جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه376)
در نفس محقّق شده است»، لازم مى آيد كه «بعتُ» در تمام موارد، جمله خبريه باشد كه مخبربه آن ـ در كم و زياد بودن زمان گذشته ـ فرق دارد.
پيداست كه ايشان نمى توانند ملتزم به چنين امرى شوند.

مرحله دوّم

ماهيت انشاء چيست؟

وقتى نتيجه مرحله اول اين شد كه لفظ، در حقيقت انشاء دخالت دارد نوبت به مرحله دوم مى رسد كه ماهيت انشاء چيست؟ در مورد ماهيت انشاء نظراتى وجود دارد كه لازم است پيرامون آنها بحث كنيم:

1ـ نظريه مشهور

مشهور مى گويند: انشاء عبارت از استعمال لفظ در معنا به انگيزه تحقق معنا در ظرف مناسب خود مى باشد.
براى روشن شدن كلام مشهور بايد قبل از بررسى انشاءالبيع، ملكيت را با قطع نظر از علل واسباب آن بررسى كنيم و ببينيم ملكيت در چه ظرفى تحقّق پيدا مى كند. زيرا ملكيت، اسباب مختلفى دارد:
گاهى ملكيت بهواسطه عامل اختيارى و يك طرفه است مثلا اگر كسى مباحات را حيازت كند مالك آنها مى شود.
و گاهى ملكيت به واسطه عامل غيراختيارى است، مثلا وقتى كسى از دنيا برود، تمام يا بعض تركه او ـ به اختلاف موارد ـ به صورت غير اختيارى به ملكيت ورثه درمى آيد.
و گاهى هم ملكيت به انشاء تحقق پيدا مى كند، انشاء بيع، صلح، اجاره و...
ملكيت ـ با قطع نظر از علل و اسباب آن ـ امرى است كه عقلاء و شارع آن را اعتبار مى كنند، البته گاهى هم شارع، اعتبار عقلايى را قبول نمى كند. بنابراين، ظرف
(صفحه377)
ملكيت عبارت از عالم اعتبار است به گونه اى كه اگر اعتبار عقلايى يا اعتبار شارع نباشد، مسأله اى به عنوان ملكيت تحقق پيدا نمى كند. ملكيت، مثل سواد و بياض نيست كه واقعيت خارجى داشته باشد و حتى مثل معانى حرفيه ـ كه عبارت از نسب و اضافات واقعيه بود ـ نمى باشد. معانى حرفى، معانى واقعى است اگرچه وجود آن در مقابل جوهر و عرض وجود ضعيفى است ولى در مورد ملكيت وقتى مى گوييم: «ملكيت حاصل شده است»، بايد دنبال آن تفسير كنيم و بگوييم: حصول ملكيت، مربوط به عالم اعتبار است. وشائبه اى از حقيقت و واقعيت در آن وجود ندارد.
حال بنابر نظر مشهور اگر حيازت سبب ملكيت باشد، حيازت، امرى واقعى و ملكيت، امرى اعتبارى است. و اگر موت مورِّث سبب ملكيت باشد، موت، امرى واقعى است و ملكيت وارث، امرى اعتبارى است. و در جايى كه ملكيت با انشاء بيع حاصل شود، حقيقت انشاء جز اين نيست كه ما لفظ «بعتُ» را در معناى خودش (فروختن) استعمال كنيم ولى انگيزه ما از اين استعمال اين است كه سبب ديگرى ـ غير از حيازت و موت و... ـ براى اعتبار شارع و عقلاء محقّق كنيم. به عبارت ديگر: بايع مى خواهد با انشاء بيع، سببى براى تحقق ملكيت در ظرف مناسب خودش ـ يعنى عالم اعتبار ـ ايجاد كند. در مورد نكاح نيز وقتى زوجه مى گويد: «أنكحتكَ نفسى» مى خواهد با استعمال اين جمله در معناى خودش سببى براى تحقق زوجيت در ظرف مناسب خودش ـ يعنى عالم اعتبار ـ ايجاد كند نه اين كه مقصودش حكايت از گذشته باشد.

