جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه209)
اختلاف السنه فرق دارد زيرا از خارج براى ما معلوم است كه مسأله اختلاف الوان مربوط به خداوند است.

نظريه دوّم (واضع، بشر است)

آنچه وجدان بر آن دلالت دارد و تاريخ حكايت مى كند اين است كه هم اصل تكثّر لغات و هم توسعه لغات توسّط بشر صورت گرفته است، ولى نه يك بشر خاص ـ مثلا «يعرب بن قحطان» درمورد لغت عرب ـ بلكه همه افراد بشر در اين مسأله سهيم مى باشند.
مؤيد اين مطلب اين است كه ما همه روزه شاهد پيدا شدن معانى جديد و بى سابقه در مورد اكتشافات مى باشيم و به تبعيّت از آن، الفاظ جديدى كه توسّط خود مخترعين و مكتشفين وضع مى شود را مشاهده مى كنيم و در زبان هاى ديگر نيز به تناسبِ خود، لغت ديگرى در برابر آن معنا وضع مى كنند. راز اين مطلب اين است كه وقتى مخترع چيزى را اختراع مى كند براى اشاره به آن و معرفى آن راهى جز وضع ندارد، بشر نيز وقتى احساس كرد براى سهولت تفهيم و تفهّم نياز به وضع الفاظ براى معانى دارد، الفاظ را براى معانى وضع كرد ولى در ابتداى امر، چون معانى محدود بوده الفاظ نيز محدود بوده است. سپس به مرور زمان، پيدايش معانى جديد، الفاظ جديدى را طلب كرد و زبانها توسعه پيدا كرد.
بنابراين، واضع شخص خاص نيست بلكه افراد متعددى در مسأله وضع دخالت دارند.
سؤال: مرحوم نائينى اشكالى را در رابطه با كيفيت وضع مطرح كرده و فرمود: اگر معنا جزئى باشد، وضع، مشكلى ندارد، مثل اين كه انسان با اشاره به فرزندى كه تازه متولّد شده او را نام گذارى كند، ولى در معانى كلّيه چگونه مى تواند مثلا «ماء» را در برابر «كلّى آب» وضع كند؟
جواب: واضع، وقتى لفظ «ماء» را براى «آب» وضع مى كند و مثلا مى گويد: «هذا ماء»، معلوم نيست كه آيا اين «ماء» براى معناى كلّى وضع شده است يا براى معناى
(صفحه210)
جزئى. سپس وقتى روزهاى ديگر و نسبت به آب هاى ديگر لفظ «ماء» را اطلاق مى كند، معلوم مى شود كه لفظ «ماء» براى مفهوم كلّى وضع شده است و انطباق بر موارد به عنوان فرديّت است.
نتيجه بحث در مورد واضع
از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه واضع، بشر است، آن هم نه يك بشر، بلكه افراد و گروه هاى زيادى در مسأله وضع دخالت دارند و هر گروهى براى خود زبان خاصى را بهوجود آوردند و مسأله تعصّب، نقش زيادى در تكثّر لغات داشته است، كه نمى خواستند با زبان گروه هاى ديگر صحبت كنند.
(صفحه211)

مسأله سوّم


حقيقت و ماهيت وضع

در رابطه با حقيقت و ماهيت وضع، نظرياتى وجود دارد كه در ذيل به بررسى آنها مى پردازيم:

