرموده اند:
اگر كلام عَلَمين را بر دلالت تصديقيه حمل كنيم ـ آن گونه كه مرحوم آخوند مى فرمود ـ لازم مى آيد كه عَلَمين، معناى روشن و بى نياز از بيان را مطرح كرده باشند. زيرا مرحوم آخوند، دلالت در كلام عَلَمين را اين گونه معنا كرد كه اگر لفظ بخواهد دلالت كند بر اين كه معنا مراد متكلّم است و احراز كرديد كه متكلّم در مقام بيان مراد و ابراز مقصود است، بايد اراده اى دركار نباشد. و اين معنا توضيح واضحات است و نيازى به بيان ندارد، زيرا در اين صورت، كلام عَلَمين به اين معنا مى شود كه «دلالة اللفظ على أن يكون معناه مراداً للمتكلّم تابع لأن يكون مراداً للمتكلّم». در حالى كه عَلَمين مى خواسته اند امر غيرواضحى را بيان كنند.
حضرت امام خمينى«دام ظلّه» مى فرمايد: ما ناچاريم «دلالت» در كلام عَلَمين را به «دلالت تصوريه» معنا كنيم، يعنى اراده، در انتقال ذهن به معنا دخالت دارد. ولى دخالت داشتن اراده در انتقال ذهن به معنا، غير از عنوان بحث است كه آيا اراده، در معناى موضوع له دخالت دارد يا نه؟
درحقيقت، آن اشكالى كه به مقدّمه اوّل آنان (قائلين به دخالت داشتن اراده در معناى موضوع له) وارد كرديم اين جا نيز وارد است.
قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له، در مقدّمه اوّل خود از راه هدف وضع
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص23
(صفحه467)
وارد شده بودند. اشكال مهمّى كه به آنان وارد بود اين بود كه ما اگر از راه هدف وضع وارد شويم، هدف وضع، اين مقدار مى تواند براى ما مضيقه درست كند كه بگويد: لفظ، در صورتى براى معنا وضع شده كه اراده اى باشد. ولى اين كه اراده در موضوع له نقش داشته باشد يا جزء يا قيد معنا باشد از كجا استفاده مى شود؟ در حالى كه مدّعاى قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له، اين است كه اراده، در معناى موضوع له دخالت دارد ولى دليل، اين مطلب را ثابت نمى كند.
كلام عَلَمين نيز همين مقدار را ـ بر اساس دلالت تصوريّه ـ دلالت دارد. يعنى مى خواهند بگويند كه: دلالت لفظ بر معنا، آنجايى است كه اراده دركار باشد و اگر اراده نباشد، لفظ بر معنا دلالت نمى كند. ولى در جايى كه اراده هست آيا اراده چه نقشى دارد؟ آيا دخالت در موضوع له دارد؟ اين ديگر مطرح نيست.
مثلا وقتى گفته مى شود: «مِنْ، براى كلّى ابتدا وضع شده است ولى تعهّدى در كنار آن مى باشد»، به اين معنا نيست كه اين تعهّد و التزام، داخل در معناى «مِنْ» است بلكه درحقيقت، يك تضيّقى است در رابطه با وضع، مثل اين كه واضع از اوّل به صراحت بگويد: لفظ «انسان» را براى معناى «حيوان ناطق» وضع كردم ولى در جايى كه اراده به اين معنا تعلّق گرفته باشد. پس مجرّد اين كه اراده را در ارتباط با وضع مطرح كنيم، مستلزم اين نيست كه اراده داخل در معناى موضوع له باشد.
ما درصدد نفى يا اثبات كلام عَلَمين نيستيم بلكه مى خواهيم آن را معنا كنيم. اين كه مى گويند: «الدلالة تابعة للإرادة»، يعنى دلالت لفظ بر معنا، در جايى است كه اراده هم باشد. به خلاف مرحوم آخوند كه كلام عَلَمين را به گونه اى معنا مى كرد كه توضيح واضحات بود. مطلبى كه با شخصيت علمين تناسب نداشت.
درنتيجه، ظاهراً عَلَمين مى خواهند بگويند: «هرجا دلالت باشد اراده هم هست». و ما در جواب دوّم از دليل قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له، اين مطلب را پذيرفتيم ولى گفتيم: اين مطلب، غير از مدّعاى شماست. مدّعا، صِرف دخالت اراده در مقام وضع و استعمال نيست بلكه مدّعا اين است كه اراده، در معناى موضوع له
(صفحه468)
به صورت جزء يا قيد دخالت دارد. و اين چيزى است كه نه دليل قائلين به دخالت اراده در موضوع له الفاظ و نه كلام عَلَمين مى تواند آن را اثبات كند.
بنابراين، آنچه از اين دو دليل (كلام قائلين به دخالت اراده و كلام علمين) استفاده مى شود اين است كه: وضع، با اراده ارتباط دارد و همين ارتباط، يك محدوديت و تضيّقى را در رابطه با وضع بهوجود مى آورد به طورى كه اگر ما لفظ را از يك متكلّم غير مريد شنيديم بتوانيم بگوييم: اين جا لفظ، دلالت ندارد، زيرا اراده دركار نيست.
اين مطلبى است كه ما نمى خواهيم نفى يا اثبات كنيم، فقط اين را مى گوييم كه اين مطلب غير از چيزى است كه ما بحث مى كنيم.(1)

كلام آيت الله خويى«دام ظلّه»

ايشان براساس مبنايى كه درباب وضع داشت، در اين جا نيز اراده را داخل در معناى موضوع له مى داند.
توضيح: آيت الله خويى«دام ظلّه»، حقيقت و ماهيت وضع را به گونه ديگرى معنا مى كرد و مى فرمود: وضع، عبارت از تعهّد و التزام به اين است كه هروقت اين لفظ استعمال مى شود، اين معنا را اراده كرده است. بنابراين، مسأله اراده، درحقيقت و ماهيت وضع دخالت دارد. به خلاف معنايى كه ما دررابطه با وضع مطرح كرديم و گفتيم: وضع، مانند نام گذارى است و كارى به اراده ندارد. وقتى كسى بر فرزندش اسمى را انتخاب مى كند تعهّد و التزامى دركار نيست بلكه نوعى تخصيص لفظ به معنا وقراردادن ارتباط وضعى بين لفظ و معنا است. آن هم به يك امر اعتبارى محض نه امر تكوينى.
ولى آيت الله خويى«دام ظلّه» چون وضع را به معناى تعهّد و التزام مى گيرد، در تعهّد و التزام، مسأله اراده دخالت دارد زيرا تعهّد و التزام، به معناى التزام به اين است كه هروقت لفظ را استعمال كند، اراده كند اين معنا را. تمام اين ها در تعهّد والتزام وجود
  • 1 ـ مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج1، ص115 و 116 و تهذيب الاُصول، ج1، ص51