اشكال بر كلام مشهور:

اوّلا:

اگر در موردى طرفين معامله مى دانند ايجاب و قبول اثرى ندارد، مثلا بايع و مشترى با علم به غصبيت مبيع اقدام به معامله كرده اند و يا زن شوهردار و مرد با علم به اين كه زن شوهردار است اقدام به نكاح كرده اند، بدون شك در اين موارد انشاء صورت گرفته است ولى شارع و عقلاء بر آن ترتيب اثر نداده اند و اگر بخواهيم بگوييم: «انشائى صورت نگرفته»، اين خلاف وجدان است. زيرا ما مى بينيم همان گونه كه بايع
(صفحه378)
مالك با گفتن «بعتُ» انشاء بيع مى كند بايع غاصب نيز با گفتن «بعتُ» انشاء بيع مى كند و از نظر انشاء بيع فرقى بين اين دو وجود ندارد. تنها فرقى كه بين اين دو وجود دارد اين است كه بيع غاصب باطل و بيع مالك صحيح است. بطلان بيع غاصب، به اين معنا نيست كه او انشاء بيع نكرده بلكه به اين معناست كه شارع و عقلاء بر انشاء بيع او ترتيب اثر نمى دهند. حال مى گوييم: اگر از بايع غاصب، انشاء بيع تحقق پيدا كرده است، تعريف مشهور براى انشاء صحيح نخواهد بود، زيرا مشهور مى گفتند: «انشاء، استعمال لفظ در معنا به انگيزه تحقق معنا در عالم اعتبار است». وقتى اين شخص مى داند كه معنا در عالم اعتبار تحقق پيدا نمى كند و عقلاء و شارع آثار ملكيت و زوجيت را بار نمى كنند، آيا با علم به اين مطلب باز هم مى تواند بگويد: «من «بعتُ» را در معناى خودش به كار برده ام به اين انگيزه كه شارع و عقلاء معناى آن را اعتبار كنند»؟ و خلاصه اين كه اگر بخواهيم بگوييم: «در اين موارد انشاء تحقق ندارد»، اين خلاف وجدان است و اگر بگوييم: «تحقّق دارد»، تعريف مشهور منطبق بر آن نمى باشد. و اين اشكال مسلّمى بر مشهور است.

ثانياً:

بر اساس حرف مشهور بايد دايره انشاءْ محدود به امور اعتباريه باشد در حالى كه در باب طلب گفته مى شود: «طلب داراى دو واقعيت است:
1 ـ واقعيت خارجى يعنى اراده قائم به نفس انسان.
2 ـ واقعيت ذهنى يعنى تصوّر مفهوم طلب».
تصور مفهوم طلب مثل تصور مفهوم انسان است يعنى همان گونه كه با تصور مفهوم انسان، واقعيتى ذهنى براى مفهوم ذهنى انسان تحقق پيدا مى كند، با تصور مفهوم طلب نيز يك واقعيت ذهنى براى ماهيت طلب محقق مى شود.
حال جاى اين سؤال است كه آيا انشاء ـ بنابر آنچه مشهور فرموده اند ـ در رابطه با طلب معنا دارد؟
مشهور مى گويند: «انشاء عبارت از بكار بردن لفظ در معنا، به انگيزه تحقّق معنا در عالم اعتبار است» در حالى كه طلب داراى وجود واقعى و وجود ذهنى است و نمى توان
(صفحه379)
براى آن، وجود اعتبارى فرض كرد كه با گفتن «اِفْعَل» بخواهيم آن وجود را در عالم اعتبار محقّق سازيم.
ولى ممكن است مشهور بگويند: «در باب طلب، نمى توان ملتزم به انشاء شد و همان گونه كه انشاء در رابطه با ماهيت انسان معنا ندارد و كسى نمى تواند ماهيت انسان را انشاء كند، در رابطه با طلب نيز كسى نمى تواند ماهيت طلب را انشاء كند. طلب ـ همانند انسان ـ داراى وجود خارجى و وجود ذهنى است و چنين چيزى قابل انشاء نيست.
بنابراين، اشكال دوّم در صورتى بر مشهور وارد است كه مشهور، مفهوم طلب را قابل انشاء بدانند، در غير اين صورت اشكال وارد نخواهد بود.