1 ـ نظريه مرحوم محقّق خراسانى

مرحوم آخوند فرموده است:
الوضع هو نحو اختصاصِ اللفظ بالمعنى و ارتباط خاص بينهما ناش من تخصيصه به تارة ومن كثرة استعماله فيه اُخرى و بهذا المعنى صحّ تقسيمه إلى التعييني والتّعيني.(1)
يعنى وضع، يك نحوه اختصاصى است كه لفظ به معنا پيدا مى كند و يك نوع ارتباط خاصّى است كه بين لفظ و معنا محقّق مى شود. اين ارتباط و اختصاص، گاهى در اثر تخصيص لفظ به معنا و گاهى به جهت كثرت استعمال لفظ در معنا تحقّق پيدا
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص10
(صفحه212)
مى كند. و به اين معنا، تقسيم وضع به تعيينى و تعيّنى صحيح است.
توضيح:
وضع تعيينى: يعنى واضع به اختيار و انتخاب خود لفظى را براى معنايى وضع كند، مثل اين كه پدرى براى فرزند خود نامى را انتخاب مى كند.
وضع تعيّنى: در صورتى است كه لفظى در معناى مجازى كثرت استعمال داشته باشد به گونه اى كه دلالت بر معناى مجازى نياز به قرينه صارفه نداشته باشد و خود لفظ ـ بدون قرينه ـ بر معناى مجازى دلالت كند.
مرحوم آخوند مى خواهد بفرمايد: ماهيت و حقيقت وضع بر دو قسم است، مثل اين كه گفته مى شود: الإنسان إمّا كاتب و إمّا غير كاتب، كه معناى آن اين است كه كاتب و غير كاتب در ماهيت انسانيت مشتركند، يعنى ماهيت و واقعيت انسان دو قسم دارد. بنابراين، وضع تعيّنى هرچند واضع ندارد ولى با وضع تعيينى در ماهيت و حقيقت وضع مشترك است به همين جهت ما ناچاريم وضع را به گونه اى تعريف كنيم كه هردو قسم وضع را شامل شود، پس مى گوييم:
وضع يك نوع اختصاص و ارتباط لفظ به معناست كه اين اختصاص گاهى در اثر تعيين واضع وگاهى در اثر كثرت استعمال ـ به صورت وضع تعيّنى ـ تحقّق پيدا مى كند.
پس جمله «و بهذا المعنى صحّ تقسيمه...» در عبارت مرحوم آخوند علاوه بر اين كه معناى مطابقى خود را افاده مى كند، به منزله تعليلى براى تعريف ايشان نيز مى باشد، يعنى علت اين كه ما وضع را اين گونه تعريف كرديم مسأله تقسيم وضع به دو قسم تعيينى و تعيّنى است.

اشكالات كلام مرحوم آخوند


بر كلام مرحوم آخوند دو اشكال مهم وارد است:
اشكال اوّل: ما كارى به تقسيم نداريم. شما در تعريف وضع ـ و بيان حقيقت و ماهيتِ آن ـ مى گوييد: «الوضع هو نحو اختصاص اللفظ بالمعنى». «نحو» در اين جا به معناى «نوع» است يعنى «وضع يك نوع ارتباط لفظ به معناست». اين تعريف داراى
(صفحه213)
ابهام است زيرا شما بيان نكرده ايد كه چه نوع ارتباطى است. مثل اين كه در تعريف انسان گفته شود: «انسان، نوعى از موجودات عالم است» كه هرچند اين جمله صحيح است ولى تعريف انسان نيست.
اشكال دوّم: ما بعد از اين كه، ذاتى بودن دلالت الفاظ بر معانى را نفى كرديم و گفتيم: «دلالت الفاظ بر معانى ناشى از وضع واضع است»، آيا اختصاصى كه شما ذكر مى كنيد خود وضع است يا نتيجه آن؟ بدون ترديد ارتباط بين لفظ و معنا نتيجه وضع است نه خود وضع. يعنى بعد از اين كه وضع تحقّق پيدا كرد ارتباطى بين لفظ و معنا ايجاد مى شود. و در واقع، اين وضع است كه چنين ارتباطى را بهوجود آورده است، زيرا ارتباط لفظ و معنا ارتباط ذاتى نيست. و به عبارت ديگر: مورد بحث ما، وضع به معناى مصدرى ـ كه عمل واضع است ـ مى باشد ولى مرحوم آخوند وضع به معناى اسم مصدرى ـ كه نتيجه عمل واضع است ـ را تعريف كرده است و ذكر اين معنا در تعريف ماهيت وضع، درست نيست.
ممكن است كسى بگويد: اگر موضوع بحث، وضع به معناى مصدرى باشد، تقسيم وضع به تعيينى و تعيّنى به چه معناست؟
جواب داده مى شود: ظاهر تقسيم همين است كه شما مى گوييد يعنى مقسَم، به معناى حقيقى و ماهيتش مورد تقسيم قرار مى گيرد و ما تا وقتى كه قرينه بر خلاف نداشته باشيم اين ظاهر را مى پذيريم ولى در جائى كه قرينه بر خلاف داشته باشيم نمى توانيم ظاهر را بپذيريم. قرينه اين است كه بگوييم: اطلاق وضع ـ به معناى مصدرى ـ در مورد «وضع تعيّنى» مجاز است و اصلا وضع تعيّنى، وضع نيست بلكه در اثر كثرت استعمال، معناى مجازى، عنوان معناى حقيقى را پيدا مى كند. ولى اين كه هر معناى حقيقى بايد «موضوع له» باشد و عنوان «وضع» در مورد آن صدق كند، مورد قبول نيست. ممكن است معنايى موضوع له نباشد ولى در عين حال، معناى حقيقىِ لفظ باشد. پس حقيقت بودن، اعم از وضع است.
در نتيجه كلام مرحوم آخوند نمى تواند مورد قبول باشد.