2 ـ نظريه محقّق خراسانى (رحمه الله)

محقّق خراسانى (رحمه الله) مى فرمايد: غير از وجودذهنى و وجود خارجىو وجود لفظى و وجود كتبى، وجود ديگرى به عنوان «وجود انشائى» نيزداريم.
وجود انشائى عبارت از اين است كه لفظى در معناى خود استعمال شود ولى هدف استعمال كننده اين باشد كه آن معنا به نفس همين استعمال تحقّق پيدا كند. مثل اين كه شما لفظ «بعتُ» را در معناى خودش استعمال كنيد و هدفتان اين باشد كه آن معنا ـ يعنى تمليك ـ به نفس همين استعمال ايجاد شود، البته نه در واقع، بلكه ايجاد شود به وجود انشائى.
مرحوم آخوند گويا مى خواهد بفرمايد: وجود انشائى، مانند ملكيت و زوجيت است. يعنى همان گونه كه ملكيت، امرى اعتبارى و قائم به غير است، وجود انشائى نيز امرى اعتبارى است، مثلا وقتى «بعتُ» مى گويد، يك چيزى وجود انشائى پيدا مى كند كه عبارت از ملكيت مبيع نسبت به مشترى است ولى اين گونه نيست كه هميشه به دنبال وجود انشائى، اثر مترتب شود، در مورد بيع غاصب، وجود انشائىِ معناى بيع تحقّق پيدا كرده است ولى اعتبار ملكيت تحقّق ندارد چون عقلاء و شارع چنين اعتبارى نمى كنند.
(صفحه380)
ولى همين عقلاء و شارع، وجود انشائى را اعتبار مى كنند و مى گويند: وجود انشائى به عنوان «نفس الأمر» واقعيت دارد نه به عنوان اين كه ما بإزاى خارجى داشته باشد، عنوان «نفس الأمر» اعم از واقعيت است. واقعيت عبارت از وجود خارجى و وجود ذهنى است ولى «نفس الأمر» ـ مانند امور اعتباريه ـ داراى معناى وسيعى است، مثلا ملكيت به هر سببى تحقق پيدا كند بالاخره در نفس الأمر ثابت است يعنى عقلاء، حيازت كننده، وارث و مشترى را مالك مى بينند. بنابراين در همان ظرفى كه ملكيت و امثال آن تحقق دارد يك وجود ديگرى نيز تحقق دارد كه از آن به «وجود انشائى» تعبير مى كنند، كه انسان لفظ را استعمال كند و معنا به همين لفظ ايجاد شود.
اين وجود انشائى علاوه بر اين كه در بيع غاصب تحقق دارد در بعضى از مفاهيم كه داراى واقعيت خارجى و ذهنى هستند نيز وجود دارد، مثلا طلب، داراى واقعيت خارجى ـ يعنى اراده قائم به نفس ـ و واقعيتى ذهنى ـ يعنى تصوّر مفهوم طلب ـ مى باشد، ولى براى طلب، يك وجود انشائى نيز تحقّق دارد. و صيغه افعل، به معناى وجود انشائى طلب است. وجود انشائى طلب، هميشه مسبوق به اراده قائم به نفس نيست بلكه گاهى تخلّف پيدا مى كند. گاهى متكلّم، صيغه افعل را به كار مى برد ولى در نفسش اراده تحقق مأموربه در خارج را ندارد، مثلا وقتى امر مولا امر امتحانى باشد، وجود انشائى طلب تحقق دارد ولى هيچ گونه وجود واقعى براى آن در نفس مولا تحقق ندارد.
ممكن است كسى بگويد: در فلسفه ثابت شده است كه «الشيء ما لم يتشخّص لم يوجد» يعنى وجود، مساوق با تشخص و جزئيت است، تشخّص زيد، به خصوصيات فردى است. تشخّص وجود ذهنى، به همان تصوّر و تصوّركننده است. ولى آيا تشخّص وجود انشائى به چيست؟
مرحوم آخوند مى فرمايد: تشخّص وجود انشائى با شخص انشاءكننده و لفظ اوست به گونه اى كه اگر شخص ديگرى انشاء كند، وجود ديگرى تحقّق پيدا مى كند. و اگر همين شخص با لفظ ديگرى انشاء كند نيز وجود ديگرى خواهد شد، مثل تصوّر و